گفتگوهای تنهایی

وضعیت
موضوع بسته شده است.

رجایی اشکان

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
دروغ میگفت که کس دیگری را دوست نمیداشت.
بارها از او پرسیدم دوستم داری؟
گفت: اری.
اما هیچگاه باور نکردم.
از او خواستم راستش را بگوید،گفتم اگر اینبار راست بگویی از گناهت هرچه سنگین باشد خواهم گذشت.
با روی خجالت زده پیش من امدو گفت: آری کس دیگری را دوست دارم،
من هم به او گفتم:من هم این بار دروغ گفتم،هرگز تو را نخواهم بخشید.

هفته ها طول کشید تا توانستم تو را دوست داشته باشم....
روزها صرف شد تا عشق تو را باور کنم...
پس از آن ماه ها طول کشید تا توانستم به تو دلگرم شوم....

اما افسوس که برای دلگرم شدن هفته ها زمان میخواهد ولی برای دلسرد شدن لحظه ای کافیست،
و تو چه اسان ان همه حرارت را به کوهی از یخ تبدیل کردی....
 

مریم.س

عضو جدید
کاربر ممتاز
 

معمار فرناز

عضو جدید
قطار ميرود
تو ميروي
تمام ايستگاه ها ميرود... و من چقدر ساده ام
ك سالهاي سال در اتنظار تو
كنار اين قطار رفته ايستاده ام
و همچنان
ب نرده هاي ايستگاه رفته
تكيه داده ام!!!
 

معمار فرناز

عضو جدید
دفتر عشق تو را بستم نيايي بهتر است
بي تو من با ديگري هستم نيايي بهتر است
جام قلبم ماهها سرشار از نام تو بود
جام را مستانه بشكستم نيايي بهتر است
رفته بودي تشنه عشقم كني بيچاره تو
با شراب ديگري مستم نيايي بهتر است
ماه من بودي و اكنون در دلم خورشيد اوست
او نهاده دست در دستم نيايي بهتر است
خواه ليلي خواه شيرين يا زليخا بوده اي
دفتر عشق تو را بستم نيايي بهتر است
من نه مجنونم نه فرهادم نه يوسف بوده ام
من همان فرياد بد مستم نيايي بهتر است
 

رجایی اشکان

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
در زیر باران
حتی به درخواست چترها هم جواب رد می دهم
می خواهم تنهاییم را
به رخ
این هوای دو نفره بکشم..
 

رجایی اشکان

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
در انکار خود
به خاک کردن خود مشغولم
در ریزش آخرین مشت خاک
با ترس از تنها ماندن- مانده ام معلق
بین ماندن و رفتن
چه کنم تنها-بی تو
زیر خروارها خاک؟
 

رجایی اشکان

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
آروم می شینم کنارش...
نگاش می کنم...
دست می کشم روی موهاش...
لبخند می زنم...
شروع می کنم...براش لالایی می خونم...
دوباره همون زمزمه های عاشقانه...
از با تو بودن و بی تو مردن براش می گم...
سرم رو بر می گردونم...
پنجره ای روی دیوارهای سنگی اتاق...
نگاهم رو به اسمون می دوزم و ...
ناگهان...
صبرم لبریز می شه و می ترکه این بغض خسته...
گریه پشت گریه...خیس شده گونه هام اما...
اما چرا نمیای و گونه هامو نوازش نمی کنی؟
آخه تا کی می خوای توی قاب خاطراتم بشینی و...
لبخند بزنی و با سکوتت قلبم رو ذوب کنی...
من اینجام...تک و تنها...بی تو...و تو...رفتی تنها...بی من...و دیگه نیستی اینجا...
و این کل مفهوم زندگی یک لیلی زنده با مجنون مرده ست!
ایکاش کمی بیشتر در کنارم بودی...
الان...من...بیدار...موسیقی...اینترنت...کنفرانس،ارائه گزارش و نقرس حاد برای فردا...
و این ها همه یعنی...شب بیداری و درس خوندن وکار کردن بدون هیچ آرزوئی
 

معمار فرناز

عضو جدید
برو تنها بگزار مرا!بس كن اين ترحم را
تحمل ميكنم هر جور باشد حرف مردم را
بدون عشق مردابي ست اين دنيا...تصور كن
بگيري لحظه اي كوتاه از دريا تلاطم را
يكي ديگر خطا كرد و ب پاي ما نوشتي حكم
بگو تا كي بپردازيم ما تاوان گندم را؟
اگر هر ان در اين اتش بسوزم،باز خواهم ساخت
خودم با دست خود اماده خواهم كرد هيزم را
دلم تنگ است... هي پهلو ب پهلو ميشوم امشب
تو اما شك ندارم خواب ديدي شاه هفتم را...؟

 

رجایی اشکان

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
عهد داشتن قشنگه حتی تعلق داشتن ... !!
اینکه بدونی مال کسی هستی، سهم کسی هستی و اونم مال توئه، حق توئه ... !!
مهم نیس این تعهد امضاء بشه تو یه کاغذ پاره ... !!
اصلش جای دیگه سند خورده وسط دلامون ... !!
 

الناز تبریز

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
لبخـــندم را بریـــدم قــاب گــرفتم
بـــه صـورتـم آویختــم ! حــالا بـا خیــال راحــت
هــر وقتـــ دلـــــم گـــرفتـــ
" بغـــض " مـیکنـم ...
 

الناز تبریز

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
ای دل شکایت‌ها مکن تا نشنود دلدار من
ای دل نمی‌ترسی مگر از یار بی‌زنهار من
 

الناز تبریز

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
صندوق صدقات نیست دل من
که گاهی سکه ای محبت در آن بیاندازی
و پیش خدای دلت فخر بفروشی که مستحقی را شاد کرده ای . . .
دکتر پای نسخه ام بنویس “ممنوع ملاقات”
بگذار تنهاییم دلیل پزشکی داشته باشد . . .!
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
به من نگاه کن...
می شود که دوستت نداشته باشم ؟!
به این چشمها می آید که نخواهند تو را ببینند ؟!
نگاه کن ... دیدن کسی که دوستت دارد کار سختی نیست ...
نه از چشمهای نگرانم ، نه از سوالهای پی در پی نگاهم ، از هیچ کدام نترس !!

من فقط دنبال بهانه ای هستم که به تو ... به آغوش تو برگردم ...
می شود بهانه ام شوی ؟
به من نگاه کن ... می شود که دوستت نداشته باشم ؟؟
 

معمار فرناز

عضو جدید
تو که از بغض من ب تنهایی واژهایم
حکم میکنی
به مردن ثانیه های دلتنگی های
نبض بیمار چشم هایم
اندیشیده ای که چگونه از
دوری دستهایت

به جرم دوست داشتنت مرا
حلق اویز نفس های سرد تکراری کرده است.
 

معمار فرناز

عضو جدید
اگر تو را امتحان میگرفتند
بی شک من
رتبه اول میشدم
...
بس که تکرار کردم
نامت را در مرور خاطرات!
 

معمار فرناز

عضو جدید

بغض وقتی ترک برداشت دیگر
ارام نمی شکند.... به یکباره خواهد ترکید و تکه تکه خواهد شد...
دل اگر ترک برداشت ارام بهبود خواهد یافت...ولی اگر ترک نخورد به
یکباره در هم خواهد شکست و هزار تکه خواهد شد.
 

MaRaL.arch

کاربر فعال تالار مهندسی معماری ,
کاربر ممتاز
⇜همیشـہ نباید حرفـ زد...
گاه باید سکوتـ کرد
حرف دلـ کہ گفتنـے نیستـ...!
باید آدمشـ باشد
کسـے کـہ با یک نگاه کردنـ بـہ چشمتـ
تا تـہ بغضتـ را بفهمد...⇝

 

MaRaL.arch

کاربر فعال تالار مهندسی معماری ,
کاربر ممتاز
میدانی رفیق
نه زیبایم...
نه مهربان...
فقط برای خودم هستم...
خوده خودم...
صبورم و سنگین...
سرگردان...
مغرور...
قانع...
با یک پیچیدگی ساده...
و مقداری بی حوصلگی زیاد...
هیچ ندارم...
راهت را بگیر و برو...
حوالی من توقف ممنوع است...
برو...
 

رجایی اشکان

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
ديشَبــــ خُـداآهِسـته د َر گُوشــَــــم گُفت :
ديگــه بَســــــــــــــــــــــــــــــــــه !
بارانَــــــــــــم از اَشکهايت
خجاَلت مي کـَــشــــد:cry:

 
وضعیت
موضوع بسته شده است.

Similar threads

بالا