ما هم يه سوتي داديم كه تا همين حالا گرفتاريم
هفته گذشته:
ساعت حدود 8 صبح بود خواب خواب بودم .از شانس بد هم كسي خونه نبود.يهو صداي زنگ خونه خورد.مثل هميشه گفتم بيخيال،آخه من حتي اگر تلفون خودشو بكشه هم جوابش رو نميدم چه برسه برم ببينم كي داره زنگ خونه رو ميزنه.پتو رو گذاشتم روم گرفتم راحت خوابيدم بعد از 5 دقيقه ديدم نه طرف بيخيال نيست اون دست مبارك رو گذاشته هي فرت فرت زنگ رو ميزنه..عصابم خورد شده بود .هر جوري شد با هزار تا بدبختي بلند شدم رفتم جلوي آيفون نگاه كنم ببينم كيه ديدم يه خانوم چادري هستش .يه جوري چادرش رو محكم گرفته بود كه اصلا صورتي نداشت ، نه كه نداشت داشت ولي ديده نميشد،گفتم آخه اين كيه.نميدونم چي شد چجوري شد يهو گفتم اين يه گدا هستش برم يه چيزي بهش بدم بيخيال بشه بره..سريع آومدم تو اتاق يه پولي برداشتم(فكر كنم 500 تومن بود) رفتم دم در، در رو كه باز كردم دستم رو آوردم بيرون بهش گفتم بفرما خانوم ديدم نه خبري نيست نميگيره گفت: آقا پسر مادرت خونس در رو باز كردم بهش گفتم نه خانوم بگيريد پول رو ديگه خوابم مياد،حالا دستم كشيده بود يه 500 تومني داخل دستم ،فقط داشت نگام ميكرد ،گفتم واي نكنه اين گدا نباشه بعد از چند ثانيه آومد جلو گفت به مادرت سلام برسون بهش بگو عصر ميام.گفتمش خانوم شما؟ گفت من مامان سعيدم ،مامان دوست داداشت يه (واقعا كه)..... گفت و رفت
طرف رفت بعد از 2-3دقيقه هنوز دستم كشيده بود..وجدانن هنگ كرده بودم..دهنم باز مونده بود.دستام سر شده بود...آومدم داخل از كاري كه كردم يه پس گردني خودمو زدم..آخه ملت سوتي ميدن ما هم سوتي داديم..شانس كه نداريم
ديروز هم ديدمش همون خانوم رو سرم رو انداختم پاييين رفتم
هفته گذشته:
ساعت حدود 8 صبح بود خواب خواب بودم .از شانس بد هم كسي خونه نبود.يهو صداي زنگ خونه خورد.مثل هميشه گفتم بيخيال،آخه من حتي اگر تلفون خودشو بكشه هم جوابش رو نميدم چه برسه برم ببينم كي داره زنگ خونه رو ميزنه.پتو رو گذاشتم روم گرفتم راحت خوابيدم بعد از 5 دقيقه ديدم نه طرف بيخيال نيست اون دست مبارك رو گذاشته هي فرت فرت زنگ رو ميزنه..عصابم خورد شده بود .هر جوري شد با هزار تا بدبختي بلند شدم رفتم جلوي آيفون نگاه كنم ببينم كيه ديدم يه خانوم چادري هستش .يه جوري چادرش رو محكم گرفته بود كه اصلا صورتي نداشت ، نه كه نداشت داشت ولي ديده نميشد،گفتم آخه اين كيه.نميدونم چي شد چجوري شد يهو گفتم اين يه گدا هستش برم يه چيزي بهش بدم بيخيال بشه بره..سريع آومدم تو اتاق يه پولي برداشتم(فكر كنم 500 تومن بود) رفتم دم در، در رو كه باز كردم دستم رو آوردم بيرون بهش گفتم بفرما خانوم ديدم نه خبري نيست نميگيره گفت: آقا پسر مادرت خونس در رو باز كردم بهش گفتم نه خانوم بگيريد پول رو ديگه خوابم مياد،حالا دستم كشيده بود يه 500 تومني داخل دستم ،فقط داشت نگام ميكرد ،گفتم واي نكنه اين گدا نباشه بعد از چند ثانيه آومد جلو گفت به مادرت سلام برسون بهش بگو عصر ميام.گفتمش خانوم شما؟ گفت من مامان سعيدم ،مامان دوست داداشت يه (واقعا كه)..... گفت و رفت
طرف رفت بعد از 2-3دقيقه هنوز دستم كشيده بود..وجدانن هنگ كرده بودم..دهنم باز مونده بود.دستام سر شده بود...آومدم داخل از كاري كه كردم يه پس گردني خودمو زدم..آخه ملت سوتي ميدن ما هم سوتي داديم..شانس كه نداريم
ديروز هم ديدمش همون خانوم رو سرم رو انداختم پاييين رفتم
