چه بلاهایی که سر معلم ها آوردیم؟

mario22

عضو جدید
روز معلم نزدیکه و این روز یه جورایی کلی خاطره برامون زنده می کنه. از حرص دادن ها و حرص خوردن ها! از سر به سر هم گذاشتن و بدتر از اون سر به سر معلم گذاشتن.
من هیچ وقت بچه آرومی نبودم تو مدرسه و معمولاً هم خاطرات زیادی از دم دفتر ناظم دارم! بس که بلا سر معلم ها می آوردیم! روز معلم ها هم که دیگه می ترکوندیم!
دلم می خواد اینجا بیایم و از خاطرات و بلاهایی که سر معلم هامون آوردیم بگیم.
خاطره های با نمک تعریف کنین خواهشن! بچه مثبت بازی راه نندازین که گل خریدم و کادو و این حرفا!!!
 

آبجی

عضو جدید
کاربر ممتاز
خب عرضم به حضورت ابجی گلم که خودت که میدونی من ته ارومی و مظلومی هستم :surprised: من و شیطنت ؟؟؟ :confused: حرفا میزنیا :Ph34r:

ولی خب انشاالله که همه مسئولین مدرسه از شیطنت هامون بگذرن :cry:

اولین خاطره ای که با خوندن تاپیکت به نظرم رسید رو میگم :

یادمه سال دوم راهنمایی بودیم هفته معلم رو برنامه ریزی کرده بودیم که هر روز برای یکی از معلمامون جشن بگیریم معلم حرفه و فن بنده خدا ته سادگی بود الان که بهش فکر میکنم دلم براش کباب میشه :w05: یه کیک گرفته بودیم براشون نمیدونم یادتون هست یا نه تو حرفه و فن ما دخترا پخت کیک و الویه و شیرینی و ... بود (( البته برا زمان ما :redface: )) قرار بر این بود که براشون کیک بپزیم که بچه ها گفتن بخریم بهتره خوشبختانه همه قبول کردن


دو نفر از بچه ها مسئل خرید کیک شدن موقع خرید یه جعبه اضافه هم گرفته بودن :w12: یکی از بچه هامون هم برادرشون کلکسیون حشرات و حیوانات داشت که یه موش کش رفته بود :w11:جاتون خالی موشو گذاشتیم تو جعبه و درشو بستیم :w16: همه چی اماده بود کلاس تزئین شده چاقو اماده معلم بی خبر از همه چی هم اماده :w25: هیچ وقت صحنه ای که در جعبه رو باز کرد یادم نمیره (( ضمن اینکه معلمون حتی از پشه هم میترسید چه برسه به موش ))


بیست دقیقه طول کشید تا خانم بهوش اومدن و حالشون خوب شد :w22: یادش بخیر کلی خندیدیم :w15: ولی خب نامردی کرد در حقمون :redface: هم معلم هم ناظم و مدیر مدرسه :cry: هم از نمرات ترم همه مون کم کردن هم از انضباطمون :w04:تازه تمام اولیا رو هم خواستن و از تک تک مون تعهد نامه کتبی گرفتن :w44:

یادش بخیر دورانی بودا هنوز هم همون معلمون رو میبینم و خنده ام میگیره :redface:
 

آبجی

عضو جدید
کاربر ممتاز
از اون شیطونا بودینا :razz:

نه بابا من به این ارومی بگو از این دیفال صدا در بیاد از من در نمیاد :redface: اما خب نمیدونم تو دبیرستان چی شده بود که دستم برا یکی از معلم هامون رو شده بود :Ph34r:

یه دفعه داشتیم موشک بازی میکردی سال دوم دبیرستان سر زنگ ادبیات بود معلم داشت رو تخته نکاتی رو یادداشت میکردن منم دسیدم پشتشون به ما هست بلند شدم موشک رو بندازم همون موقع برگشت منم به همون حالت تاکسیدرمی شدم و خشک شدم :w25:
 

Sarp

مدیر بازنشسته
واسه تشکر از پستهایی که خوشتون میاد لطفا فقط از دکمه تشکر استفاده کنید
وگرنه اگه اسپما زیاد شه مجبورم تایپیک رو حذف کنم !
مرســـــــــــــــــی:gol::gol::gol::gol::gol::smile::heart::heart:
 

Mossit

عضو جدید
کاربر ممتاز
یه بار با مدادپاک کن زدیم تو سر یکی از معلم ها. بیچاره مشکل بینایی داشت بعد ادعا هم کرد که ما رو هم دیده!:surprised: چه حرفا
یه بار هم من یه مداد نوکی داشتم قسمت گیره جیب اش رو کج کرده بودم سر کلاس باهاش ملودی میزدم یکی از بچه ها ازم گرفت اش اون هم تصنیفی رو اجرا کنه که فالش زد و دقیقا همان معلم باز ادعا کرد که میدونه کی بوده باید خودش رو معرفی کنه. یادش بخیر مداد نوکی ام ضمیمه پرونده این رفیقم شد! :cool: وسایل زیاد ضمیمه پرونده این بنده خدا شد. :Dیه بار هم یه تیکه یخ ضمیمه پرونده اش شد حالا بیا ثابت کن یخ آب میشه!:surprised::biggrin:
اینا ساده ترین کارهایی بود که کردیم خدا نیاره اون روزی که کارایی که ما کردیم رو بخوام جایی تعریف کنم.
ولی اگه عمری بود یه سکانس از پیش دانشگاهی رو براتون میگم. افتضااااااااااااااااااح:D
 

f.mohebbi

عضو جدید
من کلا بچه آرومی بودم تو مدرسه
شایدم به این خاطر بود که خجالتی بودم :redface: به هر حال به قول آبجی از دیفال صدا در می اومد از من صدا در نمیاومد.
ولی بازم بخوایم نخوایم یه بلاهایی سر مدرسه میآوردیم. نمونش رو براتون میگم:

یادمه سال سوم دبیرستان بودیم و قرار بود امتحان پایان ترم کامپیوتر بدیم ،به همین خاطر همه بچه ها قرار گذاشتیم که روز قبلش نریم سر کلاس و بشینیم درس بخونیم برا امتحان. :)اتفاقا آخر سال بود و بیشتر کلاسا تق و لق بود ولی دقیق یادم نیست چرا مجبود بودیم به مدرسه بریم ،
خلاصه ما نرفتیم و روز امتحان خوش و خرم اومدیم امتحان بدیم یهویی ناظم محترممون که انگار سگ پاچشو گرفته باشه پرید تو کلاسمون و گفت شما مثلا ارشد مدرسه این خجالت نمیکشین این رفتار ها رو میکنید ،:w39:
ما هم همین طور هاج و واج مونده بودیم که چی داره میگه به ما ، مگه ما چی کار کردیم؟:question: بعد ادامه داد که چرا دیروز کلاس رو تعطیل کردین و نیومدین مدرسه؟ شما ها اینقدر سرخود شودین؟ برین ببینین تو مدرسه چه خبره ، همه کلاسا تعطیل کردن و نیومدن مدرسه حالا که این کار رو کردین حق ندارین امتحان بدین !:w00:
ما هم که باورمون نمیشد به خاطر کار ما کل مدرسه تعطیل شده باشه رفتیم کلاسا رو نگاه انداختیم دیدیم بعله همه دانش آموزا دو در کردن.:w11:
خلاصه اون روز نذاشتن ما امتحان بدیم ، خدا میدونه این بچه سوسولا چقدر گریه کردن :crying:که بهمون صفر میدن و بد بخت شدیم و چرا این کار رو کردیم و این مسخره بازی ها ،:w09: هرچی هم من بهشون میگفتم بابا اینا هیچ کاری نمیتونن بکنن و حتما از ما امتحان میگیرن به خرجشون نمیرفت که نمیرفت.:wallbash:

سرتون رو درد نیارم آخرش این شد که بعد از چند روز گفتن بیاین امتحان بدین:victory:

ما هم رفتیم امتحان دادیم و خوشبختانه نمره تاپ رو هم خودم گرفتم:thumbsup2:
 

آبجی

عضو جدید
کاربر ممتاز
نمیدونم یادتون میاد یا نه ده سال پیش برف خیلی میومد و هوا از الان خیلی سردتر بود منظورم فصل زمستونه

کلاس اول ابتدایی بودم یه معلم واقعا پیری داشتیما وقتی میگم پیر یعنی به معنای واقعی اعصاب هم نداشت مدام هم کتکمون میزد
:w39: جاتون خالی این بنده خدا حوصله ما رو هم نداشت از دختر بچه هم خیلی بدش میومد :cry: خب طبعا بچه 7 ساله خیلی شیطونه کاری:w05: باهاش کردیم که وسط سال گذاشت رفت البته بس که کتکمون زد و ما هم به خانواده هامون گفتیم اونا هم شکایتشون رو کردن و منتقلشون کردن قزوین :eek:

خب حالا خاطره ام :

زنگ املا بود ایم معلم محترممون هم چشماش ضعیف بود با وجود عینک (( به قول خودمون ته استکانی )) اون موقع ها هنوز شوفاژ مدرسه مون نداشت و با بخاری گازوئیلی کار میکرد مجاور مدرسه ما هم مدرسه پسرونه بود مدام هم این بخاری ها اتیش میگرفت تا زمانی که بابای مدرسه میومد و باک بخاری رو برمیداشت و خاموشش میکرد یه روز یکی از این پسرا بهمون سه تا امپول دادن گفتن بندازین تو بخاری مدرسه تون دیگه اتیش نمیگیره :eek: ما هم ساده باورمون شد :w20: با چه دردسری انداختیم تو بخاری روشن بهمون هم نگفته بودن که این میترکه ما هم بی خبر از همه جا :w05: وسط دیکته یهو امپوله افتخار داد و ترکید :w15: همه مون ترسیده بودیم معلمون که اولین نفر در رفت :w45: ما هم نشسته بودیم تو کلاسو داشتیم از رو هم تقلب میکردیم :w18:بعد بابای مدرسه اومد همه مون رو برد بیرون ولی خب فرداش همه مون مریض شده بودیم چون کاپشن و پالتوهامون مجاور بخاری بود همه شون سوخته بود :w25:

پ ن : ما اغفال شدیم :w05: نه اغفالمون کردن :w04:
 

پیر بابا

عضو جدید
سالهای سال معلمی کردم تا بازنشسته شدم. هیچ خاطره بدی از بچه ها ندارم. دلم برای همه شون تنگ میشه. گاهی وقتا میرم کنار مدرسه و تماشاشون میکنم. دنیای درس و مشق تنها بهشت روی زمینه که بچه ها گلهای این باغ بزرگ هستند. میدونم که هیچ معلمی خاطره بدی از مدرسه نداره. همش شادی و شیطنت بود و شیرینی مدرسه هم به همین چیزاش بود.
 

آبجی

عضو جدید
کاربر ممتاز
سالهای سال معلمی کردم تا بازنشسته شدم. هیچ خاطره بدی از بچه ها ندارم. دلم برای همه شون تنگ میشه. گاهی وقتا میرم کنار مدرسه و تماشاشون میکنم. دنیای درس و مشق تنها بهشت روی زمینه که بچه ها گلهای این باغ بزرگ هستند. میدونم که هیچ معلمی خاطره بدی از مدرسه نداره. همش شادی و شیطنت بود و شیرینی مدرسه هم به همین چیزاش بود.

یادمه سال اول ابتدایی که معلمون رو عوض کردن معلم بعدی که اومد خیلی خیلی مهربون بود وقتی یکی مون مدرسه نمیرفتیم و غیبت میکردیم همون روز میومد خونه مون ملاقاتمون :gol:

برای روز معلم که براشون کادو برده بودیم هیچ وقت جمله ای که گفتن فراموش نمیکنم با گذشت این همه سال به همه مون گفتن بهترین راه تشکر از من اینه که وقتی بزرگ و بزرگتر شدید و بیاید ببینمتون ببینم که چکاره شدین و از همه مون خواست تا جایی که میتونیم به تحصیل ادامه بدیم و یه جوری ادامه دهنده راه خودشون باشیم .

خیلی مهربون بودن و هستن دلم براشون تنگ شده دوست دارم که دوباره ببینمشون همینطور معلم کلاس دوم ابتدایی به جرات میتونم بگم بهترین معلم هام ، معلم کلاس اول ابتدایی و دوم بود وقتی که اون سال تموم شد هنوز یادمه کهن چقدر گریه کردم :cry: تازه سال بعد هم روز اول مدرسه میرفتم سرکلاسشون میشستم :redface:
 

f.mohebbi

عضو جدید
سالهای سال معلمی کردم تا بازنشسته شدم. هیچ خاطره بدی از بچه ها ندارم. دلم برای همه شون تنگ میشه. گاهی وقتا میرم کنار مدرسه و تماشاشون میکنم. دنیای درس و مشق تنها بهشت روی زمینه که بچه ها گلهای این باغ بزرگ هستند. میدونم که هیچ معلمی خاطره بدی از مدرسه نداره. همش شادی و شیطنت بود و شیرینی مدرسه هم به همین چیزاش بود.
ببخشید پیر بابا، ولی:

سال های سال درس خوندم ولی همش خاطره بد از معلما و ناظم هامون دارم، گاهی وقتا مینشستم کنج خونه و نفرینشون میکردم. به نظر من دنیای درس و مشق تو مدرسه هایی که ما درس خوندیم جهنمی بیش نبود که بچه ها هیزم اون آتیشا بودن. میگن همه اون دوران خاطره میشه اما اگه کل دنیا رو به من بدن حاضر نیستم به دوران مدرسه برگردم.

تنها دوران دبیرستان و داشتن دوستان خوب تو دوران دبیرستان باعث میشه بدی های مدرسه واسم کم رنگ بشه، اونم نه خیلی...
 

f.mohebbi

عضو جدید
نمیدونم یادتون میاد یا نه ده سال پیش برف خیلی میومد و هوا از الان خیلی سردتر بود منظورم فصل زمستونه
کلاس اول ابتدایی بودم

آبجی اینجوری میشه 17 سالت:surprised: ، چرا خودتو پیر نشون میدی ؟؟؟ تو که وقتی شکوفه های گیلاس در اومدن رفتی تو 12 سال:biggrin:
 

arayeh

عضو جدید
کاربر ممتاز
دوم دبیرستان ما شیفت ظهر بودیم، پنج شنبه ها هم که همیشه فوتبال داشت، ما هم اون ساعت آمار داشتیم.یه رادیو گرفته بودیم زیر مقنعه فوتبال گوش میکردیم،:D هفته هایی که پرسپولیس بازی داشت رادیو پیش من بود و بچه های بقیه کلاسا مدام جلو در کلاسمون از نتیجه بازی میپرسیدن. :yellowcard:توی یکی از همین بازیا پرسپولیس دقیقه 90 یه گل زد منم همچین وسط کلاس داد زدم گل که.........:redcard::sweatdrop:
 

Atishpare_Shahi

عضو جدید
کاربر ممتاز
من شیطونی نمیکردما ولی نمیدونم چرا همیشه معلما میگفتن من شیطونم :surprised:
مادرم همیشه میگه وقتی میومدم مدرسه تو تا میگفتم مادر تو هستم همه معلما برا اعتراض دور من جمع میشدن :D
سال سوم دبیرستان یکی از معلمامون که خیلی خوب بود یه روز منو دو تا از دوستامو که خیلی با هم خوب بودیمو هیچ وقت نمیذاشتن تو کلاس کنار هم بشینیمو برد یه گوشه بهمون گفت انقدر شیطونی نکنین که قراره مدرسه براتون پرونده انظباطی تشکیل بده بفرسته اموزش پرورش :surprised:
 

پیر بابا

عضو جدید
ببخشید پیر بابا، ولی:

سال های سال درس خوندم ولی همش خاطره بد از معلما و ناظم هامون دارم، گاهی وقتا مینشستم کنج خونه و نفرینشون میکردم. به نظر من دنیای درس و مشق تو مدرسه هایی که ما درس خوندیم جهنمی بیش نبود که بچه ها هیزم اون آتیشا بودن. میگن همه اون دوران خاطره میشه اما اگه کل دنیا رو به من بدن حاضر نیستم به دوران مدرسه برگردم.

تنها دوران دبیرستان و داشتن دوستان خوب تو دوران دبیرستان باعث میشه بدی های مدرسه واسم کم رنگ بشه، اونم نه خیلی...
میدونم عزیزم. گاهی اوقات با معلمینی مواجه بودم که شایسته این مقام نبودند. البته تعدادشون زیاد نیست. ناظم هایی رو هم دیدم که خیلی بی انصاف و فاقد تخصص بودند. شما هم از شانس بد قربانی اونا شدید . نمیدونم دیگه چی بگم.
 

آبجی

عضو جدید
کاربر ممتاز
آبجی اینجوری میشه 17 سالت:surprised: ، چرا خودتو پیر نشون میدی ؟؟؟ تو که وقتی شکوفه های گیلاس در اومدن رفتی تو 12 سال:biggrin:

ا خب حالا تو هم بشین از من مظلوم هی ایراد بگیرا :w00:میرم معتاد میشما :w04:((شوخی ))
منظورم کلا دهه 70 بود نه بابا 14 سالم میشه :w16:

ولی خب حق رو بهت میدم ما هم تو دوران راهنمایی یه مدیر داشتیم حالا اسمشو نمیگم این خانم از نظر جثه ای دقیقا مثل بچه های دوران راهنمایی بود قد کوتاه و یه وزن متناسب با همون قد همیشه هم مانتو وشلواری میپوشید که بچه های مدرسه تنشون بود همرنگ ماها بود

زنگای تفریح میومد بین دانش اموزا دیگه نمیشد تشخیص داد خب تو اون دوران دفتر خاطرات و عقاید بردنش تو مدرسه ممنوع بود همین طور عکس و البوم زنگ تفریح که تموم میشد دیگه برا همون عادی شده بود وقتی میدیدیم یه نفر نیست میدونستیم تو دفتره و مدیر محترم در حال پرونده سازی :cry:
 

آبجی

عضو جدید
کاربر ممتاز
میدونم عزیزم. گاهی اوقات با معلمینی مواجه بودم که شایسته این مقام نبودند. البته تعدادشون زیاد نیست. ناظم هایی رو هم دیدم که خیلی بی انصاف و فاقد تخصص بودند. شما هم از شانس بد قربانی اونا شدید . نمیدونم دیگه چی بگم.

ولی خب تا اونجایی که من دیدم و در جریان هستم مشکلات مدارس دخترونه خیلی خیلی بیشتر مدارس پسرونه هست

پ ن :
نمیخواستم از بحث اصلی منحرف بشیم فقط یه نکته بود که گفتم
 

saray_m

عضو جدید
کاربر ممتاز
یه معلم جبر داشتیم همیشه نیم ساعت دیر می اومد باقی وقت کلاس هم باید به سخنرانیاشون در مورد فوتسال گوش میکردیم نه درس :w00:بعدشم میفرمودند تمرینا رو هم حل نمیکنیم برین حل المسائل بخرین این معلمه تاریخ امتحان میانترممون رو که گفت تاریخ ناجوری بود هر چقدر گفتیم عوضش نکرد روز امتحان ما رفتیم خانم به جای 9 ساعت 11 تشریف اوردن ماهم اعصابمون خورد بود تصمیم گرفتیم برگه ها رو سفید بدیم :w02:
رفتیم نشستیم برگه ها رو داد دیدیم سوالا در حدی راحته که بدون اغراق یه دانش اموز راهنمایی هم میتونه جواب بده هی وسوسه شدیم جواب بدیم ولی ندادیم معلمه هم هی التماسمون میکرد بچه ها تر و خدا بنویسید دید فایده نداره تهدید کرد همه تون رو میندازم :w06:اما بازم فایده نداشت همگی پا شدیم رفتیم اخر سر هم نمره هامون 17 18 شد:w18::w15:
 

f.mohebbi

عضو جدید
ا خب حالا تو هم بشین از من مظلوم هی ایراد بگیرا :w00:میرم معتاد میشما :w04:((شوخی ))
منظورم کلا دهه 70 بود نه بابا 14 سالم میشه :w16:

ولی خب حق رو بهت میدم ما هم تو دوران راهنمایی یه مدیر داشتیم حالا اسمشو نمیگم این خانم از نظر جثه ای دقیقا مثل بچه های دوران راهنمایی بود قد کوتاه و یه وزن متناسب با همون قد همیشه هم مانتو وشلواری میپوشید که بچه های مدرسه تنشون بود همرنگ ماها بود

زنگای تفریح میومد بین دانش اموزا دیگه نمیشد تشخیص داد خب تو اون دوران دفتر خاطرات و عقاید بردنش تو مدرسه ممنوع بود همین طور عکس و البوم زنگ تفریح که تموم میشد دیگه برا همون عادی شده بود وقتی میدیدیم یه نفر نیست میدونستیم تو دفتره و مدیر محترم در حال پرونده سازی :cry:
چه زود بزرگ شدی شیطون؟
من که هنوز همون 12 سالمه
نمیخوامم بزرگ شم

حالا میبینی که مدرسه همش هم خوشی نیست؟
بعضی ها همچین شمر بودن که انگار ما ارث باباشون رو خورده بودیم ،
من کلا بچه خوبی تو مدرسه بودم همه معلما منو دوست داشتن چون هم درس خون بدم هم سر به راه، اما اینکه میدیدم دیگران رو آزار میدن حرصم در میاومد، این بیشتر آزارم میده.
 

f.mohebbi

عضو جدید
میدونم عزیزم. گاهی اوقات با معلمینی مواجه بودم که شایسته این مقام نبودند. البته تعدادشون زیاد نیست. ناظم هایی رو هم دیدم که خیلی بی انصاف و فاقد تخصص بودند. شما هم از شانس بد قربانی اونا شدید . نمیدونم دیگه چی بگم.
تنها دعایی که میتونم در حقشون کنم اینه که خدا از سر تقصیراتشون بگذره پیر بابا، که باعث میشدن بچه ها اینجوری از زندگی سیر شن.

خدایا...
 

آبجی

عضو جدید
کاربر ممتاز
حالا میبینی که مدرسه همش هم خوشی نیست؟
بعضی ها همچین شمر بودن که انگار ما ارث باباشون رو خورده بودیم

خب اینو که موافقم مثلا :

اقایون این قسمتو نخونن :w11:

یادمه تو دوران دبیرستان ناظم مدرسه با یه دفتر انضباتی میومد یهو غافل گیرمون میکرد شروع میکرد به دیدن ناخن ها و اینکه کسی زیرابرو برداشته لوازم ارایشی تو کیفش داره ؟ سی دی و . . . داره یا نه

یادش بخیر موقع اومدن دست خالی میومدن تو کلاس موقع رفتن با یه کیسه زباله از انواع و اقسام مواد ممنوعه :w12: فرداش هم باید با اولیا میومدیم مدرسه دقیقا مثل بچه های دبستانی رفتار میکردن
 

تک ستاره*

عضو جدید
کاربر ممتاز
منم اگه خدا قبول کنه یکی از بچه شیطونای مدرسه بودم.
یادم میاد روز معلم جلوی پای معلم عربی سال دوم دبیرستان سیگارت ترکوندم بیچاره غش کرد.
سر کلاس که غیر ممکن بود لواشک و نارنگی و خیار نخوریم.حالا شما توجه کنید که خیار چه بویی داری.
زنگ زدن و رقصیدن که غیر ممکن بود روزی حذف بشه.
خلاصه همیشه شکایت بندرو معلما پیش ناظم میبردن ولی چون با خانم ناظم رفیق فابریک بودیم کاری نمیتونستن بکنن.
بعد از پیش دانشگاهی هم 3 سال همکار همون خانم ناظم و همون معلمای دبیرستانم شدم.
 

dzzv_13

مدیر مهندسی فناوری اطلاعات
مدیر تالار
من که اصلااااااااااااا معلمامون رو اذیت نمیکردممممممممممم...
فقط چندتا رو سکته دادیم
معلم پنجم ابتدایی رو دو ماه راهی بیمارستان کردیم
چند تا قبض روح هم کردیم
یه مورد هم کلاس سوزی رو داشتیم

باور کنید من هیچ مقصر نبودم و گرنه الان توی زندانهای اوین بودم


یه خاطر روز معلمی :
روز معلم بود
یه پسر کلاسمون بود که همیشه چشاش خواب بود
معلم وارد شد
اون حالیش نشد

بعد از چند دقیقه که بیدار شد
بلند گفت آقا معلم تولدت مبارکککککک
 

sami1984

عضو جدید
کاربر ممتاز
خب از کجا شروع کنم
در کلاس هنر معلممون یه سیب قرمز گذاشته بود برای نقاشی.منم ردیف اول نشسته بودم.تا معلم رفت آخر کلاس یه نگاهی به نقاشی های بچه ها بندازه من سریع به سیب یه گاز زدم.این قدر تند این کار را انجام دادم که سیب داشت توی گلوم گیر می کرد.معلممون وقتی برگشت سرمیزش هاج و واج مونده بود...........
یه معلم خفن ریاضی داشتیم.همون ماه اول از سال تحصیلی می خواست امتحان بگیره.ما هم که حس امتحانو نداشتیم.صبح زود با یکی از بچه ها از دیوار مدرسه بالا رفتیم.کلاسمون هم تو حیاط بود.کف کلاس 3 گالن وایتکس خالی کردیم و سریع از مدرسه بیرون رفتیم.تا یه هفته یه تخته گذاشتن تو حیاط مدرسه کلاسامون تو حیاط برگزار می شد............
معلم فیزیکمون می خواست امتحان بگیره.سوالات را هم آماده کرده بود و داده بود تو دفتر مدیر دروس که زیراکس بگیره.ما هم برنامه ریزی کردیم و یه دعوای صوری جلوی دفتر مدیر دروسمون راه انداختیم و یکی از بچه ها سوالات امتحان را با سوالاتی که خودمون آماده کرده بودیم عوض کرد.چند روز بعد هم همون سوالات از ما امتحان گرفته شد...................
بعد از مدتی از شروع سال تحصیلی دستشویی معلم ها را از دانش آموزان جدا کردن.من و یکی از دوستانم از یه کلاس دیگه وسط کلاس با اجازه از معلمامون از کلاس بیرون رفتیم و تمام آفتابه های دستشویی های معلم ها را جمع کردیم گذاشتیم در دستشویی دانش آموزان........
یه معلم شیمی داشتیم قدش کوتاه بود همیشه قبل از کلاس تخته پاک کن را بالاس تخته می گذاشتیم تا دستش نرسه.بعد هم آخر کلاس می نشستیم می گفتیم آقا نمی بینیم لطفا بالاتر بنویسید.......
 

sami1984

عضو جدید
کاربر ممتاز
منم اگه خدا قبول کنه یکی از بچه شیطونای مدرسه بودم.
یادم میاد روز معلم جلوی پای معلم عربی سال دوم دبیرستان سیگارت ترکوندم بیچاره غش کرد.
سر کلاس که غیر ممکن بود لواشک و نارنگی و خیار نخوریم.حالا شما توجه کنید که خیار چه بویی داری.
زنگ زدن و رقصیدن که غیر ممکن بود روزی حذف بشه.
خلاصه همیشه شکایت بندرو معلما پیش ناظم میبردن ولی چون با خانم ناظم رفیق فابریک بودیم کاری نمیتونستن بکنن.
بعد از پیش دانشگاهی هم 3 سال همکار همون خانم ناظم و همون معلمای دبیرستانم شدم.
خیلی دختر شیطونی هستیا
تو خونه چی از دستت می کشن
 

Sarp

مدیر بازنشسته
دوران دبیرستان بچه ها اونقده شوفاژ اولی رو انگولک کردند تا اینکه بالاخره موفق شدند شیرش رو خراب کنند و ابش فواره بزنه تا سقف
من هم تحملم واسه گرما و نگهداری ظروف گرم و . . . زیاده

گفتند اینو با دستت نگه دار که این معلمه باز دو ساعت نره بالا منبر :D
نشستم کنار شوفاژ و دستمو گذاشتم رو شیر
معلم هم معلم عربی
وسط کلاس گفت آقای فلانی بیا واسه حل تمرین :D
من هم که یادم رفته بود دستم رو شیر آب شوفاژه ، بلن شدم برم . . . .
آب گرم فواره زد طفلی معلم از کله تا نوک انگشت خیس اب شد


جای خنده دار ماجرا ، کله تاس معلم بود که خدا میدونه چن ساعت وقت صرف شونه زدنش میکرد تا کمی پرپشت جلوه ش بده
 

mario22

عضو جدید
سالهای سال معلمی کردم تا بازنشسته شدم. هیچ خاطره بدی از بچه ها ندارم. دلم برای همه شون تنگ میشه. گاهی وقتا میرم کنار مدرسه و تماشاشون میکنم. دنیای درس و مشق تنها بهشت روی زمینه که بچه ها گلهای این باغ بزرگ هستند. میدونم که هیچ معلمی خاطره بدی از مدرسه نداره. همش شادی و شیطنت بود و شیرینی مدرسه هم به همین چیزاش بود.
یعنی جداً تو این همه سالی که تدریس کردین گیر بچه هایی نیفتادین که سادیسم تو خونشونه! به نظرم با این توضیحی که شما دادین، شما معلم دبستان بودین. وگرنه بچه هایی راهنمای و به ویژه دبیرستان خیلی ازین چیزی که گفتین شیطون تر و البته مردم آزار ترن!
 

mario22

عضو جدید
دوران دبیرستان بچه ها اونقده شوفاژ اولی رو انگولک کردند تا اینکه بالاخره موفق شدند شیرش رو خراب کنند و ابش فواره بزنه تا سقف
من هم تحملم واسه گرما و نگهداری ظروف گرم و . . . زیاده

گفتند اینو با دستت نگه دار که این معلمه باز دو ساعت نره بالا منبر :D
نشستم کنار شوفاژ و دستمو گذاشتم رو شیر
معلم هم معلم عربی
وسط کلاس گفت آقای فلانی بیا واسه حل تمرین :D
من هم که یادم رفته بود دستم رو شیر آب شوفاژه ، بلن شدم برم . . . .
آب گرم فواره زد طفلی معلم از کله تا نوک انگشت خیس اب شد


جای خنده دار ماجرا ، کله تاس معلم بود که خدا میدونه چن ساعت وقت صرف شونه زدنش میکرد تا کمی پرپشت جلوه ش بده
این که تقصیر تو نبوده! کار بچه ها بوده! و تو فقط نقش پطرس رو ایفا می کردی!
بگو ببینیم خودت چیکاره حسن بودی؟!
 

بردوک بزرگ

عضو جدید
کاربر ممتاز
پیش دانشگاهی افتادیم یه مدرسه تازه ساخت که خروجی شهر بود چند صد متر محوطه داشت اواسط بهار بود رفتیم تو محوطه یه گل طبیعی پیدا کردیم اخر قشنگی بود ولی باور کنید از چند متری بوی افتضاحش تو ذوق میزد اونو برای معلم بردیم یادش بخیر دستش بهش خورد تا چند روز بوی گند میداد.
 
بالا