معماری با مصالحی از جنس دل

nasim_shsh

عضو جدید
کاربر ممتاز
به خدا بگو
زمستانش سرد نیست!
تکرار نکند فصلهایش را,
من در تابستانش هم از بی وفایی,
دندان به دندان ساییده ام!
 

S&M R

عضو جدید
کاربر ممتاز
وقتى که می گى دیگه برا همیشه فراموشش کردى
و هیچ احتیاجى بهش ندارى
و تمام فحش هاى دنیا رو نصیبش می کنى !
درست زمانیه که :بیشتر از همیشه دلت براش تنگ شده ... !‬
 

khanommohandes

عضو جدید
کاربر ممتاز
شخصيت من را با برخوردم اشتباه نگير...

شخصيت من چيزيست که من هستم،

اما برخورد من بستگی دارد به اينکه " تو " که باشی...!!!
 

m.asn

عضو جدید
ماهی شده بود باورش
تور اگه بندازن سرش
میشه عروس ماهیا
شاه ماهی میشه یاورش
ماهیه باورش نبود
تور اگه بندازن سرش
نگاه گرم ماهی گیر
میشه نگاه آخرش
رفت تا تور رو سرش کنه
نگاه میکرد به پشت سرش
می خواست کسی باهاش نیاد
تنها باشه تور رو سرش
همین که رفت عروس بشه
دید انگاری گیر کرد سرش
ماهیگیره تور رو کشید
یهو پرید هوش از سرش
دست وپا زد تور را کشید
بلکه بیرون بیاد سرش
تور را بینداخت روزمین
زمین بخورد به اون سرش
انگار هنوز نترسیده
خودشو زده به اون درش
داره میمیره ولی اون
هنوز نمیشه باورش
تا که یه مقداری گذشت
نفس رسید به آخرش
تازه اون وقت بود که ماهی
رسید به حرف مادرش
که توی این دنیای بد
فکر بکنه به هرکارش
شاه شدن خیلی خوبه
به شرطی که نره سرش
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
کاش تو بودے و مَن
نَم نَـــم باران
یِک جاده ے بـے اِنتِهــا
دَست در دَســــــت هَــم
بدون چَتر
زیر بـــاران
خیـــــــس ِ خیس​


 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
ایســــــتــــاده ام …
بگـــذار ســـرنوشـــت راهـــش را بـــرود … !
مـــن ،
همیــن جا ،
کنار قـــول هـایت ،
درســــت روبــروی دوســـت داشتـــنت و در عمــــق نبـــودنت ،
محـــــکم ایــستاده ام !!
 

m.asn

عضو جدید
خاطراتت صف کشیده اند !
یکی پس از دیگری …
حتی بعضی هاشان آنقدر عجولند که صف را بهم زده اند !
و من …
فرار می کنم
از فکر کردن به تو
مثل رد کردن آهنگی که …
خیلی دوستش دارم خیلی...
 

MisyoMasoud

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
[FONT=&quot]به همين سادگي تو رفتي و رد پاي رفتنت رو ، رو دلم جا گذاشتي...[/FONT][FONT=&quot][/FONT]
[FONT=&quot] [/FONT]​
[FONT=&quot]به همين سادگي[/FONT]​
[FONT=&quot]
من تنها شدم...[/FONT]
 

MisyoMasoud

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
[FONT=&quot]نـتــرس از هجـــــ ـــ ـوم حـضــــ ــــــ ــورم ...

چــــيزي جــــ ـــ ـز [/FONT]
[FONT=&quot]تـــنــهايي[/FONT][FONT=&quot] با من نيـــستـــــ ـــ ـ ...[/FONT]
 

hassan2010

عضو جدید
کاربر ممتاز
روزهای سختی در زندگی آدم می رسد

که هیچ کسی حتی نمی پرسد:


" خوبی ؟ "

برای چنین روزهای سخت

نیاز به یگانه مهربان دلسوزی داری
...
به شرطی که در روزهای خوب
فراموشش نکرده باشی
و نامش چه زیباست ...
خدا...
 

hassan2010

عضو جدید
کاربر ممتاز

آرزوی خیلی ها بودم
از آن دست نیافتنی هایشان….
ساده اسیرت شدم که قدر ندانستی…!!!
 

hassan2010

عضو جدید
کاربر ممتاز
[FONT=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]باران کـه میبـارد……[/FONT]
[FONT=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]
[/FONT]
[FONT=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]دلـم بـرایت تنـگ تـر می شـود…[/FONT]
[FONT=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]
[/FONT]
[FONT=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif] راه می افـتم …[/FONT]
[FONT=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]
[/FONT]
[FONT=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]بـدون ِ چـتـر …[/FONT]
[FONT=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]
[/FONT]
[FONT=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]من بـغض می کنـم ….[/FONT]
[FONT=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]
[/FONT]
[FONT=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]آسمان نيزمي گريد...[/FONT]
 

hassan2010

عضو جدید
کاربر ممتاز
[FONT=arial,helvetica,sans-serif]این روزها[/FONT]


[FONT=arial,helvetica,sans-serif]اگر خون هم گریه کنی[/FONT]


[FONT=arial,helvetica,sans-serif]عمق همدردی دیگران با تو[/FONT]


[FONT=arial,helvetica,sans-serif]یک کلمه است :[/FONT]


[FONT=arial,helvetica,sans-serif]" آخـــــــی "[/FONT]
 

hassan2010

عضو جدید
کاربر ممتاز
بـــــرای کـــسی کــه رفــــتـنـی اســـت ، راه بــــاز کــــنـیدایــــستادن و مــنـتظر مـانـدن ابـــلـهانه تـرین کـار دل اســت...
 

hassan2010

عضو جدید
کاربر ممتاز
[SIZE=-1]نگذار هركسي از راه رسيد با[/SIZE]
[SIZE=-1]

ساز دلت تمرين نوازندگي كند... !
[/SIZE]
 

hassan2010

عضو جدید
کاربر ممتاز
مـی گـویـنـد بـاران کـه بـبـارد

بـوی ِ خـاک بـلـنـد مـی شـود . .

پـس چـرا ایـنـجـا

بـاران کـه مـی بـارد
عـطـر خـاطـ ـره هـا مـی پـیـچـد ؟ . . .
 

hassan2010

عضو جدید
کاربر ممتاز
خیلی سخته به خاطر کسی که دوستش داری
همه چیز رو از سر راهت خط بزنی
بعد بفهمی
خودت تو لیستی بودی
که اون به خاطر یکی دیگه خطت زده...
افسوس!
 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
بوی غربت میدهم اما غریبه نیستم گرچه میدانم كه عمری در غریبی زیستم . مثل رودی بستر این خاك را طی كرده ام . تا بفهمم عاقبت در جستجوی چیستم . در عبور از لحظه ها بر روی پای اشتیاق . لب شكست از خشكی اما همچنان می ایستم . دستهایت برگهای عمر سبزم را ربود .گرچه اینجا هستم اما در حقیقت نیستم . ای فریماه شب تار یاریم كن تا بدانم سایه گمگشته ای از كیستم




 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
تو نيستي که ببيني
چگونه عطر تو در عمق لحظه ها جاري است
چگونه ژس تو در برق شيشه ها پيداست
چگونه جاي تو در جان زندگي سبز است
هنوز پنجره باز است
تو از بلندي ايوان به باغ مي نگري
درخت ها و چمن ها و شمعداني ها
به آن ترنم شيرين به آن تبسم مهر
به آن نگاه پر از آفتاب مي نگرند
تمام گنجشکان
که درنبودن تو
مرا به باد ملامت گرفته اند
ترا به نام صدا مي کنند
هنوز نقش ترا از قراز گنبد کاج
کنار باغچه
زير درخت ها لب حوض
درون آينه پاک آب مي نگرند
تو نيستي که ببيني چگونه پيچيده است
طنين شعر تو مگاه تو درترانه من
تو نيستي که بيبني چگونه مي گردد
نسيم روح تو در باغ بي جوانه من
چه نيمه شب ها کز پاره هاي ابر سپيد
به روي لوح سپهر
ترا چنانکه دلم خواسته است ساخته ام
چه نيمه شب ها وقتي که ابر بازيگر
هزار چهره به هر لحظه مي کند تصوير
به چشم همزدني
ميان آن همه صورت ترا شناخته ام
به خواب مي ماند
تنها به خواب مي ماند
چراغ آينه ديوار بي تو غمگينند
تو نيستي که ببيني
چگونه با ديوار
به مهرباني يک دوست از تو مي گويم
تو نيستي که ببيني چگونه از ديوار
جواب مي شنوم
تو نيستي که ببيني چگونه دور از تو
به روي هرچه ديرن خانه ست
غبار سربي اندوه بال گسترده است
تو نيستي که ببيني دل رميده من
بجز تو ياد همه چيز را رهاکرده است
غروب هاي غريب
در اين رواق نياز
پرنده ساکت و غمگين
ستاره بيمار است
دو چشم خسته من
در اين اميد عبث
دو شمع سوخته جان هميشه بيدار است
تو نيستي که ببيني
 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
اي آشنا

مرا صدا كن

تا از شبستان تاريكي هايم شاخه گلي برايت بفرستم

كه زيبايي آن به وسعت بزرگي ات باشد

صدايم كن

تا از وراي غم هايم پيامي برايت بفرستم

كه معناي آن به اندازه راز چشمانت باشد.
 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
کنار کوچه ی هر روزم عابری تنها
به چشم خسته ی بی رنگ او نهفته رموز
گذشته ام ز کنارش تمام فصل ها را
خزان گذشت و
زمستان به سر رسید و
هنوز...
به باغ خفته ی چشمش

بهار هم نشکفت

خطوط محو حضورش به رنگ خاکستر
به روی هر چه خیال است راه می بندد
نگاه یخ زده ی ساکتش
ولی انگار
به آتشی که درونم فکنده
می خندد...

 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
اي درخور اوج ! آواز تو در كوه سحر و گياهي به نماز
غم ها را گل كردم پل زدم از خود تا صخره دوست
من هستم و سفالينه تاريكي و تراويدن راز ازلي
سر بر سنگ و هوايي كه خنك و چناري كه به فكر و رواني كه پر از ريزش دوست
خوابم چه سبك ابر نيايش چه بلند و چه زيبا بوته زيست و چه تنها من
تنها من و سرانگشتم در چشمه ياد و كبوترها لب آب
هم خنده موج هم تن زنبوري بر سبزه مرگ و شكوهي در پنجه باد
من از تو پرم اي روزنه باغ هم آهنگي كاج و من و ترس
هنگام مناست اي در به فراز اي جاده به نيلوفر خاموش پيام
 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
پنجره را به پهناي جهان مي گشايم
جاده تهي است درخت گرانبار شب است
نمي لرزد آب از رفتن خسته است تو نيستي نوسان نيست
تو نيستي و تپيدن گردابي است
تو نيستي و غريو رودها گويا نيست و دره ها ناخواناست
مي آيي : شب از چهره ها بر مي خيزد راز از هستي مي پرد
ميروي : چمن تاريک مي شود جوشش چشمه مي کشند
چشمانت را مي بندي ابهام به علف مي پيچد
سيماي تو مي وزد و آب بيدار مي شود
مي گذري و آيينه نفس مي کشد
جاده تخي است تو بار نخواي گشت و چششم به راه تو نيست
پگاه دروگران از جاده روبرو سر مي رسند رسيدگي خوشه هايم را به رويا ديده اند
 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
شب سردي است و من افسرده
راه دوري است و پايي خسته
تيرگي هست و چراغي مرده
مي كنم تنها از جاده عبور
دور ماندند ز من آدمها
سايه اي از سر ديوار گذشت
غمي افزود مرا بر غم ها
فكر تاريكي و اين ويراني
بي خبر آمد تا به دل من
قصه ها ساز كند پنهاني
نيست رنگي كه بگويد با من
اندكي صبر سحر نزديك است
هر دم اين بانگ برآرم از دل
واي اين شب چه قدر تاريك است
خنده اي كو كه به دل انگيزم ؟
قطره اي كو كه به دريا ريزم ؟
صخره اي كو كه بدان آويزم ؟
مثل اين است كه شب نمناك است
ديگران را هم غم هست به دل
غم من ليك غمي غمناك است



سهراب سپهری
 

hanane1

عضو جدید
کاربر ممتاز
رفتنت..
نبودنت..
نامردیت..
هیچ کدام برایم سوال نشد
فقط یک بغض..خفه ام میکند...
چگونه نگاهت کردکهاین گونه رهایم کردی

 
بالا