لطفا مباحث مشاوره ای وشخصی خود را دراین تاپیک مطرح فرمایید

soroor_20

عضو جدید
کاربر ممتاز
من منظورم وقتی بود که فرصت و زمان نباشه، مثلا شخصی که رشته و ساعت حضورش تو دانشگاه یا محل کار با شما فرق میکنه، یا کسی رو مثلا چندبار اتفاقی دیدین، چی؟

خب شما دوتا که در بیابان باهم ملاقات هرچندم اتفاقی نداشتین دوستم

بالاخره یه شخص سومی شاید در اطرافتون باشه

شاید درچنین مواردی اگه خودتون نرین جلو قشنگتر باشه ....البته نظرات و واکنشها متفاوته...مثلا به یکی بگین شماره منزل خانم رو نه شماره خودشو براتون بگیره به مامان بگین تماس بگیره...
لومو هم گفت


البته خواهرم تعریف میکرد یه پسری از یکی از همکلاسیای خواهرم خوشش اومده....پسره هم اصلا دانشجو نبوده و اتفاقی جلوی درب دانشگاه مشغول کاری بودن و رفته از خود خانم شماره منزلشو گرفته و دختره هم قبول کرده و رفتن خواستگاری و ازدواجم کرده بودن...اتفاقا خانواده سنتی بودن نه اینکه دخترسبکی باشه خدایی نکرده...واتفاقا آقا از حجاب و پوشش خانم خوشش اومده...اینجور که گفتن...


منظور که واکنشها متفاوته...من اگه بودم احتمال 99.99999999999% شماره به آقا نمیدادم...حتی اگه خانمم باشه که با این مورد مواجه شدم بازم روم نمیشه و شماره نمیدم
 

ali.metal.eng

عضو جدید
چرا ما ادمها ظاهر بین هستیم؟؟

چرا ما ادمها ظاهر بین هستیم؟؟

یه سوال واسم پیش اومده

امیدوارم جواب قانع کننده ای بدین

که چرا ما ادمها این قدر ظاهر بین هستیم و

اونقدری که به قیافه ادمها ارزش میدیم به درون و صافی دلشون اهمیت نمیدیم؟؟؟
 

AUTUMN LEAVE

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
یه سوال واسم پیش اومده

امیدوارم جواب قانع کننده ای بدین

که چرا ما ادمها این قدر ظاهر بین هستیم و

اونقدری که به قیافه ادمها ارزش میدیم به درون و صافی دلشون اهمیت نمیدیم؟؟؟

ما انسانها زیبا پسندیم .. این میتونه ی دلیلش باشه.. اما بعضیام هستن که درون براشون مهم نیست..
خب اگه به قیافم ارزش بدیم به هر حال دیر یا زود به باطن طرف پی میبریم و حتی ممکنه باطنش انقدر زشت باشه که زیبایی ظاهرش زننده بشه!
 

delbaar

کاربر فعال
چرا واکنش بدی نشون میدی؟ مگه چیکارت کرده؟ این فرهنگ بنظرم باید اصلاح بشه تو کشور ما، بنظرم نجابت معنیش این نیست. اگه این درست بشه خیلی از مشکلات ما حل میشه.
منشی گروه کیه دیگه؟ چی هست اصلا؟ خخ
این ایده که به دوست خانم هم بگین خیلی ایده بدی هست. میتونم بگم بدترین ایده ‌ای که ممکنه به ذهن یه نفر برسه همینه.


بنظر من هیچوقت از دوستای اون خانوم درخواست نکین ایده خوبی نیست من مواردی رو دیدم ک دخترا از سر حسادت کارایی میکنن ک توصیه نمیکنم
بنظر من اگه از خانمی خوشتون اومد
بعد از این که مطمن شدین و مثلا تو دانشگاه یا محیط کارتون ی بار به ی بهانه ای خیلی کوتاه باهاش صحبت کنین
اصلا ببینین از طرز برخورد و حرف زدنش خوشتون میاد
و اگه تصمیم داشتین بهش پیشنهاد واسه آشنایی ازدواج بدین با خودش صحبت کنین خیلی محترمانه و نظرشو بپرسین
 

ali.metal.eng

عضو جدید
ما انسانها زیبا پسندیم .. این میتونه ی دلیلش باشه.. اما بعضیام هستن که درون براشون مهم نیست..
خب اگه به قیافم ارزش بدیم به هر حال دیر یا زود به باطن طرف پی میبریم و حتی ممکنه باطنش انقدر زشت باشه که زیبایی ظاهرش زننده بشه!

خب درسته ولی ظاهربین بودن ما نشانه ای از نادان بودن ماست

منظورم اینه که اگه مثلا ازدواج میکنیم شکست میخوریم و یا چیزهای دیگه دلیلش اینه که معیارهای م سطحی و عوامانه است

مثلا اگه بصیرت داشته باشیم که درون ادمها رو ببینیم و صافی دل و شخصیت و بزرگی روح ادمها رو ببینیم

خیلی موفق تر بودیم از اینکه اینقدر ظاهر بین هستیم
 

AUTUMN LEAVE

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
خب درسته ولی ظاهربین بودن ما نشانه ای از نادان بودن ماست

منظورم اینه که اگه مثلا ازدواج میکنیم شکست میخوریم و یا چیزهای دیگه دلیلش اینه که معیارهای م سطحی و عوامانه است

مثلا اگه بصیرت داشته باشیم که درون ادمها رو ببینیم و صافی دل و شخصیت و بزرگی روح ادمها رو ببینیم

خیلی موفق تر بودیم از اینکه اینقدر ظاهر بین هستیم

اوهوم ..
متوجهم
خب برای اینکه سیرت آدمها رو ببینیم، باید وقت بیشتری رو خرج کنیم .. خب تو نگاه اول این ظاهر آدما هست که ما رو جذب میکنه درسته؟ تو نگاه اول نمیشه از باطن افراد چیزی فهمید .. خب خیلیا به این باورن که ظاهر آدما از درونشون نشأت میگیره .. که من زیاد موافق نیستم .. برا همون ظاهر بینن که این اشتباهه ..
 

M.A777

عضو جدید
کاربر ممتاز
اوهوم ..
متوجهم
خب برای اینکه سیرت آدمها رو ببینیم، باید وقت بیشتری رو خرج کنیم .. خب تو نگاه اول این ظاهر آدما هست که ما رو جذب میکنه درسته؟ تو نگاه اول نمیشه از باطن افراد چیزی فهمید .. خب خیلیا به این باورن که ظاهر آدما از درونشون نشأت میگیره .. که من زیاد موافق نیستم .. برا همون ظاهر بینن که این اشتباهه ..
بنظر من ظاهر هم جزئی از واقعیته و باید قبولش کرد
ظاهر بینی یه بحثه،ظاهر مناسب یه بحثه دیگست،کسی که ظاهر بینه یعنی نگاهش معطوف شده به یه قسمت کوچیکی از دنیا،کسی هم که فقط میگه باطن مهمه یا شعاره یا اون هم نپخته است
بنظر آدم باید هردوشو داشته باشه،آدمی که باطن خوبی داره خودش میره ظاهر خوبی هم واسه خودش میسازه
دو چیز به هم مرتبطن،این مسئله که مثلا یک نفر از لحاظ ظاهری هیچ حرفی واسه گفتن نداره همون باطنش خوب باشه تا عیبشو بپوشونه هم یه حرف چرته هرکسی یه نوع ظاهر داره و رووش کار کنه میتونه بهتر بشه.

بنظرم دوتاش مهمه. من که شخصا نمیتونم چه برای مرد چه برای زن،ظاهر بد رو داشته باشه ولی هرچقدر هم باطن خوبی داشته باشه، نمیتونم جزء آدم های خاص در ذهنم،قبولش کنم.


همینجوری پریدم وسط بحث :D
 

AUTUMN LEAVE

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
بنظر من ظاهر هم جزئی از واقعیته و باید قبولش کرد
ظاهر بینی یه بحثه،ظاهر مناسب یه بحثه دیگست،کسی که ظاهر بینه یعنی نگاهش معطوف شده به یه قسمت کوچیکی از دنیا،کسی هم که فقط میگه باطن مهمه یا شعاره یا اون هم نپخته است
بنظر آدم باید هردوشو داشته باشه،آدمی که باطن خوبی داره خودش میره ظاهر خوبی هم واسه خودش میسازه
دو چیز به هم مرتبطن،این مسئله که مثلا یک نفر از لحاظ ظاهری هیچ حرفی واسه گفتن نداره همون باطنش خوب باشه تا عیبشو بپوشونه هم یه حرف چرته هرکسی یه نوع ظاهر داره و رووش کار کنه میتونه بهتر بشه.

بنظرم دوتاش مهمه. من که شخصا نمیتونم چه برای مرد چه برای زن،ظاهر بد رو داشته باشه ولی هرچقدر هم باطن خوبی داشته باشه، نمیتونم جزء آدم های خاص در ذهنم،قبولش کنم.


همینجوری پریدم وسط بحث :D

متوجه گفتتون شدم .. حرفاتون منطقیه ;)
منظور ایشون ظاهر بینی هستش نه ظاهر مناسب .. ظاهر مناسب رو که بهتره هر کسی داشته باشه ..

خوب کردین .. چه پریدنی :d
 

Saeed.bi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
سلام دوستان
ی کمک و راهنمایی میخواستم ازتون
من چند روز دیگه باید دانشگاه سمینارمو ارائه بدم. بعد استادمون هم موقع ارائه درس میگفت که نمیدونم مثلا استرس نداشتن و نگاه به بقیه و خلاصه اصول سخنرانی و زیبایی و مرتبی پاورپوینت و اینا اکثر نمره رو داره تا بحث علمیش (چون ما هنوز که کاری نکردیم برا پروژه. عمده بحث علمی میره برا دفاع).
بعد دقیقا دس روی تواناییهایی گذاشتن که من نابودم توشون...استرس و ....
حالا الان خواستم بگم برا یکی از مشکلات بزرگم موقع ارائه کمک کنین.من کلا خیلی تند حرف میزنم.همیشه.در حالتش فرقی نیست. خواستم ببینم چ کنم الان که بتونم حداقل برای ربع ساعت بیست دقیقه ارائه خودمو کنترل کنم؟؟؟ ی جوری که نه بخوام به خودم فشار بیارم ضلیع بشه.ریلکس باشم و بتونم اروم توضیح بدم
دمتون گرم
 

ali.metal.eng

عضو جدید
سلام دوستان
ی کمک و راهنمایی میخواستم ازتون
من چند روز دیگه باید دانشگاه سمینارمو ارائه بدم. بعد استادمون هم موقع ارائه درس میگفت که نمیدونم مثلا استرس نداشتن و نگاه به بقیه و خلاصه اصول سخنرانی و زیبایی و مرتبی پاورپوینت و اینا اکثر نمره رو داره تا بحث علمیش (چون ما هنوز که کاری نکردیم برا پروژه. عمده بحث علمی میره برا دفاع).
بعد دقیقا دس روی تواناییهایی گذاشتن که من نابودم توشون...استرس و ....
حالا الان خواستم بگم برا یکی از مشکلات بزرگم موقع ارائه کمک کنین.من کلا خیلی تند حرف میزنم.همیشه.در حالتش فرقی نیست. خواستم ببینم چ کنم الان که بتونم حداقل برای ربع ساعت بیست دقیقه ارائه خودمو کنترل کنم؟؟؟ ی جوری که نه بخوام به خودم فشار بیارم ضلیع بشه.ریلکس باشم و بتونم اروم توضیح بدم
دمتون گرم
سلام

اول اینکه یه جست و جویی بزنی تو اینترنت میتونی راه های ارائه یک سمینارو یاد بگیری.....

بعدش برو با چند نفر که ترم قبل ارائه داشتند حرف بزن این باعث میشه که استرست کمتر بشه و بدونی چی میشه....

کلا دلیل اینکه ما استرس داریم یا میترسیم از یه چیزی به این دلیلی که نمیدونیم قراره چه اتفاقاتی بیفته....

سعی کن کل پروسه ارائه سمینارو چند بار تو ذهنت مرور کنی بعدش راحتتر میشی

توکل به خدا هم یادت نره چون ارامش دهنده دلهاست

موفق باشی
 

آوای علم

مدیر تالار مشاوره
مدیر تالار
سلام دوستان
ی کمک و راهنمایی میخواستم ازتون
من چند روز دیگه باید دانشگاه سمینارمو ارائه بدم. بعد استادمون هم موقع ارائه درس میگفت که نمیدونم مثلا استرس نداشتن و نگاه به بقیه و خلاصه اصول سخنرانی و زیبایی و مرتبی پاورپوینت و اینا اکثر نمره رو داره تا بحث علمیش (چون ما هنوز که کاری نکردیم برا پروژه. عمده بحث علمی میره برا دفاع).
بعد دقیقا دس روی تواناییهایی گذاشتن که من نابودم توشون...استرس و ....
حالا الان خواستم بگم برا یکی از مشکلات بزرگم موقع ارائه کمک کنین.من کلا خیلی تند حرف میزنم.همیشه.در حالتش فرقی نیست. خواستم ببینم چ کنم الان که بتونم حداقل برای ربع ساعت بیست دقیقه ارائه خودمو کنترل کنم؟؟؟ ی جوری که نه بخوام به خودم فشار بیارم ضلیع بشه.ریلکس باشم و بتونم اروم توضیح بدم
دمتون گرم

سلام بر شما

به نظرم براي اينكه استرستون كم بشه متن ارائه ترجيحا براي افراد خانواده يا در اتاق با صداي بلند بگيد و فكر كنيد در جمع هستيد اين كه با صداي بلند براي خودتون ارائه بدين خيلي كارساز هست به نظرم

حتي يك كتاب با صداي بلند بخونيد حس كنيد بقيه دارن شما نگاه مي كنن اين چند بار تمرين خجالت يا ترس خنثي ميكنه

بعد اين تصور كنيد قرار شما اين مطلب به يكي ياد بدين طوري صحبت كنيد فرد متوجه بشه ارام بگيد قابل لمس بگيد بايد طرف نگاه كنيد ببيند متوجه شما هست يا نه

مثلا براي خودتون معلم بشيد توي خونه يكي دوباره ارائه توي اتاق مثل يك معلم توضيح بدين

بعد هم موقع ارائه يك نفس عميق بكشيد حتي اگر ديدين استرستون زياد هست مدام به خودتون بگيد اينها دوستاي من هستن كه هميشه توي جمعشون صحبت ميكنم الان هيچ فرقي نداره

اميدوارم ارائه خوبي بدين
 

mohandese.motefakker

عضو جدید
کاربر ممتاز
حدود یه ماهی میشه خیلی به مرگ فک میکنم، خیلی از مردن می ترسم، مخصوصا این روزا خیلی از این می ترسم که مامانم خدای نکرده فوت کنه، آخه همش میگه حالم خوب نیست و اینا، خیلی اوضاعم خرابه. خدا واسه چی آدما رو بوجود میاره بعد میکشه؟ بعد از مرگ چی میشه؟ نیستی مطلق ؟ جهان پس از مرگ؟ زندگی خیلی چرته، من هرگز صاحب فرزند نمیشم تا هیچ وقت این چیز چرند رو تجربه نکنه.
 

ELnur

عضو جدید
کاربر ممتاز
حدود یه ماهی میشه خیلی به مرگ فک میکنم، خیلی از مردن می ترسم، مخصوصا این روزا خیلی از این می ترسم که مامانم خدای نکرده فوت کنه، آخه همش میگه حالم خوب نیست و اینا، خیلی اوضاعم خرابه. خدا واسه چی آدما رو بوجود میاره بعد میکشه؟ بعد از مرگ چی میشه؟ نیستی مطلق ؟ جهان پس از مرگ؟ زندگی خیلی چرته، من هرگز صاحب فرزند نمیشم تا هیچ وقت این چیز چرند رو تجربه نکنه.


به نظر من فکر کردن به مرگ اصلا بد نیست مرگ واقعیت زندگی ادماست باید باهاش کنار اومد و قبولش کرد....شما باید مرگ رو برای خودتون معنا کنید به بهشت و جهنم کاری ندارم اما مرگ معنیش چیه؟مرگ از نظر ما مرگ هست اما درواقعیت یه تولده شما فرض کنید تو یه کلاسی هستید معلم گفته وقتی میتونید وارد حیاط بشید که کلاس رو مرتب کنید یه کتاب رو کامل بخونید و یه زمان خاصی بگذره دوستانی هم تو کلاس حضور دارند شما وقتی کاراتونو انجام دادید وقت رفتن به حیاط هست حیاطی که خیلی بهتر از اون کلاس کوچیکه موقع رفتن فکر میکنید تنهایید و دوستانتونو نمیبینید اما میرید اونجا میبینید ای بابا اینجا چقدر خوبه و اون تو چقدر ذهنم برای درک فضای خارج اون مکان کوچیک بود......مرگ رو سخت نگیرید

ذهنیت بدی تو وجودتون ایجاد نکنید ......آدمی با ترس هاش زندگی میکنه و برای همین همیشه میترسه و عقب میمونه ....با ترساتون مقابله کنید و ازشون فرار نکنید....

ذهن شما تعیین میکنه چه اتفاقی خواهد افتاد به سمت افکار منفی نرید حتی اگر مامانتون مریض هم نباشن تاثیر گفتن مریضم مریضم خیلی زیاد هست تو روحیه ...ذهن خیلی چیزارو باور میکنه درون آدم خیلی انعطاف داره و بعد از تکرار یه حرف ممکنه باورش بشه.....اگر خدایی نکرده مریض بشن چی میشه؟واقعیتش اینه هیچی چون راه درمان هم هست به جای فکر کردن به مریض شدن مامانتون کمک کنید اگر مشکلی هست پیشرفت نکنه اگر پاشون درد میکنه کمکشون کنید برن یه دکتر خوب و خیلی رفتارهای دیگه که بهتر از غصه خوردن هست

برای رهایی از ترس از مرگ باید اصل زندگی رو برای خودتون معنا کنید به دنبال زندگی و معنای ادمای دیگه از زندگیشون نرید شما راه خودتونو باید پیدا کنید که برای چی آفریده شدید انسان بیشتر از انچه که فکر میکنه ارزش داره هیچ ادمی همینجوری به دنیا نیامده ما فکر میکنیم خیلی سطح پایین هستیم خودمونو از یاد میبریم و بعد میگیم چرا به دنیا اومدم....دنیا مال شماست جایی هست که شما باید اونجا حضور میداشتید شما سازنده ی خیلی چیزا هستید به شرطی که خودتونو باور کنید وقتی خدا در وجود ادم هست نه در جای دیگر یعنی خیلی خاصیم دیگه نه؟به ما یاد دادن از خودمون دور باشیم وقتی شما اون اهمیت خلقت خودتونو بدونید راه مختص خودتونو داشته باشید برای هرچیز حتی درک خدا بدون تقلید از هرکسی حتی بهترین ادما اون موقع به خودتون افتخار میکنید......برای اانجام کوچکترین کارها تا بزرگترین اعمال و افکار باید به خودشناسی مختص وجود خودتون پی ببرید

با ترساتون روبه رو بشید
 

mohandese.motefakker

عضو جدید
کاربر ممتاز
به نظر من فکر کردن به مرگ اصلا بد نیست مرگ واقعیت زندگی ادماست باید باهاش کنار اومد و قبولش کرد....شما باید مرگ رو برای خودتون معنا کنید به بهشت و جهنم کاری ندارم اما مرگ معنیش چیه؟مرگ از نظر ما مرگ هست اما درواقعیت یه تولده شما فرض کنید تو یه کلاسی هستید معلم گفته وقتی میتونید وارد حیاط بشید که کلاس رو مرتب کنید یه کتاب رو کامل بخونید و یه زمان خاصی بگذره دوستانی هم تو کلاس حضور دارند شما وقتی کاراتونو انجام دادید وقت رفتن به حیاط هست حیاطی که خیلی بهتر از اون کلاس کوچیکه موقع رفتن فکر میکنید تنهایید و دوستانتونو نمیبینید اما میرید اونجا میبینید ای بابا اینجا چقدر خوبه و اون تو چقدر ذهنم برای درک فضای خارج اون مکان کوچیک بود......مرگ رو سخت نگیرید

ذهنیت بدی تو وجودتون ایجاد نکنید ......آدمی با ترس هاش زندگی میکنه و برای همین همیشه میترسه و عقب میمونه ....با ترساتون مقابله کنید و ازشون فرار نکنید....

ذهن شما تعیین میکنه چه اتفاقی خواهد افتاد به سمت افکار منفی نرید حتی اگر مامانتون مریض هم نباشن تاثیر گفتن مریضم مریضم خیلی زیاد هست تو روحیه ...ذهن خیلی چیزارو باور میکنه درون آدم خیلی انعطاف داره و بعد از تکرار یه حرف ممکنه باورش بشه.....اگر خدایی نکرده مریض بشن چی میشه؟واقعیتش اینه هیچی چون راه درمان هم هست به جای فکر کردن به مریض شدن مامانتون کمک کنید اگر مشکلی هست پیشرفت نکنه اگر پاشون درد میکنه کمکشون کنید برن یه دکتر خوب و خیلی رفتارهای دیگه که بهتر از غصه خوردن هست

برای رهایی از ترس از مرگ باید اصل زندگی رو برای خودتون معنا کنید به دنبال زندگی و معنای ادمای دیگه از زندگیشون نرید شما راه خودتونو باید پیدا کنید که برای چی آفریده شدید انسان بیشتر از انچه که فکر میکنه ارزش داره هیچ ادمی همینجوری به دنیا نیامده ما فکر میکنیم خیلی سطح پایین هستیم خودمونو از یاد میبریم و بعد میگیم چرا به دنیا اومدم....دنیا مال شماست جایی هست که شما باید اونجا حضور میداشتید شما سازنده ی خیلی چیزا هستید به شرطی که خودتونو باور کنید وقتی خدا در وجود ادم هست نه در جای دیگر یعنی خیلی خاصیم دیگه نه؟به ما یاد دادن از خودمون دور باشیم وقتی شما اون اهمیت خلقت خودتونو بدونید راه مختص خودتونو داشته باشید برای هرچیز حتی درک خدا بدون تقلید از هرکسی حتی بهترین ادما اون موقع به خودتون افتخار میکنید......برای اانجام کوچکترین کارها تا بزرگترین اعمال و افکار باید به خودشناسی مختص وجود خودتون پی ببرید

با ترساتون روبه رو بشید

به همین سادگیا هم نیست. بنظرم دیدگاه آدما به مرگ زندگیشونو میسازه. من فک میکنم بعد از مرگ نیستی مطلق هست، نه خدایی وجود داره نه هیچ چیز دیگه، اینا همش کشکه. یکی به من بگه آدما قبل از تشکیل نطفه‌شون کجا هستن، اونوقت منم بهش میگم بعد از مرگ به کجا میرن. بنظرم زندگی ما آدما مثه زندگی کرم خاکی هست. یه کرم خاکی نه میدونه کجاست، نه چیزی میبینه، نه چیزی میدونه، فقط تو خودش میلوله تا زندگی نکبتیش تموم بشه و نیست و نابود بشه.
 

ELnur

عضو جدید
کاربر ممتاز
به همین سادگیا هم نیست. بنظرم دیدگاه آدما به مرگ زندگیشونو میسازه. من فک میکنم بعد از مرگ نیستی مطلق هست، نه خدایی وجود داره نه هیچ چیز دیگه، اینا همش کشکه. یکی به من بگه آدما قبل از تشکیل نطفه‌شون کجا هستن، اونوقت منم بهش میگم بعد از مرگ به کجا میرن. بنظرم زندگی ما آدما مثه زندگی کرم خاکی هست. یه کرم خاکی نه میدونه کجاست، نه چیزی میبینه، نه چیزی میدونه، فقط تو خودش میلوله تا زندگی نکبتیش تموم بشه و نیست و نابود بشه.
منم همینو عرض کردم دیدگاهتونو نسبت به مرگ و زندگی تغییر بدید خیلی از ماها تجربه شو داشتیم وقتی آدم میترسه این ترسش از خیلی چیزا نشات میگیره همین تفکر به نیستی باعث ترسه شما زندگی رو دوست دارید چرا که اگر دوست نداشتید نمیترسیدید پس اینقدرام که میگید بد نیست

من اصلا در مورد اعتقاد شما بحثی نمیکنم چون مال شماست و به من نوعی هیچ ارتباطی نداره....خدا بحثش با دین و غیره فرق داره چه بسا انسانی که دین نداره بیشتر از من دیندار خدا باوره....البته نه خدایی که به ما نشون دادن

چرا در مورد بعد مرگ تحقیق نمیکنید؟نه فقط تو دین اسلام کلا از هر دین فرقه و هرچیزی که هست دانستن خیلی از ترسارو برطرف میکنه

دلیل ندونستن و ندیدن خود ما هستیم ببینید اینا شعار نیستنا من اهل شعار دادن و الکی تز روشنفکری به خودم گرفتن نیستم من دارم حقیقتو میگم حقیقتی که خودم بهش رسیدم چقدر خواستید و تلاش کردید جواب سوالاتونو پیدا کنید و نتونستید؟

اگر من و شما وهمه به خود شناسی عمیق و دقیق برسیم مطمئن باشید مرگ برامون اون معنای ترس آور رو دیگه نخواهد داشت دقت کنید بازم در مورد اعتقاد دینی حرف نمیزنم من طرف صحبتم باور و شناخت خود آدما هست
 

رییس جمهورقلبها

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
ی نیم نگا بش بکن





به همین سادگیا هم نیست. بنظرم دیدگاه آدما به مرگ زندگیشونو میسازه. من فک میکنم بعد از مرگ نیستی مطلق هست، نه خدایی وجود داره نه هیچ چیز دیگه، اینا همش کشکه. یکی به من بگه آدما قبل از تشکیل نطفه‌شون کجا هستن، اونوقت منم بهش میگم بعد از مرگ به کجا میرن. بنظرم زندگی ما آدما مثه زندگی کرم خاکی هست. یه کرم خاکی نه میدونه کجاست، نه چیزی میبینه، نه چیزی میدونه، فقط تو خودش میلوله تا زندگی نکبتیش تموم بشه و نیست و نابود بشه.
 

mohandese.motefakker

عضو جدید
کاربر ممتاز
منم همینو عرض کردم دیدگاهتونو نسبت به مرگ و زندگی تغییر بدید خیلی از ماها تجربه شو داشتیم وقتی آدم میترسه این ترسش از خیلی چیزا نشات میگیره همین تفکر به نیستی باعث ترسه شما زندگی رو دوست دارید چرا که اگر دوست نداشتید نمیترسیدید پس اینقدرام که میگید بد نیست

من اصلا در مورد اعتقاد شما بحثی نمیکنم چون مال شماست و به من نوعی هیچ ارتباطی نداره....خدا بحثش با دین و غیره فرق داره چه بسا انسانی که دین نداره بیشتر از من دیندار خدا باوره....البته نه خدایی که به ما نشون دادن

چرا در مورد بعد مرگ تحقیق نمیکنید؟نه فقط تو دین اسلام کلا از هر دین فرقه و هرچیزی که هست دانستن خیلی از ترسارو برطرف میکنه

دلیل ندونستن و ندیدن خود ما هستیم ببینید اینا شعار نیستنا من اهل شعار دادن و الکی تز روشنفکری به خودم گرفتن نیستم من دارم حقیقتو میگم حقیقتی که خودم بهش رسیدم چقدر خواستید و تلاش کردید جواب سوالاتونو پیدا کنید و نتونستید؟

اگر من و شما وهمه به خود شناسی عمیق و دقیق برسیم مطمئن باشید مرگ برامون اون معنای ترس آور رو دیگه نخواهد داشت دقت کنید بازم در مورد اعتقاد دینی حرف نمیزنم من طرف صحبتم باور و شناخت خود آدما هست

زندگی و مرگ که جدا از هم نیستن که مثلا من زندگی رو دوست داشته باشم ولی مرگ رو نه. زندگی و مرگ یه پکیج هستن و اجبارا با هم هستن واسه همین من از کل وجود و موجود بودن و بدنیا اومدن متنفرم. اگه از مردن می ترسم نه بخاطر اینکه زندگی رو دوست دارم، من از زندگی همونقدر متنفرم که از مرگ متنفرم. از مردن می ترسم چون فکر کردن بهش باعث میشه همه کارایی که من و بقیه میکنیم پوچ و بیهوده بنظر برسه و تلاشهامون مسخره و مضحک و مذبوحانه باشه.
 
آخرین ویرایش:

ELnur

عضو جدید
کاربر ممتاز
زندگی و مرگ که جدا از هم نیستن که مثلا من زندگی رو دوست داشته باشم ولی مرگ رو نه. زندگی و مرگ یه پکیج هستن و اجبارا با هم هستن واسه همین من از کل وجود و موجود بودن و بدنیا اومدن متنفرم. اگه از مردن می ترسم نه بخاطر اینکه زندگی رو دوست دارم، من از زندگی همونقدر متنفرم که از مرگ متنفرم. از مردن می ترسم چون فکر کردن بهش باعث میشه هم کارایی که من و بقیه میکنیم پوچ و بیهوده بنظر برسه و تلاشهامون مسخره و مضحک و مذبوحانه باشه.


بله این یه نقطه ی مثبت تو حرفاتون مرگ و زندگی جدا از هم نیستن عین دوتا رشته درهم تنیده شدن
خب :
چرا از زندگی متنفرید؟دلیلش چیه؟
چرا فکر میکنید دنیایی بعد از مرگ وجود نداره؟خلقت رو کلا رد میکنید؟
آره اگر قراره دنیایی بعد از مرگ وجود نداشته باشه شاید بشه این فکرو کرد که باید به پوچی برسیم اما واقعا عمیق فکر کنید این امکان پذیره؟
 
  • Like
واکنش ها: EECi

mohandese.motefakker

عضو جدید
کاربر ممتاز
بله این یه نقطه ی مثبت تو حرفاتون مرگ و زندگی جدا از هم نیستن عین دوتا رشته درهم تنیده شدن
خب :
چرا از زندگی متنفرید؟دلیلش چیه؟
چرا فکر میکنید دنیایی بعد از مرگ وجود نداره؟خلقت رو کلا رد میکنید؟
آره اگر قراره دنیایی بعد از مرگ وجود نداشته باشه شاید بشه این فکرو کرد که باید به پوچی برسیم اما واقعا عمیق فکر کنید این امکان پذیره؟
بخاطر پوچ بودنش ازش متنفرم. بعضیا میگن به این چیزا فکر نکن و شاد باش ولی نمیشه، نمیتونم به پوچ بودنش فکر نکنم.
من کوچیک که بودم یه حیون خونگی داشتم. یه روز بر اثر یه تصادف در دم کشته شد. وقتی رفتم بالای سرش، دیدم جسدش سرد، بیجان افتاده. همون لحظه احساس عجیبی بهم دست، موجودی که تا همین چند لحظه پیش جست و خیز داشت و تکون میخورد در یک لحظه نیست و نابود شد و جسدش فرقی با چوب و گِل و سنگ کنار خیابون نداشت. انسان هم همینه.
 

ELnur

عضو جدید
کاربر ممتاز
بخاطر پوچ بودنش ازش متنفرم. بعضیا میگن به این چیزا فکر نکن و شاد باش ولی نمیشه، نمیتونم به پوچ بودنش فکر نکنم.
من کوچیک که بودم یه حیون خونگی داشتم. یه روز بر اثر یه تصادف در دم کشته شد. وقتی رفتم بالای سرش، دیدم جسدش سرد، بیجان افتاده. همون لحظه احساس عجیبی بهم دست، موجودی که تا همین چند لحظه پیش جست و خیز داشت و تکون میخورد در یک لحظه نیست و نابود شد و جسدش فرقی با چوب و گِل و سنگ کنار خیابون نداشت. انسان هم همینه.

شاد بودن بی دلیل و الکی همونقدر که به پوچی رسیدن بد هست بده
پس راهشو پیدا کنید راه درستشو نه اینکه الکی شاد باشید این راه حل نیست فراراز واقعیت هست که بالاخره یه روزی بروز میکنه

شما جسم و روح رو چی تصور میکنید؟جدا از هم یا در کنار هم؟فکر میکنید کدوم ارزشش بیشتره؟کدومش به اون یکی معنا میده؟
شما وقتی میخوابید جسمتون عملا هیچی نیست دور از جان عین یه تیکه گوشت و استخون یه جا افتاده وقتی جسمتون اینجاست روحتون همه جا میره حتی جاها که فکرشم نمیکنید میتونید بگید با خوابیدن که نوعی مرگ هست روحتونم میمیمره؟

من بارها دیدم و شنیدم یه نفر تا یه ساعت پیش سالم بود اما خبر مرگشو میارن ....چرا از یه بُعد دیگه نگاه نمیکنید چرا نمیگید زندگی یه قانون داره یه حکمت داره بیهوده نیست حتی تصادف هم بی دلیل نیست بازی شطرنج با فکر شروع میشه و با فکر هم تموم میشه ....تبدیل شدن حیوان خانگیتون به یه تیکه گل و سنک میتونه معنای دیگری هم داشته باشه

چون تجربه ی بدی تو ذهنتون ایجاد شده و با گذشت زمان اتفاقای دیگه ای افتاده این ذهنیت پوچی بعد از مرگ تو وجودتون شکل گرفته اما اینم در نظر بگیرید احتمال اینکه بعد از مرگی وجود داشته باشه هست و ممکنه پوچ نباشه وقتی امکانش هست برید سمتش درستی یا نادرست بودنشو بفهمید

نگفتید خلقتو باور دارید؟حکت و علم خدارو چطور؟بدون دین و اعتقاد بگید بحثم خود خداست
 
  • Like
واکنش ها: EECi

mohandese.motefakker

عضو جدید
کاربر ممتاز
شاد بودن بی دلیل و الکی همونقدر که به پوچی رسیدن بد هست بده
پس راهشو پیدا کنید راه درستشو نه اینکه الکی شاد باشید این راه حل نیست فراراز واقعیت هست که بالاخره یه روزی بروز میکنه

شما جسم و روح رو چی تصور میکنید؟جدا از هم یا در کنار هم؟فکر میکنید کدوم ارزشش بیشتره؟کدومش به اون یکی معنا میده؟
شما وقتی میخوابید جسمتون عملا هیچی نیست دور از جان عین یه تیکه گوشت و استخون یه جا افتاده وقتی جسمتون اینجاست روحتون همه جا میره حتی جاها که فکرشم نمیکنید میتونید بگید با خوابیدن که نوعی مرگ هست روحتونم میمیمره؟

من بارها دیدم و شنیدم یه نفر تا یه ساعت پیش سالم بود اما خبر مرگشو میارن ....چرا از یه بُعد دیگه نگاه نمیکنید چرا نمیگید زندگی یه قانون داره یه حکمت داره بیهوده نیست حتی تصادف هم بی دلیل نیست بازی شطرنج با فکر شروع میشه و با فکر هم تموم میشه ....تبدیل شدن حیوان خانگیتون به یه تیکه گل و سنک میتونه معنای دیگری هم داشته باشه

چون تجربه ی بدی تو ذهنتون ایجاد شده و با گذشت زمان اتفاقای دیگه ای افتاده این ذهنیت پوچی بعد از مرگ تو وجودتون شکل گرفته اما اینم در نظر بگیرید احتمال اینکه بعد از مرگی وجود داشته باشه هست و ممکنه پوچ نباشه وقتی امکانش هست برید سمتش درستی یا نادرست بودنشو بفهمید

نگفتید خلقتو باور دارید؟حکت و علم خدارو چطور؟بدون دین و اعتقاد بگید بحثم خود خداست

من به روح اعتقادی ندارم، هر چیزی که هست مربوط میشه به ماده و هرمون و تغییرات شیمیایی در بدن. اون چیزهای که بعضیا به روح نسبت میدن مثلا خواب دیدن در واقع فعل و انفعالاتی هست که تو مغز اتفاق میوفته. مثلا قرصهای روانگردان کاری میکنن که اگه کسی بخوردش فک کنه رفته بهشت یا یه جهان دیگه، چیزایی رو ببینن که کسی تا حالا ندیده. اینا همش بخاطر تغیرات شیمیایی تو مغز و بدن هست.
در مورد خدا هم، گرچه از لحاظ فرهنگی و باورهایی که باهاش بزرگ شدم ممکنه گاهی اوقات از خدا یاد بکنم یا بهش پناه ببرم ولی منطقا به وجود خدا و حکمتش اعتقادی ندارم و یه جورایی مطمئنم که این چیزا ساختگی هست.
 

M.A777

عضو جدید
کاربر ممتاز
من به روح اعتقادی ندارم، هر چیزی که هست مربوط میشه به ماده و هرمون و تغییرات شیمیایی در بدن. اون چیزهای که بعضیا به روح نسبت میدن مثلا خواب دیدن در واقع فعل و انفعالاتی هست که تو مغز اتفاق میوفته. مثلا قرصهای روانگردان کاری میکنن که اگه کسی بخوردش فک کنه رفته بهشت یا یه جهان دیگه، چیزایی رو ببینن که کسی تا حالا ندیده. اینا همش بخاطر تغیرات شیمیایی تو مغز و بدن هست.
در مورد خدا هم، گرچه از لحاظ فرهنگی و باورهایی که باهاش بزرگ شدم ممکنه گاهی اوقات از خدا یاد بکنم یا بهش پناه ببرم ولی منطقا به وجود خدا و حکمتش اعتقادی ندارم و یه جورایی مطمئنم که این چیزا ساختگی هست.
خب به نظر من اشکال نداره، مثلا همین که میگی هورمون های بدن، مثلا ترس باعث ترشح آدرنالین می شه،چی آدرنالین رو ترشح می کنه؟ فلان، چطور ترشح می کنه؟ اینطور، کی بهش میگه ترشح بشو؟ مثلا مغز، مغز چرا می گه؟ بخاطر فلان، مغز چظور می فهمه که فلان مسائل پیش اومدن؟ بخاطر فولان، همینجوری سلسله وار برو تو نخ هر چیزی که بهش اعتقاد داری
بعد میفهمی همون چیزایی که بهش اعتقاد داری هم خودشون علامت سوالن!
این علامت سوال های بنیادی رو پیدا کن (از هر چیزی،برو تا تهش،میرسی به یه سوال خاص،به اون سوال که قابل جواب دادن نیست حداقل واسه تو یا درکش واست خیلی سخته یا هنوز کشف نشده،اسمشو بزار "سوال بنیادی" )
یه هفت هشتا سوال بنیادی که از در و دیوار دنیا تونستی بدست بیاری رو، همیشه تو ذهنت باهاشون بازی کن فکر کن درموردشون.
حله :D

مشکلت حله دیگه دنیا دستت میاد :D
یه پروسه تا آخر عُمریه ازینا نیست که جواب داشته باشه ولی حول و حوش قضیه دستت میاد.من که کلن اعتقاد دارم با خدا بی خدا تفاوتی نمی کنه یه سری مسائل دیگه هستن که آدم رو تبدیل به اثر مثبت یا اثر منفی می کنن.به دید من فقط اثر مثبت یا منفی آدم مهمه نه مُدل و اعتقادش، چون تاثیر آدم، تاثیر گذاره، نه چیزیکه درونش هست و بی تاثیره.مثل یه آدمی که حسابش 100تا صفر داره ولی آخر سر میمیره و به هیچ دردی هم نمیخوره، یا یه آدمی که حسابش 10تا صفر داره ولی با همون به کلی آدم حال میده.منظورم "اثر" یا "افکت" یک چیز.یک حرکت.یک اعتقاد.اون اثر یا رد پای اون اعتقادات،انسان خوب و بد رو از هم تشخیص می دن.
نه صرف اعتقاد داشتن به خدا یا روح یا بهشت و جهنم.اینا همش ظاهر قضیه است.


موفق باشی :) :gol:
 

lord70

عضو جدید
سلام
من یه سوال داشتم من وقتی قران میخونم به معنی کلمات توجه میکنم نا خوداگاه اشک از چشمانم سرازیر میشه (اصلا ادم زیاد مذهبی هم نیستم ) چند وقت پیش مادربزرگم فوت شدند حتی یه قدر اشک از چشمانم تیومد. ولی تا قران رو میخونم اشک هام سرازیر میشه. گفتم کسانی که قران میخونند هم گریه می کنند یا نه؟
 

EECi

مدیر بازنشسته
حدود یه ماهی میشه خیلی به مرگ فک میکنم، خیلی از مردن می ترسم، مخصوصا این روزا خیلی از این می ترسم که مامانم خدای نکرده فوت کنه، آخه همش میگه حالم خوب نیست و اینا، خیلی اوضاعم خرابه. خدا واسه چی آدما رو بوجود میاره بعد میکشه؟ بعد از مرگ چی میشه؟ نیستی مطلق ؟ جهان پس از مرگ؟ زندگی خیلی چرته، من هرگز صاحب فرزند نمیشم تا هیچ وقت این چیز چرند رو تجربه نکنه.
باید با واقعیات روبرو بشید . همونطور که خانم Elnur هم گفتن با این ترسها باید روبرو بشید . مرگ جزئی از زندگی هست
به معنای پوچی نیست . حتی اگه به گفته خود شما به دنیای پس از مرگ معتقد نباشید ، دلیلی برای پوچ گرایی وجود نداره

به قول خودتون که مغز و فعل و انفعلاتش فقط شیمیایی هست
پس فریبش بدید . با ورزش کردن بگذارید آدرنالین در مغزتون ترشح بشه تا احساس شادی کنید . با تشکیل خانواده بگذارید دوپامین و اکسی توسین در مغزتون ترشح بشه تا حس رضایت از زندگی کنید و...

به نظر من علت این افکار یکی عدم واقع گرایی هست یکی هم افسردگی . یه تست افسردگی بدید اگه دیدید مشکلی وجود داره با ورزش مثلا درمانش کنید

در خصوص پایه های اعتقادی
به نظر من که می تونم شما رو درک کنم ، روی موضوعاتی که شبهه دارید یه بازتعریف انجام بدید
سعی کنید از دیدگاه های دیگه و حتی شده مخصوص به خودتون( ولی منطقی ) به موضوعات نگاه کنید

مثلا من شخصا به روح و آخرت و خدا و دین و عدالت و... باورمند هستم ولی شاید شکلش متفاوت با دیگران باشه . این سوال هایی که در ذهنتون ایجاد شده رو هم جواب دادم به خودم . میخوام خدمت شما بگم که شما در یه دوران گذار هستید و این افسردگی طبیعی هست . سعی کنید با مطالعه و فکر بیشتر راه های جدید تر رو پیدا کنید
قرار نیست حتما راه های گذشتگان چه باورمند و چه غیرباور مند به خدا رو طی کنید تا به سعادت برسید
می تونید قرآن و دیگر کتاب ها رو بخونید ولی برداشت خودتون رو داشته باشید ولی باز هم میگم با ذهنی که مستددل و منطقی فکر کنه و گرنه ممکنه به بی راهه برید

مثلا یه ایه ای در قران هست که میگه ، افرادی هستن که با خوندن ایه های قران سعادتمند میشن ولی افراد دیگری هم هستند گمراه میشن . این سعادت و گمراهی از اخلاق و انسانیت منظورش هست و حتی به گفته خود قرآن تنها راه سعادت اعتقاد و عمل به قرآن نیست و باز هم به گفته خودش حتی صابئین که معتقد به سایر مسلک های اخلاقی هستند در صورت انجام اعلام اخلاقی رستگار میشن

پاینده باشید :gol:
 
آخرین ویرایش:

EECi

مدیر بازنشسته
سلام
من یه سوال داشتم من وقتی قران میخونم به معنی کلمات توجه میکنم نا خوداگاه اشک از چشمانم سرازیر میشه (اصلا ادم زیاد مذهبی هم نیستم ) چند وقت پیش مادربزرگم فوت شدند حتی یه قدر اشک از چشمانم تیومد. ولی تا قران رو میخونم اشک هام سرازیر میشه. گفتم کسانی که قران میخونند هم گریه می کنند یا نه؟

سلام
گریه کردن یه عکس العمل طبیعی بدن انسانه . موقعی که احساساتی میشه ، عصبانی میشه ، غمگین میشه ، هیجان زده میشه ، احساس درد می کنه و...
یه نفر ممکنه خودکنترلیش بیشتر باشه و آستانه تحملش بیشتر باشه و دیرتر گریه کنه یکی هم بر عکس

ولی در کل کار منفی حساب نمیشه گریه کردن و حتی در جای خودش مفید هم هست

:gol:
 

mohandese.motefakker

عضو جدید
کاربر ممتاز
مثلا یه ایه ای در قران هست که میگه ، افرادی هستن که با خوندن ایه های قران سعادتمند میشن ولی افراد دیگری هم هستند گمراه میشن . این سعادت و گمراهی از اخلاق و انسانیت منظورش هست و حتی به گفته خود قرآن تنها راه سعادت اعتقاد و عمل به قرآن نیست و باز هم به گفته خودش حتی سابعین که معتقد به سایر مسلک های اخلاقی هستند در صورت انجام اعلام اخلاقی رستگار میشن

پاینده باشید :gol:

خیلی ممنونم.

این پاراگراف آخر رو مطمئنین؟ واقعا قران همچین چیزی گفته؟
 

EECi

مدیر بازنشسته
خیلی ممنونم.

این پاراگراف آخر رو مطمئنین؟ واقعا قران همچین چیزی گفته؟

در ایه 62 سوره بقره اومده
إِنَّ الَّذِينَ آمَنُواْ وَالَّذِينَ هَادُواْ وَالنَّصَارَى وَالصَّابِئِينَ مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الآخِرِ وَعَمِلَ صَالِحًا فَلَهُمْ أَجْرُهُمْ عِندَ رَبِّهِمْ وَلاَ خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلاَ هُمْ يَحْزَنُونَ
هر یک از مسلمانان و یهود و نصاری و صابئان که از روی حقیقت به خدا و روز قیامت ایمان آورد و نیکوکاری پیشه کند ، البته آنها از خدا پاداش نیک یابند و هیچ گاه بیمناک و اندوهگین نخواهند بود.

در مورد صائبین نظرات مختلف وجود داره . حتی عده ای اونها رو به معتقدان فلسفه یونانی و... هم نسبت داده اند ( که به نظر من درست هم هست با توجه به سایر آیات قرآن )
آخر آیه هم گفته نه ترسی برایشان هست ( از آینده ) و نه اندوهی از گذشته

 

"The moon"

عضو جدید
کاربر ممتاز
به همین سادگیا هم نیست. بنظرم دیدگاه آدما به مرگ زندگیشونو میسازه. من فک میکنم بعد از مرگ نیستی مطلق هست، نه خدایی وجود داره نه هیچ چیز دیگه، اینا همش کشکه. یکی به من بگه آدما قبل از تشکیل نطفه‌شون کجا هستن، اونوقت منم بهش میگم بعد از مرگ به کجا میرن. بنظرم زندگی ما آدما مثه زندگی کرم خاکی هست. یه کرم خاکی نه میدونه کجاست، نه چیزی میبینه، نه چیزی میدونه، فقط تو خودش میلوله تا زندگی نکبتیش تموم بشه و نیست و نابود بشه.

کرم خاکی اگه بدونه که کرم خاکیه ، دیگه کرم خاکی نیست عقله!


گرفتی چی گفتم؟ همین یه جمله واسه شما بسه اگه دقیقا متوجه بشی منظورم چیه
 

"The moon"

عضو جدید
کاربر ممتاز
خیلی ممنونم.

این پاراگراف آخر رو مطمئنین؟ واقعا قران همچین چیزی گفته؟

در مورد روح و عدم و نیستی مطلق و ... هم بگم که:

من اثبات میکنم که ما از نیستی نیومدیم ، چرا؟ برای اینکه : شما اگه دقت کنی ، 1 نفر در کل دنیا پیدا نمیکنی که ته ته ته دلش ، از خوبی بدش بیاد...

یک نفر پیدا نمیکنی که از شادی بدش بیاد...

قطعا برای همه پیش اومده که بعضی وقتا ، یه چیزایی رو می بینن ، یه احساسی بهشون دست میده که گویا آشنائن با اون حسه ، مثلا وقتی شما رفتی جنگل و صدای یه رودی رو میشنوی ، ناخودآگاه خوشت میاد ، یه حس عجیبی بهت دست میده....

در تمام مواردی که شما یه حال و حس خاصی پیدا میکنی ، یعنی شما یه نشانه ای از نشانه های پروردگارت دیدی ، اگه شما قبل از تولدت ، پیش خدا نبودی هیچوقت با دیدن نشانه ی خدا ، حس خاص بهت دست نمیداد ، وقتی یه حس خاص پیدا میکنی ، یعنی از درون حس میکنی که من قبلا اینجارو یه بار دیدم اما نمیدونم کجا دیدم.... نمیدونم تونستم برسونم یا نه.

دکتر قمشه ای میگه: ریشه ی تمام نگرانی ها ، نبودنه ، یعنی اگه یکی حس کنه یه روز نابود میشه ، کل وجودش نگران میشه ، و ایشون میگن که ، پیامبران الهی فقط اومدن یه خبر بزرگی بدن ، و چه خبری شادی آور تر از اینکه ، شما نمی میرید...

حالا امیدوارم تونسته باشم مفهموم رو برسونم ، و اگه من میخواستم یه چیزی رو برای شما تجویز کنم ، سخنرانی های دکتر الهی قمشه ای رو تجویز میکردم تا حالتون خوب شه...

موفق باشید
 

Similar threads

بالا