گفتگوهای تنهایی

وضعیت
موضوع بسته شده است.

رجایی اشکان

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
دلم ارامش مي خواد
دلم سکوت مي خواد
دلم خلوت با خودم رو مي خواد
دلم جايي و مي خواد که صداي ور ور هيشکي به گوشم نرسه ...
دلم ساعتهايي و مي خواد که بي خيال بگذره ....
دلم خوشيهايي و مي خواد که فقط مال خودم باشه ...
دلم زندگي و مي خواد که فقط مال خودم باشه ....
بدون اينکه نگران کسي باشم
بدون اينکه نگران خوشحالي يا ناراحتي و تنهايي کسي باشم ...
دلم مي خواد کمي فقط کمي مال خودم باشم و براي خودم زندگي کنم ....
دلم مي خواد برم دنبال خواسته هام ،علايقم،،
ارزوهام که مدتهاست چيزي جز حسرت برام نمونده ازش....
دلم مي خواد چشمام و ببندم و چيزي جز ارامش و حس نکنم ...
اما مدتهاست رنگ ارامش و نميبينم ....
مدتهاست با چشماي باز و بسته کابوس ميبينم .....
اين زندگي نيست يه کابوس تموم نشدنيه ......
زندگي حسرت بي پايان است ...
 

رجایی اشکان

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
بعضیــــا ،
با حــــرفاشون
با بعضے رفـتـــاراشون
ســـــــردت میکنن!!
بــــےحـــــســـت میکنن
دهـنتو میبنــدن
بـعد میگن نیســتے؟؟؟
ســاکتے؟؟
سرد شدے؟؟
سرت شلوغــه؟؟
مشـــــغولـے؟؟..
هع
 

رجایی اشکان

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
سرکلاس استاد گفت:
"پشت هر مرد موفق یک زن بوده..."
یکی از بچه ها پرسید:
پشت یک زن درمانده و بی پناه چه کسی بوده؟؟
استاد جوابی نداد وبه بهانه ای کلاس را ترک کرد؛
اما جوابش را همه می دانستیم:
"یک نامرد"....
کسی چه میداند؟؟؟
شاید استاد ما هم یک نامرد بوده
 

رجایی اشکان

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز

سكوتِ من، گذشته دارد. به خاطرِ آن، بارها تشويق شده ام.
هفت هشت ساله بودم كه می دانستم هر بچّه ای آن را ندارد.
سكوتِ من، اوّلين دارایی ام به حساب می آمد در طولِ سال هايی كه بعد از آن آمد،
بارها موردِ تحسينِ زن های خانواده مان قرار گرفتم به خاطرِ توداری ام.
خيلی زود فهميدم كه به يك صندوقچه می مانم با دری كيپ و پُر از راز.
او از سكوتِ من كلافه می شد. سكوتِ من او را می ترساند. كم كم عادت به پرحرفی پيدا كردم،
حتّی در مواقعی كه لازم نبود.
سالها بعد ياد گرفتم كه حرف می تواند حتّی مخفيگاهی بهتر از سكوت باشد.
غریبه ای باش با خود...
زندگی را رودی ببین که بر بستر زمان جاریست...
در ساحل این رود بایست، نه کنجکاو باش و نه نگران.
به خس و خاشاک گذشته ات نگاه کن
که بر خاطراتت شناورند و می آیند و می روند،
درست مانند حوادثی که در روزنامه ها می خوانی.
از آنها جدا شو و نسبت به آنها بی تفاوت باش،
یادت باشد که هیچ چیز مهم نیست.
فقط باش...

 

ماه آسمونی

عضو جدید
کاربر ممتاز
نمی توانم با " کمی دوست داشتن " زندگی کنم
من " دوست داشتنِ زیاد " می خواهم
دوست داشتنِ تمام و کمال
یک جور غرق شدن...
یک جور دیوانگی محض...

مثل تسلیم تنی تشنه، به خُنکای قطره های باران
مثل شنیدن هزار بارۀ یک آهنگ تکراری
مثل یک موج سواری داغ، درآشوب دریایی طوفانی
مثل رفتن تا انتهای راهی که بازگشتی ندارد...

من با " کمی دوست داشتن " زنده نمی مانم
با کمی دلخوشی، با کمی لذت
من یک التهابِ داغِ نفس گیر می خواهم
یک آغوشِ گرم در سردترین فصل سال...
چرا نمی فهمی
آنهایی که با " کمی دوست داشتن " زندگی کرده اند، مرده اند...
 

بهار00

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
☜دلـــم گرفتــه ↯
⇡ از دنیــا ⇡ از آدم هــا↯
☜از خـــودم☞ ← از حمـــاقت های ِ احمقـــــانه ام↯
☜یـه شـــبایی داد زدم اما درونـــم ســـوخت↯
☜این روزهــا دیگـر خـودم نیستــم↯
√سـَــــرد↯
√تنهـــا ↯
√ بـی احســــاس↯
 

نازنین فاطیما

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
لبلی گفت به من
زندگی شيرين است
زندگی در دشت است
می توان در اين دشت
گريه ها را دزديد بر لب پيرو جوان
شادمانی را ديد
شاپرک پر زدو گفت
مهربانی زيباست
 

بهار00

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
↺اَگِــه حــالِ دِلَــم خـــوبِـه

ســــُکـــوتَم مُعــجِــزِه کـــَــردِه

وَگَـــرنه خــــوب میـــدونَم

کِــه دَرد اَز هَــر طَـرَف دَردِه↻ ...
 

بهار00

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
✘ﺍِﻧـﻘَـــﺪ ﺑــے ﺣــۅﺻــِـﻠِﻪ و تنهام...
کہ ﻫــَﺮ ڪے ﺑِــﺨۅﺁﺩ ﺑــﺂﻡ ﺑَـﺤـﺚ ڪُـﻨــہ ﻓَﻘـــَﻂ ﻣـﻴـﮕَـﻢ :
➣حق با تۅئه➣

✘ﺍِﻧـﻘـَﺪ ﺑــے ﺍَﻋــﺼـﺂﺑَﻢ
ﮐِـہ ﻫَـﺮ ڪے ﺑِﺨــۅﺁﺩ ﺑِـــﻢ ﮔـﻴـﺮ ﺑِـﺪهِ
یـــہ ﮐَـلـﺂﻡ ﻣــﻴـﮕـَﻢ :
➣ﻣَــڹ ﺑَـــﺪ ↶ ﺗـــۅ ﺧــۅﺏ➣
 

***##***

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
این شهر...
شهرِ قصه های مادربزرگ نیست
که زیبا و آرام باشد

آسمانش را هرگز آبی ندیده ام
من از اینجا خواهم رفت
و فرقی هم نمیکند

که فانوسی داشته باشم یا نه!
کسی که میگریزد
از گم شدن نمیترسد
 

***##***

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
✊ این روزها جواب صداقت را با دروغ میدهند !
جواب محبت را با بی محبتی !
جواب با وفایی را با بی وفایی، و جواب دوستی را با دشمنی :|
این مردمان چه خوب آرایه "تضاد" را به کار می بردند...
 

***##***

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
 

***##***

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
همیشه که بغض بااشک خالی نمی شود !
گاهی میخندی ...
و لرزش شانه هایت هم
معادل هق هقت ...
و چه دردی دارند ،
این خندہ های زورکی !..
 

بهار00

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
یِہ قانون هَست ڪہ میگہ

رِفیقت رِفــــــیقِْ جَدید پِیدا ڪَرد
ْ
خودِت بــــــُـــرْو تا حُرمَتِت نَشڪَستِہ

ســــــــــر ایڹ متڹ قســـــم میخــــــــــورم حکایت خیلیاس
 

***##***

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
کــاش یک بار دیگر
با هم در کوچه های این شهر راه برویم
می خواهم جاهایی را که مُرده ام نشانت بدهم ...
 

***##***

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
وسعت درد فقط سهم من است ،
باز هم قسمت غم ها شده ام ، دگر آیینه ز من با خبر است ،
که اسیر شب یلدا شده ام ،
من که بی تاب شقایق بودم ،
همدم سردی یخ ها شده ام ،
کاش چشمان مرا خاک کنید ،
تا نبینم که چه تنها شده ام
 

***##***

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
آسمـــــــــــان…
حال تو و حال دلــــــم یک جـــــور است…!
تو چرا تـــــــیره شـــــدی…؟!
نکند تنهایی…؟!
من هم امــــــروز تـــــک و تنهــــــایم…!
آسمــــان حال تو را میفــــــهمم…
 

***##***

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
از همه ی روزهایی که رفت!
فقط یادهایی از تو جا ماند!
همه ی اشیاء این خانه !
حتی قاشق ها و فنجان ها ،
انگار به جای خالی تو اشاره می کنند!!
و من زیستن در این حجم خالی را!
در سکوت
برای شان معنا می کنم!
 

♥@SH!M♥

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
هرچه گشتيم
در اين شهر نبود اهل دلی
كه بداند غم دلتنگی و تنهاییِ ما
 

AUTUMN LEAVE

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز

وحشت از عشق که نه !

ترس ما فاصله هاست

وحشت از غصه که نه !

ترس ما خاتمه هاست

ترس بیهوده نداریم !

صحبت از خاطره هاست

صحبت از کشتن ناخواسته ی عاطفه هاست

کوله باریست پر از هیچ که بر شانه ی ماست

گله از دست کسی نیست !

که مقصر دل دیوانه ماست ..

 
وضعیت
موضوع بسته شده است.

Similar threads

بالا