دیده به دل میبرد حکایت مجنون
دیده ندارد که دل به مهر نبستست
درد دل دوستان گر تو پسندی رواست / هر چه مراد شماست غایت مقصود ماست
بنده چه دعوی کند حکم خداوند راست / گر تو قدم مینهی تا بنهم چشم راست
تو را نادیدن ما غم نباشد
که در خیلت به از ما کم نباشد
تو همچو صبحی و من شمع خلوت سحرم
تبسمی کن و جان بین که چون هستی سپرم
من بدین خوبی و زیبایی ندیدم روی را
وین دلاویزی و دلبندی نباشد موی را
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
![]() |
مشاعره با اشعار شاهنامه | مشاعره | 18 | |
S | مشاعره با اشعار بداهه ... | مشاعره | 151 | |
![]() |
مشاعره با نام کاربر قبلی | مشاعره | 2082 | |
P | مشاعره کودک ۷ ساله ایرانی - رها حسین پور معتمد | مشاعره | 0 | |
![]() |
مشاعره با اشعار فروغ فرخ زاد | مشاعره | 443 |