من به ديدار خدا رفتم و شد

Mehran Aalto

عضو جدید
کاربر ممتاز







من به ديدار خدا رفتم و شد









با کراوات به ديدار خدا رفتم و شد

بر خلاف جهت اهل ريا رفتم و شد
ريش خود را ز ادب صاف نمودم با تيغ
همچنان آينه با صدق و صفا رفتم و شد
با بوي ادکلني گشت معطر بدنم
عطر بر خود زدم و غالبه سا رفتم و شد
حمد را خواندم و آن مد"ولاالضالين"را
ننمودم ز ته حلق ادا رفتم و شد
يکدم از قاسم و جبار نگفتم سخني
گفتم اي مايه هر مهر و وفا رفتم و شد
همچو موسي نه عصا داشتم و نه نعلين
سرخوش و بي خبر و بي سرو پا رفتم و شد
"لن تراني"نشنيدم ز خداوند چو او
"ارني" گفتم و او گفت "رثا" رفتم و شد
مدعي گفت چرا رفتي و چون رفتي و کي؟
من دلباخته بي چون و چرا رفتم وشد
تو تنت پيش خدا روز و شبان خم شد و راست
من خدا گفتم و او گفت بيا رفتم و شد
مسجد و دير و خرابات به دادم نرسيد
فارغ از کشمکش اين دو سه تا رفتم و شد
خانقاهم فلک آبي بي سقف و ستون
پير من آنکه مرا داد ندا رفتم وشد
گفتم اي دل به خدا هست خدا هادي تو
تا بدينسان شدم از خلق رها رفتم و شد


 

cinderella

عضو جدید
کاربر ممتاز
تنکیو ورررررررررررررری ماچ آقا مهران بابت تاپیکه پر محتوا و باحالتون ;);)
 

urmiaaa

عضو جدید
آقایی از جلوی بانک ملی رد میشد دید سه تا ماشین جایزه گذاشن (( پژو . پیکان . رنو ))
رقت جلوی امام زاده محلشون زانو زد دستها رو بلا برد و دعا کرد ...خدا یا اون پژو رو واسه من در بیار ....... چند روز وقتی بازم از اونجا رد میشد دید که فقط پیکان و رنو اونجا باقی مونده و پژو واسه یکی دیگه در اومده دست از سماجت ورنداشت و بقول خودش ناشکری نکردو واسه پیکانم مثل دفعه قبلی دست به دعا زد البته این دفعه چاشنیشو زیادتر کرد ... پیکانم نصیب ایشون نشدو با نا اومیدی به راه خودش ادامه داد تو راه سه چهار تا مورچرو دیدو تا سه نشه بازی نشه رو یادش افتاد و رفت محکم در امام زاده رو گرفتو همچین تکون داد که امام زاده یکم موند از جاش در بیاد تا جا داشت خودشو به موش مورده گی زد دعا کردو دعا کردو بازم دعا کرد ....... شب شد خدا یکی از فرشته هاشو به خواب زنش فرستاد فرشته در حالی که چشماشو میمالید به زنه گفت به این شوهر مرتیکت بگو بره یه حساب تو بانک باز کنه .................
میدونم بی مزه بود ولی فقط این به ذهنم رسید

رفتن پیش خدا به تیپ و قیافه و حتی شخصیت شما نیست به نظر من هیتلر با اون جدیت پشتکار و اعتقادی که به کارش داشت به مراتب بیشتر از خیلیا تونست بخدا نزدیکتر بشه
 

shahryar14

عضو جدید
کاربر ممتاز
درسته
معتقدم ماها بجای اینکه به اصل و ریشه قضیه بپردازیم، حواسمون رو دادیم به ظواهر و چیزهایی که دیده می شن.

یه داستانی بود، یادم نمیاد الان که کجا خوندم یا شنیدمش:
زمان حضرت موسی (یا یکی دیگه از پیامبران بنی اسرائیل) پیرمردی بوده که داشته با خدای خودش حرف می زده:
خدایا اگه بیام پیشت و ببینمت
کفشات و واکس می زنم و تمیز می کنم.
لباسات رو می شورم برات.
برات غذا درست می کنم.
پاهات رو ماساژ می دم و خلاصه کلی داشته از اینجور حرفا می زده.

از قضا همین پیغمبری که عرض کردم داشته از اون نزدیکی ها رد می شده و سخنان اون پیره مرد رو می شنوه و همین باعث می شه که قدری اشفته بشه و اعتراض بکنه که فلانی اینا چیه که تو داری میگی، مگه خدا مثل ما آدماس که بخواد لباس بپوشه، کفش داشته باشه، پا داشته باشه و ....

مثل اینکه اون بابا هم به دلش میاد و ناراحت می شه که چرا داشته اشتباه می کرده.

می گن خدا فرشته وحیش رو می فرسته خدمت همون پیغمبرش که چرا بنده ما رو که داشت با ما حرف می زد از درگاه ما روندی؟
اون داشت بهترین مناجات ها رو با ما می کرد. - کنایه از اینکه در حد درک و فهم خودش داشت خالصانه با من صحبت می کرد.
و بقیه داستان....

اینجاس که شاعر هم گفته:
ما برون را ننگریم و قال را ما درون را بنگریم و حال را

کافیه در درگاه خدا یه جو ادب داشته باشیم و به اوامر الهی به دیده احترام بنگریم. اونوقته که خواهیم دید که خیلی از مسائل برامون حل شده ست و خیلی از مشکلاتی که باهاش دست به گریبانیم دیگه مطرح نیستند.
 

urmiaaa

عضو جدید
قشنگ بود ولی.......
چطور میشه ادعا کرد کسی رو دوست داریم ولی به خواسته هاش توجه نداریم وبعد با چه رویی میتونیم به دیدنش بریم
انگار با تایپیک بغلی اشتباه شد ولی جواب میدم ادعا با شعار هیچ فرقی نداره باید در عمل ثابت بشه و وقتی ثابت بشه همه چی حله
 

venous_20

عضو جدید
کاربر ممتاز
انگار با تایپیک بغلی اشتباه شد ولی جواب میدم ادعا با شعار هیچ فرقی نداره باید در عمل ثابت بشه و وقتی ثابت بشه همه چی حله
ادعا نمیکنم تمام خواسته ای خدا رو انجام میدم ولی میتونم با جرات ادعا کنم سعی کردم پایه های مسلمون بودن رو رعایت کنم
 

urmiaaa

عضو جدید
ادعا نمیکنم تمام خواسته ای خدا رو انجام میدم ولی میتونم با جرات ادعا کنم سعی کردم پایه های مسلمون بودن رو رعایت کنم

من هم خودمو یک مسلمون میدونم و اظهار دارم که ملزومات اونرو رعایت میکنم پس چطوره که من این موضوع رو براحتی قبول میکنم ولی شما نه یکی از ما دو تا افراط داریم
 

محمدیان

عضو جدید
کاربر ممتاز
خیلی زیبا بود ممنون :gol:


من با ونوس خانوم موافقم . به نظرم اگه اون شبان داستان موسی و شبان برای خدا عزیز بود برای این بود که در حد درکش خدا رو می پرستید! ولی اگه موسی با اون لحن خدا رو ستایش می کرد مطمئنا مقرب درگاه الهی نبود.
 

venous_20

عضو جدید
کاربر ممتاز


من هم خودمو یک مسلمون میدونم و اظهار دارم که ملزومات اونرو رعایت میکنم پس چطوره که من این موضوع رو براحتی قبول میکنم ولی شما نه یکی از ما دو تا افراط داریم
پیدا کردن جواب خیلی راحته
هردو به قران رجوع می کنیم ببینیم شرع درباره ارتباط بین نامحرم چه دستوری داده
 

BeyondY

عضو جدید
حالا شاعرِ شعر صفحه قبل کی هستن؟ ؟؟؟!!!!

به یاد خواجه حافظ:

عشقت رسد به فریاد گر خود به سان حافظ............ قرآن ز بر بخوانی در چهارده روایت
 
آخرین ویرایش:

shahryar14

عضو جدید
کاربر ممتاز
انگار با تایپیک بغلی اشتباه شد ولی جواب میدم ادعا با شعار هیچ فرقی نداره باید در عمل ثابت بشه و وقتی ثابت بشه همه چی حله

در کل با ونوس خانوم موافقم، هرچند حرف شما رو هم قبول دارم.
شعار و ادعا بسته به جایگاه و نوع کاربرد (از نظر فردی یا اجتماعی و یا سیاسی و ...) می تونه ماهیت و ارزش های متفاوتی داشته باشه.
این نوع شعار یک شعار فردیه، بین خالق و مخلوق مطرح می شه.
و هر نوع فکر، ایده، شعار و ... ای که در بارگاه الهی خالصانه و متفکرانه مطرح بشه می تونه انسان رو به تعالی نزدیکتر بکنه.
آدم با فکر کردن، شک کردن، تردید کردن و ... هست که می تونه به اطمینانی برسه و همین اطمینان باعث می شه که فعل به مرحله اثبات در عمل برسه.
 

urmiaaa

عضو جدید
در کل با ونوس خانوم موافقم، هرچند حرف شما رو هم قبول دارم.
شعار و ادعا بسته به جایگاه و نوع کاربرد (از نظر فردی یا اجتماعی و یا سیاسی و ...) می تونه ماهیت و ارزش های متفاوتی داشته باشه.
این نوع شعار یک شعار فردیه، بین خالق و مخلوق مطرح می شه.
و هر نوع فکر، ایده، شعار و ... ای که در بارگاه الهی خالصانه و متفکرانه مطرح بشه می تونه انسان رو به تعالی نزدیکتر بکنه.
آدم با فکر کردن، شک کردن، تردید کردن و ... هست که می تونه به اطمینانی برسه و همین اطمینان باعث می شه که فعل به مرحله اثبات در عمل برسه.
چون ونوس خانوم این بحث رو از یک تایپیک دیگه به این تایپیک کشوندند شاید شما دوستان از بحث اول ما خبر نداشته باشین. ونوس آشنایی قبل از ازدواج رو با اعتقاداتشون متضاد میدونستند البته دنبال راهی می گشتند که این آشنایی رو بتونند عملی کنند...
و ادامه بحث مون که در اینجا موجوده حالا شهریار جان شما شعار مارو به دعا کردن در واقع همون شعار فردی تشبیه کردین... این بحث رو بنظر بنده یک خانوم باید با ونوس انجام میداد چون بنده از حقوق زنان حمایت میکردم و اینکه یک زن اجازه داره آیندشو لاقل بهتر بشناسه
- - - - - -
عین حرف شما (( و هر نوع فکر، ایده، شعار و ... ای که در بارگاه الهی خالصانه و متفکرانه مطرح بشه می تونه انسان رو به تعالی نزدیکتر بکنه.)) بنده هم به این اصل اعتقاد دارم که اعتقاد انسانه که برای شما گناه یا خیر به همراه میاره نمونش عذاب وجدانه بنده ایشون رو به سمت ملایم تر کردن طرزه فکرشون راهنمایی کردم و هنوزم فکر میکنم که چاره ای جز این ندارند
:gol:
 

mahtab.sh

عضو جدید
کاربر ممتاز
خدا بزرگتر از اونیه که از بشر کوچک خواسته داشته باشه

خدا بزرگتر از اونیه که از بشر کوچک خواسته داشته باشه

قشنگ بود ولی.......
چطور میشه ادعا کرد کسی رو دوست داریم ولی به خواسته هاش توجه نداریم وبعد با چه رویی میتونیم به دیدنش بریم
من با شما مخالفم دوست خوبم :gol: ،از این نظر که " به خواسته هاش توجهی نداریم " ، به نظر من کسی نمی تونه تعیین کنه که خواسته های خدا از مخلوقاتش چیه ، اصلا این یک نوع بی اعتقادی به ذات خداست ،داشتن خواسته یعنی داشتن کمبود ، و خدا از این صفت پاکه ، اگر هر چیزی رو که با عقل و اخلاقیات بشری جور در میاد انجام بدیم خدا رو شناختیم و دوستش داشتیم اما اگر فکر کنیم تو فلان دین و فلان آدم به اصطلاح مذهبی چه خطی میخوان به ما بدن و ما باید تو چارچوب مشخص عبادت کنیم و ... خدا رو نشناختیم ، کسی که خدا رو خودش حس میکنه و درکش میکنه خیلی با خداتر از اونیه که دیگران وجود خدا رو براش به نمایش بزارن و اون فقط تقلید کنه:heart:
 

shahryar14

عضو جدید
کاربر ممتاز
من با شما مخالفم دوست خوبم :gol: ،از این نظر که " به خواسته هاش توجهی نداریم " ، به نظر من کسی نمی تونه تعیین کنه که خواسته های خدا از مخلوقاتش چیه ، اصلا این یک نوع بی اعتقادی به ذات خداست ،داشتن خواسته یعنی داشتن کمبود ، و خدا از این صفت پاکه ، اگر هر چیزی رو که با عقل و اخلاقیات بشری جور در میاد انجام بدیم خدا رو شناختیم و دوستش داشتیم اما اگر فکر کنیم تو فلان دین و فلان آدم به اصطلاح مذهبی چه خطی میخوان به ما بدن و ما باید تو چارچوب مشخص عبادت کنیم و ... خدا رو نشناختیم ، کسی که خدا رو خودش حس میکنه و درکش میکنه خیلی با خداتر از اونیه که دیگران وجود خدا رو براش به نمایش بزارن و اون فقط تقلید کنه:heart:

اینم نظریه و در جای خودش محترم.
اما یه اعتراض کوچیک دارم به جمله هاتون.
خدا تو قرآن به بندگانش امر کرده که عبادتش کنند و به یادش باشند.
یعنی این رو از ما خواسته
حالا اگه کسی پیدا بشه و بگه که معنی این آیه قرآن اینه که خدا به عبادت بندگانش احتیاج داره که این رو گفته، کم بیراه نرفته.
بجز این موردی که ذکر کردم چیزهای زیاد دیگه ای هم از ما خواسته شده، مثل امر به نیکی به پدر و مادر، حسن همجواری با همسایگان و مردم جامعه، حسن خلق، قرض الحسنه و ...
همه اینها فقط و فقط بخاطر اینه که ماها رو بالاتر ببرن. بخاطر افزایش ظرفیت خودمونه.
و این خواسته ها هیچ منافاتی با ذات پاک و اقدس الهی نداره.
برعکس خیلی هم خوبه و اگه کسی به این فکر باشه که این خواسته های الهی رو درست و بجا انجام نداده و از خدای خودش شرمنده باشه، این جای بسی تامل و تقدیر داره.
:gol:
 

8731031

عضو جدید
تو ندیدی که صدیق تر از تو که بود شیر خدا
می نمی زد به محاسن تبر جهل و جفا؟

از راه دیدار خدا با کراوات و جای ریش
به گمانم نگذرد آن سید صاحب صفا

تو که میگویی سخن از مایه مهر و وفا
پس بدان خوشترش می آید ز ته حلق ادا

می روی سوی خدا بی سر و پا و بی خبر
از رموز قید و فعلش در کلام و در عصا

یک دم از قاسم و جبار نگفتی سخنی؟
قاسمش قاسم عدل است و جبارش بود نام خدا

نکند بیشتر از پیغمبر و سلمان دلت نزد خداست
که خلاف جهت آنها روی پیش خدا

خدایا لعنتت باشد بر آن ابلیس شوم
که نکرد سجده بر آدم چو اینان بر خدا

ترسم ای دوست تو هم چون چرچیل
صورتت را ز برای کس دیگر بدهی برق و جلا

عشق اگر با بی نمازیست که این مشکل نیست
مرد آن است که طبق سنتش سیر کند سوی خدا
 

8731031

عضو جدید
تو ندیدی که صدیق تر از تو که بود شیر خدا
می نمی زد به محاسن تبر جهل و جفا؟

از راه دیدار خدا با کراوات و جای ریش
به گمانم نگذرد آن سید صاحب صفا

تو که میگویی سخن از مایه مهر و وفا
پس بدان خوشترش می آید ز ته حلق ادا

می روی سوی خدا بی سر و پا و بی خبر
از رموز قید و فعلش در کلام و در عصا

یک دم از قاسم و جبار نگفتی سخنی؟
قاسمش قاسم عدل است و جبارش بود نام خدا

نکند بیشتر از پیغمبر و سلمان دلت نزد خداست
که خلاف جهت آنها روی پیش خدا

خدایا لعنتت باشد بر آن ابلیس شوم
که نکرد سجده بر آدم چو اینان بر خدا

ترسم ای دوست تو هم چون چرچیل
صورتت را ز برای کس دیگر بدهی برق و جلا

عشق اگر با بی نمازیست که این مشکل نیست
مرد آن است که طبق سنتش سیر کند سوی خدا
 

8731031

عضو جدید
زبان بریده

زبان بریده

تو ندیدی که صدیق تر از تو که بود شیر خدا
می نمی زد به محاسن تبر جهل و جفا؟

از راه دیدار خدا با کراوات و جای ریش
به گمانم نگذرد آن سید صاحب صفا

تو که میگویی سخن از مایه مهر و وفا
پس بدان خوشترش می آید ز ته حلق ادا

می روی سوی خدا بی سر و پا و بی خبر
از رموز قید و فعلش در کلام و در عصا

یک دم از قاسم و جبار نگفتی سخنی؟
قاسمش قاسم عدل است و جبارش بود نام خدا

نکند بیشتر از پیغمبر و سلمان دلت نزد خداست
که خلاف جهت آنها روی پیش خدا

خدایا لعنتت باشد بر آن ابلیس شوم
که نکرد سجده بر آدم چو اینان بر خدا

ترسم ای دوست تو هم چون چرچیل
صورتت را ز برای کس دیگر بدهی برق و جلا

عشق اگر با بی نمازیست که این مشکل نیست
مرد آن است که طبق سنتش سیر کند سوی خدا





[

QUOTE=Mehran Aalto;1210328]


من به ديدار خدا رفتم و شد









با کراوات به ديدار خدا رفتم و شد

بر خلاف جهت اهل ريا رفتم و شد
ريش خود را ز ادب صاف نمودم با تيغ
همچنان آينه با صدق و صفا رفتم و شد
با بوي ادکلني گشت معطر بدنم
عطر بر خود زدم و غالبه سا رفتم و شد
حمد را خواندم و آن مد"ولاالضالين"را
ننمودم ز ته حلق ادا رفتم و شد
يکدم از قاسم و جبار نگفتم سخني
گفتم اي مايه هر مهر و وفا رفتم و شد
همچو موسي نه عصا داشتم و نه نعلين
سرخوش و بي خبر و بي سرو پا رفتم و شد
"لن تراني"نشنيدم ز خداوند چو او
"ارني" گفتم و او گفت "رثا" رفتم و شد
مدعي گفت چرا رفتي و چون رفتي و کي؟
من دلباخته بي چون و چرا رفتم وشد
تو تنت پيش خدا روز و شبان خم شد و راست
من خدا گفتم و او گفت بيا رفتم و شد
مسجد و دير و خرابات به دادم نرسيد
فارغ از کشمکش اين دو سه تا رفتم و شد
خانقاهم فلک آبي بي سقف و ستون
پير من آنکه مرا داد ندا رفتم وشد
گفتم اي دل به خدا هست خدا هادي تو

تا بدينسان شدم از خلق رها رفتم و شد


[/QUOTE]
 
بالا