لطفا مباحث مشاوره ای وشخصی خود را دراین تاپیک مطرح فرمایید

old eng

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
خب شاید مدلمونه! نمیدونم آخه بگم خیلی بده یا نه یه چیز طبیعیه
ولی خب حالا 2 دقیقه آدم دیر بره یا 10 دقیقه چی میشه،کسی چیزیش نمیشه که.من که میگم اصلا برنامه ریزی نکن واسه اینکه خیلیییی زودتر بری،اصلا، بنظرم اگر دوست داری ناراحت نباشی و احساس خوبی بهت دست بده و روزهاتو شادتر شروع کنی، فقط سعی کن همون 2-3 دقیقه زودتر بری همونقدر کافیه که خودت حس خوبی بهت دست بده
مثلا ساعت رو از این من بعد 3بار کوک کن مثلا ساعت 7 قراره بیدار شی بزار 6:50 و 6:52 و 6:55 قطعا زودتر بیدار میشی حس بهتری داری.آرامش بیشتری داری.

نمییدونم چی بگم چون خودمم اینجوری ام ولی فکر نمیکنم خیلی ایراد وحشتناکی باشه، همه یجورایی خصوصیات خودشون رو دارن، آره خیلی خوبه کمرنگ تر باشه ولی بنظرم ناراحت نشو اصلا.سعی اتو بکن که بهترش کنی ولی اگر روندت خیلی کند هست و احساس میکنی هیچ پیشرفتی نکردی اصلا ناراحت نشو.من دوستای زیادی داشتم هر کدوم خصوصیت خاص خودشو داشت (بد و خوب) ولی من همونجوری با همون خصوصیت دوسشون داشتم

بهرحال آرامش مهمه،جوری زندگی کن که آرامشت بیشتر باشه شده یه ربع زودتر پاشی مثلا،ربع ساعت با آرامش صبحانه میخوری با آرامش کاراتو کنی،بهتر از اینه در عرض 3دقیقه هل هلی بدو بدو جمع و جور کنی.


ایشالا شاد باشی :) ;)
ممنون از شما
ولی من از موسسه اخطار گرفتم که دیر میرم و در حالی که سر کلاس با علاقه کار میکنم و اصلا وقت هدر رفت ندارم ولی اسمم به بی نظمو همیشه دیرکرد دار در رفته و این ناراحتم کرد. و دیدم اصلا کلا من یه مدت طولانی هستش که اینطوری شدم.
ببخشید من تشکرام تموم شده.
بازم ممنون
 

M.A777

عضو جدید
کاربر ممتاز
ممنون از شما
ولی من از موسسه اخطار گرفتم که دیر میرم و در حالی که سر کلاس با علاقه کار میکنم و اصلا وقت هدر رفت ندارم ولی اسمم به بی نظمو همیشه دیرکرد دار در رفته و این ناراحتم کرد. و دیدم اصلا کلا من یه مدت طولانی هستش که اینطوری شدم.
ببخشید من تشکرام تموم شده.
بازم ممنون
اوخی حق داری ناراحت بشی بخصوص تو محل کار

اگر دوست داشتی یه ساعت با یه مشاور صحبت کن،نظرشو بپرس.من تا چندوقت پیش هیچوقت این مشاورا و اینارو قبول نداشتم ولی واقعا دیدم بعضیا با مشکلات عجیب و غریب میرن پیش مشاورا واقعا تاثیر مثبت داره
یه بار وقت کردی تو این هفته ایشالا از این و اون بپرس که یه مشاور خوب میخوام، برو پیشش ایشالا یه راهکار ساده و راحتی بهت بده و ازین ناراحتی در بیای

بخدا تاثیر مثبتی داره باور کن، خداییش برو دنبالش، که ایشالا از مهرماه با روحیه بیست و سر موقع سر کلاست حاظر باشی و کسی جرات نکنه بهت اخطار بده ;)
ببخشید زیاد حرف زدم :D
 

behnam5670

عضو جدید
کاربر ممتاز
سلام دوستان
میشه منو راهنمایی کنین؟ مخصوصاً متأهلا ..
من 23 سالمه و هر وقت که خواستگار میاد با خودم میگم زوده هنوز! هیچ کس هم ب دلم نمیشینه به کسی نمیتونم دل ببندم .. از طرفیم خانوادم ناراحت میشن از اینکه کسی رو نمیپسندمو رد میکنم .. البته بیشترشونم موقعیتشون خوبه .. من نه اینکه اماده نباشم اما خب میدونین الان زندگیم ن ی روالی داره که خب بعد ازدواج روال زندگی عوض میشه و این برای من سخته .. خیلی زمان میخواد تا عادت کنم .. و البته از اینم میترسم که از انتخابم پشیمون بشم و نتونم تحمل کنم .. شایدم دیدی دل بستم خب هر احتمالی هست ..
اونایی که ازدواج کردن چطور ازدواج کردن بیان و راهنماییم کنن.. ممنونم.

سلام، معذرت میخوام پابرهنه پریدم وسط بحث.
اول‌ها که یه سری پست ازتون در مورد اینکه به عشق اعتقاد ندارم و ... فکر می‌کردم شکست عشقی خوردید. اما با پست‌های بعدی و ... سه حالت توو ذهنم هست.

حالت اول که خوب (یعنی بدون مشکل) هست اینه که هنوز به بلوغ لازم برای این کار نرسیدید، که باید صبر کنید و به خاطر موقعیت طرف و فشار خانواده تن به این کار ندید چون نمیدونید چی میخواید و ممکنه بعداً با سلایقی که درِتون ایجاد میشه (که فعلاً ایجاد نشده) جور نباشه. البته چون خانم هستید و 23 ساله، مقداری عجیب هست.
حالت دوم اینه که ذاتاً آدم سردی هستید (هم در برخورد و ابزار احساسات، هم مسائل جنسی) که میتونه مشکل‌ساز بشه، البته اول بیشتر طرف مقابل که انتظار زندگی عاشقانه داشت. و البته ممکنه عکس‌العمل خواسته یا ناخواسته‌ی تلخی داشته باشه. باید به قول معروف در خودتون مطالعه کنید ببینید اینطوری هستید یا نه و با آدم مناسب خودتون ازدواج کنید (که بیشتر باید به افرادِ با سن بالا مثلاً 32 33 سال که سرشون هم مثلاً به خاطر کارشون شلوغ هست و حوصله‌ی رمانتیک بودن ندارند نگاه کنید).
حالت سوم اینه که یه سری معیارها برای خودتون دارید، یا حداقل اینکه از یه سری چیزها بیشتر خوشتون میاد، اما وسواس دارید! در نتیجه اگه ازدواج کنید اینبار بیشتر این خودتون هستید که ناراضی هستید چون مراد دلتون نیست و این بار "ممکن" هست خودتون دنبال راه چاره‌ی نامناسب باشید، از غر زدن سر همسر گرفته تا مقایسه‌ش با یکی دیگه (که این دومی از نظر من بدترین کاری هست که نسبت به یک مرد میتونید انجام بدید) و ...

حتماً باید پیش یک مشاور خوب برید و علی‌الحساب به کسی جواب مثبت ندید. ضمناً در مورد ازدواج از هر کسی مشورت می‌گیرید اوکی، به حرف‌های من اهمیت ندادید هم باز اوکی، اما به حرف‌های سرکار zeynab_ghhh هم ابداً گوش ندید که به دلایلی که برای خودتون معلوم نیست (اما برای خواص معلوم هست) به هر نحوی شده با اولین کور و کچل شما رو وصلت میده.
 

old eng

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
اوخی حق داری ناراحت بشی بخصوص تو محل کار

اگر دوست داشتی یه ساعت با یه مشاور صحبت کن،نظرشو بپرس.من تا چندوقت پیش هیچوقت این مشاورا و اینارو قبول نداشتم ولی واقعا دیدم بعضیا با مشکلات عجیب و غریب میرن پیش مشاورا واقعا تاثیر مثبت داره
یه بار وقت کردی تو این هفته ایشالا از این و اون بپرس که یه مشاور خوب میخوام، برو پیشش ایشالا یه راهکار ساده و راحتی بهت بده و ازین ناراحتی در بیای

بخدا تاثیر مثبتی داره باور کن، خداییش برو دنبالش، که ایشالا از مهرماه با روحیه بیست و سر موقع سر کلاست حاظر باشی و کسی جرات نکنه بهت اخطار بده ;)
ببخشید زیاد حرف زدم :D
من هنوزم به مشاور ها هیچ دید مثبتی ندارم
معتقدم هرکس دکتر خودشه
هیچ کسم بهتر از خود ان ادم بهتر نمیدونه دقیق چی به چیه
البته کلا منکرشون نمیشما ولی خوشم نمیاد
در مورد این مسئله خ خوب جواب گرفتم
امروز کلاسمو سر ثانیه رفتم
و قبلش برخلاف قبل استرس داشتم
از صبح به این فک میکردم که کی باید کجا باشم
د رحالی که قبلا فک نمیکردم و خ دیر راه میوفتادم
مثلا تو اوج دیر شدن حتی چایی میخوردم!!!
همین که من این موضوعو مطرح کردمو برام شد دغدغه باعث شد که از خواب خرگوشی بیام بیرون. انقد تو خودم بودم که متوجهش نشده بودم تا این ک مطرح کردم.
ایشالا که روز به روز بهتر بشم.
ممنون از شما.
 

MaRaL.arch

کاربر فعال تالار مهندسی معماری ,
کاربر ممتاز
خب شاید مدلمونه! نمیدونم آخه بگم خیلی بده یا نه یه چیز طبیعیه
ولی خب حالا 2 دقیقه آدم دیر بره یا 10 دقیقه چی میشه،کسی چیزیش نمیشه که.من که میگم اصلا برنامه ریزی نکن واسه اینکه خیلیییی زودتر بری،اصلا، بنظرم اگر دوست داری ناراحت نباشی و احساس خوبی بهت دست بده و روزهاتو شادتر شروع کنی، فقط سعی کن همون 2-3 دقیقه زودتر بری همونقدر کافیه که خودت حس خوبی بهت دست بده
مثلا ساعت رو از این من بعد 3بار کوک کن مثلا ساعت 7 قراره بیدار شی بزار 6:50 و 6:52 و 6:55 قطعا زودتر بیدار میشی حس بهتری داری.آرامش بیشتری داری.

نمییدونم چی بگم چون خودمم اینجوری ام ولی فکر نمیکنم خیلی ایراد وحشتناکی باشه، همه یجورایی خصوصیات خودشون رو دارن، آره خیلی خوبه کمرنگ تر باشه ولی بنظرم ناراحت نشو اصلا.سعی اتو بکن که بهترش کنی ولی اگر روندت خیلی کند هست و احساس میکنی هیچ پیشرفتی نکردی اصلا ناراحت نشو.من دوستای زیادی داشتم هر کدوم خصوصیت خاص خودشو داشت (بد و خوب) ولی من همونجوری با همون خصوصیت دوسشون داشتم

بهرحال آرامش مهمه،جوری زندگی کن که آرامشت بیشتر باشه شده یه ربع زودتر پاشی مثلا،ربع ساعت با آرامش صبحانه میخوری با آرامش کاراتو کنی،بهتر از اینه در عرض 3دقیقه هل هلی بدو بدو جمع و جور کنی.


ایشالا شاد باشی :) ;)

خیلی ها واقعا وقتشون واسشون طلاست. جدای از این بدقولی و دیررسیدن سرقرار بنوعی بی احترامی ب شخص مقابله ولو 10 دقیقه و من چقدر عصبانی ام از دست این جور افراد :|
با دیسیپلین باش برادر!!
 

mohandese.motefakker

عضو جدید
کاربر ممتاز
سلام به مدت یه روز بذارید تو آب نمک بمونه.

نه واقعا دارم میگم.
بعضی وقتها خدا رو شکر میکنم که در مسائل جدی محتاج دیگران نیستم. میدونی من اگه کاری از دستم بربیاد و واسه کسی بکنم نیتم واقعا کمک هست ولی وقتی که میبینم موقعی که خودم به کمک احتیاج دارم هیچ کس نیست واقعا از سادگی خودم حالم بد میشه.
 

mihua

عضو جدید
کاربر ممتاز
نه واقعا دارم میگم.
بعضی وقتها خدا رو شکر میکنم که در مسائل جدی محتاج دیگران نیستم. میدونی من اگه کاری از دستم بربیاد و واسه کسی بکنم نیتم واقعا کمک هست ولی وقتی که میبینم موقعی که خودم به کمک احتیاج دارم هیچ کس نیست واقعا از سادگی خودم حالم بد میشه.


مام ژنتیکی دستمون نمک نداره. خخخ. ولی هرنیتی عکس العملی داره. ...
 

mohandese.motefakker

عضو جدید
کاربر ممتاز
سلام دوستان

میشه منو راهنمایی کنین؟ مخصوصاً متأهلا ..

من 23 سالمه و هر وقت که خواستگار میاد با خودم میگم زوده هنوز! هیچ کس هم ب دلم نمیشینه به کسی نمیتونم دل ببندم .. از طرفیم خانوادم ناراحت میشن از اینکه کسی رو نمیپسندمو رد میکنم .. البته بیشترشونم موقعیتشون خوبه .. من نه اینکه اماده نباشم اما خب میدونین الان زندگیم ن ی روالی داره که خب بعد ازدواج روال زندگی عوض میشه و این برای من سخته .. خیلی زمان میخواد تا عادت کنم .. و البته از اینم میترسم که از انتخابم پشیمون بشم و نتونم تحمل کنم .. شایدم دیدی دل بستم خب هر احتمالی هست ..
اونایی که ازدواج کردن چطور ازدواج کردن بیان و راهنماییم کنن.. ممنونم.

من دوباره یه چیز بگم،
اقتضای سنت هست.
بزرگ بشی خوب میشی
من که جوونتر بودم با خودم فکر میکردم همسر آینده‌ام باید از لحاظ زیبایی ترکیبی از ویژگیهای برتر آنجلینا جولی و نیکول کیدمن و جنیفر لوپز و اسکارلت جوهانسون و مونیکا بلوچی باشه. اما الان اگه یه چیز در حد زنده یاد حمیده خیرآبادی هم باشه من راضیم خخخخ
 

ros.

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
نه واقعا دارم میگم.
بعضی وقتها خدا رو شکر میکنم که در مسائل جدی محتاج دیگران نیستم. میدونی من اگه کاری از دستم بربیاد و واسه کسی بکنم نیتم واقعا کمک هست ولی وقتی که میبینم موقعی که خودم به کمک احتیاج دارم هیچ کس نیست واقعا از سادگی خودم حالم بد میشه.

از کمک خواستن از بقیه همیشه متنفر بودم تا جایی که ممکنه سعی میکنم از کسی کمک نخوام ...
شما هم ناراحت نشو اکثر ادما خودخواهند ...ولی شما خودت باش و دریغ نکن کاری که میتونی برای کسی انجام بدی ...اینجوری خودتم احساس بهتری داری ...شما هرکاری میکنی برای خودت خوبه حتی کمک به بقیه
 

mohandese.motefakker

عضو جدید
کاربر ممتاز
از کمک خواستن از بقیه همیشه متنفر بودم تا جایی که ممکنه سعی میکنم از کسی کمک نخوام ...
شما هم ناراحت نشو اکثر ادما خودخواهند ...ولی شما خودت باش و دریغ نکن کاری که میتونی برای کسی انجام بدی ...اینجوری خودتم احساس بهتری داری ...شما هرکاری میکنی برای خودت خوبه حتی کمک به بقیه

اره منم همینطور ولی بعضی وقتها مجبوری، میدونی؟ مجبور!
 

mansourblogfa

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
سلام
من یه مشکلی دارم، یعنی نمیدونم مشکل از منه یا بقیه، مشکل اینه که دستم نمک نداره. چه کنم؟

منم این مشکل رو دارم -یه جورایی ملت قدر کار هام و مهربونی ای که بهشون میکنم رو نمیدونم -بعضی وقتا شده باهاشون مثل خودشون برخورد کردم -اما طاقت نیاوردم و بعد یه مدت دوباره خوب شدم -الان سعی میکنم از آدم هایی که قدرم رو نمیدونن دوری کنم و کمتر باهاشون رابطه داشته باشم -خیری از اونا که به من نمیرسه

بهشون خوبی هم بکنی آخرش میگن خودمون بودیم و فلان بسار و بهمان
پس فردا یه مشکلی که پیش میاد همش رو از چشم من میبینن و میگن تو بودی ک این پیشنهاد رو دادی وگرنه ما اصلا مشکلی نداشتیم :cool:

واسه کسی باید مرام خرج کرد که حداقل بفهمه واسش چیکار کردی جبران پیش کش

موید باشید :thumbsup:
 

M.A777

عضو جدید
کاربر ممتاز
نه واقعا دارم میگم.
بعضی وقتها خدا رو شکر میکنم که در مسائل جدی محتاج دیگران نیستم. میدونی من اگه کاری از دستم بربیاد و واسه کسی بکنم نیتم واقعا کمک هست ولی وقتی که میبینم موقعی که خودم به کمک احتیاج دارم هیچ کس نیست واقعا از سادگی خودم حالم بد میشه.
مشکلت اینه با "انتظار" از دیگران، یک کار رو انجام میدی
سعی کن هر کاری انجام میدی ، بطور کامل سود و اثر مثبت و خواصش رو از ذهنت حذف کنی و فقط واسه فداکاریش انجام بدی
مواقعی هم که حوصله فداکاری نداری انجام نده


منظورم اینه بلفرض یکی گفت مهندس بیا این کارو واسم انجام بده،به این فکر نکن که اگر واسش انجام دادی روزی اون هم واسه تو کاری انجام خواهد داد
چون قطعا 90% مردم وقتی بهت محتاج هستن خووووب هواتو دارن و وقتی کارشون انجام شد،یادشون میره اصلا تو کی بودی!
بلکه به این فکر کن که اگر انجام بدی،یکجور حس مثبتی درونت بوجود میاد از اینکه برای شخص و اشخاصی تونستی مفید باشی،از این حس لذت ببر

هر موقع به این حس نیاز داشتی،واسه یه نفر کار مفید انجام بده و انتظار هیچی ازش نداشته باش
هر موقع هم به اون حس نیاز نداشتی،خیلی راحت و صریح بگو انجام نمیدم وقت ندارم حوصله ندارم و غیره



نمیدونم منظورم رو درست رسوندم یا خیر ولی من اینجوری ام، نمیدونم دارم درست فکر میکنم یا اشتباه ولی همیشه ضررش واسه خودم بوده نزاشتم دیگران بفهمن که هیچ امیدی بهشون ندارم.

یجورایی دنیای تنهایی دارم، چقد بدبختم :D ، بهتر!خودم و خودم!!
 

MaRaL.arch

کاربر فعال تالار مهندسی معماری ,
کاربر ممتاز
مشکلت اینه با "انتظار" از دیگران، یک کار رو انجام میدی
سعی کن هر کاری انجام میدی ، بطور کامل سود و اثر مثبت و خواصش رو از ذهنت حذف کنی و فقط واسه فداکاریش انجام بدی
مواقعی هم که حوصله فداکاری نداری انجام نده


منظورم اینه بلفرض یکی گفت مهندس بیا این کارو واسم انجام بده،به این فکر نکن که اگر واسش انجام دادی روزی اون هم واسه تو کاری انجام خواهد داد
چون قطعا 90% مردم وقتی بهت محتاج هستن خووووب هواتو دارن و وقتی کارشون انجام شد،یادشون میره اصلا تو کی بودی!
بلکه به این فکر کن که اگر انجام بدی،یکجور حس مثبتی درونت بوجود میاد از اینکه برای شخص و اشخاصی تونستی مفید باشی،از این حس لذت ببر

هر موقع به این حس نیاز داشتی،واسه یه نفر کار مفید انجام بده و انتظار هیچی ازش نداشته باش
هر موقع هم به اون حس نیاز نداشتی،خیلی راحت و صریح بگو انجام نمیدم وقت ندارم حوصله ندارم و غیره



نمیدونم منظورم رو درست رسوندم یا خیر ولی من اینجوری ام، نمیدونم دارم درست فکر میکنم یا اشتباه ولی همیشه ضررش واسه خودم بوده نزاشتم دیگران بفهمن که هیچ امیدی بهشون ندارم.

یجورایی دنیای تنهایی دارم، چقد بدبختم :D ، بهتر!خودم و خودم!!
طرز تفکرتون خوب. و بنظر من صحیحه
اما چ ضرری؟؟؟
و اینکه چیزی ک بنظرتون ضرر داره رو چرا ب دیگران پیشنهاد میدید؟؟



 

M.A777

عضو جدید
کاربر ممتاز
طرز تفکرتون خوب. و بنظر من صحیحه
اما چ ضرری؟؟؟
و اینکه چیزی ک بنظرتون ضرر داره رو چرا ب دیگران پیشنهاد میدید؟؟
چراکه قانون دنیا بدین شکله که حین انجام یک عمل،یک ضرر و یک سود عاید میشه، اینکه بتونی تقسیم کنی ضرر رو برای خودت برداری و سود رو به دیگران هدیه بدی،بنظرم قشنگه.
شما درست می گی چرا من باید کاریکه برای یک فرد ضرر داره رو بهش پیشنهاد بدم؟ چون آدمایی که کارهای پرضرر رو اختیار می کنن خیلی کم شدن
الان همه به قول خودشون باهوش شدن،همه زرنگ شدن،که سود رو خودشون بردارن و ضرر رو برای دیگران باقی بگذارن

آدم محبت مادرانه رو میبینه سودش مال بچه و شوهر و ضرر و پیر و فرسوده شدنش مال مادر،پدر رو میبینه خستگی و کهولت و از پا افتادگیش مال بابا و حفظ خانواده و مادیات واسه ما بچه ها، ما این وسط چه فداکاری ای داریم انجام بدیم؟ حداقل از این راهی که بالا گفتم شاید بشه یکمی فداکاری رو یاد گرفت،کمی ضرر رو چشید.
نمیدونم و شاید هم نخواهم فهمید که آخر سر چه عملی درسته و چه چیز غلط.

کتاب بیش*وری رو میخونیم در بهت میمونیم که خیلی وقته پیچ رو اشتباهی اومدیم.


شرمنده بد توضیح دادم،امیدوارم منظورمو رسونده باشم.
 

MaRaL.arch

کاربر فعال تالار مهندسی معماری ,
کاربر ممتاز
چراکه قانون دنیا بدین شکله که حین انجام یک عمل،یک ضرر و یک سود عاید میشه، اینکه بتونی تقسیم کنی ضرر رو برای خودت برداری و سود رو به دیگران هدیه بدی،بنظرم قشنگه.
شما درست می گی چرا من باید کاریکه برای یک فرد ضرر داره رو بهش پیشنهاد بدم؟ چون آدمایی که کارهای پرضرر رو اختیار می کنن خیلی کم شدن
الان همه به قول خودشون باهوش شدن،همه زرنگ شدن،که سود رو خودشون بردارن و ضرر رو برای دیگران باقی بگذارن

آدم محبت مادرانه رو میبینه سودش مال بچه و شوهر و ضرر و پیر و فرسوده شدنش مال مادر،پدر رو میبینه خستگی و کهولت و از پا افتادگیش مال بابا و حفظ خانواده و مادیات واسه ما بچه ها، ما این وسط چه فداکاری ای داریم انجام بدیم؟ حداقل از این راهی که بالا گفتم شاید بشه یکمی فداکاری رو یاد گرفت،کمی ضرر رو چشید.
نمیدونم و شاید هم نخواهم فهمید که آخر سر چه عملی درسته و چه چیز غلط.

کتاب بیش*وری رو میخونیم در بهت میمونیم که خیلی وقته پیچ رو اشتباهی اومدیم.


شرمنده بد توضیح دادم،امیدوارم منظورمو رسونده باشم.


:huh:
یجور تضاد بین این دو تاپست اخیرت میبینم
کمک بدون توقع ب دیگران ضرر هست یا ن؟؟
چ کتابی؟؟
 

رییس جمهورقلبها

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
اینکه بتونی تقسیم کنی ضرر رو برای خودت برداری و سود رو به دیگران هدیه بدی،بنظرم قشنگه.
اقا محسن اولین جملتو خوندم همینجا مجبور شدم استوپ کنم نقل قول بگیرم
بنظرم هیچم قشنگ نیست از بین منطق سود و ضرر ، ضرر رو برای خودت انتخاب کنی .البته میدونم تو هم این جمله رو در حالت کلی بیان کردی
برداشتم از حرفات اینه ک : خودت ضرر کن ، ب بقیه سود برسون ؛ در نهایت شاد هم باش از این طرز فکر !!! اگرم بقیه بت کمک کردن ک کردن ، اگرم کمک نکردن ک خب اصلن از همون اولشم نباید انتظار میداشتی ک کمکت کنن !!!!
تو همین صفحه ب پست یکی از کاربرای جواب دادی ک شما نباید کاری ک میکنی همراه با انتظار مقابله ب مثل باشه
در صورتی ک من فک میکنم ؛ اگر همین شخص ادمهای پیرامون خودش رو در حد نرمال بشناسه ؛ و ب اندازه هر کس بهش بها بده و ب اصطلاح خودمونی تر ؛ واسش خرج کنه ؛ در مواقعی هم ک نیاز داره ؛ ادمهای پیرامونش ک ارزش خرج کردن داشتن ب کمکش میان بدون اینکه نیاز ب بیان کردن مشکل باشه





چراکه قانون دنیا بدین شکله که حین انجام یک عمل،یک ضرر و یک سود عاید میشه، اینکه بتونی تقسیم کنی ضرر رو برای خودت برداری و سود رو به دیگران هدیه بدی،بنظرم قشنگه.
شما درست می گی چرا من باید کاریکه برای یک فرد ضرر داره رو بهش پیشنهاد بدم؟ چون آدمایی که کارهای پرضرر رو اختیار می کنن خیلی کم شدن
الان همه به قول خودشون باهوش شدن،همه زرنگ شدن،که سود رو خودشون بردارن و ضرر رو برای دیگران باقی بگذارن

آدم محبت مادرانه رو میبینه سودش مال بچه و شوهر و ضرر و پیر و فرسوده شدنش مال مادر،پدر رو میبینه خستگی و کهولت و از پا افتادگیش مال بابا و حفظ خانواده و مادیات واسه ما بچه ها، ما این وسط چه فداکاری ای داریم انجام بدیم؟ حداقل از این راهی که بالا گفتم شاید بشه یکمی فداکاری رو یاد گرفت،کمی ضرر رو چشید.
نمیدونم و شاید هم نخواهم فهمید که آخر سر چه عملی درسته و چه چیز غلط.

کتاب بیش*وری رو میخونیم در بهت میمونیم که خیلی وقته پیچ رو اشتباهی اومدیم.


شرمنده بد توضیح دادم،امیدوارم منظورمو رسونده باشم.
 
آخرین ویرایش:

M.A777

عضو جدید
کاربر ممتاز
:huh:
یجور تضاد بین این دو تاپست اخیرت میبینم
کمک بدون توقع ب دیگران ضرر هست یا ن؟؟
چ کتابی؟؟
مشکل من اینه که ضرر رو تعریف نکردم: منظورم از کلمه ضرر، تعریف تنهایی هست.با این جمله آشنا هستین که فقط منو بخاطر فلان میخواد.
تنهایی،نا اُمیدی به دور و بریات،بی ارزش بودن اعمالت که خداوکلی مفید هم هستن،بنظرم یک نوع ضرر هست.
مثلا دوستت ازت کمک میخواد فلان کار رو بیا انجام بده،واسش انجام میدی تر و تمیز و اینا،بعد از انجام کار یهو میره و پیداش نمیشه تا دوباره مشکلی واسش پیش بیاد.
یا مثلا دوستت به قصد کمک از تو داستانی رو واست تعریف میکنه تو روز ها این داستان که اصلا به تو مربوط هم نیست،وارد چرخه ی ذهنت میکنی و هی تجسم میکنی و هی فکر میکنی یا حتی تحقیق میکنی تا به یه سری جواب های منطقی و درست برسی،جواب ها رو در اختیارت دوستت میزاری و اون با یه خداحافظی از زندگیت محو میشه!
منظورم اینه که جدا از بحث از دست دادن زمان و انرژی و کار مفید یا غیر مفید که برای اطرافیان انجام می دی، ته دلت انتظار کوچیکی داری که موقعی که واست مشکل پیش اومد اونها هم دور و برت باشن.
ولی نیستن
و این کمی آدم رو آزار میده.نه کاریکه انجام دادی ارزشمند میشه، و نه از خود تو تقدیری میشه، و یک گرم به نا اُمیدی از دور و بریات، اضافه میشه :) من به این میگم "ضرر".
برای همین پیشنهاد دادم هرچند کم، برخی مواقع آدم وقت و انرژیشو بی قصد و غرض خرج کنه برای دیگران،شاید یک نفر پیدا بشه که ارزش این عمل رو بفهمه.

کتاب "بیــشـــعــوری"


اینکه بتونی تقسیم کنی ضرر رو برای خودت برداری و سود رو به دیگران هدیه بدی،بنظرم قشنگه.
اقا محسن اولین جملتو خوندم همینجا مجبور شدم استوپ کنم نقل قول بگیرم
بنظرم هیچم قشنگ نیست از بین منطق سود و ضرر ، ضرر رو برای خودت انتخاب کنی .البته میدونم تو هم این جمله رو در حالت کلی بیان کردی
برداشتم از حرفات اینه ک : خودت ضرر کن ، ب بقیه سود برسون ؛ در نهایت شاد هم باش از این طرز فکر !!! اگرم بقیه بت کمک کردن ک کردن ، اگرم کمک نکردن ک خب اصلن از همون اولشم نباید انتظار میداشتی ک کمکت کنن !!!!
تو همین صفحه ب پست یکی از کاربرای جواب دادی ک شما نباید کاری ک میکنی همراه با انتظار مقابله ب مثل باشه
در صورتی ک من فک میکنم ؛ اگر همین شخص ادمهای پیرامون خودش رو در حد نرمال بشناسه ؛ و ب اندازه هر کس بهش بها بده و ب اصطلاح خودمونی تر ؛ واسش خرج کنه ؛ در مواقعی هم ک نیاز داره ؛ ادمهای پیرامونش ک ارزش خرج کردن داشتن ب کمکش میان بدون اینکه نیاز ب بیان کردن مشکل باشه
یعنی تو میگی درصورتی برای دیگران کاری انجام بدیم که ببینیم ایشون پتانسیل انجام یک کار مفید رو برای ما داره؟ یا طوری انتخاب و هدف گذاری کنیم که اون هم بازدهی برای ما داشته باشه؟

مثلا آدم چطور دلش میاد ببینه یه آدم دیگه حتی اگر بدجنس و نامرده،ولی جواب حل مشکلش تو دستته و میتونی براحتی کمکش کنی،چرا نکنی؟ چرا فارغ از بیش*وری طرف، کمکش نکنی؟ شاید شاید شاید یک درصد تاثیر مثبتی در اخلاقش بزاریم؟
تو میگی اینجور آدم ها رو از زندگی خودمون ترد کنیم،یا اینکه حتی همون بار اول که شناختیم چنین شخصیتی داره از همون اول تردش کنیم و باهاش ارتباط نداشته باشیم؟

من این سوالات رو به قصد تمسخر نپرسیدما،جداً پرسیدم و برام سواله.
 

eghbali66

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
مشکل من اینه که ضرر رو تعریف نکردم: منظورم از کلمه ضرر، تعریف تنهایی هست.با این جمله آشنا هستین که فقط منو بخاطر فلان میخواد.
تنهایی،نا اُمیدی به دور و بریات،بی ارزش بودن اعمالت که خداوکلی مفید هم هستن،بنظرم یک نوع ضرر هست.
مثلا دوستت ازت کمک میخواد فلان کار رو بیا انجام بده،واسش انجام میدی تر و تمیز و اینا،بعد از انجام کار یهو میره و پیداش نمیشه تا دوباره مشکلی واسش پیش بیاد.
یا مثلا دوستت به قصد کمک از تو داستانی رو واست تعریف میکنه تو روز ها این داستان که اصلا به تو مربوط هم نیست،وارد چرخه ی ذهنت میکنی و هی تجسم میکنی و هی فکر میکنی یا حتی تحقیق میکنی تا به یه سری جواب های منطقی و درست برسی،جواب ها رو در اختیارت دوستت میزاری و اون با یه خداحافظی از زندگیت محو میشه!
منظورم اینه که جدا از بحث از دست دادن زمان و انرژی و کار مفید یا غیر مفید که برای اطرافیان انجام می دی، ته دلت انتظار کوچیکی داری که موقعی که واست مشکل پیش اومد اونها هم دور و برت باشن.
ولی نیستن
و این کمی آدم رو آزار میده.نه کاریکه انجام دادی ارزشمند میشه، و نه از خود تو تقدیری میشه، و یک گرم به نا اُمیدی از دور و بریات، اضافه میشه :) من به این میگم "ضرر".
برای همین پیشنهاد دادم هرچند کم، برخی مواقع آدم وقت و انرژیشو بی قصد و غرض خرج کنه برای دیگران،شاید یک نفر پیدا بشه که ارزش این عمل رو بفهمه.

کتاب "بیــشـــعــوری"



یعنی تو میگی درصورتی برای دیگران کاری انجام بدیم که ببینیم ایشون پتانسیل انجام یک کار مفید رو برای ما داره؟ یا طوری انتخاب و هدف گذاری کنیم که اون هم بازدهی برای ما داشته باشه؟

مثلا آدم چطور دلش میاد ببینه یه آدم دیگه حتی اگر بدجنس و نامرده،ولی جواب حل مشکلش تو دستته و میتونی براحتی کمکش کنی،چرا نکنی؟ چرا فارغ از بیش*وری طرف، کمکش نکنی؟ شاید شاید شاید یک درصد تاثیر مثبتی در اخلاقش بزاریم؟
تو میگی اینجور آدم ها رو از زندگی خودمون ترد کنیم،یا اینکه حتی همون بار اول که شناختیم چنین شخصیتی داره از همون اول تردش کنیم و باهاش ارتباط نداشته باشیم؟

من این سوالات رو به قصد تمسخر نپرسیدما،جداً پرسیدم و برام سواله.

پستتاو خوندم. به نظرم طرز تفکرت خیلی قشنگه، من خودم تو خوابگاه دانشجویی، یه پسر اصفهانی بود، اینقدر این پسر ماه بود، همینجوری لطف میکرد به همه، هر موقع میدیدمش میگفتم دمت گرم. ولی خقیقتش یه بار بهش گفتم علی اینقدر لطف میکنی به بقیه، اونا چکار میکنن در قبالش؟ اونم جوابی مثه شما داد، گفت من در راه خدا انجام میدم.
مثال میزنم ماها خوابگاهمون با دانشگاه فاصله داشت، همیشه دنبال یه نفر بودیم، که غذاهامونو بگیره، بعد این بنده خدا همیشه داوطلب بود، من یه بار به بچه ها گفتم بچه ها خجالت بکشین دیگه اون چیزی نمیگه، شما چرا سوئ استفاده میکنین؟
یا مثلا کف آشپزخونه کثیف میشد، کسی دست بهش نمیزد، این بنده خدا میومد خسته کوفته کفو میشست، من دیدم اینجوریه سریع رفتم بهش کمک کردم، ولی بقیه انگار نه انگار.

دوست من طرز تفکرت خیلی قشنگه، و من بشخصه اینجور آدما رو دوست دارم، مشخصه که انسانهای بزرگی هستن. ولی چیزی که هست جامعه ما پر از انسانهای سود جو و منفعت طلبه و من در حضور این انسانها بازم برای یه خورده سخته که هی همینجوری لطف کنم.
 

آوای علم

مدیر تالار مشاوره
مدیر تالار
جناب mohandese.motefakker

به نظرم بايد يك حساب و كتاب در مورد اين نوع رفتارها انجام بدين لحظاتي كه شما به ديگران كمك كردين در كنار لحظاتي كه قطعا ممكنه ديگران به شما كمك كردن بياريد و امتياز بندي كنيد
لحظاتي كه باعث شد به شما كمكي نشود هم ليست كنيد و ببينيد چه اتفاقي افتاده
لحظاتي كه باعث شد شما به ديگران كمك نكنيد ليست كنيد و ببينيد چه اتفاقي افتاده
ببينيد به چه نتيجه اي مي رسيد
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
در كمك كردن افكار مختلفي وجود دارد
اينكه بدون انتظار از ديگران كمك كنيم و خودمون وقف ديگران كنيم شايد خصلت پسنديده اي باشد اما بايد ببينيم ظرفيت ما چقدر هست
اگر باعث سرخوردگي ,تغيير عملكرد و افسردگي و ديد منفي ميشود پس بايد ميانه بريم و تا زماني كه پايه را در خودمون قوي نكرديم به حجم كثير كمك ها رجوع نكنيماما با اين جمله موافقم ما با انتظار قبلي نبايد كمك كنيم
چون وقتي شما كمك ميكنيد يك سري انتظارات در ذهن خود ايجاد مي كنيد كه فرد مقابل بايد اين سري كارها انجام دهد حالا اگر ميزان يا كيفيت حتي فرق كند شما دلگير ميشويد
چون از قبل نسخه كمك كردن فرد را تعيين كردين

سعي كنيد روي طرز كمك كردن و نوع كمك كردن و عواقبي كه دارد تمركز كنيد و در اول راه ترجيحا از كمك نوع ساده استفاده كنيد تا ديد خود را تقويت كنيد


بحث خوبي هست
موفق باشيد:gol:
 

رییس جمهورقلبها

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
همین جملتو تایید میکنم :
طوری انتخاب و هدف گذاری کنیم که اون هم بازدهی برای ما داشته باشه. اگر بخام بازتر کنم این جمله رو اینطوری بیانش میکنم :
کسانی ک ارزش داشته باشند باشون در تعامل باشی ؛ در نهایت اونها هم ارزش ما رو میدونند و این قضیه تعامل دو طرفه پیدا میکنه
منظورم از ارزش برای ادما این نیست ک ب چشم کالا ب اونها نگا کنیم و بگیم شخص x انقدر میتونه برام مفید باشه شخص Y ی قدر دیگه
منظورم از ارزش درک ؛ فهم ؛ شعور و واژه های هم خانواده اینها ....
من میگم :
همون بار اول که شناختیم چنین شخصیتی داره از همون اول تردش کنیم و باهاش ارتباط نداشته باشیم
چرا باید وقت خودمون رو صرف ی سری ادم کنیم ک ب نوعی بد جنس و نامرده.

هیچ وقت نقش منجی رو برای زندگی دیگران بازی نمیکنم

طرف اگر دستش رو ب طرفم دراز کرد ؛ اگر ارزش کمک داشت کمکش میکنم اگرم نداشت تردش میکنم

آقا محسن ی چی میگم چون میدونم ناراحت نمیشی و سوء برداشت نمیکنی بیانش میکنم همینجا :
گاهی پستات رو خوندم(الان نمیدونم دقیقن کدوم پستهات ک بخام واست مثالشو بگم ) ، در برخی از اونها ب این نتیجه رسیدم ک محسن ب جای اینکه واقع نگر باشه آرمان گراست

در حالت کلی ب دو واژه اعتقاد دارم(اصلنم کاری ب مفاهیم فلسفی این دو واژه کاری ندارم چون سر در نمیارم ) :
1- حقیقت
2- واقعیت

حقیقت ماهیت وجودی هر چیزیه ، اما واقعیت اون چیزیه ک در زندگی ما جریان داره و باهاش داریم سر و کله میزنیم



مشکل من اینه که ضرر رو تعریف نکردم: منظورم از کلمه ضرر، تعریف تنهایی هست.با این جمله آشنا هستین که فقط منو بخاطر فلان میخواد.
تنهایی،نا اُمیدی به دور و بریات،بی ارزش بودن اعمالت که خداوکلی مفید هم هستن،بنظرم یک نوع ضرر هست.
مثلا دوستت ازت کمک میخواد فلان کار رو بیا انجام بده،واسش انجام میدی تر و تمیز و اینا،بعد از انجام کار یهو میره و پیداش نمیشه تا دوباره مشکلی واسش پیش بیاد.
یا مثلا دوستت به قصد کمک از تو داستانی رو واست تعریف میکنه تو روز ها این داستان که اصلا به تو مربوط هم نیست،وارد چرخه ی ذهنت میکنی و هی تجسم میکنی و هی فکر میکنی یا حتی تحقیق میکنی تا به یه سری جواب های منطقی و درست برسی،جواب ها رو در اختیارت دوستت میزاری و اون با یه خداحافظی از زندگیت محو میشه!
منظورم اینه که جدا از بحث از دست دادن زمان و انرژی و کار مفید یا غیر مفید که برای اطرافیان انجام می دی، ته دلت انتظار کوچیکی داری که موقعی که واست مشکل پیش اومد اونها هم دور و برت باشن.
ولی نیستن
و این کمی آدم رو آزار میده.نه کاریکه انجام دادی ارزشمند میشه، و نه از خود تو تقدیری میشه، و یک گرم به نا اُمیدی از دور و بریات، اضافه میشه :) من به این میگم "ضرر".
برای همین پیشنهاد دادم هرچند کم، برخی مواقع آدم وقت و انرژیشو بی قصد و غرض خرج کنه برای دیگران،شاید یک نفر پیدا بشه که ارزش این عمل رو بفهمه.

کتاب "بیــشـــعــوری"



یعنی تو میگی درصورتی برای دیگران کاری انجام بدیم که ببینیم ایشون پتانسیل انجام یک کار مفید رو برای ما داره؟ یا طوری انتخاب و هدف گذاری کنیم که اون هم بازدهی برای ما داشته باشه؟

مثلا آدم چطور دلش میاد ببینه یه آدم دیگه حتی اگر بدجنس و نامرده،ولی جواب حل مشکلش تو دستته و میتونی براحتی کمکش کنی،چرا نکنی؟ چرا فارغ از بیش*وری طرف، کمکش نکنی؟ شاید شاید شاید یک درصد تاثیر مثبتی در اخلاقش بزاریم؟
تو میگی اینجور آدم ها رو از زندگی خودمون ترد کنیم،یا اینکه حتی همون بار اول که شناختیم چنین شخصیتی داره از همون اول تردش کنیم و باهاش ارتباط نداشته باشیم؟

من این سوالات رو به قصد تمسخر نپرسیدما،جداً پرسیدم و برام سواله.
 

M.A777

عضو جدید
کاربر ممتاز
همین جملتو تایید میکنم :
طوری انتخاب و هدف گذاری کنیم که اون هم بازدهی برای ما داشته باشه. اگر بخام بازتر کنم این جمله رو اینطوری بیانش میکنم :
کسانی ک ارزش داشته باشند باشون در تعامل باشی ؛ در نهایت اونها هم ارزش ما رو میدونند و این قضیه تعامل دو طرفه پیدا میکنه
منظورم از ارزش برای ادما این نیست ک ب چشم کالا ب اونها نگا کنیم و بگیم شخص x انقدر میتونه برام مفید باشه شخص Y ی قدر دیگه
منظورم از ارزش درک ؛ فهم ؛ شعور و واژه های هم خانواده اینها ....
من میگم :
همون بار اول که شناختیم چنین شخصیتی داره از همون اول تردش کنیم و باهاش ارتباط نداشته باشیم
چرا باید وقت خودمون رو صرف ی سری ادم کنیم ک ب نوعی بد جنس و نامرده.

هیچ وقت نقش منجی رو برای زندگی دیگران بازی نمیکنم

طرف اگر دستش رو ب طرفم دراز کرد ؛ اگر ارزش کمک داشت کمکش میکنم اگرم نداشت تردش میکنم

آقا محسن ی چی میگم چون میدونم ناراحت نمیشی و سوء برداشت نمیکنی بیانش میکنم همینجا :
گاهی پستات رو خوندم(الان نمیدونم دقیقن کدوم پستهات ک بخام واست مثالشو بگم ) ، در برخی از اونها ب این نتیجه رسیدم ک محسن ب جای اینکه واقع نگر باشه آرمان گراست

در حالت کلی ب دو واژه اعتقاد دارم(اصلنم کاری ب مفاهیم فلسفی این دو واژه کاری ندارم چون سر در نمیارم ) :
1- حقیقت
2- واقعیت

حقیقت ماهیت وجودی هر چیزیه ، اما واقعیت اون چیزیه ک در زندگی ما جریان داره و باهاش داریم سر و کله میزنیم
دارم متوجه میشم
کاملا قبول دارم انسان آرمان گرایی هستم اصلا شکی درش نیست،ازین بابت هم به خودم صدمه زدم و اشتباهات زیادی انجام دادم مانند جمله آبی رنگت.
احتمال بسیار زیاد بخاطر نپختگیمه
هیچوقت نمیفهمم کی بزرگ شدم یا بزرگ میشم،هرچی سنم میره جلوتر میفهمم بیشتر نمیفهمم،دور و برمو،دنیا رو،آدما رو
مثل این اوتیستیکا شدم،اینگار نمیتونم برخی آدما شخصیتا رو اصلا درک کنم
 

رییس جمهورقلبها

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
زندگی شخصی خودم رو بت میگم :
ذهنو پارتیشن بندی کردم ، هر شخصی رو توی ی قسمت خاص خودش قرار دادم .راحت تر بگم ، طبقه بندی کردم هر طبقه رو و هر طبقه ی درجه داره ، دوسام رو توی بخش خاص خودشون قرار میدم .مثلن خودتو بگم : اوایل ک بات اشنا شدم ، کمی از طرز فکرت خوشم اومد .کمی بات حرف زدم تو پستا یا تو پ خ .دیدم ادم روشن بینی هسی پس تو رو گذاشتم فرضن تو طبقه 6 .چون ازت خوشم اومده بود سعی کردم پستاتو دنبال کنم ، حالا با تشکر بت می فهموندم یا اصلن چیزی بروز نمیدادم ک متوجه شی در نهایت از روی برخی پستات متوجه شدم ادم ارمان گرایی هسی در برخی مسایل .پس تو رو از طبقه 6 ب طبقه 4 اوردم .چون ارمان گراییت با عقاید من ، منطبق نبود

اگر دوسات رو طبقه بندی کنی ، برخی رازهات ، برخی حرفات ، برخی حد و مرز شخصیت برای ی سری ادمهایی ک نیازی نیست واردش شن ، باکره می مونه .
کمتر ضربه میخوری و در نهایت کمتر ضربه می زنی ....


دارم متوجه میشم
کاملا قبول دارم انسان آرمان گرایی هستم اصلا شکی درش نیست،ازین بابت هم به خودم صدمه زدم و اشتباهات زیادی انجام دادم مانند جمله آبی رنگت.
احتمال بسیار زیاد بخاطر نپختگیمه
هیچوقت نمیفهمم کی بزرگ شدم یا بزرگ میشم،هرچی سنم میره جلوتر میفهمم بیشتر نمیفهمم،دور و برمو،دنیا رو،آدما رو
مثل این اوتیستیکا شدم،اینگار نمیتونم برخی آدما شخصیتا رو اصلا درک کنم
 

ریحانه سعادت

عضو جدید
کاربر ممتاز
سلام.
به نظرتون چیکار کنم ؟؟؟
به خاطر یه سری موضوعات و عصبانیت بیش از حدبا افرادی که خیلی برام عزیزند یا محترم بحثم میشه و اونا رو از خودم میرنجونم:(همه میگند چقد عوض شدی تو که اینطوری نبودی مامانم خیلی ازم دلگیره. ولی خودم فک نمیکنم عوض شده باشم. فقط یکم حوصله ی حرف زدن ندارم . اگه همینطور ادامه بدم فک کنم هیچکی رو واسه خودم نگه ندارم و از این تنها تر بشم! به نظرتون چیکار کنم؟؟
 

mohandese.motefakker

عضو جدید
کاربر ممتاز
سلام.
به نظرتون چیکار کنم ؟؟؟
به خاطر یه سری موضوعات و عصبانیت بیش از حدبا افرادی که خیلی برام عزیزند یا محترم بحثم میشه و اونا رو از خودم میرنجونم:(همه میگند چقد عوض شدی تو که اینطوری نبودی مامانم خیلی ازم دلگیره. ولی خودم فک نمیکنم عوض شده باشم. فقط یکم حوصله ی حرف زدن ندارم . اگه همینطور ادامه بدم فک کنم هیچکی رو واسه خودم نگه ندارم و از این تنها تر بشم! به نظرتون چیکار کنم؟؟

سلام
راستش الان عصبی بودن و پرخاشگری بین جوونا خیلی معمول شده دلیلش هم غالبا بحرانهای اجتماعی و اقتصادی و فرهنگی هست. چیز عجیبی نیست فقط واسه بعضیا شدیدتره. مثلا جوون میبینه اینهمه درس خونده الان کسی واسش تره هم خرد نمیکنه، یا مثلا تضاد طبقاتی موجود در جامعه فشار وارد میکنه به همه این فشار از یه طرف دیگه میزنه بیرون. مثلا میبینی یه دوستت که از دوران بچگی با هم بودین الان سوار بر ماشین مدل بالایی هست ولی تو از بس تو گرما خیابون رو گز زدی کف کفش سوراخ شده از اون طرف خانواده هم غرغر میکنن. یا مثلا یه خانم میبینه دخترخالش که نه قیافه داره نه تحصیلات واسش یه خواستگار تاپ میاد و ازدواج میکنه ولی واسه اون نه. منظورم اینه که مقصر تو نیستی. تنها راه چاره هم اینه که بیخیالی طی کنی. بگی "همینه دیگه تقصیر منم که نیست."
بقول بزرگی که میگه: اگه مشکلت رو میتونی حل کنی خب بجای پرخاشگری و عصبانیت با همفکری و تلاش حلش کنین، اگه که حل شدنی نیست، با لبخند زدن بیخیالش بشین و بسپارین دست خدا.
 

ELnur

عضو جدید
کاربر ممتاز
سلام.
به نظرتون چیکار کنم ؟؟؟
به خاطر یه سری موضوعات و عصبانیت بیش از حدبا افرادی که خیلی برام عزیزند یا محترم بحثم میشه و اونا رو از خودم میرنجونم:(همه میگند چقد عوض شدی تو که اینطوری نبودی مامانم خیلی ازم دلگیره. ولی خودم فک نمیکنم عوض شده باشم. فقط یکم حوصله ی حرف زدن ندارم . اگه همینطور ادامه بدم فک کنم هیچکی رو واسه خودم نگه ندارم و از این تنها تر بشم! به نظرتون چیکار کنم؟؟

سلام
تو این روزا قرار اتفاق خاصی بیفته؟استرس دارید؟مشغله فکری و بی حوصلگی و غیره؟
 

MaRaL.arch

کاربر فعال تالار مهندسی معماری ,
کاربر ممتاز
سلام.
به نظرتون چیکار کنم ؟؟؟
به خاطر یه سری موضوعات و عصبانیت بیش از حدبا افرادی که خیلی برام عزیزند یا محترم بحثم میشه و اونا رو از خودم میرنجونم:(همه میگند چقد عوض شدی تو که اینطوری نبودی مامانم خیلی ازم دلگیره. ولی خودم فک نمیکنم عوض شده باشم. فقط یکم حوصله ی حرف زدن ندارم . اگه همینطور ادامه بدم فک کنم هیچکی رو واسه خودم نگه ندارم و از این تنها تر بشم! به نظرتون چیکار کنم؟؟


یکم تنها باش،منظورم ی مدته. ازشون دور شو
نیاز ب بازسازی داری.همین
 

ریحانه سعادت

عضو جدید
کاربر ممتاز
سلام
راستش الان عصبی بودن و پرخاشگری بین جوونا خیلی معمول شده دلیلش هم غالبا بحرانهای اجتماعی و اقتصادی و فرهنگی هست. چیز عجیبی نیست فقط واسه بعضیا شدیدتره. مثلا جوون میبینه اینهمه درس خونده الان کسی واسش تره هم خرد نمیکنه، یا مثلا تضاد طبقاتی موجود در جامعه فشار وارد میکنه به همه این فشار از یه طرف دیگه میزنه بیرون. مثلا میبینی یه دوستت که از دوران بچگی با هم بودین الان سوار بر ماشین مدل بالایی هست ولی تو از بس تو گرما خیابون رو گز زدی کف کفش سوراخ شده از اون طرف خانواده هم غرغر میکنن. یا مثلا یه خانم میبینه دخترخالش که نه قیافه داره نه تحصیلات واسش یه خواستگار تاپ میاد و ازدواج میکنه ولی واسه اون نه. منظورم اینه که مقصر تو نیستی. تنها راه چاره هم اینه که بیخیالی طی کنی. بگی "همینه دیگه تقصیر منم که نیست."
بقول بزرگی که میگه: اگه مشکلت رو میتونی حل کنی خب بجای پرخاشگری و عصبانیت با همفکری و تلاش حلش کنین، اگه که حل شدنی نیست، با لبخند زدن بیخیالش بشین و بسپارین دست خدا.
نه اصلا اینا نیست من با طرز تفکر و برخورد های پدر ومادرم خیلی مشکل دارم. چون تنها هم هستم و هیچ بزرگتری ندارم نمیتونم باهاش حرف بزنم یا کمک بخام به هیچکس هم اعتماد ندارم خیلی موارد هست اصلا ولش کن. پستتون خیلی با مزه بود. مخصوصا خیابونش چون من اینقد از خونه بیرون نمیرم که به قول مامانم آدم حیفش میاد واسه تو پول خرج کنه:biggrin: میدونم کلی گفتید ولی مشکلات من خیلی فراتره. مثلا شاید خندتون بگیره ولی پدر بزرگ من یه ماه خونمون نیومده با بابام قهر کرده واسه اینکه منو شوهر نمیده:biggrin::gol:
 

ELnur

عضو جدید
کاربر ممتاز
خوب پس رفتارتون بی دلیل نیست و مطمئنن مقطعی خواهد بود
چون تنش عصبی بهتون وارد میشه ناخوادگاه روی سیستم عصبی تاثیر میذاره و انسان پرخاشگر میشه و صبرش به شدت میاد پایین و به اصطلاح خودمون زود از کوره در میره

برای ارامش ذهنتون یه راهیی پیدا کنید که میزان عصبانیت رو کمتر کنه وقتی دارید با کسی حرف میزنید و عصبی شدید 5دقیقه سکوت کنید بذارید ذهنتون آروم بگیره بعد جواب بدید
حتما حتما ورزش کنید میتونه پیاده روی باشه هم آروم میشید هم ذهنتون شاد میشه
ببینید چه کاری رو دوس دارید یا کدوم اهنگارو به اونا گوش بدید و کارارو انجام بدید

سعی کنید به عصبانیت غلبه کنید چون واقعا اطرافیان ما جوونا هیچ گناهی ندارن درسته مشکلات زیاده و بعضی اوقات از کنترل ما خارج اما بهترین راه آرامش همین آدمایی هستن که کنارتونن
 

Similar threads

بالا