اشعار و نوشته هاي عاشقانه

primrose

عضو جدید
کاربر ممتاز
[FONT=&quot]
نفسهایم بوی تو را گرفته‌اند نازنین

بس که تو را به نام خوانده‌ام

بس که تو را در وجود خود کاویده‌ام

و بس که در دل شبهای بی‌ستاره‌ام نام تو را فریاد کرده‌ام

هیچ طنین صدای مرا شنیده‌ای ؟

طنین فریادهایی که در دل شب تو را می‌خواند؟

طنین گامهایی که به سوی تو می‌آیند چه؟

یا شنیده‌ای و باور نکرده‌ای

باور نکرده‌ای دمی که با بوی تو برخاست

بی بوی تو بازدمی نخواهد داشت....

چه كس تو را

از مهربان شدن با من

مایوس می‌كند....؟
[/FONT]​
 

شبگرد23

عضو فعال شعر نو
کاربر ممتاز
قاصدک شعر مرا از بر کن
برو آن گوشه باغ،سمت آن نرگس مست
وبخوان در گوشش وبگو باور کن
یک نفر یاد تو را لحظه ای از یاد نخواهد برد
 

شبگرد23

عضو فعال شعر نو
کاربر ممتاز
روي تخته سنگي نوشته شده بود: اگر جواني عاشق شد چه کند؟ من هم
زير آن نوشتم: بايد صبر کند براي بار دوم که از آنجا گذر کردم زير نوشته ي
من کسي نوشته بود: اگر صبر نداشته باشد چه کند؟ من هم با
بي حوصلگي نوشتم: بميرد بهتراست . براي بار سوم که از آنجا عبور
مي کردم ، انتظار داشتم زير نوشته من نوشته اي باشد ، اما زير تخته
سنگ جواني را مرده يافتم .
 

چاووش

عضو جدید
سلام
خیلی وقته دستم به قلم نمی ره بهرحال ازشعرهای قبلی که سرودم یه غزل اینجا میارم

همسفر

مرا باخود ببر تاقعر تا اعماق باورها
رهایم کن میان کهکشاندر موج اخترها
هوای سرداینجاخسته ام کرده است میدانی
بیفشانم در اغوش گروهی از کبوترها
دلم تنگ است کاش امروزهم باخویش میبردی
مرا درجشن دریای گل ورقص صنوبرها
ومن در چنگ ترس ازمرگ هم امروزدربندم
بیا ازاد کن در چنگ نامی از دلاورها
در اینجاهم تحمل قسمتی از شغل ادمهاست
شبیه نوعی از تندیس می باشند پیکرها
ودیگر در رسوم عشق دل بردن به نازی نیست
که با خنجر به سرقت می برند امروز دل برها


با سپاس_چاووش
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
آخر اگر پرستش او شد گناه من
عذر گناه من ، همه ، چشمان مست اوست
تنها نه عشق و زندگی و آرزوی من
او هستی من است که آینده دست اوست
 

E . H . S . A . N

مدیر تالار مهندسی معماری مدیر تالار هنـــــر
مدیر تالار
تازه بهار

تازه بهار

من بی برگ خزان دیده دگر رفتنیم/
تو همه بار و بری ،تازه بهارا تو بمان
هر دم از حلقه ی عشاق پریشانی رفت/
به سر زلف بتان،سلسله دارا تو بمان.
 

*** s.mahdi ***

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
در خیالم خانه ای ساختم از عشق
که پنجره هایش بوی سادگی می دهد
و ساحل لحظه هایش به رنگ آسمان است

نمی دانم دلتنگ باشم یا نه
ولی من قطعه ای از تنهائیم را آرام آرام
در این کوچه جا میگذارم

خانه عشق من جایگاهی است
که بعضی ترانه هایم را با صدای
قدم های باران می شکند

و بهار هر روز تکرار میشود
سهم من از این کوچه
به تماشا نشستن ستاره هاست
 

primrose

عضو جدید
کاربر ممتاز
اوحدی مراغه ای

اوحدی مراغه ای


[FONT=&quot]آن چشم مست بین، که دلم گشت زار ازو[/FONT]
[FONT=&quot] ای دوستان، بسوخت مرا، زینهار ازو![/FONT]

[FONT=&quot] گرد از تنم به قد برآورد و همچنان[/FONT]
[FONT=&quot] بر دل نمی‌شود متصور گذار ازو[/FONT]

[FONT=&quot] گر پیش او گذار کنی، ای نسیم صبح[/FONT]
[FONT=&quot] پیغام من بگوی و سلامی بیار ازو[/FONT]

[FONT=&quot] او گر به اختیار دل ما رود دمی[/FONT]
[FONT=&quot] گردد دل شکستهٔ ما به اختیار ازو[/FONT]

[FONT=&quot] هر کس که با درخت گلی دوستی کند[/FONT]
[FONT=&quot] شرط آن بود که: باز نگردد ز خار ازو[/FONT]

[FONT=&quot] آن کو به تیغ روی بگرداند از حبیب[/FONT]
[FONT=&quot] عاشق نشد هنوز، تو باور مدار ازو[/FONT]

[FONT=&quot] گر دوست بر دل تو زند زخم بی‌شمار[/FONT]
[FONT=&quot] آن زخم را بزرگ فتوحی شمار ازو[/FONT]

[FONT=&quot] تا از کنارم آن گهر شب‌چراغ رفت[/FONT]
[FONT=&quot] از خون دیده پر گهرم شد کنار ازو[/FONT]

[FONT=&quot] او را به خون دیده بپرورده‌ایم، لیک[/FONT]
[FONT=&quot] شاخی بلند بود، نچیدیم بار ازو[/FONT]

[FONT=&quot] داغم گذاشت در دل و بر ما گذشت و ما[/FONT]
[FONT=&quot] دل شاد می‌کنیم بدین یادگار ازو[/FONT]

[FONT=&quot] گفتم که: اوحدی ز غمت مرد، رحمتی[/FONT]
[FONT=&quot] گفتا: مرا چه غم که بمیرد هزار ازو؟[/FONT]

 

eksir

عضو جدید
کاربر ممتاز
بر خاک سر کوی تو ای عشق پرست
تنها نه منم فتاده شوریده و مست
چون من بسر کوی تو صد عاشق هست

از پای نیفتاده و جان بر کف دست
 

شبگرد23

عضو فعال شعر نو
کاربر ممتاز
گفتمش همدم شبهایم کو؟ تاری از زلف سیاهش را داد

گفتمش بی تو چه می باید کرد؟ عکس رخساره ی ماهش را داد


وقت رفتن همه را می بوسید به من از دور نگاهش را داد

یادگاری به همه داد و به من انتظار سر راهش را داد. . .
 

شبگرد23

عضو فعال شعر نو
کاربر ممتاز
مرا میبینی و هر دم زیادت میکنی دردم

تو را میبینم و میلم زیادت میشود هر دم

ز سامانم نمیپرسی نمیدانم چه سر داری

به درمانم نمیکوشی نمیدانی مگر دردم ؟
 

E . H . S . A . N

مدیر تالار مهندسی معماری مدیر تالار هنـــــر
مدیر تالار
چشم یاری

چشم یاری

هیچکس اشکی برای ما نریخت/
هر که با ما بود از ما می گریخت؛
چندروزیست که حالم دیدنیست/
حال من از این و آن پرسیدنیست؛
گاه بر روی زمین زل میزنم/
گاه بر حافظ تفال میزنم؛
حافظ دیوانه فالم را گرفت/
یک غزل آمد که حالم را گرفت؛
ما ز یاران چشم یاری داشتیم/
خود غلط بود آنچه میپنداشتیم.
 

شبگرد23

عضو فعال شعر نو
کاربر ممتاز
پیراهنی از برگ گل از بهر یارم دوختم

از بس لطیف است آن بدن ترسم که آزرش دهد

پروانه امشب پر نزن اندر حریم یار من

ترسم صدای شهپرت خوابست و بیدارش کند

ای گربه خوش خط وخال امشب نیا بالین یار

ترسم صدای پای توخوابست وبیدارش کند

باد صبامحض خدا امشب نیا در باغ ما

ترسم صدای شاخه ها خوابست وبیدارش کند
 

شبگرد23

عضو فعال شعر نو
کاربر ممتاز
بازدرخلوت من دست خیال

صورت شاد تورا نقش نمود

بر لبانت هوس مستی ریخت

در نگاهت عطش توفان بود

یاد آن شب که تورا دیدم وگفت

دل من با دلت افسانه ی عشق

چشم من دید در آن چشم سیاه

نگهی تشنه و دیوانه ی عشق

رفتی و دردل من ماند بجای


عشقی آلوده به نومیدی و درد

نگهی گمشده در پرده ی اشک

حسرتی یخ زده در خنده ی سرد

فروغ فرخزاد
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
هر که دلارام دید از دلش آرام رفت
چشم ندارد خلاص هر که در این دام رفت

یاد تو می‌رفت و ما عاشق و بی‌دل بدیم
پرده برانداختی کار به اتمام رفت

ماه نتابد به روز چیست که در خانه تافت
سرو نروید به بام کیست که بر بام رفت

مشعله‌ای برفروخت پرتو خورشید عشق
خرمن خاصان بسوخت خانگه عام رفت

عارف مجموع را در پس دیوار صبر
طاقت صبرش نبود ننگ شد و نام رفت

گر به همه عمر خویش با تو برآرم دمی
حاصل عمر آن دمست باقی ایام رفت

هر که هوایی نپخت یا به فراقی نسوخت
آخر عمر از جهان چون برود خام رفت

ما قدم از سر کنیم در طلب دوستان
راه به جایی نبرد هر که به اقدام رفت

همت سعدی به عشق میل نکردی ولی
می چو فروشد به کام عقل به ناکام رفت
 

E . H . S . A . N

مدیر تالار مهندسی معماری مدیر تالار هنـــــر
مدیر تالار
رو به تو سجده میکنم دری به کعبه باز نیست
بس که طواف کردمت،مرا به حج نیاز نیست
به هر طرف نظر کنم،نماز من نماز نیست.
 

شبگرد23

عضو فعال شعر نو
کاربر ممتاز
تو همان عابری هستی

که خزان دلم را

با گام هايت

بهار عشق کردی

تو تکرار بارانی

و نگاهت تابلو قشنگ شبی زيباست

که مرا می خواند

دلم آواره توست.
 

E . H . S . A . N

مدیر تالار مهندسی معماری مدیر تالار هنـــــر
مدیر تالار
ای نگاهت نخی از مخمل و از ابریشم
چند وقت است که هر شب به تو می اندیشم
به تو آری ،به تو یعنی به همان منظر دور
به همان سبز صمیمی،به همان باغ بلور
 

شبگرد23

عضو فعال شعر نو
کاربر ممتاز
قانون جاذبه را به بازی گرفته ای

هر چه بیشتر می خواهمت

بیشتر دور می شوی…
 

primrose

عضو جدید
کاربر ممتاز
عطار

عطار

[FONT=&quot]چون نیاید سر عشقت در بیان[/FONT][FONT=&quot][/FONT]
[FONT=&quot] همچو طفلان , مهر دارم بر زبان[/FONT]
[FONT=&quot] [/FONT]
[FONT=&quot] چون عبارت محرم عشق تو نیست[/FONT]
[FONT=&quot] چون دهد نامحرم از پیشان نشان[/FONT]
[FONT=&quot] [/FONT]
[FONT=&quot] چون زبان در عشق تو بر هیچ نیست[/FONT]
[FONT=&quot] لب فرو بستم قلم کردم زبان[/FONT]
[FONT=&quot] [/FONT]
[FONT=&quot] دوش عشق تو درآمد نیم شب[/FONT]
[FONT=&quot] از رهی دزدیده یعنی راه جان[/FONT]
[FONT=&quot] [/FONT]
[FONT=&quot] گفت صد دریا ز خون دل بیار[/FONT]
[FONT=&quot] تا در آشامم که مستم این زمان[/FONT]
[FONT=&quot] [/FONT]
[FONT=&quot] عقل فانی گشت و جان معدوم شد[/FONT]
[FONT=&quot] عشق و دل ماندند با هم جاودان[/FONT]
[FONT=&quot] [/FONT]
[FONT=&quot] عشق با دل گشت و دل با عشق شد[/FONT]
[FONT=&quot] زین عجب‌تر قصه نبود در جهان[/FONT]
[FONT=&quot] [/FONT]
[FONT=&quot] جان و جانان هر دو نتوان یافتن[/FONT]
[FONT=&quot] گر همی جانانت باید جان‌فشان[/FONT]
[FONT=&quot] [/FONT]
[FONT=&quot] تا کی ای عطار گویی راز عشق[/FONT]
[FONT=&quot] راز می‌گویی طلب کن رازدان[/FONT]
 

شبگرد23

عضو فعال شعر نو
کاربر ممتاز
مرسی که هستی،
و هستی را رنگ می‌زنی.
هيچ چيز از تو نمی‌خواهم؛
فقط باش،
فقط بخند،
فقط راه برو.
نه. راه نرو
می‌ترسم پلک بزنم
ديگر نباشی...
 

شبگرد23

عضو فعال شعر نو
کاربر ممتاز
این صفحه را ورق میزنم
تا دیگر
چشمانت را پنهان نکنی
وگرنه من اسمان را عوض میکنم
من شاعرم
میتوانم افتاب را به کوچه ها راه ندهم
میتوانم کلاغ را سفید بنویسم
میتوانم از دستای تو
شعری بسرایم
-تلخ
می توانم ...
... نه نمیتوانم ...
دیوانه ، اسمانم را پس بده
من رویاهایم ابیست
نه روزگارم
 

E . H . S . A . N

مدیر تالار مهندسی معماری مدیر تالار هنـــــر
مدیر تالار
نی لبک

نی لبک

نی لبک آتش گرفتم ،ناله ای آغاز کن/
بیکران دریای دردم نی لبک اعجاز کن؛
عقده شده ناگفته ها در کوچه فریادها/
ای همه فریاد من تو عقده ها را باز کن.
 

won-a-pa-lei

عضو جدید
[FONT=&quot]...
[/FONT]

[FONT=&quot]گنجشک‌ها با تو دوستند[/FONT][FONT=&quot]
گربه‌ها از صدای پایت فرار نمی‌کنند
سوسک‌ها
- اگر تو بخواهی -
کنار دمپایی‌ها دراز می‌کشند[/FONT]

[FONT=&quot]جانور درونم آرام شده است[/FONT][FONT=&quot]
تو با کدام زبان حرف می‌زنی؟[/FONT]
 

Similar threads

بالا