من خاطرات بسیار خوبی از مدرسه دارم مثلا با ورود من به هر مقطع در مدرسه در بدو بازگشایی برای من جشن برگزار می کرد و از بچه ها می خواست من رو اسوه و الگوی خودشون قرار بدن ...
جدا از شوخی ..
بسیار دلم تنگ شده واسه مدرسه .. بسیار .. اینکه وقتی لباسای نو ات تنت بود و کیف و کفش جدید و یکم معذبی روزای اول بخاطر نو بودنشون ...
ولی بعد عادت میشد .. اولین صبح مدرسه طوری قدم برمی داشتیم که یه ذره از کفشونم کثیف نشه تا و دم مدرسه وقتی وارد مدرسه می شدیم استرس اینکه دوستمون کجاست ،کدوم کلاس می افتیم ، معلممون کیه ؟ و از این چیزا فکرمون رو خوب به خودش مشغول می کرد ...
یه چند روز که می گذشت و بالاخره تعیین قد می کردن و یادمه خودم همیشه نیمکت یکی مونده به آخر بودم .. 3 سال راهنمایی رو که یادمه من لاغر کنار دستی یام .. خدا زیادش کنه ماشالله .. من بنده خدا اون ته کت
بصورت فایل زیب شده در میومدم .. .
آی که دلم واسه همه اش تنگ شده .........
روزای خوبی بود که فقط آرزوهامونو همون جا گذاشتیم و اومدیم ... یادمون رفت همه زندگی فقط بازیه و بچه بازی ... بی دغدغه باید باشیم تا مسایل حل شه،قهر نکنیم و بزرگترین درس زود آشتی کردنامون بود ...
یاد کتاب روز اول مدرسه افتادم .. یک کتاب فوق العاده قدیمی ولی تاثیر گذار و در عین حال همیشه برای من بهترین بود ... خیلی زیبا دو قشر فقیر و پولدار رو مقایسه می کرد...
امیدوارم واسه نسل پنجمی روزای خوبی پیش رو باشه و واسه قدیمیا روزای خاطره برانگیزی ...
ممنون که بازم منو یاد قدیم انداختی ...