گفتگوها و گفتمان‌های مهندسان شیمی

vahid.gerrard

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
نفرمایید
بیچاره ها نمیدونن چه آینده ای در انتظارشونه
حالا شما خوش انصاف هستی بگیم دوستان پروژه هاشونو بسپارند به شما؟
ما هم خوبیم میگذره

:) بابا ما خودمون دانشجو بودیم درک میکنیم شرایط دانشجوهارو .
آره دانشجویی حساب میکنیم.لطف میکنین :) .
 

جینگیلبرت

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
خودشونو قبل اینکه منفجر بشن میرفتم میگرفتمشون..شبیه بادکنک بودن!:D

پریروز ظهر یک دوست خوب من شهید شد، پریروز صبح اصغر اسدی بر اثر انفجار مین نمره 4 به شدت مجروح و به بیمارستان منتقل شد. وی ساعاتی پس از آن بر اثر شدت جراحات وارده دربیمارستان به شهادت رسید، اصغر اسدی یکی از دوستان خوب من بود که از اعضای فعال پاکسازی میادین مین در منطقه مرزی سردشت بود.
باورم نمیشه از این دنیا رفته باشه، کاش یکی میرفت اون دنیا ازش برام خبری می آمد
یا حد اقل یکی بهم اطمینان میداد که بعد از مرگ دوباره میتونم ببینمش

http://www.defapress.ir/Fa/News/6096

ایلام - خبرگزاری مهر: همزمان با عاشورای حسینی پیکر پاک شهید اصغر اسدی بر دوش مردم ولایت مدار شهرستان ایلام تشییع شد.

به گزارش خبرگزاری مهر، اصغر اسدی بیست و یکم آبان ماه هنگام عملیات پاکسازی میادین مین در منطقه سردشت کردستان به شهادت رسید.

شهید اصغر اسدی از یادگاران دوران هشت سال دفاع مقدس و فرزند شهید گرانقدر حمید اسدی بود.

شهید اصغر اسدی حدود هفت سال با گروه مین زدایی در مناطق دهلران، مهران، میمک و سومار فعالیت داشت.



http://www.mehrnews.com/detail/News/2175219
 

eti68

عضو جدید
کاربر ممتاز
پریروز ظهر یک دوست خوب من شهید شد، پریروز صبح اصغر اسدی بر اثر انفجار مین نمره 4 به شدت مجروح و به بیمارستان منتقل شد. وی ساعاتی پس از آن بر اثر شدت جراحات وارده دربیمارستان به شهادت رسید، اصغر اسدی یکی از دوستان خوب من بود که از اعضای فعال پاکسازی میادین مین در منطقه مرزی سردشت بود.
باورم نمیشه از این دنیا رفته باشه، کاش یکی میرفت اون دنیا ازش برام خبری می آمد
یا حد اقل یکی بهم اطمینان میداد که بعد از مرگ دوباره میتونم ببینمش

http://www.defapress.ir/Fa/News/6096

ایلام - خبرگزاری مهر: همزمان با عاشورای حسینی پیکر پاک شهید اصغر اسدی بر دوش مردم ولایت مدار شهرستان ایلام تشییع شد.

به گزارش خبرگزاری مهر، اصغر اسدی بیست و یکم آبان ماه هنگام عملیات پاکسازی میادین مین در منطقه سردشت کردستان به شهادت رسید.

شهید اصغر اسدی از یادگاران دوران هشت سال دفاع مقدس و فرزند شهید گرانقدر حمید اسدی بود.

شهید اصغر اسدی حدود هفت سال با گروه مین زدایی در مناطق دهلران، مهران، میمک و سومار فعالیت داشت.



http://www.mehrnews.com/detail/News/2175219

آخی..خدا رحمتش کنه...
من میترسم!
:cry:
 

علیرضا ل

عضو جدید
پُکی عمیق به سیگار می‌زنم، هرچندتو نیستی که ببینی چه می‌کشم، مریم..




مریم از دانشکده که بیرون آمد باعجله تکه کاغذی را انداخت جلو امیر که ساعت‌ها بود منتظرش مانده بود. رفت آن طرف خیابان و سوار ماشینِ آلبالویی‌رنگ شد. تنها وقتی ماشین دور شد، امیر توانست خم شود و تکه کاغذ را بردارد. به دیوار سنگی دانشکده تکیه داد، اما حس کرد پاهایش سست شده‌اند. نشست روی زمین. کاغذ را باز کرد و به هفت کلمه نوشته شده روی آن طوری خیره شد که انگار به هفت نعش پیچیده لای کفنی نگاه می‌کرد:

تو را برای ابد ترک می‌کنم، مریم..

نفسش را که با شدت بیرون داد. کاغذ توی دستش لرزید. سرش را به عقب خم کرد و به دیوار چسباند. بعد چشم‌هایش را بست و آنها را آنقدر بسته نگه داشت تا پلک‌ها خیس شدند، تا از گوشه‌های چشم قطره‌های اشک تا روی گونه‌ها سُر خوردند. بعد چشم‌ها را باز کرد و خودکارش را از جیب پیراهنش بیرون آورد. باز به کاغذ توی دست‌هایش، به جنازه‌ها، خیره شد :

تورا برای ابد ترک می‌کنم، مریم..

زیر کاغذ و با خط ریزی نوشت

چه حُسنِ مطلع تلخی برای غم، مریم..

پاکت سیگارش را از جیب پیراهنش بیرون آورد و تنها نخ سیگار توی آن را آتش زد. به آن‌طرف خیابان نگاه کرد و دود سیگار را پاشید به سمت آدم های آن‌طرف خیابان. به آنها که چیزی می‌خریدند، چیزی می‌فروختند، حرفی می‌زدند یا می‌خندیدند. نوشت :

پکی عمیق به سیگار می زنم اما

تو نیستی که ببینی چه می کشم، مریم

برای آنکه تو را از تو بیشتر می خواست

چه سرنوشت بدی را زدی رقم، مریم


باز مثل وقتی که عینک نداشته باشد چیز ها را مات و موج دار دید. انگار از پشت پرده‌ی نازکی از آب. از روی زمین بلند شد و عینکش را از روی چشم برداشت. با آستین پیراهنش صورتش را پاک کرد و کنار دیوارسنگی راه افتاد. پیچید واز خیابان بالا رفت تا رسید به پشت حصار فلزی.خاطرات انگار گلوله های مسلسل شلیک شدند توی کله‌اش و او ایستاد. تکیه داد به حصار. باز کاغذ رادر آورد. دستش می‌لرزید و کلمات، انگار رعشه گرفته باشند، روی کاغذ کج وکوله می‌شدند :

مرا به حال خودم واگذاشتند همه

همه، همه، همه اما، تو هم؟ تو هم؟ مریم؟
 

Chemical_Engineer

کاربر فعال
سلام بر میم شیمی های گل
اوضاع خوبه؟پوریاخان در چه حاله؟:smile:

--------------
صبحانه علی آقا

یه روز علی آقا که داشت سوار مترو میشد نزدیک در ورودی، یه تابلو توجهش رو جلب کرد: "این مغازه واگذار می‌شود" ..... خودش بود! تمام چیزی که لازم داشت همین بود! ترکیب کار تو ذهنش، خیلی شفاف و روشن شکل گرفته بود.​
ـ مغازه کوچک دم در ورودی مترو​
ـ چایی شیرین و ساندویچ نون و پنیر تو ظرف یکبار مصرف که سرپایی هم میشد خوردش.​
بله کارها ردیف شده بود. اجاره مغازه که رسمی شد لوازم رو مستقر کرد و شروع کرد به کار.​
تابلو زد: "صبحانه علی آقا"، مردم هم ازهمون روز اول استقبال خوبی نشون دادن.​
یه چایی داغ و خوشمزه و خوش طعم با نون سنگک و پنیر تبریز. ظرف ٣ یا ٤ دقیقه یه صبحانه خوب می‌خوری، قیمت هم مناسب بود.​
آقا چند روزی نگذشت که جلوی در مغازه به اون کوچیکی "صف" می‌بستن! گاهی ١٠ ـ ١٥ نفر تو صف بودن. به قول امروزی‌ها؛ بیزینس عالی ..... توپ! مردم راضی، "علی آقا" هم خوشحال.​
تا حالا شنیدین یکی از بس کارش خوب باشه مردمو کلافه کنه؟ !؟!​
"ای داد و بیداد، حالا چیکار کنم؟ این جاشو نخونده بودم!!!"​
می‌دونین چی شده بود؟ خوب صبحانه علی آقا کارش گرفته بود، متقاضی زیاد بود و صف گاهی طولانی میشد و اون ته صفی‌ها کفرشون در میومد تا نوبتشون بشه. تقریبا یه عده این قدر معطل می‌شدن که قید صبحونه علی آقا رو می‌زدن و دلخور، سر صبحی گشنه، تو صف وایستاده، صبحانه نخورده، ول می‌کردن و می‌رفتن!​
شهرت خوبی که بهم زده بود داشت لطمه می‌دید ..... "چیکار کنم؟" به هر راهی بگین زد؛​
ـ یه شاگرد گرفت (تو جا به اون تنگی) که چایی‌ها رو ریخته و آماده داشته باشه.​
ـ یه بسته‌بندی سفارش داد که یه چایی و یه ساندویچ باهم توش بود که حملش راحت بشه.​
ـ قیمتاشو آورد پایین‌تر که واسه مردم بصرفه‌تر باشه ..... ولی مشکل صف و معطلی داشت جدی جدی شاخ میشد .....​
"اینطوری نمیشه ..... باید هرطور شده از شر این مشکل خلاص شم وگرنه اسممو عوض می‌کنم". خیلی فکر کرد. روز و شب داشت مرور می‌کرد که چه کاری رو می‌تونه سریع‌تر انجام بده؟ ولی دیگه از این سریع‌تر نمیشد تا این که .....​
یه روز شروع کرد وقت گرفتن که از اول رسیدن مشتری تا رفتنش، هر کاری متوسط چقدر طول می‌کشه؟​
ـ سلام و احوالپرسی ٥ ثانیه​
- گرفتن سفارش مشتری ١٠ ثانیه​
- تحویل سفارش مشتری و بسته بندی ١٥ ثانیه​
- گرفتن پول و دادن بقیه پول مشتری ٢٥ ثانیه .....!!!!​
نتیجه‌گیری مهم سوم: "صبر کن ببینم! یعنی تقریبا نصف وقت من با هر مشتری سر پول دادن میره؟ یعنی اگه یه راهی پیدا کنم که مشکل پول دادن، بقیه پول، پول خورد و …. رو حل کنم دو برابر سریع‌تر می‌فروشم؟ و صف دو برابر سریع‌تر جلو میره؟ خوب اگه اینجوری یاشه، هیچکس دلخور نمی‌ذاره بره. عالی میشه!"​
"خوب چیکار کنم؟ کوپنی‌اش کنم؟ اول ماه به هر کی کوپن بدم؟ ..... نه بابا، کسی وقت این کارا رو نداره. چوب خط بزنم و آخر ماه ار هر کی پول بگیرم؟ نه جانم، اینم که صرف نمی‌کنه، کافیه چند نفر نیان تسویه کنن، مگه من چقدر سود دارم؟ آخه این روزا به هیچکی هم که نمیشه اعتماد کرد ....."​
"صبر کن ببینم ..... چرا نمیشه؟ ..... عجب فکر بکری! ..... آخ جااااااان، پیدا کردم!"​
"اعتماد" کردن به مشتری در روزگار بی‌اعتمادی!
فرداش "علی آقا" رفت بانک و چند دسته اسکناس ١٠٠ و ٢٠٠ و ٥٠٠ تومنی گرفت، دو تا جعبه درست کرد و توی هر کدوم مقداری از اون اسکناس‌ها رو گذاشت. جعبه‌های پول خرد رو گذاشت یه قدری اونورتر، کنار گیشه‌ای که چایی و ساندویچ رو تحویل می‌داد. تصمیم خودشو گرفته بود. با خودش می‌گفت: "من که دزدی نکردم و پولم حلاله ..... ملت هم که با من پدرکشتگی ندارن که پولمو بخورن ..... پس اگه من بهشون اعتماد کنم کار خطایی نیست، تازه اگر صدی چند نفر هم پول ندن ایرادی نداره خودم هم اگه روزی یکی دو نفر بیان و چایی مجانی بخوان که بهشون میدم پس چه فرقی می‌کنه؟"​
لحظه بزرگ ..... مشتری اول اومد:​
ـ سلام علی آقا صبح به خیر!​
ـ سلام عزیز جان خوب هستین انشااله؟​
ـ بله، سلامت باشین.​
ـ یه چایی شیرین، یه نون پنیر؟​
ـ آره جونم.​
ـ میشه ٤٠٠ تومن، بفرمایین ..... قابلی هم نداره.​
ـ چشم، الان تقدیم می‌کنم ..... (جیب‌هاشو می‌گرده، کیفشو بیرون میاره .....) الان تقدیم می‌کنم.​
ـ لازم نیست عجله کنی جونم، یه جعبه اونجا گذاشتم، پول خورد هم توش هست، لطفا خودت پولتو بریز اون تو، باقیشو بردار و برو به سلامت، روز خوبی داشته باشی.​
ـ شوخی می‌کنی؟ دستم انداختی؟​
ـ نه جون داداش خودت برو ببین.​
(مشتری اول با ناباوری رفت سمت جعبه و .....)​
دومی:​
ـ سلام علی آقا​
ـ سلام خانم بفرمایین؟​
ـ یه چایی ٢ تا نون پنیر لطفا​
ـ چشم .....​
چند روز اول تا مردم بفهمند که "علی آقا" چه تغییر مهم و جالبی در کارش داده یه کم طول کشید. حتی بعضیا بیشتر از معمول طول دادن تا مطمئن بشن که درست فهمیده‌اند.​
ولی از روز سوم و چهارم مردم اصلا میومدن که خودشون به چشم خودشون این پدیده عجیب غریبو ببینن و اصلا از این نون و پنیر و چایی شیرین بخورن تا باورشون بشه.​
از همه مهم‌تر این بود که "علی آقا" چاره کارو پیدا کرده بود. فکرش واقعا درست کار کرده بود و صف تقریبا دو برابر سریع‌تر جلو می‌رفت.​
فروش علی آقا دو برابر شد و ..... سودش بیشتر از دو برابر! بگو چرا؟​
خوب معلومه! این روزها ١٠٠ تومن پولی نیست. خیلی‌ها از این که علی آقا به مشتری‌هاش این قدر احترام گذاشته بود و بهشون اعتماد کرده بود که پولشون رو خودشون بدن و بقیه‌اش رو هم خودشون بردارن این قدر خوششون اومده بود که اصلا قید بقیه ١٠٠ تومن رو می‌زدن و دستخوش و انعام می‌ذاشتن و می‌رفتن. این سود خالص بود و کم هم نبود!​
هیچکس "علی آقا" رو از این خوشحال‌تر و شادتر ندیده بود.​
مشتری‌ها هم، همه از دم، روزشون رو با یک اتفاق ساده دلپذیر شروع می‌کردن. بعدها داستان‌های زیادی دهان به دهان شد که چقدر مشتری‌های علی اقا در طول روزشون برخوردهای بهتری با مردم دیگه داشته‌اند و دلیلش یک آغاز خوب با "علی آقا" و اعتماد و روی خوش او بود.
 

P O U R I A

مدیر مهندسی شیمی مدیر تالار گفتگوی آزاد
مدیر تالار
سلام.خوبید؟
یه سوال داشتم.ترمو2 فصول اولش نمره آورتره یا فصول آخر؟مثلا بین فصل 10-11 و فصل 12-13 14 از کدوم فصل ها میشه نمره گرفت؟کدوماش آسونتره؟
سلام
مشخصه .. بعضی از فصل ها هستن که سوالات انتهاییشون خیلی زیادتر هستن .. اگر از روی کتابهای کنکور بخونید این مسائل رو خیلی خوب متوجه می شید .. مثلا اینطور که یادم میاد مبحث فوگاسیته سوالات زیادی ازش اومده بود ...
:w07:
 

JASMIN.S

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
سلام
مشخصه .. بعضی از فصل ها هستن که سوالات انتهاییشون خیلی زیادتر هستن .. اگر از روی کتابهای کنکور بخونید این مسائل رو خیلی خوب متوجه می شید .. مثلا اینطور که یادم میاد مبحث فوگاسیته سوالات زیادی ازش اومده بود ...

:w07:

سلام.
آخه من نمره میان ترمو از دست دادم.میان ترم از دو فصل 10-11 بوده.میخاستم ببینم فصلهای باقیمونده برای پایان ترم در چه سطحه سوالاش.میتونم 10 نمره پایان ترم بگیرم؟
 

P O U R I A

مدیر مهندسی شیمی مدیر تالار گفتگوی آزاد
مدیر تالار
سلام.
آخه من نمره میان ترمو از دست دادم.میان ترم از دو فصل 10-11 بوده.میخاستم ببینم فصلهای باقیمونده برای پایان ترم در چه سطحه سوالاش.میتونم 10 نمره پایان ترم بگیرم؟
اگه اسم فصلاش رو بگی ممنون می شم .. من دیگه کتاب رو ندارم .. یادم نیست فصلاش چی بودن .. ولی خب هر چی هم که سخت یا آسون باشه بستگی به خودت داره ...
 

JASMIN.S

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
اگه اسم فصلاش رو بگی ممنون می شم .. من دیگه کتاب رو ندارم .. یادم نیست فصلاش چی بودن .. ولی خب هر چی هم که سخت یا آسون باشه بستگی به خودت داره ...

فصل 12:ترمودینامیک محلول ها:کاربردها
13:تعادل های واکنش های شیمیایی
 

S O R M E

عضو جدید
کاربر ممتاز
مرتضی: قرارمون بود، قول دادی
مینا: قرار چیه، وضع عوض شده
مرتضی: قرار اون چیزیه که اگر وضع هم عوض شد پاش وایسی. [کنعان، ساخته مانی حقیقی]
 

S O R M E

عضو جدید
کاربر ممتاز
گوش کن تا برات یه قصه بگم...
روزی روزگاری سلطانی ضیافتی ترتیب داد که همه‌ی شاهزاده خانم‌های قلمروش در آن‌جا بودند. یکی از نگهبان‌ها به‌نام بَستا دختر سلطان را دید، که قشنگ‌ترین دختر آن سرزمین بود. فوری عاشق‌اش شد؛ اما یک سرباز بی‌چاره در مقابل دختر سلطان چه‌کاری از دستش برمیاد؟ یک روز ترتیبی داد که بتونه باهاش صحبت کنه، و بهش گفت که بدون اون نمی‌تونه زندگی کنه. شاهزاده خانم، که تحت تأثیر عمق احساس او قرار گرفته بود، به سرباز گفت: اگه بتونی صد شبانه روز زیر ایوون اتاق من منتظر بمونی بعدش مال تو می‌شم، و سرباز به آن‌جا رفت و ایستاد. یک روز، دو روز، ده روز، بیست روز... هر شب شاهزاده خانم از پنجره اونو می‌دید؛ اما سربازِ عاشق از جاش تکان نخورد. بارون بارید، باد اومد، برف بارید؛ اما اون جُم نخورد... پس از نود و نه شب، اون لاغر و رنگ‌پریده شده بود. از درد اشک می‌ریخت؛ اما نمی‌توانست اونا رو پس بزنه. حتی دیگه نایِ اینو نداشت که بخوابه. شاهزاده خانم هم‌چنان اونو تماشا می‌کرد... و درست در شبِ نودونهم سرباز از جاش بلند شد، صندلی‌شو برداشت، و از اون‌جا رفت! آره توتو، درست در آخرِ کار. از من نپرس که معنی این چیه، اگه تو فهمیدی، بگو تا منم بدونم.
[سینما پارادیزو، جوزپه تورناتوره]
 

ragestari

عضو جدید
سلام
کسی هست راجب به مدرک hse advance بدونه اصلا به درد میخوره یا نه ممنون میشم اگه راهنمایی کنین
:)
 

Mohsen 89

مدیر تالار فیزیک
مدیر تالار
کاربر ممتاز
درود بر شما برو بچه های گل
چطور مطورین؟
منو نمیبینین کیفتون کوکه؟;)


سلام
کسی هست راجب به مدرک hse advance بدونه اصلا به درد میخوره یا نه ممنون میشم اگه راهنمایی کنین
:)
درود بر شما
در اکثر واحد های صنعتی درست و حسابی یه واحدی به نام واحد HSE وجود داره که به کنترل ایمنی و ازینجور چیزا میپردازه
داشتن این مدرک میتونه شخص رو برای قرار گرفتن تو این پست (واحد HSE ) نسبت به دیگران تو اولویت قرار بده
آخه اگه طرف دانشش رو نداشته باشه باید بره آموزش ببینی و برای شرکت هزینه داره
اما در کنار گرفتن مدرک دونستن اصولش از اهمیت بسیار زیادی برخورداره
 

vahid.gerrard

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
مگه نمی بینی چشام بارونیه خواستنته...
دارم حسودی میکنم به پیرهنی که تنته...
مگه نمیدونی دلم دلتنگ باتو بودنه...
غصه ی هیچ چیزو نخور عشقت همیشه بامنه...
از تب تند من نترس از پویا...
خیلی قشنگ خونده.
 

vahid.gerrard

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
سلام
کسی هست راجب به مدرک hse advance بدونه اصلا به درد میخوره یا نه ممنون میشم اگه راهنمایی کنین
:)
اگه توی قسمت اچ اس ای توی یه شرکتی پارتی داشته باشی که بهت بگه برو مدرکشو بگیر تا ببرمت سرکار خیلی خوبه :) . و الا مثه مدرک لیسانس من هیییییچ ارزشی نداره :) .
 
بالا