یعقوب گریه کرد و به یوسف رسید آه
من گریه می کنم به تو اما نمی رسم
من مست و تو دیوانه
ما را که برد خانه

یعقوب گریه کرد و به یوسف رسید آه
من گریه می کنم به تو اما نمی رسم
من مست و تو دیوانه
ما را که برد خانه
![]()
:دی
هرکه دراین بزم مقرب تراست
جام بلا بیشترش میدهند...
سرو چمان من چرا میل چمن نمیکند.دارم از زلف سیاهش گله چندان که مپرس
که چنان ز او شده ام بی سر و سامان که مپرس
سرو چمان من چرا میل چمن نمیکند.
همدم گل نمیشود یاد سمن نمیکند
دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادنددراین سرای بی کسی کسی ب در نمیزند
ب دشت پرملال ما پرنده پر نمیزند
دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند
واندر آن ظلمت شب آب حیاتم دادند
یار با ماست چه حاجت که زیادت طلبیم ................... دولت صحبت آن مونس جان ما را بسدر ره منزل لیلی که خطرهاست در آن
شرط اول قدم آنست که مجنون باشی
یار با ماست چه حاجت که زیادت طلبیم ................... دولت صحبت آن مونس جان ما را بس
سحر با باد میگفتم حدیث آرزومندی
ندا آمد ک واصل شو ب الطاف خداوندی
یارب از ابر هدایت برسان بارانی
پیشتر زان که چو گردی ز میان برخیزم...
من مست و تو دیوانه
مارا ک برد خانه ؟؟؟؟؟![]()
همه کارم ز خود کامی ب بدنامی کشید آخر
نهان کی ماند آن رازی کز او سازند محفلها
آن که پر نقش زد این دایره ی مینایی
کس ندانست که در گردش پرگار، چه کرد...
در کنار ساحل دریای غم
قایقی میسازم از دلواپسی
بر دو سوی پرچمش خواهم نوشت
یک مسافر از دیار بی کسی
هر دم از این باغ بری میرسد
تازه تر از تازه تری میرسد![]()
دوستت دارمو دانم ک تویی دشمن جانم
از چ با دشمن جانم شده ام دوست ندانم![]()
من همه نیلوفران را فرش راهت میکنم
من جهانی را فدای یک نگاهت میکنم
مگر تو روی بگیری و خرقه باز ستانی
که من قرار ندارم که دیده از تو بپوشم
من می خوام کبوتر دل تو رو اسیر کنماین دل تشنه رو از چشمه عشقت سیر کنمبزنم به موج دریای خیال عشق توباقی عمرم و عاشقونه با تو پیرکنم!
ماه کنعانی من مسند مصر آن تو شد
وقت آن است ک بدرود کنی زندان را
الا ای همنشین دل که یارانت برفت از یادماه کنعانی من مسند مصر آن تو شد
وقت آن است ک بدرود کنی زندان را
من ن آنم ک زبونی کشم از چرخ فلکالا ای همنشین دل که یارانت برفت از یاد
مرا روزی مباد آن دم که بی یاد تو بنشینم
در انتظار آغازی دیگرممن ن آنم ک زبونی کشم از چرخ فلک
چرخ برهم زنم ار غیر مرادم گردد:دی
در انتظار آغازی دیگرم
انتخاب مجدد جفت ها
تا شاید این بار نوحی بیاید و مرا برگزیند در کنار تو ...
من خام بودم،داغ دوری پخته ام کردو کسی بی خبر آمد
غزلی داد به دستم
باورم شد من نادان
که در این معرکه هستم
من خام بودم،داغ دوری پخته ام کرد
عمری که پایت سوختم قابل ندارد
دلتنگم و دیدار تو درمان من است
بی رنگ رخت زمانه زندان من است
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
![]() |
اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه | مشاعره | 109 | |
![]() |
مشاعرۀ شاعران | مشاعره | 11 |