معماری با مصالحی از جنس دل

hanane1

عضو جدید
کاربر ممتاز
یــادم بــاشـــد ، امشب بعضی از آرزوهایمــ
را دَم ِ در بگذارم
تــا رفتگـــر ببــــرد ! بیچــاره او ...
ما بقــی را هم نقــدا" بــا خود بــه گور می بـــرم
ما بقــی همــان " آرزوی بــا تــو بودن " است
نتــرس جانکم !
حتــی آرزوی ِ داشتنت را هم بــه کســی نمی دهم ...


 

hanane1

عضو جدید
کاربر ممتاز
مثل کبریت کشیدن در باد زندگی دشوار است
من خلاف جهت آب شنا کردن را،مثل یک معجزه باور دارم.
آخرین دانه کبریتم را میکشم در این باد .
هرچه بادا باد .
 

m.asn

عضو جدید
[FONT=arial,helvetica,sans-serif]قلب دختر از عشق بود پاهایش از استواری و دست هایش از دعا[/FONT]
[FONT=arial,helvetica,sans-serif]اما شیطان از عشق و استواری و دعا متنفر بود[/FONT]
[FONT=arial,helvetica,sans-serif]پس کیسه ی شرارتش را گشود و محکم ترین ریسمانش را به در کشید .[/FONT]
[FONT=arial,helvetica,sans-serif]ریسمان نا امیدی را دور زندگی دختر پیچید،[/FONT]
[FONT=arial,helvetica,sans-serif]دور قلب و استواری و دعاهایش نا امیدی پیله ای شد[/FONT]
[FONT=arial,helvetica,sans-serif]و دختر ، کرم کوچک ناتوانی خدا فرشته های امید را فرستاد تا کلاف نا امیدی را باز کنند،[/FONT]
[FONT=arial,helvetica,sans-serif]اما دختر به فرشته ها کمک نمی کرد.دختر پیله ی گره در گره اش را چسبیده بود[/FONT]
[FONT=arial,helvetica,sans-serif]و می گفت: نه باز نمی شود، هیچ وقت باز نمی شود[/FONT]
[FONT=arial,helvetica,sans-serif]شیطان می خندید ودور کلاف نا امیدی می چرخید.[/FONT]
[FONT=arial,helvetica,sans-serif]شیطان بود که می گفت: نه باز نمی شود، هیچ وقت باز نمی شود [/FONT]
[FONT=arial,helvetica,sans-serif]خدا پروانه ای را فرستاد تا پیامی را به دختر برساند[/FONT]
[FONT=arial,helvetica,sans-serif]پروانه بر شاخه های رنجور دختر نشست[/FONT]
[FONT=arial,helvetica,sans-serif]و دختر به یاد آورد که این پروانه نیز زمانی کرم کوچکی بود گرفتار در پیله ای. [/FONT]
[FONT=arial,helvetica,sans-serif]اما اگر کرمی می تواند از پیله اش به در آید ،پس انسان نیز می تواند[/FONT]
[FONT=arial,helvetica,sans-serif]خدا گفت : نخستین گره را تو باز کن [/FONT]
[FONT=arial,helvetica,sans-serif]تا فرشته ها گره های دیگر را دختر نخستین گره را باز کرد ....... [/FONT]
[FONT=arial,helvetica,sans-serif]و دیری نگذشت که دیگر نه گره ای بود و نه پیله ای و نه کلافی[/FONT]
[FONT=arial,helvetica,sans-serif]هنگامی که دختر از پیله ی نا امیدی به در آمد ، شیطان مدت ها بود که گریخته بود...[/FONT]

 

hanane1

عضو جدید
کاربر ممتاز
در زنـــدگـــی بـــه هیـــچ کـــس خیـــانـــت نــکــــردم ،

جــز بـــه خـــــودم !

امیـــــد بــدســــت آوردن تـــــو خیـــــانـــــت بــــه
دلـــــم بـــــود ...

 

ایلین1366

عضو جدید
کاربر ممتاز
من دیوانه نیستم فقط کمی تنهایم همین !

چرا نگاه می کنی ؟ تنها ندیده ای ؟

به من نخند ، من هم روزگاری عزیز دل کسی بودم
:cry:
 

ایلین1366

عضو جدید
کاربر ممتاز
آنقدر هواي حوصله ام سرد است ، که انگشتان احساسم سِر شده است .
خدا جان ، ديگر توان خواستن ندارم ؛ امشب ، تو دعا کن . . .
من مي گويم : آمين

 
آخرین ویرایش:

hanane1

عضو جدید
کاربر ممتاز
باختی در کار نیست
برای تو
قلبم را ریسک می کنم
یا می برم
یا می میرم

 

hanane1

عضو جدید
کاربر ممتاز
دیــوانـــه ام مــی کــنــد
فــکــر ایــنــکـــه
زنــده زنــده نــیــمــی از مــن را از مــن جـدا کـنـنـد
لـطـفــا …
تــا زنـده ام بـــــــمان
 

khanommohandes

عضو جدید
کاربر ممتاز
یه جایی هم هست
بعد از کلی دویــــــدن ...
یهو وایمیستی
سرتو میندازی پاییــ✘ـــن و آروم میگی
بسه ، دیگه زورم نمیرســ♥ــــه...
 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
مَـטּ هـر روز و هـر لحظـﮧ نگرانت مے شوم
ڪـﮧ چـﮧ مے ڪُنے ؟
ڪُجایے ؟
در چـﮧ حالے ؟
پـنـجـره اُتـاقـم را بـاز مے ڪُنم
و فـریـاد مے زنـم
تنهـاییـت بـراے مَـטּ
غُصـه هـایـت بـراے مَـטּ
هـمـﮧ بُـغـض ها و اشڪهایـت
بـراے مَـטּ
تــــღـــو فـقـط بـخـنـد
آنقـدر بـلـند تـا مَـטּ هـم بشـنوم
صـداے خـنـده هـایـت را
صـداے هـمـیشـﮧ خـوب بـودنـت را

.

.

.

.


+همیشه به خاطر داشته باش . . .
کسی در جایی بخاطر وجود تـــღــــو خوشبخت است . .

 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز

هم بازی قدیمی...

ایا بازی هایمان را به خاطر داری.....؟

یا در مسیر عبور از کودکی و بزرگ شدن....

خاطره هایت جایی میان راه، جا مانده....

کوچه را ....ان کوچه قدیمی را به خاطر داری.....؟

"
هفت سنگ " را...که بچه های امروز اسمش را هم

نشنیده اند....قایم باشک بازی های دم غروب....

خداحافظی اجباری...به زور بزرگ تر ها...

وشب......ورفتن به خواب....

خوابی که در ان ادامه کوچه را می دیدیم....

راستی یادت هست...؟
 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
رو تـــو تعصب دارم

ولی ادعایــــــی ندارم

نمیگم خیلی خوشگلی

چون خوشگتر از تو زیاده

نمی گم خیــــــلی پولداری

چون پولدارتر از تـــو زیاده

نمی گم خیلی شیریــــــن زبونی

چون چرب زبون تر و خوش صحبت تر از تو زیاده

ولــــــــــی

می گم: تو هـــمونی که برای من بهــترینی . . .!
 

S&M R

عضو جدید
کاربر ممتاز
دلم اس ام اس از نوع نصفه شبی می خواد
همونا که یهو از خواب بیدارت کنه
تا مطمئن شی یکی تو بی خوابیش به یادته
دلم از اون وقتایی میخواد که همه رو میپیچونه به خاطر تو
از اون وقتایی که پشت خطیشو قطع میکنه . . .
 

S&M R

عضو جدید
کاربر ممتاز
[FONT=Georgia, Times New Roman, Times, Serif][FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]از میان تمام بازیهای کودکانه تنها

یادم تو را فراموش
!!

را خوب بلد بودی؟؟[/FONT][/FONT]
 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
به گمانت كه رفته اي !

بي هيچ آمدني

اما ...

اين شب آمدن ها كه ديگر

در قدم هاي تو نيست ...

همين كه خورشيد مي رود

تو از پشت پلك هايم طلوع مي كني ...!
 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
آرزو کردم بماند
رفت و جز یادی از او در دل نماند
آرزو کردم بیاید
دور گشت از من
رفت تا مرز جدائیها
آرزو کردم صدایش
مرحم دردم شود
گشت آرام و بی صدا
تا که نای ناز یادش
رخت بندد از درون یادها
آرزو کردم پیامی
آید از سوی نگارم
گشت تاریک و خموش
هر دیار و کوره راه
آرزو کردم بیاید ، قطره اشکی
تا بشوید رنگ رخسارش زقلبم
اشک جاری گشت اما ،
ماند در دل نقشی از آن رنج ها
آرزو کردم بمیرم
تا نبینم من چنین درد و غمی را
زنده ماندم
سوختم ،
آتش گرفتم در میان دردها
 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
شيشه ای می شکند

يک نفر می پرسد

چرا شيشه شکست؟

مادر می گويد :

شايد اين رفع بلاست

يک نفر زمزمه کرد

باد سرد وحشی مثل يک کودک شيطان آمد

شيشه ی پنجره را زود شکست

کاش امشب که دلم مثل آن شيشه ی مغرور شکست

عابری خنده کنان می آمد

تکه ای از آن را برمی داشت

مرهمی بر دل تنگم می شد

اما امشب ديدم

هيچ کس هيچ نگفت

غصه ام را نشنيد

از خودم می پرسم

آيا ارزش قلب من از شيشه ی پنجره هم کمتر است؟

دل سخت شکست

اما . . .

هيچ کس هيچ نگفت

و نپرسيد . . .!!!

چرا؟؟؟
 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز

به چه ميخندي تو؟

به مفهوم غم انگيز جدايي؟به چه چيز؟

به شكست دل من،يا به پيروزي خويش؟به چه ميخندي تو؟

به نگاهم كه چه مستانه تو را باور كرد؟

يا به افسونگريه چشمانت كه مرا سوخت و خاكستر كرد؟

به چه ميخندي تو؟

به دل ساده من ميخندي كه دگر تا به ابد نيز به فكر خود نيست؟

خنده دار است بخند.
 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
تو مگر یاد نداری
شب بارانی چشمان خمارم ازعشق
و زمین لرزه آن عصر دل انگیز بهار
و دریغی
که در آن اوج تماشا کردی
و خرامان رفتن
و ...
رفتن
همیشه رفتن .

دلتنگ خواهم ماند
همیشه
نه برای با تو بودن
برای
آمیزش عشق و طعم خوش لیمو
برای عاشقی هایم
برای
همه آن چیزهایی که ندیدی .

 

شبگرد23

عضو فعال شعر نو
کاربر ممتاز
تنهایی یعنی

عبور می کنم هر روز

از کنار نیمکت های خالیه پارک....

طوری که انگار

کس در در نیمکت های آخرین

انتظارم را میکشد

و به انجا که میرسم باید.....

وانمود کنم که باز هم دیر رسیده ام!!!!
 
بالا