نامه هایی برای بابا لنگ دراز...

iQl

عضو جدید
کاربر ممتاز

iQl

عضو جدید
کاربر ممتاز
ادامه ....

ادامه ....



لاک ویلو
12 ژوئیه
بابا لنگ دراز عزیز


منشی شما چه طوری قضیه ی لاک ویلو را فهمیده؟(این سوال تجاهل العارف نیست،من واقعا میخواهم بدانم)برای اینکه گوش کنید:
این مزرعه قبلا مال آقای جرویس پندلتون بوده اما او آن را به خانم سمپل که دایه ی او بوده بخشیده.تا حالا همچین اتفاق تصادفی بامزه ای شنیده بودید؟(شما خبر نداری:cool:)

هنوز که هنوز است خانم سمپل یه اقای پندلتون می گوید آقا جروی و تعریف میکند که قبلا چه بچه ی شیرینی بوده.او هنوز هم یک دسته از موهای دوران بچگی آقای پندلتون را در یک قوطی دارد.این موها سرخ است یا حداقل به سرخی میزند!
از وقتی فهمیده من آقای پندلتون را می شناسم اجر و قربم پیشش خیلی زیاد شده.در لاک ویلو بهترین معرف افراد آشنا بودن با یکی از افراد خانواده ی پندلتون است.آقای پندلتون گل سرسبد این خانواده است و خوشبختانه باید بگویم جولیا از شاخه های سطح پایین تر آن است!
این جا روز به روز بیشتر به من خوش میگذرد.دیروز سوار گاری شدم.در مزرعه سه تا خوک بزرگ و نه تا بچه خوک داریم.باید باشید و ببینید چه قدر می خورند خب خوک اند دیگر!

یک عالم هم جوجه و مرغابی و بوقلمون و مرغ شاخ دار داریم.واقعا اگر آدم بتواند در ییلاق زندگی کند در شهر ماندن حماقت است.جمع کردن تخم مرغ ها وظیفه من است.دیروز وقتی داشتم در انباری بالای طویله سینه خیز سراغ تخم مرغ های لانه ای میرفتم از روی تیر چوبی افتادم.وقتی با زانوی زخمی وارد خانه شدم خانم سمپل با عصاره ی ملج روی زخمم را بست.تمام مدت هم زیر لب میگفت:ای ای!انگار همین دیروز بود که آقای جروی هم از روی همین تیرک افتاد و همین زانویش زخم شد!

منظره های این دور و بر واقعا قشنگ است.آدم از دیدن دره،رودخانه،تپه های پردار و درخت و یک کوه بلند آبی که کمی آن طرف تر است خیلی کیف میکند.
در هفته دو روز کره گیری داریم؛خامه را در خانه ی بهاره ای که از سنگ ساخته شده و جوی آبی از زیرش رد میشود نگه میداریم.بعضی از کشاورز های اطراف چرخ خامه گیری دارند ولی ما به روش های جدید اهمیت نمی دهیم.شاید خامه گیری توی تابه کمی سخت تر باشد ولی ارزان تر است.

این جا 6 گوساله داریم که برای همه شان اسم گذاشته ام:
1-سیلویا چون در جنگل به دنیا آمده.
2-لزبیا که از عنوان اشعار کاتالوس انتخاب کردم.
3-سالی
4-جولیا که حیوان خال خالی مزخرفی است
5-جودی که هم اسم خودم است.
6-بابا لنگ دراز.ناراحت که نمیشوید بابا جون نه؟خیلی حیوان جالبی است.شکلش مثل همانی است که کشیده ام؛می بینید که اسمش چقدر بهش می آید(یه گوساله با پاهای هم قد زرافه کشیده)



من هنوز وقت نکرده ام رمان جاویدان خودم را شروع کنم.زندگی در ییلاق خیلی وقتم را میگیرد.


ارادتمند همیشگی،جودی
بعدالتحریر(1):من یاد گرفته ام دونات بپزم.
بعدالتحریر(2):اگر یک وقت خواستید جوجه کشی کنید پیشنهاد میکنم نژاد باف اورپنگتون را انتخاب کنید.این نژاد پرهای خارخاری ندارد.
بعدالتحریر(3):کاش میتوانستم یک تابه از کره ای را که دیروز گرفتم برایتان بفرستم.کارگر لبنیاتی خوبی شده ام.
بعدالتحریر(4):این عکس دوشیزه جودی جروشا ابوت نویسنده ی بزرگ آینده است که دارد گاو میچراند.(خودش رو کشیده با اون گوساله ها)







 
آخرین ویرایش:

iQl

عضو جدید
کاربر ممتاز



یک شنبه
بابا لنگ دراز عزیز


گوش کنید ببینید اینی که میگویم برایتان جالب نیست؟دیروز بعدازظهر شروع کردم که برایتان نامه بنویسم و همین که نوشتم بابا لنگ دراز عزیز یادم افتاد قول داده ام برای شام کمی تمشک بچینم.برای همین کاغذ را روی میز گذاشتم و رفتم سراغ تمشک چیدن و امروز وقتی برگشتم فکر میکنید چی روی وسط صفحه ی کاغذ من نشسته بود؟یک بابا لنگ دراز واقعی!
من هم یک لنگ آن را خیلی آرام گرفتم و برداشتم از پنجره بیرون انداختم.اگر دنیا را به من بدهند حاضر نیستم حتی به یکی از آنها صدمه بزنم.چون این عنکبوت ها همیشه من را به یاد شما می اندازند.:surprised:
امروز صبح اسب گاری را بستیم و به کلیسا رفتیم.کلیسا ساختمان نقلی تر و تمیز و سفیدی است که با یک مناره و سه ستون سبک دوریک(یا شاید هم سبک ایونیایی من همیشه اینها را باهم قاطی میکنم)درجلو.
موعظه ی خواب آور خوبی بود و همه با بادبزن های برگ خرما خود را باد می زدند و توی چرت بودند.به غیر از صدا ی کشیش صدای وز وز ملخ ها هم از بیرون شنیده میشد.وقتی بیدار شدم متوجه شدم سرپا ایستاده ام و سرود میخوانم.بعدش از اینکه وعظ را نشنیده بودم تاسف خوردم.
دلم میخواست بیشتر با خصوصیات روحی کسی که این سرود مذهبی را انتخاب کرده آشنا میشدم:

بیایید و تمام سرگرمی ها و بازی های دنیوی را رها کنید
و در شادمانی های آسمانی به من بپیوندید
و گرنه یار عزیز خداحافظ برای همیشه
میروم تا تو در قعر جهنم فرو روی!

من فهمیده ام که بحث کردن درباره ی مذهب با خانواده ی سمپل بی خطر نیست.خدای آنها(که آن را آکبند از اجداد پیوریتن و دور خود به ارث برده اند)تنگ نظر،بی منطق،ظالم،پست،کینه توز و متحجر است:surprised:
شکر خدا که من هیچ خدایی را از هیچکس به ارث نبرده ام.من آزادم که خدای خودم را آن طور که آرزو دارم تصور کنم.خدای من مهربان،دلسوز،خلاق،بخشنده، فهمیده و شوخ طبع است.

من خانواده ی سمپل را خیلی دوست دارم.اعمال آنها بهتر از عقایدشان است.آنها بهتر از خدای خودشان هستند.به خودشان هم همین را گفتم و خیلی از حرف هایم مضطرب شدند.فکر میکنند من کفر میگویم من هم فکر میکنم آنها کفر میگویند.ما مذهب را از صحبت هایمان حذف کرده ایم.
الان بعد از ظهر یک شنبه است.آماسای(مرد خدمتکار)با کروات بنفش،دستکش های تیماجی زرد روشن،صورت اصلاح شده و قرمز،با کاری(دختر خدمتکار)که کلاهی بزرگ و مزین به گل های سرخ و لباس ململ آبی و موهایی-تا جایی که میشد-پیچیده شده داشت،باهم رفتند.آماسای از صبح تا ظهر درشکه را می شست و کاری هم به کلیسا نیامد تا ظاهرا ناهار بپزد ولی در حقیقت می خواست لباسش را اتو بزند.تا دو دقیقه دیگر که این نامه تمام میشود(آره جون عمت)من مشغول خواندن کتابی میشوم که در زیر شیروانی پیدایش کرده ام.اسم کتاب تعقیب است و در صفحه اول آن با خط خرچنگ قورباغه ی بامزه و بچگانه ای نوشته شده::redface:
جرویس پندلتون
اگر این کتاب را دیدید که ول می گردد بزنید توی گوشش و بفرستیدش خانه!!!

وقتی اقای پندلتون یازده سالش بوده بعد از یک بیماری تابستان این جا بوده و این کتاب را هم اینجا گذاشته است.اما ظاهرا آن را خوب خوانده چون جای چرک انگشت های یک بچه همه جای کتاب هست.چیزهای دیگر زیر شیروانی یک چرخ آبی،یک فرفره و یک تیر و کمان است.خانم سمپل آنقدر یک سره راجع بع آقای جروی حرف میزند که من دارد باورم میشود او هنوز هم یک بچه ی مامانی و کثیف با موهایی ژولیده است نه مثل آقای پندلتون که آدم گنده ای است که کلاه ابریشمی به سر میگذارد و عصا به دست میگیرد بچه ای که با تق تق و سرو صدای وحشتناک از پله بالا میرود و درها را باز میگذارد و همه اش شیرینی می خواهد(و آنطور که من خانم سمپل را شناخته ام هربار به او شیرینی می دهد).ظاهرا جروی بچه ای ماجراجو،شجاع و راستگو بوده.اما وقتی فکر میکنم او از خانواده ی پندلتون است افسوس میخورم.او شایستگی بیشتری دارد.:razz:
از فردا یک ماشین بخار و سه کارگر دیگر می آیند تا خرمن بکوبیم.
متاسفم که بگویم باترکاپ(گاو خال خالی یک شاخ،مادر لزبیا)کار شرم آوری کرده.جمعه شب به باغ میوه رفته و آن قدر سیب های پای درخت ها را خورده که مست شده.دو روزی هم سیاه مست بوده.باورکنید راست میگویم.تا حالا یک همچین افتضاحی شنیده بودید؟:surprised::biggrin:


دوستدار یتیم و همیشگی شما جودی ابوت





 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

VictoOry

عضو جدید
کاربر ممتاز
شکر خدا که من هیچ خدایی را از هیچکس به ارث نبرده ام.من آزادم که خدای خودم را آن طور که آرزو دارم تصور کنم.خدای من مهربان،دلسوز،خلاق،بخشنده، فهمیده و شوخ طبع است.

..
 

**yosam**

عضو جدید
کاربر ممتاز
خیلی دوسش دارم.ممنوم ازت:gol:
واقعا منو میبره به دوران کودکیم.
 
  • Like
واکنش ها: iQl

Paydar91

کاربر فعال تالار مهندسی برق ,
کاربر ممتاز
چی تاپیک خوبی.....حیفش همه رو یه جا گذاشتید...
کاش به مرور زمان میذاشتید این جوری ادم حوصله میکرد همشو میخوند و خیلی بهتر بود...
به هر حال ممنون.
 
  • Like
واکنش ها: iQl

iQl

عضو جدید
کاربر ممتاز
یادش بخیر عجب کارتونی بود............

:w16:

:w27:مرسی عزیزم
جالب انگیزناکه

:thumbsup:

خیلی دوسش دارم.ممنوم ازت:gol:
واقعا منو میبره به دوران کودکیم.

اره خدایی :(

چی تاپیک خوبی.....حیفش همه رو یه جا گذاشتید...
کاش به مرور زمان میذاشتید این جوری ادم حوصله میکرد همشو میخوند و خیلی بهتر بود...
به هر حال ممنون.

به به ببین کی اینجاست اولین دوست من تو باشگاه...:gol:


شکر خدا که من هیچ خدایی را از هیچکس به ارث نبرده ام.من آزادم که خدای خودم را آن طور که آرزو دارم تصور کنم.خدای من مهربان،دلسوز،خلاق،بخشنده، فهمیده و شوخ طبع است.

..

:thumbsup2:


ممنون از حضورت...
 

iQl

عضو جدید
کاربر ممتاز




;);)

مممنون...........

قابل شما را نداشت...

سلام.جالب بود.ممنون

خوش اومدی ...;)

بازم عالیه مرسییییییییییییییی

ممنون بابالنگ دراز باشگاه;)

بیا بالا............

کجا بیاد بالا خودش بالاست :d
 

aryana.sh

عضو جدید
کاربر ممتاز
یعنی من عاااااااشق جودی ام! هرچی بگم کم گفتم
 
  • Like
واکنش ها: iQl

...Melody

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
این یکی از بهترین تاپیک هایی هست که دیدم
چه کارتون و چه کتابش عالیه(گرچه من کتاب دومش رو دوست ندارم خیلی)
ممنونم عزیزم


پ.ن:گاهی به حال بچه های نسل جدید تأسف می خورم که ما چه چیزایی می دیدیم، اینا چی می بینن!:w05:
 

Similar threads

بالا