معماری با مصالحی از جنس دل

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز

دیگه انداختمش دور .آنقدر دور که حتی اگه دوباره دلم هواشو کرد نتونم پیدایش کنم

اما دلم براش خیلی تنگ شده .نمیدونم با نبودش چگونه ارام گیرد این دلم
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز

همه ي رژهاي دنيـــــا را هم کـــه بـرايــم بگيـــــري

بـــاز تـرجيح ميـــدهـم

لــَب هــايــم را

بــــا دَنــــدانــــهاي تــــــــو ســُ..ر.خ کــنــم !
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز

هیـچ مـَردی شبـیـه ِ تـو نـِمـی خَــنــدَد . . .

هـمــه ی ِ آنـهــآ دندان هـآی ِ شـآن رآ نشـآنـم مـی دهـنـد . . .

تـو قـلبـت رآ . . .
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
من اگر می خندم تنها به اجبار عکاس است

و گرنه ...... بی تو


من کجا .....


خنده کجا ؟
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز

هــوس کــرده ام

مـــن بـــاشـم

کـــه تـــو بـاشـــی

و هیچـکـس نبـاشـــد

 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
سلامت را نمي خواهند پاسخ گفت
سرها در گريبان است
کسي سر بر نيارد کرد پاسخ گفتن و ديدار ياران را
نگه جز پيش پا را ديد ، نتواند
که ره تاريک و لغزان است
وگر دست محبت سوي کسي يازي
به اکراه آورد دست از بغل بيرون
که سرما سخت سوزان است
نفس ، کز گرمگاه سينه مي آيد برون ، ابري شود تاريک
چو ديدار ايستد در پيش چشمانت
نفس کاين است ، پس ديگر چه داري چشم
ز چشم دوستان دور يا نزديک ؟
مسيحاي جوانمرد من ! اي ترساي پير پيرهن چرکين
هوا بس ناجوانمردانه سرد است ... آي
دمت گرم و سرت خوش باد
سلامم را تو پاسخ گوي ، در بگشاي
منم من ، ميهمان هر شبت ، لولي وش مغموم
منم من ، سنگ تيپاخورده ي رنجور
منم ، دشنام پس آفرينش ، نغمه ي ناجور
نه از رومم ، نه از زنگم ، همان بيرنگ بيرنگم
بيا بگشاي در ، بگشاي ، دلتنگم
حريفا ! ميزبانا ! ميهمان سال و ماهت پشت در چون موج مي لرزد
تگرگي نيست ، مرگي نيست
صدايي گر شنيدي ، صحبت سرما و دندان است
من امشب آمدستم وام بگزارم
حسابت را کنار جام بگذارم
چه مي گويي که بيگه شد ، سحر شد ، بامداد آمد ؟
فريبت مي دهد ، بر آسمان اين سرخي بعد از سحرگه نيست
حريفا ! گوش سرما برده است اين ، يادگار سيلي سرد زمستان است
و قنديل سپهر تنگ ميدان ، مرده يا زنده
به تابوت ستبر ظلمت نه توي مرگ اندود ، پنهان است
حريفا ! رو چراغ باده را بفروز ، شب با روز يکسان است
سلامت را نمي خواهند پاسخ گفت
هوا دلگير ، درها بسته ، سرها در گريبان ، دستها پنهان
نفسها ابر ، دلها خسته و غمگين
درختان اسکلتهاي بلور آجين
زمين دلمرده ، سقف آسمان کوتاه
غبار آلوده مهر و ماه
زمستان است...
 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
درها به طنين هاي تو واكردم
هر تكه را جايي افكندم پر كردم هستي ز نگاه
بر لب مردابي پاره لبخند تو بر روي لجن ديدم رفتم به نماز
در بن خاري ياد تو پنهان بود برچيدم پاشيدم به جهان
بر سيم درختان زدم آهنگ ز خود روييدن و به خود گستردن
و شياريدم شب يك دست نيايش افشاندم دانه راز
و شكستم آويز فريب
و دويدم تاهيچ و دويدم تاچهره مرگ تاهسته هوش
و فتادم بر صخره درد از شبنم ديدار تو تر شد انگشتم لرزيدم
وزشي مي رفت از دامنه اي گامي همره او رفتم
ته تاريكي تكه خورشيدي ديدم خوردم وز خود رفتم و رها بودم
 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
ميان اين سنگ و آفتاب پژمردگي افسانه شد
درخت نقشي در ابديت ريخت
انگشتانم برنده ترين خار را مي نوازد
لبانم به پرتو شوکران لبخند مي زند
اين تو بودي که هر ورزشي هديه اي ناشناس به دامنت مي ريخت؟
و اينک هرهديه ابديتي است
اين تو بودي که طرح عطش را بر سنگ نهفته ترين چشمه کشيدي ؟
و اينک چشمه نزديک نقش عطش درخود مي شکند
گفتي نهال از طوفان مي هراسد
و اينک بباليد نورستهترين نهالان
که تهاجم بر باد رفت
سياه ترين ماران مي رقصند
و برهنه شويد زيباترين پيکرها
که گزيدن نوازش شد
 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
بر خاک چه نرم می خرامی ای مرد
آن گونه که بر کفش تو ننشیند گرد
فردا که جهان کنیم بدرود به درد
آه آن همه خاک را چه می خواهد کرد
 

hanane1

عضو جدید
کاربر ممتاز
این روزها که

در حکم طبیب به جانم افتاده اید
تا از ریشه برکنید
این دندان پوسیده عشق را
لطفا کمی آرامتر...!
 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
وقتی آدمی سرش را روی شانه عزیزی می گذارد

یا به دیواری تکیه می دهد

و با صدای گاه بلند و گاه آرام آواز می خواند

درون یک زمزمه پر راز

افشا می شود

بی آنکه بداند چرا ....!
 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز

دلم برات تنگ شده….. اما من… من میتونم این دوری رو تحمل کنم…


به فاصله ها فکر نمیکنم …… میدونی چرا؟؟ آخه… جای نگاهت رو نگاهم مونده…..
هنوز عطر دستات رو از دستام میتونم استشمام کنم…. رد احساست روی دلم جا مونده …
میتونم تپشهای قلبت رو بشمارم……….. چشمای بیقرارت هنوزم دارن باهام حرف میزنن…….
حالا چطور بگم تنهام؟؟چطور بگم تو نیستی؟؟چطور بگم با من نیستی؟؟آره!خودت میدونی….
میدونی که همیشه با منی…. میدونی که تو،توی لحظه لحظه های من جاری هستی…. آخه… تو،توی قلب منی…
آره!تو قلب من…. برای همینه که همیشه با منی…برای همینه که حتی یه لحظه هم ازم دور نیستی…
برای همینه که میتونم دوریت رو تحمل کنم… آخه هر وقت دلم برات تنگ میشه… هر وقت حس میکنم دیگه طاقت ندارم….
دیگه نمیتونم تحمل کنم… دستامو میذارم رو صورتم و یه نفس عمیق میکشم…. دستامو که بو میکنم مست میشم…
مست از عطرت. صدای مهربونت رو میشنوم …و آخر همهء اینها…به یه چیز میرسم…..به عشق و به تو….. آره…
به تو…. اونوقت دلتنگیم بر طرف میشه…اونوقت تو رو نزدیکتر از همیشه حس میکنم….
اونوقت دیگه تنها نیستم حالا من این تنهایی رو خیلی خیلی دوسش دارم.. به این تنهایی دل بستم…
حالا میدونم که این تنهایی خالی نیست… پر از یاد عشقه… پر از اشکهای گرم عاشقونه
 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
این روزها که

در حکم طبیب به جانم افتاده اید
تا از ریشه برکنید
این دندان پوسیده عشق را
لطفا کمی آرامتر...!

هيچ وقت
هيچ وقت نقاش خوبي نخواهم شد
امشب دلي کشيدم
شبيه نيمه سيبي
که به خاطر لرزش دستانم
در زير آواري از رنگ ها
ناپديد ماند
 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
تو را گم کرده ام امروز ... وحالا لحظه هاي من


گرفتارسکوتي سرد و سنگين ند


وچشمانم که تاديروز به عشقت مي درخشيدند


نمي داني چه غمگينند


چراغ روشن شب بود... برايم چشمهاي تو


نمي دانم چه خواهد شد


پر از دلشوره ام... بي تاب ودلگيرم


کجاماندي که من بي توهزاران بار،در هر لحظه مي ميرم...


 

hanane1

عضو جدید
کاربر ممتاز
اشک هایم را به نخ می کشم

و تسبیحی می سازم هزار دانه
تا با آن ذکر دلگیری ام از دنیا را برایت بگویم...

 

hanane1

عضو جدید
کاربر ممتاز
تا به حال شده

که در حسرت لبخندی بمانی
و رنگ امید به نقاشی آرزوهایت بپاشی
و سهم لبخند تو را به دیگری بفروشند
و تو ...
صدای شکستن می آید...شما هم می شنوید؟
پی نوشت:
یک دقیقه سکوت...دلی را شکستند!...

 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
من پشیمان نیستم
من به این تسلیم می اندیشم
این تسلیم درد آلود
من صلیب سرنوشتم را
بر فراز قتلگاه خویش بوسیدم

در خیابانهای سرد شب
جفت ها پیوسته با تردید
یکدیگر را ترک می گویند
در خیابانهای سرد شب
جز خداحافظ خداحافظ صدائی نیست

من پشیمان نیستم
قلب من گوئی در آنسوی زمان جاریست
زندگی قلب مرا تکرار خواهد کرد

 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
باورم نیست تو را گم کردم
باورم نیست که تنها شده ام ...
و کسی چون تو ندارم که شبی ، نیمه شبی ،
زیر باران و پریشانی و درد ،
سایبان شب تنهایی چترش بشوم ..!
باورش آسان نیست ...
تلخ تلخ است ولی ، با این حال ،
باورم نیست تو را گم کردم ، چه کنم ...؟
بی تو در شهر، دلم میگیرد ...
کاش میدانستی تو ،
تشنه عاطفه هایت هستم ...
کاش میدانستی تو...
که چه تنها شده ام ...
 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
ساقیا امشب صدایت با صدایم ساز نیست
یا که من بسیار مستم
یا که سازت ساز نیست

ساقیا امشب مخالف می نوازد ساز تو
یا که من مست و خرابم
یا که تارت تار نیست




 

hanane1

عضو جدید
کاربر ممتاز
هــ ـے روزگـــــــار


مــ ـن به درک

خـودتــ خــســتـهــ نـشـدے

از دیـدن تــصویــر تــــکرار درد کـشــیدنــ مــטּ؟....​
 

hanane1

عضو جدید
کاربر ممتاز


در دلـــــم


کودکی است....


که "بی تو بودنش"را نــــــــق میزند...


من هیــــــــچ


لااقل با بودنت بهانه ای برای
او باش.....

 
بالا