دلبربرفت ودلشدگان را خبر نکرد...........
تا با غم عشق تو مرا کار افتاد
بیچاره دلم در غم بسیار افتاد
بسیار فتاده بود، هم در غم عشق
اما نه چنین زار که اینبار افتاد.
دلبربرفت ودلشدگان را خبر نکرد...........
تا با غم عشق تو مرا کار افتاد
بیچاره دلم در غم بسیار افتاد
بسیار فتاده بود، هم در غم عشق
اما نه چنین زار که اینبار افتاد.
دلبربرفت ودلشدگان را خبر نکرد...........
وجودم لبریز از نیاز با تو بودن استتاب بنفشه میدهد طره مشک سای تو
پرده غنچه میدرد خنده دلگشای تو
وجودم لبریز از نیاز با تو بودن است
شامه ام عطر وجودت راجستجو میکند
از اعماق وجودم بی تو بودن را حس میکنم
و
پوچ شدنم را
و بی صدا اشک میریزم
و بی مهابا فریاد میزنم
فریاد میزنم دوستت دارم...
مجنونمو مستم به پای تو نشستم
آخر ز بدی هات بیچاره شکستم..
من نمی دانم حددوست داشتن کجاستشایداگرحدی برای ان بود،انجاپایان دوست داشتن بودبه تعدادبی نهایت دوستت دارمولی نمیدانم ،شایداگربه پایان بینهایت رسیدیمانجا هم اخر دوست داشتن باشدوشایدپایان دوست داشتننمیدانم چقدردوستت دارمبی پایان نیست،جون اخرهربی پایانی راپایانی هستشایدانقدردوستت دارم که می توانم بنویسمدوستت دارم،بیشترازخودم کمترازخدا
از این نگاه خسته ام پیداست
بی تو
نفس کم مانده
دل غوغاست
ای نازنین قصه های دور
هرجای دنیایی
دلم آنجاست............
تا جایی که خورشید به راهش ادامه دهد من هم ادامه خواهم داد و تو را فراموش نخواهم کرد
تا وقتی که دریا ساحل را فراموش نکرده
کاش میدانستی در دل شیشه ای من چه میگذرد؟؟؟
کاش میدانستی غروب های زندگی ام دیگر طلوعی ندارد...
کاش نسیم غروب درد دل مرا به تو بگوید
دلتنگت هستم
میخواهم پیچکی شوم وحشی
بپیچم به پروپای ثانیه هایت
تا حتی نتوانی
لحظه ای ...
بی مـن بودن را زندگی کنی
یادم از یادت رفت
بی صدا قلبم مرد
من شدم تنها تر
خاطراتت رو غم برد
بی هوس عاشق بود
این دل بیچارم
از هوس تو رفتی
یکنفر در هـمین نزدیکــی ها
چــيزی
به وسعت یک زنــدگی برایت جا گذاشته است
خیالـــت راحت باشد
آرام چشمهایت را ببــند
یکنفر برای همه نگرانـــــی هایت بیــدار است
یکنفر که از همه زیبایی های دنیــاتـنهـا تـــو را بـــــاور دارد ...
یادمان باشد گر خاطرمان تنها ماند طلب عشق زهر بی سرو پایی نکنیمدائم گل اين بستان شاداب نميماند
درياب ضعيفان را در وقت توانايي
می پرسم از نفس نفس با تو بودنمیادمان باشد گر خاطرمان تنها ماند طلب عشق زهر بی سرو پایی نکنیم
تو كمان كشيده و در كمين كه زني به تيرم و من غمينمی پرسم از نفس نفس با تو بودنم
با من خیال بودنت آیا غریبه است؟
تو كمان كشيده و در كمين كه زني به تيرم و من غمين
همه غمم بود از همين كه خدا نكرده خطا كني
تو كمان كشيده و در كمين كه زني به تيرم و من غمين
همه غمم بود از همين كه خدا نكرده خطا كني
یار بیگانه مشو تا نبری از خویشم / غم اغیار مخور تا نکنی ناشادم
یار بیگانه مشو تا نبری از خویشم / غم اغیار مخور تا نکنی ناشادم
یــــــــک عمر ،سلام
ماييم و نواي بي نوايي
بسم الله اگر حريف مايي
تنها مسير مانده براى عبور منیــــــــک عمر ،
با نگـاهـــــــم گـــفتم :
دوســــتت دارم !!
اما گـــوش نمی کردند !
چـــشم هـایــت . . . !
تا كي به تمناي وصال تو يگانهتنها مسير مانده براى عبور من
پس آوچه هاى مبهم این شعر آهنى است
سلام دوستان
همیشه بی خبر از حال خویشتن بودمتا كي به تمناي وصال تو يگانه
اشكم شود از هر مژه چون سيل روانه
همه از من گریزانندتا كي به تمناي وصال تو يگانه
اشكم شود از هر مژه چون سيل روانه
تا كي به تمناي وصال تو يگانه
اشكم شود از هر مژه چون سيل روانه
اگر چه نزد شما تشنه ی سخن بودمهمه از من گریزانند
توهم بگذر ازین تنها
همه از من گریزانند
توهم بگذر ازین تنها
همیشه بی خبر از حال خویشتن بودم
نشد جواب بگیرم سلام هایم را
هر آنچه شیفته تر از پی شدن بودم
چگونه شرح دهم عمق خستگی ها را ؟
اشاره ای کنم انگار کوهکن بودم
یک عمر می شد آری در ذره ای بگنجمهر بار بهت نگاهم سرشار از شرم مى شد
مى آرد وقتى آه چشمت با چشم هایم تلاقى
برا عزیزتونم دعا کردم....
یاد آور فقط یک بار تو روز آشنایی رامى خواستم با تو باشم، تا انتها، تا پریدن
آن شب، ولى مانعم بود یك وسعت باتلاقى
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
![]() |
اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه | مشاعره | 109 | |
![]() |
مشاعرۀ شاعران | مشاعره | 11 |