خیلی قشنگ بود یکی مثل من
گفتگوهای تنهایی
- شروع کننده موضوع سرمد حیدری
- تاریخ شروع
- وضعیت
خیلی قشنگ بود یکی مثل من
خیلی قشنگ بود یکی مثل من
همیشه در تنهاییم حضور داری
شاید کمی در تنهاییم انقدر حضور داشته ای که
دیگر یادم رفته گاهی چقدر دلم حضور خودت را میخواهد
قلبم هر بار با دیدن نامت به تپش میافتد همین هم مرا یاد میاندازد که تو حضور داری
در زیر همین سقف کبود تو نیز نفس میکشی
و همین مرا شاد میکند که تو هستی
چه دلم ذوق میکند وقتی
تو حتی سهوا نامم را ببری
یا به یادم بیفتی
شاید کمی در تنهاییم انقدر حضور داشته ای که
دیگر یادم رفته گاهی چقدر دلم حضور خودت را میخواهد
قلبم هر بار با دیدن نامت به تپش میافتد همین هم مرا یاد میاندازد که تو حضور داری
در زیر همین سقف کبود تو نیز نفس میکشی
و همین مرا شاد میکند که تو هستی
چه دلم ذوق میکند وقتی
تو حتی سهوا نامم را ببری
یا به یادم بیفتی
نترسید بیاییدجلو
تنهایی که واگیر دار نیست
تنهایی که واگیر دار نیست
خَنــده امـ میگیـرد وقتـی پَـس از مُـدت هــا بـی خبــری بـی آنکــه سُــراغـی از ایـن دل ِ آواره بِگیــری مـی گــویـی : \" دِلــَمـ بـَرایـتـ تَنــگ اَســت \" یــا مـَـرا بــِه بــازیــ گـِــرفتــه ای . . .
یـــا مَعنــی واژه هــایـتــ را خــوبــ نِـمی دانـی . . . . \"دِلتنگــــی\" ارزانـــی خـــودتـــ . . .
مينويسمــ
خط ميزنمــ
مينويسم
از تو
از عشقـــ
و باز،خط ميزنمــــ !!
درد ميكشم، وليــ باز، مينويسمــ !!
مينويسمــ تا وقتيــ كه برگشتيـــ ، درد هايمـــ را ببینیــــ
تا بدانيــ وقتيــ نيستيــــ
چه ميكشم...تا بمانيــ
وليـــ همه اشــ را خط ميزنمــ
نهـَــ
اصلــا ميسوزانمشـــــــ
تا كسيـــ نفَـــــهـــمَـــــد كه مُــنتــظــرت بودمــ و نیامدی!
وليـــــــ باز ...
.
.
.
.
.
.
.
.
افسوس که هــــــرگــــــــــز نمی آیی
کـــــــــاش این روزهــــــــا زود بگذرد
کـــــــــاش این روزهــــــــا زود بگذرد
.
جونمو می بخشم واسه مهربونی نگاه تو 
می خواهم برایت بنویسم
از دودلی هایِ خودم
و دوگانگی هایِ تو
از تمامِ تردیدهایی که بینِ من و تو فاصله انداخته تا من کنارت نباشم
می ترسم از اینکه سهمِ من فقط زمزمه ایی از دوست داشتن هایِ پوچ باشد
به کائنات قسم دلواپسِ لبخندهایِ فردایِ تو هستم
می بینم یک نفر در کمین است تا این عشق را فریب دهد
و کلاغ ها سیاه بپوشند و جار بزنند
در این نزدیکی ها فاصله بیدادِ
بیداد می کند
. . . .
از دودلی هایِ خودم
و دوگانگی هایِ تو
از تمامِ تردیدهایی که بینِ من و تو فاصله انداخته تا من کنارت نباشم
می ترسم از اینکه سهمِ من فقط زمزمه ایی از دوست داشتن هایِ پوچ باشد
به کائنات قسم دلواپسِ لبخندهایِ فردایِ تو هستم
می بینم یک نفر در کمین است تا این عشق را فریب دهد
و کلاغ ها سیاه بپوشند و جار بزنند
در این نزدیکی ها فاصله بیدادِ
بیداد می کند
. . . .
می دانم هر از گاهی دلت تنـــــــــگ می شود.
همان دل های بزرگی که جای مــــــــــن در آن است،
آن قدر تنــــــــگ می شود که حتــــــــــی یـــــــــادت می رود مــــــــن آنجایم.
دلتنـــــــــــگی هایت را از خـــــــــــودت بپرس و نگران هیــــــــــــچ چیز نباش!
هنــــــــــوز مــــــــــــن هستم.
هنـــــــــــوز خـــــــــــدایت همـــــــــــان خــــــــــداست
همان دل های بزرگی که جای مــــــــــن در آن است،
آن قدر تنــــــــگ می شود که حتــــــــــی یـــــــــادت می رود مــــــــن آنجایم.
دلتنـــــــــــگی هایت را از خـــــــــــودت بپرس و نگران هیــــــــــــچ چیز نباش!
هنــــــــــوز مــــــــــــن هستم.
هنـــــــــــوز خـــــــــــدایت همـــــــــــان خــــــــــداست
جای زخم هایم، از خوابیدن در بستر نیست، تجربه ای است که از نیشتر آدم نماها بر کمرم نقش بسته است.
ذوق زده میشود قلم
اما نه
بیکار مینشیند قلم
اصلا که چه بنویسم
نه چیزی ننویسیم
و فقط بگوییم
هیسسسسسسسسسسسس
انگاه شاید چند خط بیام
پایین تر و بگویم
راستی تنهایی من چقدر بامعرفتی
میایی و میمانی
اصلا هم رفتن بلد نیستی
حتی بلد نیستی حرفهای قشنگ بزنی ولی حداقل هر چه میگویی حقیقت هست
فقط حقیقت
اما نه
بیکار مینشیند قلم
اصلا که چه بنویسم
نه چیزی ننویسیم
و فقط بگوییم
هیسسسسسسسسسسسس
انگاه شاید چند خط بیام
پایین تر و بگویم
راستی تنهایی من چقدر بامعرفتی
میایی و میمانی
اصلا هم رفتن بلد نیستی
حتی بلد نیستی حرفهای قشنگ بزنی ولی حداقل هر چه میگویی حقیقت هست
فقط حقیقت
تنهایی یه حس نیست
بلکه خود زندی هست
اگر نتوانی
به تنهایی حس شادی و خوشبختی کنی
اگر تنهایی را لعنت هی بفرستی
به وقتش انچنان باید گران هزینه کنی
تا تنهایت بگذارند
ولی میدانی اگر تنهاییت را ارزشمند بدانی
به احتمال زیاد
کسانی که معنای تنهاییت را درک میکنند کنارت خواهند امد نه کسانی که
فقط برای پر کردن لحظات تنهایشان سراغت بیاین و هرگاه خسته شدند بروند
سراغ دیگری
بلکه خود زندی هست
اگر نتوانی
به تنهایی حس شادی و خوشبختی کنی
اگر تنهایی را لعنت هی بفرستی
به وقتش انچنان باید گران هزینه کنی
تا تنهایت بگذارند
ولی میدانی اگر تنهاییت را ارزشمند بدانی
به احتمال زیاد
کسانی که معنای تنهاییت را درک میکنند کنارت خواهند امد نه کسانی که
فقط برای پر کردن لحظات تنهایشان سراغت بیاین و هرگاه خسته شدند بروند
سراغ دیگری
- وضعیت
Similar threads
| Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
|---|---|---|---|---|
|
پس از آن غروب رفتن اولین طلوع من باش(من از خلوت و تنهایی میترسم) | ادبیات | 122 | |
|
کوچه های تنهایی | ادبیات | 6180 | |
|
((**++ تشکر از تنهایی کاربری که شایسته تشکر است ++**)) | ادبیات | 52 |
Similar threads
-
پس از آن غروب رفتن اولین طلوع من باش(من از خلوت و تنهایی میترسم)
- شروع شده توسط حمید...HaMiD
- پاسخ ها: 122
-
-