خودتو با یه شعر وصف کن...!

p_sh

عضو جدید
دل میرود زدستم صاحبدلان خدارا

دردا که راز پنهان خواهد شد آشکارا

کشتی شکستگانیم ای باد شرطه بر خیز

باشد که باز بینم دیدار آشنارا

ده روزه مهر گردون افسانه است وافسون

نیکی بجای یاران فرصت شمار یارا

ای صاحب کرامت شکرانه سلامت

روزی تفقدی کن درویش بینوارا
 

Aseman Etemaad

عضو جدید
کاربر ممتاز
می ترسم
دیگر نگو چرا
شاید از نبودن کسی مثل تو
شاید از بودن تو
در آخرین دقیقه ی علاقه و اقاقی
شاید
از واژه ای که درونم زاده شده

می ترسم
با آن که می دانم
قد همان صبح جمعه ی آخر دی ماه
دوستم داری.......
 

n_h_1365

عضو جدید
من همین یک نفس از جرعه ی جانم باقیست
آخرین جرعه ی این جام تهی را تو بنوش !


http://www.www.www.iran-eng.ir/images/icons/icon_gol.gif نسترن http://www.www.www.iran-eng.ir/images/icons/icon_gol.gif
 

*mahdi_joker*

عضو جدید
نه پشته سر راهی دارم نه راهی پیشه رومه
اینجا نه اغازه بلا.نه راهه من تمومه

ببین که جون ندارم همیشه در تلاشم
...
 

canopus

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
دلم تنگ است دلم تنگ است
دلم اندازه حجم قفس تنگ است
سکوت از کوچه لبریز است
صدایم خیس و بارانی است
نمی دانم چرا در قلب من پاییز طولانی است.
 

Aseman Etemaad

عضو جدید
کاربر ممتاز
دلم گرفت ای هم نفسپرم شکست تو این قفس
تو این غبار تو این سکوت چه بی صدا نفس نفس!
از این نا مهربونی ها دارم از غصه می میرم
رفیق روز تنهایی یه روز دستاتو می گیرم!
تو این شب گریه می تونی پناه هق هقم باشی
تو ای همزاد هم خونه چی می شه عاشقم باشی؟


 

hami_life

عضو جدید
کاربر ممتاز
دارم شما را خوب من! «سلطان غم‌ها» مي‌كنم!

هر روز دارم داغتان را در دلم جا مي‌كنم


دنيا هم آن شب مست بود _ وقتي كه عاشق مي‌شدم_

حالا خمارم. عشق را، حاشا كه پيدا مي‌كنم!


يك جرعه‌ئ ديگر بده! يك جام سرپرتر بده!

وقتي كه زانو مي‌زنم، دارم تمنّا مي‌كنم!


23 روز و 5 ماه، پروانه‌ام در پيله بود

بي‌پيلگي‌هاي تو را بيهوده حاشا مي‌كنم


مردان صحرا قلبشان، "صاحب" ندارد مثل ما

من هم كه صحرايي شدم، از عشق پر وا مي‌كنم


دست از دلم بردار عشق! بيزارم از ديوار .. عشق!

شب‌هاي باقيمانده‌ام را بي‌ تو فردا مي‌كنم ..
 

Aseman Etemaad

عضو جدید
کاربر ممتاز
دارم شما را خوب من! «سلطان غم‌ها» مي‌كنم!


هر روز دارم داغتان را در دلم جا مي‌كنم



دنيا هم آن شب مست بود _ وقتي كه عاشق مي‌شدم_


حالا خمارم. عشق را، حاشا كه پيدا مي‌كنم!



يك جرعه‌ئ ديگر بده! يك جام سرپرتر بده!


وقتي كه زانو مي‌زنم، دارم تمنّا مي‌كنم!



23 روز و 5 ماه، پروانه‌ام در پيله بود


بي‌پيلگي‌هاي تو را بيهوده حاشا مي‌كنم



مردان صحرا قلبشان، "صاحب" ندارد مثل ما


من هم كه صحرايي شدم، از عشق پر وا مي‌كنم



دست از دلم بردار عشق! بيزارم از ديوار .. عشق!

شب‌هاي باقيمانده‌ام را بي‌ تو فردا مي‌كنم ..
حالم کم گرفته بود توام با این شعرت حامد....
می خوام گریه کنم!:cry:
 

Aseman Etemaad

عضو جدید
کاربر ممتاز
نبودم
آنجا که باید ستاره می
شدم
آسمان به ریسمان دلم بسته بود.
تمام زمزمه ها را
شنیدم
اما
صدا نبودم
آنجا که باید فریاد می
شدم.
و
تو را به کوچه سپردم
آنجا که باید
کوه
کوه
کوه
کنار تو می ماندم
ستاره را به تو می بخشم
آسمان را به تو می بخشم
فریاد را به تو می بخشم
مرا ببخش!
 

comudf

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
چشمه

در پناه بنه ای روی کمرگاهی دور
چشمه ای زمزمه می کرد مدام
چشمه ای زنده سراینده دل شادی ها
چشمه ای روشن و روشنگر تاریکی ها
روی شیب تپه و دره دوید
رخ آشفته علف ها را شست
شانه زد زلف گل وحشی را
دل خاموش چمن را کاوید
هیچ کس چشمه جوشنده به بازی نگرفت
صورت هیچ کسی در دل او سایه نریخت
راه ها رفت و کس کاه نشد
نغمه ها زد که کس آن را نشنید
گرچه پیوند نهان با دل کوهستان داشت
آرزو داشت ببیند رخ دریاها را
آرزو داشت بریزد به دل اقیانوس
تا نیابد خود را
در نور دد همه صحراها را
آه اگر دشت عطش کرده لبانم نمکد
وای اگر تیزی آن سنگ نکوبد بالم
یا اگر تندی آن کوه توانم نبرد
ماسه ساحل امید به تن خواهم شست
روی دریای پر از موج گران خواهم دید
گرچه کس قصه آن چشمه بنشنوده هنوز
باز در روی کمرگاه و فراز دره
چشمه ای می جوشد
چشمه ای هست که می خواند باز
چشمه ای هست به راه
 

محـسن ز

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
آمدن رفتن دویدن عشق ورزیدن
در غم انسان نشستن
پابه پای شادمانی های مردم پای کوبیدن
آری آری زندگی زیباست
زندگی آتش گهی دیرنده پا برجاست
گر بفروزیش رقص شعله اش
در هر کران پیداست
ورنه خاموش است خاموشی گناه ماست
 

کافر خداپرست

-
کاربر ممتاز
همه عمر بر ندارم، سر از اين خمار مستي
که هنوز من نبودم، که تو در دلم نشستي

تو نه مثل آفتابي، که حضور و غيبت افتد
دگران روند و آيند و، تو هم‌چنان که هستي!

برو اي فقيه دانا! به خداي بخش ما را
تو و زهد پارسايي، من و عاشقيّ و مستي!
 

Aseman Etemaad

عضو جدید
کاربر ممتاز
خسته ام!
حتما تا به حال
هزار مرتبه این کلمه را
در کتاب شاعران دیگر این شعر دیده ای!
من از آنها خسته ترم!
باورکن!
امشب پرده تمام پنجره ها را کشیده ام!
می خواهم بنشینم و یک دل ِ سیر،
برایت گریه کنم!
خیالم راحت است!
خانه ما پر از دلایل دلتنگی ست!
در چهارچوب همین آینه ترک دار،
یک آسمان ابری پنهان است!
البته جای عزیز تو هم،
در تارک ِ تمام ترانه ها
و در درگاه تمام گریه ها محفوظ است!
آخر ِ قصه مرا دستهای تو خواهد نوشت!
مطمئن باش!
هیچکس نمی تواند راه خیال تو را،
در عبور از خاطر من سد کند!
هیچکس نمی تواند راه ِ زمزمه تو را،
در عبور از زبان من سد کند!
هیچکس نمی تواند...
دیگر باید یک تُک ِ پا تا سوسوی سوال و ***که بروم!
زود بر می گردم، اما...
تو بیدار نمان!
تنها چراغ اتاق مرا روشن نگه دار!
به امید ِ دیدار...



PS : اون کلمه که به صورت ***** نوشته شده س ک س ک ه هستش! نمی دونم چرا اینطوری شده!
 
آخرین ویرایش:

massom11111

عضو جدید
کاربر ممتاز
من به آغاز زمين نزديكم
نبض گل ها را من می گيرم
آشنا هستم با
سرنوشت تر آب
عادت سبز درخت
روح من در جهت تازه اشيا جاریست
روح من كم سال است ...
روح من گاهی از شوق
سرفه اش می گيرد
روح من بيكار است
قطره های باران را
درز آجرها را
می شمارد
روح من گاهی
مثل يك سنگ سر راه حقيقت دارد ...

 

پدرام تاج ابادی

عضو جدید
کاربر ممتاز
ساقیا امشب صدایت با صدایم ساز نیست یا که من بسیار مستم یا که سازت ساز نیست.
غم اگر سیرم کند غصه اگر پیرم کند دست بزرگ آسمون اگر زمین گیرم کند میگم فدای هر چی رفیق با معرفت.
اتل متل جدایی … عروسکم کجایی ؟ // گاو حسن پریشون … یه دل داره پر از خون // عشقم که رفت هندستون … خونه ام شده قبرستون // یه عشق دیگه بردار … یه دنیا غصه بردار // اسمشو بذار بچگی … تا آخر زندگی // هاچین و واچین تموم شد … عمر منم حروم شد
وقتی تو بودی ســــکـوت آنــچنان زیبـ

ساقیا امشب صدایت با صدایم ساز نیست یا که من بسیار مستم یا که سازت ساز نیست.
غم اگر سیرم کند غصه اگر پیرم کند دست بزرگ آسمون اگر زمین گیرم کند میگم فدای هر چی رفیق با معرفت.
اتل متل جدایی … عروسکم کجایی ؟ // گاو حسن پریشون … یه دل داره پر از خون // عشقم که رفت هندستون … خونه ام شده قبرستون // یه عشق دیگه بردار … یه دنیا غصه بردار // اسمشو بذار بچگی … تا آخر زندگی // هاچین و واچین تموم شد … عمر منم حروم شد
وقتی تو بودی ســــکـوت آنــچنان زیبـــا بــود ، که می شد خــوشه های محبت را از خیال نام تو چیـد! وقتی تــــو بــــودی ، بــاور بــا تـــو بودن ، تنها به خوابی می ماند که با نسیم صبحگاهی از آسمان خیالم به فراموشی سپرده می شد! ولی وقتی بــروی ! شاید باور بــی تـــو بودن ، نگاه سرد مرا به مهربانی یک دوســت بیشتر آشـــنا کــندــا بــود ، که می شد خــوشه های محبت را از خیال نام تو چیـد! وقتی تــــو بــــودی ، بــاور بــا تـــو بودن ، تنها به خوابی می ماند که با نسیم صبحگاهی از آسمان خیالم به فراموشی سپرده می شد! ولی وقتی بــروی ! شاید باور بــی تـــو بودن ، نگاه سرد مرا به مهربانی یک دوســت بیشتر آشـــنا کــند
 

پدرام تاج ابادی

عضو جدید
کاربر ممتاز
ساقیا امشب صدایت با صدایم ساز نیست یا که من بسیار مستم یا که سازت ساز نیست.
غم اگر سیرم کند غصه اگر پیرم کند دست بزرگ آسمون اگر زمین گیرم کند میگم فدای هر چی رفیق با معرفت.
اتل متل جدایی … عروسکم کجایی ؟ // گاو حسن پریشون … یه دل داره پر از خون // عشقم که رفت هندستون … خونه ام شده قبرستون // یه عشق دیگه بردار … یه دنیا غصه بردار // اسمشو بذار بچگی … تا آخر زندگی // هاچین و واچین تموم شد … عمر منم حروم شد
وقتی تو بودی ســــکـوت آنــچنان زیبـــا بــود ، که می شد خــوشه های محبت را از خیال نام تو چیـد! وقتی تــــو بــــودی ، بــاور بــا تـــو بودن ، تنها به خوابی می ماند که با نسیم صبحگاهی از آسمان خیالم به فراموشی سپرده می شد! ولی وقتی بــروی ! شاید باور بــی تـــو بودن ، نگاه سرد مرا به مهربانی یک دوســت بیشتر آشـــنا کــند
 

secret_f

عضو جدید
کاربر ممتاز
من از پشت شبهای بی خاطره
من از پشت زندان غم آمدم
من از آرزوهای دور ودراز
من از خواب چشمان نم آمدم
تو تعبیر رؤیای نادیده ای
تو نوری كه بر سایه تابیده ای
تو یك آسمان بخشش بی طلب
تو بر خاك تردید باریده ای
تو یك خانه در كوچه زندگی
تو یك كوچه در شهر آزادگی
تو یك شهر در سرزمین حضور
تویی راز بودن به این سادگی
مرا با نگاهت به رؤیا ببر
مرا تا تماشای فردا ببر
دلم قطره ای بی تپش در سراب
مرا تا تكاپوی دریا ببر
 

Rama Shakiba

عضو جدید
وفا کنیم و ملامت کشیم و خوش باشیم
که در طریقت ما کافری ست رنجیدن
*
*
این یکی رو هم داشته باشید - البته خیلی جسارت پیش شعر حافظ - :
ای مردم این زمانه و اهل حساب
از بین شما ، کسی ندید عشقی پاک ؟
- : این شعله ی افروخته از شبنم و خاک
از خاک من و شبنم چشمانی پاک.

:cry:
 
آخرین ویرایش:

hami_life

عضو جدید
کاربر ممتاز
شبی از پشت یک تنهایی نمناک و بارانی
ترا با لهجه ی گل های نیلوفر صدا کردم

تمام شب برای با طراوت ماندن باغ قشنگ آرزوهایت دعا کردم
پس از یک جستجوی نقره ای در کوچه های ابی احساس
ترا از بین گل هایی که در تنهایم روئید ، با حسرت جدا کردم .
و تو در پاسخ آبی ترین موج تمنای دلم گفتی :
دلم حیران و سرگردان چشمانیست ، دریایی
و من تنها برای دیدن زیبایی ان چشم
تو را در دشتی از تنهایی و حسرت رها کردم .
همین بود آخرین حرفت
و من بعد از عبور تلخ و غمگینت
حریم چشمهایم را به روی اشکی از جنس غروب ساکت و نارنجی خورشید
وا کردم
نمی دانم چرا ؟ شاید خطا کردم . شاید خطا کردم
 

Aseman Etemaad

عضو جدید
کاربر ممتاز
غروب جمعه هر هفته
برای من چه غمناک است
چه اعجازی؟
چه افسونی؟
چرا هر جمعه چشمانم
به یاد روزگارانی که رفته خیس و نمناک است؟
چرا با اینکه می دانم
غروب تلخ جمعه می رسد از راه
و می دانم که افسردست
به یاد روزهای رفته
هر هفته
اشک هایم- مثل مهمانان نا خوانده-جاری می شود ناگاه!
غروب سرد پاییزی
تن لخت درختان آسمان ابری و اشکی که می ریزی...
صدای غم گرفته
زیر لب سهراب می خوانی
که دیگر عشق هم رنگ پرهای صداقت نیست...
و می دانی که آدم ها چه تنهایند!
و می دانی
که فرداهای تاریک و پر از حسرت
بدون عشق می آیند!
 

Similar threads

بالا