مشاعرۀ سنّتی

*محیا*

کاربر فعال مهندسی کشاورزی ,
کاربر ممتاز
آن کس است اهل بشارت که اشارت داند
نکته‌ها هست بسی محرم اسرار کجاست


تنت به ناز طبیبان نیازمند مباد

وجود نازکت آزرده گزند مباد


سلامت همه آفاق در سلامت توست

به هیچ عارضه شخص تو دردمند مباد

 

mehdi.chem

مدیر تالار شیمی
مدیر تالار
کاربر ممتاز
دارد به جانم لرز مي افتد رفيق؛ انگار پاييزم
دارم شبيه برگ هاي زرد و خشك از شاخه مي ريزم
مرا به هیچ بدادی و من هنوز بر آنم
که از وجود تو مویی به عالمی نفروشم
 

*محیا*

کاربر فعال مهندسی کشاورزی ,
کاربر ممتاز
مرا به هیچ بدادی و من هنوز بر آنم
که از وجود تو مویی به عالمی نفروشم
منم که شهرهٔ شهرم به عشق ورزیدن
منم که دیده نیالوده ام به بد دیدن
وفا کنیم و ملامت کشیم و خوش باشیم
که در طریقت ما کافریست رنجیدن...
 

یورال

عضو جدید
منم که شهرهٔ شهرم به عشق ورزیدن
منم که دیده نیالوده ام به بد دیدن
وفا کنیم و ملامت کشیم و خوش باشیم
که در طریقت ما کافریست رنجیدن...

نگشتی صید گیسویی پریشانی نمیدانی
برو ناصح، که حال ما نمی دانی نمی دانی

رهی در بین اهل معنی و جمع سخندانان
ترا این هوشمندی بس، که میدانی نمیدانی
 

tara75

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
نگشتی صید گیسویی پریشانی نمیدانی
برو ناصح، که حال ما نمی دانی نمی دانی

رهی در بین اهل معنی و جمع سخندانان
ترا این هوشمندی بس، که میدانی نمیدانی
یار آن بود که صبر کند بر جفای یار
ترک رضای خویش کند بر رضای یار
 

traneh.

عضو جدید
کاربر ممتاز
دانی که چیست دولت؟ دیدار یار دیدن
در کوی او گدایی بر خسروی گزیدن
نفس برآمد و کام از تو بر نمی‌آید
فغان که بخت من از خواب در نمی‌آید
صبا به چشم من انداخت خاکی از کویش
که آب زندگیم در نظر نمی‌آید
 

یورال

عضو جدید
نفس برآمد و کام از تو بر نمی‌آید
فغان که بخت من از خواب در نمی‌آید
صبا به چشم من انداخت خاکی از کویش
که آب زندگیم در نظر نمی‌آید

دلگیرم از ستاره و آزرده ام ز ماه
امشب دگر ز هر که و هر کار خسته ام
 

traneh.

عضو جدید
کاربر ممتاز
دلگیرم از ستاره و آزرده ام ز ماه
امشب دگر ز هر که و هر کار خسته ام
می خواهمت چنانکه شب خسته خواب را
می جویمت چنانکه لب تشنه آب را
محو تو ام چنانکه ستاره به چشم صبح
یا شبنم سپیده دمان آفتاب را
بی تابم آنچنانکه درختان برای باد
یا کودکان خفته به گهواره تاب را
بایسته ای چنانکه تپیدن برای دل
یا آنچنانکه بال پریدن عقاب را
حتی اگر نباشی ، می آفرینمت
چونانکه التهاب بیابان سراب را
ای خواهشی که خواستنی تر ز پاسخی
با چون تو پرسشی چه نیازی جواب را



خودمم میدونم نباید تموم شعرو مینوشتم هی خواستم بعد بیت یک یا دو قطعش کنم ولی خوب دلم نیومد به این خوشگلی شعر گفته قیصر خان:sweatdrop:
 

mehdi.chem

مدیر تالار شیمی
مدیر تالار
کاربر ممتاز
می خواهمت چنانکه شب خسته خواب را
می جویمت چنانکه لب تشنه آب را
محو تو ام چنانکه ستاره به چشم صبح
یا شبنم سپیده دمان آفتاب را
بی تابم آنچنانکه درختان برای باد
یا کودکان خفته به گهواره تاب را
بایسته ای چنانکه تپیدن برای دل
یا آنچنانکه بال پریدن عقاب را
حتی اگر نباشی ، می آفرینمت
چونانکه التهاب بیابان سراب را
ای خواهشی که خواستنی تر ز پاسخی
با چون تو پرسشی چه نیازی جواب را



خودمم میدونم نباید تموم شعرو مینوشتم هی خواستم بعد بیت یک یا دو قطعش کنم ولی خوب دلم نیومد به این خوشگلی شعر گفته قیصر خان:sweatdrop:

واقعا شعر فوق العاده ایه:w17:

الا ای همنشین دل که یارانت برفت از یاد
مرا روزی مباد آن دم که بی یاد تو بنشینم
 

*محیا*

کاربر فعال مهندسی کشاورزی ,
کاربر ممتاز
من از تو صبر ندارم که بی تو بنشینم
کسی دگر نتوانم که بر تو بگزینم...
مژده ای دل که مسیحا نفسی می‌آید
که ز انفاس خوشش بوی کسی می‌آید
از غم هجر مکن ناله و فریاد که من
زده‌ام فالی و فریادرسی می‌آید
 

bid-majnoon

عضو جدید
مژده ای دل که مسیحا نفسی می‌آید
که ز انفاس خوشش بوی کسی می‌آید
از غم هجر مکن ناله و فریاد که من
زده‌ام فالی و فریادرسی می‌آید



در دلم بود که جان بر تو فشانم روزی
باز در خاطرم آمد که متاعی ست حقیر!
 

traneh.

عضو جدید
کاربر ممتاز
مسلمانان مرا وقتی دلی بود
که با وی گفتمی چون مشکلی بود

به گردابی چو می افتادم از غم
به تدبیرش امید ساحلی بود

در دلم بود که بی دوست نباشم هرگز
چه توان کرد که سعی من و دل باطل بود






 

traneh.

عضو جدید
کاربر ممتاز
مرنجان دلم را که این مرغ وحشی
ز بامی که برخاست مشکل نشیند
دل من رای تو دارد سر سودای تو دارد
رخ فرسوده زردم غم صفرای تو دارد
سر من مست جمالت دل من دام خیالت
گهر دیده نثار کف دریای تو دارد
 

*محیا*

کاربر فعال مهندسی کشاورزی ,
کاربر ممتاز
دل من رای تو دارد سر سودای تو دارد
رخ فرسوده زردم غم صفرای تو دارد
سر من مست جمالت دل من دام خیالت
گهر دیده نثار کف دریای تو دارد
دوش گفتم ساقیا! امشب چه داری؟ گفت: زهر
گفتمش کج کن قدح را، دید می نوشم نریخت
 

traneh.

عضو جدید
کاربر ممتاز
دوش گفتم ساقیا! امشب چه داری؟ گفت: زهر
گفتمش کج کن قدح را، دید می نوشم نریخت
تا با توام، از تو جان دهم آدم را
وز نور تو روشنی دهم عالم را
چون بی‌تو بوم، قوت آنم نبود
کز سینه به کام خود برآرم دم را
 

*محیا*

کاربر فعال مهندسی کشاورزی ,
کاربر ممتاز
تا با توام، از تو جان دهم آدم را
وز نور تو روشنی دهم عالم را
چون بی‌تو بوم، قوت آنم نبود
کز سینه به کام خود برآرم دم را

آن ره كه بيامدم كدامست
تا باز روم كه كار خامست
يك لحظه ز كوي يار دوري
در مذهب عاشقان حرامست
 

*zahedan

عضو جدید
کاربر ممتاز
تو"آنلاینی" و من بی تاب نازِ چشم جادویت
چرا هر گز نمی آید جوابم هم از آن سویت

به قرآن
عاشقت هستم نمی دانی که بی تابم
که تا آید جوابی هم مگر یک شب از آن کویت

تو گیری با یکی دیگر، ولی من بی تو دلگیرم
نمی دانم کجا رفت است آن شور و هیاهویت

دلم خوش بود یاری باوفا دارم در این دنیا

ولی حالا که محتاجم عجب محتاج آن رویت

بیا جانم جوابم ده تمامِ دل خوشی هایم
بیا امشب که جان بخشد مرا آن رنگ و آن بویت

 

traneh.

عضو جدید
کاربر ممتاز
تا قلم موی خیالت یادگاری میکشم
یک قفس بی پنجره با یک قناری میکشم

بی تو باران می شود این بغض های لعنتی
پشت پلکم انتظارت را بهاری میکشم
من درد تو را ز دست آسان ندهم
دل بر نکنم ز دوست تا جان ندهم

 

*zahedan

عضو جدید
کاربر ممتاز
من براي ديدنت ، لحظه شماري ميكنم
تو تمام لحظه هايت ، در سراي ديگري ست

من خراب جرعه اي از جام لبـهاي تو ؤ
جام لبهايت ولي ، مست شراب ديگري ست

جان من در بند هر يك ، دكمه ي پيراهنت
سينه ي بي پيرهن ، سهم نگاه ديگري ست

نازنين ميسوزم و ميبيني ، امـٌا ميروي
چشمهايم تا ابد ، در حسرت آن ديگري ست

 

*محیا*

کاربر فعال مهندسی کشاورزی ,
کاربر ممتاز

تاب بنفشه می‌دهد طره مشک سای تو

پرده غنچه می‌درد خنده دلگشای تو


ای گل خوش نسیم من بلبل خویش را مسوز

کز سر صدق می‌کند شب همه شب دعای تو

 
Similar threads
Thread starter عنوان تالار پاسخ ها تاریخ
naghmeirani اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه مشاعره 109
Fo.Roo.GH مشاعرۀ شاعران مشاعره 11

Similar threads

بالا