معماری با مصالحی از جنس دل

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
وقتی



هر بوسه ی تو تشنه ترم میکند


شاید علاج تشنگی من،


تنها


نوشیدن تمامی آن چشمه است


که از دهان کوچک تو


سر



باز کرده است.
 

(رها)

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
خداوندا
برای شانه‌های خسته ، قدری
عشق
برای گام‌های مانده در تردید، قدری عزم
برای زخم‌ها، مرهم
برای خواهش
دستان ما، باران
برای این همه سرگشتگی، ایمان
برای این همه بیگانگی،
الفت
برای بستگی، آغاز
برای خستگی، آغوش
برای ظلمت جان، روشنایی‌های پی در
پی
برای حیرت دل، آشنایی‌های پر معنا
خداوندا
برای عشق‌های خسته ، قدری
روح
برای عزم‌های مانده ، قدری راه ..


{ سیدعلی میرافضلی }
 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
 

(رها)

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
گاهی واقعا خیال می کنم
روی دست خدا مانده ام
خسته اش کرده ام ..

راهی نیست
باید چمدانم را ببندم
راه بیفتم بروم ..
و می روم
اما به درگاه نرسیده از خود می پرسم
کجا ... کجا را دارم ٫ کجا بروم ؟


{ سیدعلی صالحی }
 

(رها)

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
هربار که هوای رفتن به سرم می زند
می روم
در گوشه
ای تنها می نشينم تا اين سودا از خيالم بگذرد
می دانم اگر بروم
هرگز به اينجا بازنخواهم گشت ...
{ جمال ثريا }
 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
دلم برای تو که نه!
ولی برای روزهای با هم بودنمان تنگ شده
برای تو که نه!
ولی برای “مواظب خودت باش” شنیدن تنگ شده
برای تو که نه!
ولی برای دلی که نگرانم میشد تنگ شده
راستش! برای اینها که نه
برای خودت
دلم خیلی تنگ شده...

 

A.8

عضو جدید
کاربر ممتاز
نمیشه خخخخخخ

زندگی را ورق بزن
هر فصلش را خوب بخوان
در فصل کاشت با بهار برقص
در فصل داشت با تابستان بچرخ
پس از برداشت
در پاییز کنار دیوار بنشین
با زمستان کنار کرسی بنشین ...
شاهنامه بخوان واستکان استکان چای
به سلامتی نفس کشیدنت بنوش
.
.
.
 

puyan khan

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
باشه.....
زندگی را ورق بزن
هر فصلش را خوب بخوان
در فصل کاشت با بهار برقص
در فصل داشت با تابستان بچرخ
پس از برداشت
در پاییز کنار دیوار بنشین
با زمستان کنار کرسی بنشین ...
شاهنامه بخوان واستکان استکان چای
به سلامتی نفس کشیدنت بنوش
.
.
.
 

Autumn girl

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
تسبیح نیستم اما

نفسم را به شماره انداخته است

شوق دستهای تو…
 

Autumn girl

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
لحظـــهـــ هــایَم مـــال تــو ..

بـه قیمتـــِ صـِـفر " تومــَن"

هَمین کــِ

"تـــو" کِنـــار "مــَـن" باشی

ثروتمــندترین انسانـَم ..
 

Autumn girl

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
من از تو

سبز می شوم

و تو از من !

به هم که گره بخوریـــــم

بختمان باز می شود و

خوشبختی قسمتمان ...
 

Autumn girl

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
نگران نباش

نمی شود دوستت نداشت

لجم هم که بگیرد از دستت

دفترچه ی خاطراتم

پر از فحش های عاشقانه میشود!!!...
 

Autumn girl

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
برایِ بارِ هزارم می خوانم :

آقای مسافر! قادرم شما را با چهارده شاخه گل سرخ ،

یک جلد دیوانِ حافظ و به عددِ سالِ تولدتان ، بوسه ؛

به ماندن دعوت كنم ؟ آیا قادرم ؟ !!
 

Autumn girl

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
این چهارصد و هفتاد و پنجمین کتابی ست

که می خوانم تا شاید

..

کسی ،جایی ، ـ

چیزی از معمای نهفته در نگاهت

گفته باشد ! ـ
 

Autumn girl

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
نگــرانت هستـــم عشــق من

ايـن ديگـــر دست خــودم نيست !

فصــل شيرينـــي لحظــه هاست اما،

...

من همچنــان

تابستــان که مي شــود ...

دلــم شــــور مي زند !!!
 

Autumn girl

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
به همديگر مي رسيم

حتي اگر

ديوار چين بين دست هايمان باشد ...

کجي از خاطرات برج پيزا محو خواهد شد،

هر کجا که

داربست هايمان باشد !!!
 
بالا