من خسته از اين قصه ي تکراري خويشم
اي شوق غزل ... باز نزن، بر دل ريشم
مرنجان دلم را که این مرغ وحشی
ز بامی که برخاست مشکل نشیند
دور از توام و مثل تو دور و بر من نیست
مثل من اگر دور و برت هست نگه دار!
يك دل و يك جهت و يك رو باشای دل مباش یک دم خالی ز عشق و مستی
وان گه برو که رستی از نیستی و هستی
گر جان به تن ببینی مشغول کار او شو
هر قبلهای که بینی بهتر ز خودپرستی
با ضعف و ناتوانی همچون نسیم خوش باش
بیماری اندر این ره بهتر ز تندرستی
شايد آنروز كه سهراب نوشت :
" تا شقايق هست زندگي بايد كرد " ...
خبري از دل پُر دَرد گل ياس نداشت ،
جز شقايق، به گل ديگري احساس نداشت ..
جاي او بودم اگر ..
مينوشتم ؟..
چه شقايق باشد ، چه گل ميخك و ياس ..
زندگي اجبار است ، لاجرم بايد زيست ...
تاب بتفشه میدهد طره مشک سای تو
پرده غنچه میدرد خنده ی دل گشای تو
" دلم گرفته " از این ساده تر چه باید گفت ؟
کنار پنجره با چشم تَـر چه باید گفت ؟ ♥
تو اهل صحبتِ دل نیستی چه میدانی
که سر به جیب کشیدن چه عالمی دارد
داشت از دیدار چشمان تو برمیگشت که
"محتسب مستی به ره دید و گریبانش گرفت"
تاس انداخت دست رهگذری
شیش و هشتی که خوب می رقصید
شاعری زیر غرش یک شعر
سخت از خشم شعر می ترسید
دلتنگم و با هیچکسم میل سخن نیست
کس در همه آفاق به دلتنگی من نیست
گلگشت چمن با دل آسوده توان کرد
آزرده دلان را سر گلگشت چمن نیست
تکیه بر تقوی و دانش در طریقت کافریست
راهرو گر صد هنر دارد توکل بایدش
شبیخون خورده را می مانم و می دانم این را هم
که می گیرد ز من جادوی تو -چون عقل- دین را هم
من در پی رد تو کجا و تو کجایی
دنبال تو دستم نرسیده است به جایی
ای «بوده» که مثل تو نبوده است ، نگو هست
ای «رفته» که در قلب منی گرچه نیایی
ممکن نباشد از سر کوی تو رفتنمیا عاشق شیدا شو یا از بر ما واشو
در پرده میا با خود تا پرده نگردانم
اي قلم بنويس شرح سينه ام ،
ماجراي چشمهاي پينه ام ..
اي قلم بنويس از دوز و كلك ،
عاشقي ، زخم دل و مرهم نمك ..
اي قلم بنويس حاشا ميكنم ،
كرده ام بر عالمي از عشق شك ...!!!
شوق شهرت رفت و ذوق آرزوها هم که مُرد
موي کم کم شد سپيد، از خواب بيدارم کنيد
درکنار راستی های دلم نیرنگ ها
بازهم پاییز طوفانی و قلب عاشقان
بازهم نم نم زند باران و رقص دنگ ها
بازهم پاییز و دریا و غروب آفتاب
تو در کنار خودت نیستی نمیدانی
که در کنار تو بودن چه عالمی دارد
در عشق زنده باید کز مرده هیچ ناید
دانی که کیست زنده آن کو ز عشق زاید
هرگز چنین دلی را غصه فرونگیرد
غمهای عالم او را شادی دل فزاید
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه | مشاعره | 109 | ||
مشاعرۀ شاعران | مشاعره | 11 |