اشعار و نوشته هاي عاشقانه

شبگرد23

عضو فعال شعر نو
کاربر ممتاز
[FONT=Verdana, Arial, Helvetica, sans-serif]جدايي[/FONT]
[FONT=Verdana, Arial, Helvetica, sans-serif]امشب واقعيت را[/FONT]
[FONT=Verdana, Arial, Helvetica, sans-serif]پذيرا هستم[/FONT]
[FONT=Verdana, Arial, Helvetica, sans-serif]با پذيرفتن آن[/FONT]
[FONT=Verdana, Arial, Helvetica, sans-serif]جايي براي اشك[/FONT]
[FONT=Verdana, Arial, Helvetica, sans-serif]باقي نمي گذارماي راز شيرين[/FONT]
[FONT=Verdana, Arial, Helvetica, sans-serif]نمي دانم[/FONT]
[FONT=Verdana, Arial, Helvetica, sans-serif]شايد هنوز[/FONT]
[FONT=Verdana, Arial, Helvetica, sans-serif]به ياد من باشي[/FONT]​
 

eksir

عضو جدید
کاربر ممتاز
ديدي اي دل که غم عشق، دگر بار چه کرد
چون بشد دلبر و با يار وفادار چه کرد
آه از آن نرگس جادو که چه بازي انگيخت
آخ از آن مست که با مردم هشيار چه کرد

 

شبگرد23

عضو فعال شعر نو
کاربر ممتاز
[FONT=Verdana, Arial, Helvetica, sans-serif]هيچ كس براي هيچ كس نيست[/FONT]
[FONT=Verdana, Arial, Helvetica, sans-serif]بيا خود بيني[/FONT]
[FONT=Verdana, Arial, Helvetica, sans-serif]روزگار[/FONT]
[FONT=Verdana, Arial, Helvetica, sans-serif]چه حيله ها دارد[/FONT]
[FONT=Verdana, Arial, Helvetica, sans-serif]بياكه ببيني[/FONT]
[FONT=Verdana, Arial, Helvetica, sans-serif]رفيق چه مارها[/FONT]
[FONT=Verdana, Arial, Helvetica, sans-serif]در آستين دارد[/FONT]
[FONT=Verdana, Arial, Helvetica, sans-serif]بيا كه ببيني تلاش [/FONT]
[FONT=Verdana, Arial, Helvetica, sans-serif]براي ماندن نيست[/FONT]
[FONT=Verdana, Arial, Helvetica, sans-serif]بيا كه ببيني [/FONT]
[FONT=Verdana, Arial, Helvetica, sans-serif]هيچ كس [/FONT]
[FONT=Verdana, Arial, Helvetica, sans-serif]براي هيچ كس نيست[/FONT]
[FONT=Verdana, Arial, Helvetica, sans-serif]بيا كه ببيني[/FONT]
[FONT=Verdana, Arial, Helvetica, sans-serif]وسعت روح [/FONT]
[FONT=Verdana, Arial, Helvetica, sans-serif]به قدر يك كف دست است[/FONT]
[FONT=Verdana, Arial, Helvetica, sans-serif]بيا كه ببيني[/FONT]
[FONT=Verdana, Arial, Helvetica, sans-serif]فطرت آدمي [/FONT]​
[FONT=Verdana, Arial, Helvetica, sans-serif] چقدر پست است[/FONT]
 

eksir

عضو جدید
کاربر ممتاز
هیچ کس گمان نداشت این
کیمیای عشق را ببین
کیمیای نور را که خاک خسته را
صبح و سبزه می کند
کیمیا و سحر صبح را نگاه کن
جای بذر مرگ و برگ خوانی خزان
کیمیای عشق و صبح
و سبزه آفریده است
خنده های کودکان و باغ مدرسه
کیمیای عشق سرخ را ببین!
هیچ کس گمان نداشت این

 

شبگرد23

عضو فعال شعر نو
کاربر ممتاز
دوست دارم بر شبم مهمان شوی
بر کویر تشنه چون باران شوی
دوست دارم تا شب و روزم شوی
نغمه ی این ساز پر سوزم شوی
دوست دارم خانه ای سازم ز نور
نام تو بر سردرش زیبا ز دور
دوست دارم چهره ات خندان کنم
گریه های خویش را پنهان کنم
دوست دارم بال پروازم شوی
لحظه ی پایان و آغازم شوی
دوست دارم ناله ی دل سر دهم
یا به روی شانه هایت سر نهم
دوست دارم لحظه را ویران کنم
غم ، میان سینه ام زندان کنم
دوست دارم تا ابد یادت کنم
با صدایی خسته فریادت کنم
دوست دارم با تو باشم هر زمان
گر تو باشی،من نبارم بی امان

 

شبگرد23

عضو فعال شعر نو
کاربر ممتاز
شب است و در دل این تیرگی چراغی کو؟
نه از طلوع نه از صبحدم سراغی کو؟

اگر چه دولت مهر است و مهرورزی‌ها
برای عاشقی اما دل و دماغی کو؟

نه ابر حوصله دارد، نه باد، نه باران
برای یاریت ای باغبان، که باغی کو؟

چه خامش است و خجل مرغ خوش‌نوای بهار
در این خزان بجز از ناله‌ی کلاغی کو؟

امید بوسه ز لب‌های آفتابم نیست
لبو‌فروش کجایی؟ لبوی داغی کو؟
 
  • Like
واکنش ها: noom

eksir

عضو جدید
کاربر ممتاز
در شب من خنده ی خورشید باش
‌آفتاب ظلمت تردید باش
ای همای پرفشان در اوج ها
سایه ی عشق منی جاوید باش
ای صبوحی بخش می خواران عشق
در شبان غم صباح عید باش
با خیالت خلوتی آراستم
خود بیا و ساغر امید باش

 

noom

عضو جدید
فارسی زبان مادری توست، عربی را در مدرسه یاد گرفتی و انگلیسی را در کانون زبان.
فرانسه را می‏فهمی، آلمانی صحبت می‏کنی و پرتقالی را کم و بیش بلدی. وقت آزادت را صرف یاد گرفتن اسپانیایی کرده‏ای.
زبان روسی را دوست داری و امسال چند واحد در مورد ادبیات و زبان شرق آسیا برداشته‏ای.
کتاب‏خانه‏ی اتاقت پر شده از صدها کتاب در مورد زبان‏های قدیمی و منسوخ شده، زبان‏هایی که هزاران ساله کسی به اون‏ها توجه نکرده و از یاد رفته‏ان.
تو حتی زبان صفر و یک‏ کامپیوترها را بهتر از خیلی‏ها می‏فهمی، لب‏خوانی بلدی و کافیه یه نفر گوشه‏ی چشمش رو تکون بده تا تو به تمام زوایای پنهان وجودش پی ببری.
معنای نت‏های موسیقی را درک می‏کنی و از نت‏های بی‏معنی آهنگ‏های زیبا می‏سازی.
امّا نمی‏دونم با این همه استعداد چرا وقتی به ساده‏ترین حالت ممکن به تو میگم: دوستت دارم، نمی‏فهمی؟
 

eksir

عضو جدید
کاربر ممتاز
بگذار سر به سینه من تا كه بشنوی
آهنگ اشتیاق دلی دردمند را
شاید كه پیش ازین نپسندی به كار عشق
آزار این رمیده سر در كمند را
بگذار سر به سینه من تا بگویمت
اندوه چیست عشق كدامست غم كجاست

بگذار تا بگویمت این مرغ خسته جان
عمری است در هوای تو از آشیان جداست

 

mahyam68

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
به خداحافظی تلخ تو سوگند نشد
که تو رفتی و دلم ثانیه ای بند نشد

لب تو میوه ممنوعه ولی لبهایم
هرچه از طعم لب سرخ تو دل کند نشد

با چراغی همه جا گشتم وگشتم درشهر
هیچکس!هیچکس اینجا به تو مانند نشد

هرکسی در دل من جای خودش را دارد
جانشین تو در این سینه خداوند نشد

خواستنداز توبگویند شبی شاعرها
عاقبت با قلم شرم نوشتند نشد
 

پاتریشیا

عضو جدید
:gol:شایدم قسمت من تنهاییست
رهگذاری ای دوست
میروی از پیشم
تو نمیبینی که قلبم بی تو
همچو لاله خونین
شاید از بغض نگاهت سنگین
شده و میمیرد
آری ای دوست برو
قلب من از سنگ است
بی تو یک لحظه نخواهد پژمرد
تو مپندار که عشق میمیرد
شایدم قسمت من تنهاییست:heart:
 

شبگرد23

عضو فعال شعر نو
کاربر ممتاز
روزها را مي شمارم و شب ها
پاي سپيدار دلم مي گريم

شايد كه دوباره بهار را
عشق را
اميد را
پاي ديوار دل غمگينم
مثل يك شمع بكارد
تا بسوزم كه بهار است ولي
شوق پروازي نيست
شوق ديداري
سالهاست كه دلم
هم قفس ثانيه هاست
هم نفس چلچله ها
كاش مي شد كه بخوانم
خط زيباي تو را
چشم هايم را بستم
منتظر تو هستم...
 

شبگرد23

عضو فعال شعر نو
کاربر ممتاز
در رویاهایم همیشه کسی را جستجو می کردم
که مرا با عشق خود محسور می کند.
از آنجا که رویاها تنها تصویری از آرزوهایند به راستی انتظار نداشتم که چنین کسی پیدا شود
و بعد....
تو را دیدم...
و تو نه تنها اعتقاد مرا به رویاها باز گرداندی بلکه حتی با شکوهتر از رویاهایم درخشیدی..
تو به من آموختی که
به رویا
ایمان داشته باشم حتی به چیزی زیباتر از رویا.....
 

E . H . S . A . N

مدیر تالار مهندسی معماری مدیر تالار هنـــــر
مدیر تالار
با تو بودن

با تو بودن

رویای با تو بودن را نمیتوان نوشت،نمیتوان گفت و حتی نمیتوان سرود؛
با تو بودن قصه شیرینی است به وسعت تلخی تنهایی و داشتن تو فانوسی به روشنایی هر چه تاریکی؛
و من ؛ همچون غربت زده ای در آغوش بیکران دریای بی کسی ،در انتظار ساحل نگاهت مینشینم و میمانم تا ابد؛
و تا وقتی که شبنم زلال احساست،زنگار غم را از وجودم بشوید بانوی دریایی من.
 

*** s.mahdi ***

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
در خیالم خانه ای ساختم از عشق
که پنجره هایش بوی سادگی می دهد
و ساحل لحظه هایش به رنگ آسمان است

نمی دانم دلتنگ باشم یا نه
ولی من قطعه ای از تنهائیم را آرام آرام
در این کوچه جا میگذارم

خانه عشق من جایگاهی است
که بعضی ترانه هایم را با صدای
قدم های باران می شکند

و بهار هر روز تکرار میشود
سهم من از این کوچه
به تماشا نشستن ستاره هاست
 

maryam_22

عضو جدید
کاربر ممتاز
ایزد اندر عالمت ای عشق تا بنیاد داد
عالمی بر باد شد بنیادت ای بر باد، باد



من نه آن بودم که آسان رفتم اندر دام عشق
آفرین بر فرط استادی آن صیاد باد



سنگدل صیاد آخررحم کن، این صیدتو
تا به کی در بند باشد؟ لحظه ای آباد باد



بیستون!فرهاد را هرگز به من نسبت مده
از زمین تا آسمان فرق من و فرهاد باد



من به مژگان میکنم، آن کارکو با تیشه کرد
صد هزاران فرق ریزه موی، با پولاد باد



سوختی بر باد دادی، جان وعقل ودین ودل
خانه ام کردی خراب ای خانه ات آباد باد



من که می دانم زعشق تو نخواهم بردجان
پس سخن آزاد گویم هر چه باداباد ،باد



گوهری در خانه شهزاده آزاده ایست
هر که دست آورد آن یکدانه گوهر، شاد باد



دائما رسوای عام و مبتلای طعن خلق
همچو"عشقی" هر که اندردام عشق افتاد باد

ميرزاده عشقي
 

شبگرد23

عضو فعال شعر نو
کاربر ممتاز
رفت
و نمیدانست که بی او
برای بوییدن یک گل
برای خواندن یک شعر
برای شنیدن یک اواز
و برای شلیک یک گلوله
چقدر تنها ماندم.....

 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
می شود آیا...؟

می شود آیا...؟

می شود آیا که سامانم دهی؟
در کنار خویش آرامم دهی؟
می شود آیا که پنهانم کنی؟
در نگاه نام،بی نامم کنی؟
می شود آیا خریدارم شوی؟
معنی اندوه بی گاهم شوی؟
می شود از عشق سرشارم کنی؟
خنده گردی لحظه ای رامم کنی؟
می شود پیمانه ی جانم شوی؟
گاه گاهی نیز مهمانم شوی؟
می شود پرواز را یادم دهی؟
آتشی گردی و بر بادم دهی؟
می شود آیا که معنایم کنی؟
بی سر و پا و تمنایم کنی؟
می شود آیا که فریادم شوی؟
گرکه شیرینم تو فرهادم شوی؟




زهرا طاهری
 

primrose

عضو جدید
کاربر ممتاز
تو را دوست میدارم...

تو را دوست میدارم...

تورادوست میدارم...

تو را به جای همه کسانی که نشناخته ام دوست می دارم
تو را به خاطر عطر نان گرم
برای برفی که اب می شود دوست می دارم
تو را برای دوست داشتن دوست می دارم
تو را به جای همه کسانی که دوست نداشته ام دوست می دارم
تو را به خاطر دوست داشتن دوست می دارم
برای اشکی که خشک شد و هیچ وقت نریخت
لبخندی که محو شد و هیچ گاه نشکفت دوست می دارم
تو را به خاطر خاطره ها دوست می دارم
برای پشت کردن به ارزوهای محال
به خاطر نابودی توهم و خیال دوست می دارم
تو را برای دوست داشتن دوست می دارم
تو را به خاطردود لاله های وحشی
به خاطر گونه ی زرین افتاب گردان
برای بفشیه بنفشه ها دوست می دارم
تو را به خاطر دوست داشتن دوست می دارم
تو را به جای همه کسانی که ندیده ام دوست می دارم
تو برای لبخند تلخ لحظه ها
پرواز شیرین خا طره ها دوست می دارم
تورا به اندازه ی همه ی کسانی که نخواهم دید دوست می دارم
اندازه قطرات باران ، اندازه ی ستاره های اسمان دوست می دارم
تو را به اندازه خودت ، اندازه ان قلب پاکت دوست می دارم
تو را برای دوست داشتن دوست می دارم
تو را به جای همه ی کسانی که نمی شناخته ام ...دوست می دارم
تو را به جای همه ی روزگارانی که نمی زیسته ام ...دوست می دارم
برای خاطر عطر نان گرم و برفی که آب می شود و برای نخستین گناه
تو را به خاطر دوست داشتن...دوست می دارم
تو را به جای تمام کسانی که دوست نمی دارم...دوست می دارم

 

mahyam68

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
نامه ات آمدو بوسيدم و از بر[FONT=&quot] کردم[/FONT]
خواندم و خواندم و هر بار مکرر[FONT=&quot] کردم[/FONT]
مست از نامه پر مهر نشستم تا[FONT=&quot] صبح[/FONT]
جان خود را ز گل نامه،معطر[FONT=&quot] کردم[/FONT]
بوسه بر نامه زدم،بوسه اي[FONT=&quot] از پرده دل[/FONT]
از پس بوسه،يکي بوسه ي ديگر[FONT=&quot] کردم[/FONT]
حلقه زد اشک به چشم من و در[FONT=&quot] آينه اش[/FONT]
قد و بالاي تو را جان مصور[FONT=&quot] کردم[/FONT]
نقش زيباي تو در ديده ام آمد[FONT=&quot] با اشک[/FONT]
گل روي تو در اين برکه شناور کردم
روي دلجوي توو بوي دلاويز تو[FONT=&quot] را[/FONT]
با گل و آينه و عطر برابر[FONT=&quot] کردم[/FONT]
چهره ات در نظرم آمد و مهتاب[FONT=&quot] دميد[/FONT]
شب خود را به چراغ تو منور[FONT=&quot] کردم[/FONT]
من که از عشق کسانم دل بي باور[FONT=&quot] بود[/FONT]
نامه مهر تورا ديدم و باور[FONT=&quot] کردم[/FONT]
از تو پنهان چه کنم؟همچو همايي[FONT=&quot] ز قفس[/FONT]
بهر پرواز به سويت هوس پر[FONT=&quot] کردم[FONT=&quot].[/FONT][/FONT]
 

maryam_22

عضو جدید
کاربر ممتاز
مرا در سینه پنهان کن
رهم ده در دل پر مهر و احساست
مرا مگذار تنها ای دلیل را امیدم
بهشتم ، آسمانم ، شعر جاویدم
مرا بگذار تا زنجیری زندان غم باشم
برایت قصه ها خوانم
به پایت شعر ها ریزم
مرا بگذار تا مستانه در پای تو آویزم
مرا در دیده پنهان کن
که شبها تا سحر ، رویای آن چشم سیه گردم
مرا مگذار تا دور از تو ای هستی ، تبه گردم
ز پایم بند دل مگشا
مرا بگذار تا کاخی برایت از وفا سازم
تو را ار آرزوهایت جدا سازم
ترا با کعبه ی دل آشنا سازم
منم آن مرغک وحشی
قفس مگشا
ز پایم بند دل را برمدار ای آشنای من
مرا مگذار تا عمری اسیر آرزو باشم
سرا پا گفتگو باشم
مران از سینه یادم را
مرا از کف مده آسان
منه امید جاویدم


به اوج عشق من پایان.............




هما مير افشار
 

شبگرد23

عضو فعال شعر نو
کاربر ممتاز
این بار هم که
تاول پاهایم خشک شود
دوباره عاشقت می‌شوم
دوباره راه می‌افتم
دوباره
گم می‌شوم.
 
  • Like
واکنش ها: noom

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
صبح بی‌تو رنگ بعد از ظهر یک آدینه دارد
بی‌‌تو حتی مهربانی حالتی از کینه دارد
بی‌تو می‌گویند تعطیل است کار عشقبازی
عشق اما کی خبر از شنبه و آدینه دارد
جغد بر ویرانه می‌خواند به انکار تو اما
خاک این ویرانه‌ها بویی از آن گنجینه دارد
خواستم از رنجش دوری بگویم یادم آمد
عشق با آزار خویشاوندی دیرینه دارد
روی آنم نیست تا در آرزو دستی برآرم
ای خوش آن دستی که رنگ آبرو از پینه دارد
در هوای عاشقان پر می‌کشد با بیقراری
آن کبوتر چاهی زخمی که او در سینه دارد
ناگهان قفل بزرگ تیرگی را می‌گشاید
آنکه در دستش کلید شهر پر آیینه دارد
قيصر امين پور
 
  • Like
واکنش ها: noom

eksir

عضو جدید
کاربر ممتاز
ای عشق مرا به شطّ خون خواهی بُرد
چون قیس به وادی جنون خواهی بُرد
فرهاد صفت در آرزویی شیرین
دنبال خودت به بیستون خواهی بُرد
 

*** s.mahdi ***

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
جنون مشعله خیزم، شرار آتشم از تو
عطش به شعله کشیدم ،سر سیاوشم از تو

کمر به عشق تو بستم اگر به قیمت جانم

قمار عشق گران است اگر کمی نگرانم

دو سجده رو به سما ستاره گرد تو کردم

که در نظاره سیارگان دوباره بگردم

سفر به طعم سمرقند کشور شکرم کن

خیال رومی تو دارم،محاسب قمرم کن

هلا!هلال تو حلال قوس های نهانی

منم غیاث تو غواص رمل و جفر معانی

عیار ابجد عیاری ام ورای عدد شد

که سعد طالع کاشانی ام رسید و رصد شد

به عطر لطفت لطایف الحیل ام کن

ظرایف زحلم شو!حمایل حمل ام کن

شبی شبیه فلک خوشه چین هیئت پروین

پر از قنوت ملک...می شوم پرنده آمین

اگر مفسر آیات لیل و نجم و بروجم

در آسمان تو بر پاست نربان عروجم
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
باز باید به فکر عشق افتاد

باز باید به فکر عشق افتاد

از میان کبود آهن و دود
می فرستم به اهل عشق درود

و به هر کس که اهل آزادی است
اهل شور آفرینی و شادی است

و به هرکس که شعر می خواند
شعر را شهر عشق می داند

حیف شدعاشقی ولی گم شد
خشکسالی نصیب مردم شد

باز باید به فکر عشق افتاد
هدیه شعر را به مردم داد

سخنم راه چشمه می پوید
و برای دل تو می گوید

سخنم از طلوع فرداهاست
افق از لای شعر من پیداست

رعد و برق دلم خراسانی ست
شعرهایم همیشه بارانی ست

گاه اشک است مایه سخنم
تا نگریم ز درد دم نزنم

گاهی از شعر اگر گریزانم
باز می گیرد او گریبانم

سخنم هر کجا کمی گیراست
رد پای دل شما و خداست

هر کسی دل به کار مردم داد
شعرهایم نثار ایشان باد...


مجتبی کاشانی
 

Similar threads

بالا