معماری با مصالحی از جنس دل

Autumn girl

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
در فكر يك پروازم ...
راحت و آسوده ...
بي هيچ هراسي ...
هراس ماندن در كنار آدمكهاي چوبي، بيش از پرواز در آغوش مرگ است ...
ماندنم را چه سود؟...
رفتنم را تضميني نيست. تصميمم بايد به 100 درصد برسد اما ... حلاليت ...
 

Autumn girl

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
وقتی نیست نباید اشک بریزی...
باید بگذاری بغض ها
روی هم جمع شوند...
و جمع شوند...
تا کوتاه شوند
تا سخت شوند...
همین ها تو را میسازد..
سنگت میکند...
درست مثل خودش ...
 

Autumn girl

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
وقتـــی هنــوز فراموشش نکردی..........فقط داری سعی میکنی با سرگرم کردن خودت و خنده های ظاهری تظاهر کنی و سعی کنی دیگه یادت نیاریش..اما یهو یه جا با دیدنش ....با شنیدن صداش.....یه تشابه اسمی مسخره .....یه کامنت قدیمی !

اه......... لعنت به همه اینها که باعث میشه زخم های قدیمی سرباز کنه و داغ دلـتو تازه کنه .... اون وقته که میفهمی شیش ، هفت ماه تلاش برا فراموشیش بی فایده بوده و هنوزم دوسش داری....
 

Autumn girl

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
نمیدانم چه بر سرِ من و این خیابان ها آمده ، که هر جایی میخواهم بروم ، به کوچه ی خاطراتمان میرسد !!

" چشم هایم خشک شدند " و من نمیدانستم تاریخ انقضاء شان ،فقط چند ماه است پس از رفتنت !!

دیگه بخاطرش گریه نمیکنم......یعنی امیدوارم
 

Autumn girl

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
روز شمـاری سخت است ... وقـتی ندانی این روز شـماری روز آخری هم دآرد یآ نــه ...

روز آخـری کـه در تـقـــویم خآطـرت نوشـتـه بآشـد "روزی که او برگشت" ...



پایان :

نمیشه .... نقطه ی پیوند احساس و منطقم = مرگــــــــــــــ
 

AvA-6586

کاربر فعال تالار حسابداری ,
کاربر ممتاز
رفاقت را باید ازگرگ بیاموزم ....!



با همنوعان خود شکارمیکندخو میگیرد و زندگی میکند ولی ....!!
موقع خواب یک چشم خود رابازمیگذارد ....!!

گویی گرگ معمای رفاقت را خوب درک کرده ...

 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
 

A.8

عضو جدید
کاربر ممتاز
تنهایی خوبه.میدونی چرا چون قضاوت نمیشی
چون سکوت تحویلت نمیدن
چون خودت میدونیو خودت
چون التماس نمیکنی تا حرف بزنه
چون..
بیخیال تمام این چونو چراها.
آدم صبوری هسم ولی علت این همه صبوری رو هم خودم نمیدونم چیه.
نمیدونم اینجا جاش بود اینا رو بنویسم یا نه.اگه نمیگفتم دق میکردم
 

رجایی اشکان

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
[FONT=&quot]از همان روزهای دلگیرِ پراز آرزو[/FONT][FONT=&quot][/FONT]
[FONT=&quot]از همان روزهایی که حتی در میان جمع[/FONT][FONT=&quot][/FONT]
[FONT=&quot]احساس غربت و تنهایی میکنی[/FONT][FONT=&quot][/FONT]
[FONT=&quot]و دلت تنها حضور یک نفر را میخواهد[/FONT][FONT=&quot] [/FONT][FONT=&quot][/FONT]
[FONT=&quot]کسی که رویاهایت را با او میبافی[/FONT][FONT=&quot][/FONT]
[FONT=&quot]کسی که با نگاهت تو را بفهمد ، کنارت بنشیند و عطر وجودش[/FONT][FONT=&quot][/FONT]
[FONT=&quot]آرامش[/FONT][FONT=&quot] [/FONT][FONT=&quot]را در رگهایت جاری کند و بگوید[/FONT][FONT=&quot] :[/FONT][FONT=&quot][/FONT]
[FONT=&quot]نترس[/FONT][FONT=&quot] [/FONT][FONT=&quot]تا ته خط کنارتم حتی اگر[/FONT][FONT=&quot] [/FONT][FONT=&quot]تقدیر[/FONT][FONT=&quot] [/FONT][FONT=&quot]نخواهد[/FONT][FONT=&quot] ...[/FONT][FONT=&quot][/FONT]
[FONT=&quot]بدون اما و اگر و شاید[/FONT][FONT=&quot] .[/FONT][FONT=&quot]اما یکدفعه یکی بیاید سراغت و بگوید تمام تنهائیهایش دروغ بوده دروغ[/FONT][FONT=&quot]..[/FONT][FONT=&quot][/FONT]
 

AvA-6586

کاربر فعال تالار حسابداری ,
کاربر ممتاز
آنچه را که اسمش غرور گذاشته ام برایت به زمین بکوبم…
احساس من قیمتی داشت که تو برای پرداخت آن فقیر بودی
 

$marziyeh67$

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
با چتر آبی ات به خيابان که آمدی
حتماً بگو به ابر، به باران که آمدی
نم نم بيا به سمت قراری که در من است
از امتداد خيس درختان که آمدی
امروز روز خوب من و روز خوب توست
با خنده روئيت بنمايان که آمدی
فواره های يخ زده يک باره وا شدند
تا خورد بر مشام زمستان که آمدی
شب مانده بود و هيبتی از ناگهان تو
مانند ماه تا لب ايوان که آمدی



فرهاد صفريان
 

A.8

عضو جدید
کاربر ممتاز

سخت است حرفت را نفهمند،

سخت تر این است که حرفت را اشتباهی بفهمند،

حالا میفهمم، که خدا چه زجری میکشد

وقتی این همه آدم حرفش را که نفهمیده اند هیچ،

اشتباهی هم فهمیده اند....

 

رجایی اشکان

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
[FONT=&quot]انسان های ساده را احمق فرض نکنید ؛ باور کنید آنها خودشان نخواستند که “هفت خط” باشند[/FONT][FONT=&quot] …
[/FONT][FONT=&quot]رابطه ی فکری مهم تر از رابطه ی خونیه[/FONT][FONT=&quot] !
[/FONT][FONT=&quot]بعضی آدم ها در ذهن آدم یک بار برای همیشه خلق می شوند[/FONT][FONT=&quot] …
[/FONT][FONT=&quot]هیچوقت با تایر رفتارت روی دل کسی ترمز نکن[/FONT][FONT=&quot] !.

[/FONT]
 

دختر بهاری

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
خدایا کفر نمی گویم

پریشانم چه می خواهی تو از جانم

مرابی آنکه خودخواهم اسیر زندگی کردی

خداوندا تو مسئولی خداوندا تو تنهایی و من تنها

تو یکتایی و بی همتا ، و لیکن من نه یکتایم

نه بی همتا فقط تنهای تنهایم
 

anahita1370

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
همیشه می دیدمش ...

کنارش بود

حتی در چشمانش !

و... سه نقطه پر از واژه های نا آشنا

چیزی همانند احساسش

و باورش در نقطه سر خط !

و دوباره گم کردنش در نیمه ی پاک شده ی واقعیت ها ...

سخت است

عادت به ندیدن !

و دفتری پر از نقطه های سر خط

بی هیچ واژه ای !

و باز حس سکوتش ...!
 

رجایی اشکان

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
[FONT=&quot]بگذآر سُ _ ک _ و _ تـ قآنون زندگی مَن بآشد[/FONT][FONT=&quot][/FONT][FONT=&quot][/FONT]
[FONT=&quot]وَقتی وآژِه هآ دَرد رآ نِمی فَهمند[/FONT][FONT=&quot][/FONT][FONT=&quot].[/FONT]
 

دختر بهاری

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
[FONT=&quot] [/FONT][FONT=&quot]در کوچه پس کوچه های دیار دل ایستاده ام[/FONT][FONT=&quot]

به تماشا ، به نظاره

در جستجوی مسافری غریب

که در خاطره ها جا مانده

سراغش را از یادها و خاطره ها گرفتم

[/FONT]
 

anahita1370

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
شبها زیر دوش آب ...

بی صدا رها می کـند

بــغض زخم هایـَش را...

و هــمه می گــویند...

خــــوش بــــه حــــالـش

چــــه آســــان فــــرامــــوش کــــــرد .
 

anahita1370

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
تو با من چه کرده ای؟

تو از یادم نمی روی

سفری ساده از تمام دوستت دارم تنهایی

تو از یادم نمی روی
 

anahita1370

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
روح من کم سال است.
روح من بیکار است.

قطره های باران را، درز آجرها را، می شمارد.

روح من گاهی ، مثل یک سنگ سر راه حقیقت دارد...

من به سیبی خوشنودم

و به بوییدن یک بوته بابونه.

من به یک آینه، یک بستگی پاک قناعت دارم...
 

anahita1370

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
آخر به چه درد می خورد

آفتاب اسفند..

این که جای پای تو را

آب می کند..!
 

muhammad-k

کاربر بیش فعال
چرا می گویند « ها » نشانه جمع است ؟!؟وقتی با « تن» جمع ببندی...“تنها” خودت می مانی و خودت!!!​
 

muhammad-k

کاربر بیش فعال
بعضی جمله ها هستن به مرور تبدیل به دروغ می‌شنمثله : « پنیر تازه رسید» رو شیشه‌ی بقالی...یا مثله «دوست دارم»!!!
 
بالا