معماری با مصالحی از جنس دل

[رجایی اشکان]

عاشق هر کس شدم او شد نصیب دیگری.....
دل به هر کس دادم او زد به قلبم خنجری.....
من سخاوت دیده ام دل را به هر کس میدهم.....
شرم دارم پس بگیرم انچه را بخشیده ام.....

 

[Gelveh]

مثل همان بارانی بودم که با آن گریه می کنیم...
چه شباهتی دارم با باران.....
با من گریه میکردن....... با او خنده.....

 

[Gelveh]

از من پنهان من عشقت را.....
میدانم عاشقش هستی.....درکت میکنم....
آخه خودمم عاشقم......

 

[Gelveh]

چشمانم را به نابینایی میفروشم.....
تا
کسی را که دوست دارم با دیگری نبینم.....

 

[mohammad azizi]

روز اول پيش خود گفتم
​

​

دگرش هرگز نخواهم ديد
روز دوم باز مي گفتم
ليك با اندوه و با ترديد
روز سوم هم گذشت اما
برسر پيمان خود بودم
ظلمت زندان مرا مي كشت
باز زندانبان خود بودم ....
​

 

[mohammad azizi]

گاهی اوقات آنقدر فریاد داری که سکوت جوابیست به همه سوالات ذهنت!
نپرس چرا
خودت را ملامت نکن
دیگران را نیز همچنین
فقط سکوت کن...
و ...
خاموش و آهسته عبور کن
و دیگر پشت سرت را نگاه نکن
خستگی های دلت را چونان کوله بار همراهت با خودت ببر
و آن ها را به هیچ کس نده
پیش هیچ کس آه نکش ، که ز آه جان سوز تو دل دیگری هم بسوزد
فقط برو
آرام و خاموش
ساکت و استوار
خودت را به دست تقدیر بسپار
و بدان تاکنون نیز
گوی چوگانه تقدیره آن بزرگ ازلی بودی
پس باز هم سکوت کن و بر گذشته اشک مریز...
​

 

[Autumn girl]

خسته ام

از تو نوشتن

کمی از خود می نویسم

این منم که دوستت دارم

 

[mohammad azizi]

تنهایی هم مرا درک نکرد...

 

[Autumn girl]

تمام ترسم از اینه ...

که عاشق کسی بشم و...

تو برگــــردی.... !

 

[mohammad azizi]

تمام ترسم از اینه ...

که عاشق کسی بشم و...

تو برگــــردی.... !

كاش مى شد وقتى داري از تنهايى دق ميكني ،
دق كنى، ولى دل به كسى كه دلش گيره نبندى ...
اين دردش از همه ى دردا بدتره كه يه روز بفهمى كسي كه دل به دلش دادى دلش جايى گيره....

 

[puyan khan]

خیلیییییییییییییییی بدهههههههههههه خیلییییییییییییییییی

كاش مى شد وقتى داري از تنهايى دق ميكني ،
دق كنى، ولى دل به كسى كه دلش گيره نبندى ...
اين دردش از همه ى دردا بدتره كه يه روز بفهمى كسي كه دل به دلش دادى دلش جايى گيره....

 

[Autumn girl]

گفته بودی :

یا تو یا هیچکس!!!!

ولی من ساده انگار فراموش کرده بودم

که این روزها هیچکس هم برای خودش کسیست

…کسی حتی مهم تر از من ........

 

[mohammad azizi]

بگو قطار بایستد
بگو در ماه ترین ایستگاه زمین بماند
بماند سوت بکشد ، بماند دیر برود
بماند سوت بکشد ، برود
دور شود
بگو قطار بایستد

دارم آرزو می کنم
می خواهم از همین بین راه
از همین جای هیچ کس نیست
کمی از کناره ی دنیا راه بروم

از جاده های تنها
که مردان بسیاری را گم کرد
مردانی که در محرم ترین ساعات عشق گریستند
و صدایشان در هیچ قلبی نپیچید

می خواهم سوت
بزنم ، بمانم
زود بروم ، سوت بزنم ، دور شوم
کمی از این همه صندلی های پر دود
کمی از این همه چشم و عینک های سیاه

می خواهم کمی دورتر از شما سوت بزنم
می خواهم در ماه ترین ایستگاه زمین

در محرم ترین ساعات ماه
گریه کنم

می خواهم کمی دورتر از شما
کمی نزدیک
تر به ماه
بمیرم
​

 

[Autumn girl]

تو را نمیدانم........

ولی من حرف اخرم را با بغض خوردم

 

[mohammad azizi]

ایـن روزهــا

عجیـب دلـم بـچگـی مـی خواهـد …


/خستـه ام/

فـقط یـک قـلم لطـفاً …

می خواهـم خـودم را خط خـطی کنـم !
​

 

[Autumn girl]

فـصـل امـتـحـانات ...

مــن جـز مـرور رنگ چشـــمــانت ........

و خـط کشـیــدن زیــر دلتنگــی هــایم ...

هــیــچ درســـی نـدارم....!!

 

[Gelveh]

تو را هوای شهریور کلافه می کند، من را هوای تو.....
ببین خیال تو با من چه می کند......
تا سرماخوردگی به هوای خیالت گرم است،تمام روزهای سال شهریور است...

 

[Gelveh]

عطرها بیرحم ترین عناصر زمین هستن
بی آنکه بخواهی.....

می بردنت تاقعر خاطراتی که
برای فراموششان تا پای غرورت جنگیدی.....

 

[رجایی اشکان]

دیگر از آن همه شیطنت و شلوغی خبری نیست ،
آنقدر به خاطره ضربدرهای جلوی اسمم چوب روزگار را خوردم
که تبدیل شدم به ساکت ترین شاگرد کلاس زندگی …

 

[jhigol]

باز باران با ترانه می خورد بر بام خانه...خانه ام کو؟خانه ات کو؟آن دل دیوانه ات کو؟؟؟
روزهای کودکی کو؟فصل خوب سادگی کو؟یادت آید روز باران؟گردش یک روز دیرین...
پس چه شد؟!دیگر کجا رفت؟!خاطرات خوب وشیرین
باز باران، بی ترانه،بی هوای عاشقانه،بی نوای عارفانه،در سکوت ظالمانه،خسته از مکر زمانه،غافل از حتی رفاقت،حاله ای از عشق و نفرت،
اشکهایی طبق عادت،قطره هایی بیطراوت،روی دوش آدمیت،می خورد بر بام خانه...

 

[jhigol]

باران گرفت......چترهای شاعران عصا شد...

 

[رجایی اشکان]

و امان از این بوی پاییزی و آسمان ابری
که آدم نه خودش میداند دردش چیست و نه هیچ کس دیگر
فقط میداند که هرچه هوا سردتر میشود
دلش آغوش گرم میخواهد . . .

 

[رجایی اشکان]

دوباره پاییز…
اما نه ((فصل خزان)) زرد!
دوباره پاییز…
اما نه فصل اندوه و درد!
دوباره پاییز…
فصل زیبای سادگی…
دوباره پاییز، موسم شدید دلدادگی!

 

[رجایی اشکان]

وقت خریدن لباس های پاییزی دقت کنید :
لباس هایی با جیبهای بزرگ به اندازه ی دو دست !
شاید همین پاییز عاشق شُدید . . .

 

[jhigol]

سراپا اگر زرد و پژمرده‌ایم
ولی دل به پاییز نسپرده‌ایم

چو گلدان خالی لب پنجره
پر از خاطرات ترک‌خورده‌ایم

اگر داغ دل بود، ما دیده‌ایم
اگر خون دل بود، ما خورده‌ایم

 

[jhigol]

پاییز برگشته
حتما برگی افتادنش را فراموش کرده بود
آن قدر ها مهربان هست
به خاطر یکی هم از سفر باز گردد[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif][/FONT][FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif][/FONT]

 

[Autumn girl]

اين شهر صداي پاي مردميست
هم چنان كه تو را مي بوسند درذهن خود طناب دار تو رامي بافند
مردمي كه صادقانه دروغ مي گويند و خالصانه به تو خيانت مي كنند
در اين شهر هر چه تنهاتر باشي
پيروزتري

 

[Autumn girl]

ديدی غزلی سرود؟
عاشق شده بود.
انگار خودش نبود
عاشق شده بود.
افتاد.شکست . زير باران پوسيد
آدم که نکشته بود .
عاشق شده بود

 

[Autumn girl]

براي عشق تمنا كن ولي خار نشو. براي عشق قبول كن ولي غرورتت را از دست نده . براي عشق گريه كن ولي به كسي نگو. براي عشق مثل شمع بسوز ولي نگذار پروانه ببينه. براي عشق پيمان ببند ولي پيمان نشكن . براي عشق جون خودتو بده ولي جون كسي رو نگير . براي عشق وصال كن ولي فرار نكن . براي عشق زندگي كن ولي عاشقونه زندگي كن . براي عشق بمير ولي كسي رو نكش . براي عشق خودت باش ولي خوب باش

 

[Autumn girl]

هنگامي كه دري از خوشبختي به روي ما بسته ميشود ، دري ديگر باز مي شود ولي ما اغلب چنان به دربسته چشم مي دوزيم كه درهاي باز را نمي بينيم