در فنجان خالی میشوم
شبیه عابران خسته
مرا قورت میدهی و من
راه قلبت را پیش میگیرم
در قهوه ای که
به رگهایت جاری است!
شبیه عابران خسته
مرا قورت میدهی و من
راه قلبت را پیش میگیرم
در قهوه ای که
به رگهایت جاری است!
دلم گرفته است... دلم به اندازهي تمام آدمها گرفته است...
ساز زندگي كوك است، خورشيد آن بالاها ميرقصد، زمين بي وقفه ميچرخد و هنوز هم روز،شب ميشود و شب، روز...
هيچ چيز كم نيست،به جز.... ونميدانم «من» كجاي اين زندگي ايستادهام...
اين روزها، همه چيز اين دنيا برايم معماست...