
15سپتامبر
بابا جون
دیروز خودم را با قپان آرد کشی دکان بقالی در کامرز کشیدم،وزنم چهارکیلو زیاد شده.لاک ویلو را به عنوان آسایشگاه تندرستی به شما توصیه میکنم.

ارادتمند همیشگی جودی


بابا لنگ دراز عزیز
توجه کنید،من سال دوم دانشکده هستم!
جمعه ی گذشته به دانشکده برگشتم.با ناراحتی لاک ویلو را ترک کردم ولی خوشحالم از این که دوباره حیاط دانشکده را میبینم. برگشتن به یک محیط آشنا خیلی کیف دارد.کم کم دارم احساس میکنم در دانشکده خیلی راحت هستم. در حقیقت دارم در دنیا احساس راحتی میکنم،طوری که انگار واقعا مال همین دنیا هستم،نه اینکه قاچاقی وارد آن شده باشم...
فکر نمیکنم شما اصلا منظور مرا بفهمید.اشخاصی مثل شما که آنقدر مهم بوده اند که جزو هیئت امنا شده اند نمیتوانند احساسات آدم فقیری را که آنقدر بی اهمیت بوده که بچه ی سرراهی شده درک کنند.
حالا بابا،این جا را گوش کنید.فکر میکنید امسال با کی هم اتاق هستم؟با سالی مک براید و جولیا پندلتون.باورکنید راست میگویم.ما یک اتاق مطالعه و سه اتاق خواب کوچک داریم.این است!

سالی نامزد شده تا ارشد کلاس شود و اگر نشانه ها غلط از آب درنیاید انتخاب می شود.باید می دیدید چه فضای پر دسیسه ای است و ما چه سیاست مدار هایی هستیم.بابا جون باید خدمت تان بگویم وقتی ما زن ها حقوق خودمان را به دست بیاوریم شما مردها باید بجنبید تا حقوق تان را از دست ندهید

تازه درس شیمی را که یکی از عجیب ترین درس هاست شروع کرده ام.تا حالا هیچ درسی مثل این یکی ندیده ام.این درس ها به چیزهایی مثل مولکول و اتم می پردازد.ولی ماه بعد می توانم دقیق تر درباره ی آن بحث کنم.
من درس منطق را هم انتخاب کرده ام.
هم چنین تاریخ عمومی جهان را.
و نمایشنامه شکسپیر را.
به اضافه فرانسه.
اگر چند سال دیگر همین طوری پیش برود آدم کلا با سوادی میشوم!!!
بیشتر دوست داشتم به جای فرانسه اقتصاد بخوانم(چه درس مزخرفی)ولی جرئت نکردم این کار را بکنم(کار خوبی کردی

توی امتحان ماه ژوئن هم به زور قبول شدم.چون توی دبیرستان پایه ام در این درس قوی نبود.
دختری در کلاس هست که فرانسه را هم عین انگلیسی مثل بلبل صحبت میکند چون در بچگی با والدینش خارج بوده و سه سال در یکی از مدرسه های وابسته به صومعه درس خوانده.بنابراین میتوانید حدس بزنید که در مقایسه با بقیه چه قدر زرنگ است.صرف افعال بی قاعده برایش مثل آب خوردن است.کاش والدین من هم وقتی بچه بودم به جای پرورشگاه مرا توی یک همچین مدرسه ای به امان خدا ول کرده بودند.اما نه،چون شاید هیچ وقت با شما آشنا نمیشدم.آشنایی با شما را به درس فرانسه ترجیح میدهم.
خداحافظ بابا جون.من باید به دیدن هاریت مارتین بروم و بعد از اینکه راجع به وضع درس شیمی باهاش صحبت کردم خیلی منطقی و به طور اتفاقی چیزهایی درباره ی انتخاب ارشد بعدی بهش بگویم.
ارادتمند و سیاستمدار شما،ج.ابوت
