m.asn
عضو جدید
[FONT=arial,helvetica,sans-serif]قلب دختر از عشق بود پاهایش از استواری و دست هایش از دعا[/FONT]
[FONT=arial,helvetica,sans-serif]اما شیطان از عشق و استواری و دعا متنفر بود[/FONT]
[FONT=arial,helvetica,sans-serif]پس کیسه ی شرارتش را گشود و محکم ترین ریسمانش را به در کشید .[/FONT]
[FONT=arial,helvetica,sans-serif]ریسمان نا امیدی را دور زندگی دختر پیچید،[/FONT]
[FONT=arial,helvetica,sans-serif]دور قلب و استواری و دعاهایش نا امیدی پیله ای شد[/FONT]
[FONT=arial,helvetica,sans-serif]و دختر ، کرم کوچک ناتوانی خدا فرشته های امید را فرستاد تا کلاف نا امیدی را باز کنند،[/FONT]
[FONT=arial,helvetica,sans-serif]اما دختر به فرشته ها کمک نمی کرد.دختر پیله ی گره در گره اش را چسبیده بود[/FONT]
[FONT=arial,helvetica,sans-serif]و می گفت: نه باز نمی شود، هیچ وقت باز نمی شود[/FONT]
[FONT=arial,helvetica,sans-serif]شیطان می خندید ودور کلاف نا امیدی می چرخید.[/FONT]
[FONT=arial,helvetica,sans-serif]شیطان بود که می گفت: نه باز نمی شود، هیچ وقت باز نمی شود [/FONT]
[FONT=arial,helvetica,sans-serif]خدا پروانه ای را فرستاد تا پیامی را به دختر برساند[/FONT]
[FONT=arial,helvetica,sans-serif]پروانه بر شاخه های رنجور دختر نشست[/FONT]
[FONT=arial,helvetica,sans-serif]و دختر به یاد آورد که این پروانه نیز زمانی کرم کوچکی بود گرفتار در پیله ای. [/FONT]
[FONT=arial,helvetica,sans-serif]اما اگر کرمی می تواند از پیله اش به در آید ،پس انسان نیز می تواند[/FONT]
[FONT=arial,helvetica,sans-serif]خدا گفت : نخستین گره را تو باز کن [/FONT]
[FONT=arial,helvetica,sans-serif]تا فرشته ها گره های دیگر را دختر نخستین گره را باز کرد ....... [/FONT]
[FONT=arial,helvetica,sans-serif]و دیری نگذشت که دیگر نه گره ای بود و نه پیله ای و نه کلافی[/FONT]
[FONT=arial,helvetica,sans-serif]هنگامی که دختر از پیله ی نا امیدی به در آمد ، شیطان مدت ها بود که گریخته بود...[/FONT]
[FONT=arial,helvetica,sans-serif]اما شیطان از عشق و استواری و دعا متنفر بود[/FONT]
[FONT=arial,helvetica,sans-serif]پس کیسه ی شرارتش را گشود و محکم ترین ریسمانش را به در کشید .[/FONT]
[FONT=arial,helvetica,sans-serif]ریسمان نا امیدی را دور زندگی دختر پیچید،[/FONT]
[FONT=arial,helvetica,sans-serif]دور قلب و استواری و دعاهایش نا امیدی پیله ای شد[/FONT]
[FONT=arial,helvetica,sans-serif]و دختر ، کرم کوچک ناتوانی خدا فرشته های امید را فرستاد تا کلاف نا امیدی را باز کنند،[/FONT]
[FONT=arial,helvetica,sans-serif]اما دختر به فرشته ها کمک نمی کرد.دختر پیله ی گره در گره اش را چسبیده بود[/FONT]
[FONT=arial,helvetica,sans-serif]و می گفت: نه باز نمی شود، هیچ وقت باز نمی شود[/FONT]
[FONT=arial,helvetica,sans-serif]شیطان می خندید ودور کلاف نا امیدی می چرخید.[/FONT]
[FONT=arial,helvetica,sans-serif]شیطان بود که می گفت: نه باز نمی شود، هیچ وقت باز نمی شود [/FONT]
[FONT=arial,helvetica,sans-serif]خدا پروانه ای را فرستاد تا پیامی را به دختر برساند[/FONT]
[FONT=arial,helvetica,sans-serif]پروانه بر شاخه های رنجور دختر نشست[/FONT]
[FONT=arial,helvetica,sans-serif]و دختر به یاد آورد که این پروانه نیز زمانی کرم کوچکی بود گرفتار در پیله ای. [/FONT]
[FONT=arial,helvetica,sans-serif]اما اگر کرمی می تواند از پیله اش به در آید ،پس انسان نیز می تواند[/FONT]
[FONT=arial,helvetica,sans-serif]خدا گفت : نخستین گره را تو باز کن [/FONT]
[FONT=arial,helvetica,sans-serif]تا فرشته ها گره های دیگر را دختر نخستین گره را باز کرد ....... [/FONT]
[FONT=arial,helvetica,sans-serif]و دیری نگذشت که دیگر نه گره ای بود و نه پیله ای و نه کلافی[/FONT]
[FONT=arial,helvetica,sans-serif]هنگامی که دختر از پیله ی نا امیدی به در آمد ، شیطان مدت ها بود که گریخته بود...[/FONT]