یار با ماست چه حاجت که زیادت طلبیم ................... دولت صحبت آن مونس جان ما را بسدر ره منزل لیلی که خطرهاست در آن
شرط اول قدم آنست که مجنون باشی
یار با ماست چه حاجت که زیادت طلبیم ................... دولت صحبت آن مونس جان ما را بسدر ره منزل لیلی که خطرهاست در آن
شرط اول قدم آنست که مجنون باشی
یار با ماست چه حاجت که زیادت طلبیم ................... دولت صحبت آن مونس جان ما را بس
سحر با باد میگفتم حدیث آرزومندی
ندا آمد ک واصل شو ب الطاف خداوندی
یارب از ابر هدایت برسان بارانی
پیشتر زان که چو گردی ز میان برخیزم...
من مست و تو دیوانه
مارا ک برد خانه ؟؟؟؟؟
همه کارم ز خود کامی ب بدنامی کشید آخر
نهان کی ماند آن رازی کز او سازند محفلها
آن که پر نقش زد این دایره ی مینایی
کس ندانست که در گردش پرگار، چه کرد...
در کنار ساحل دریای غم
قایقی میسازم از دلواپسی
بر دو سوی پرچمش خواهم نوشت
یک مسافر از دیار بی کسی
هر دم از این باغ بری میرسد
تازه تر از تازه تری میرسد
دوستت دارمو دانم ک تویی دشمن جانم
از چ با دشمن جانم شده ام دوست ندانم
من همه نیلوفران را فرش راهت میکنم
من جهانی را فدای یک نگاهت میکنم
مگر تو روی بگیری و خرقه باز ستانی
که من قرار ندارم که دیده از تو بپوشم
من می خوام کبوتر دل تو رو اسیر کنماین دل تشنه رو از چشمه عشقت سیر کنمبزنم به موج دریای خیال عشق توباقی عمرم و عاشقونه با تو پیرکنم!
ماه کنعانی من مسند مصر آن تو شد
وقت آن است ک بدرود کنی زندان را
الا ای همنشین دل که یارانت برفت از یادماه کنعانی من مسند مصر آن تو شد
وقت آن است ک بدرود کنی زندان را
من ن آنم ک زبونی کشم از چرخ فلکالا ای همنشین دل که یارانت برفت از یاد
مرا روزی مباد آن دم که بی یاد تو بنشینم
در انتظار آغازی دیگرممن ن آنم ک زبونی کشم از چرخ فلک
چرخ برهم زنم ار غیر مرادم گردد :دی
در انتظار آغازی دیگرم
انتخاب مجدد جفت ها
تا شاید این بار نوحی بیاید و مرا برگزیند در کنار تو ...
من خام بودم،داغ دوری پخته ام کردو کسی بی خبر آمد
غزلی داد به دستم
باورم شد من نادان
که در این معرکه هستم
من خام بودم،داغ دوری پخته ام کرد
عمری که پایت سوختم قابل ندارد
دلتنگم و دیدار تو درمان من است
بی رنگ رخت زمانه زندان من است
تاج شاهی طلبی گوهر ذاتی بنمای
ور خود از تخمه جشمید و فریدون باشی
سر آن ندارد امشب که برآید آفتابییار با ماست چ حاجت ک زیادت طلبیم
دولت صحبت آن مونس جان ما را بس
سر آن ندارد امشب که برآید آفتابی
چه خبالها گذر کرد و گذر نکرد خوابی
یاران همه درد من شنیدند ولی
یاری ک درو کرد اثر گوشم بود
دوش آن صنم چه خوش گفت در مجلس مغانم
با کافران چه کارت گر بت نمی پرستی؟
یاران موافق همه از دست شدند
در پای اجل یکان یکان کسر شدند
خوردیم ز یک شراب در مجلس عمر
دوری دو سه پیشتر ز ما مست شدند
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه | مشاعره | 109 | ||
مشاعرۀ شاعران | مشاعره | 11 |