مشاعرۀ سنّتی

*zahedan

عضو جدید
کاربر ممتاز
دریاب که از روح جدا خواهی رفت
در پرده اسرار فنا خواهی رفت
می نوش ندانی از کجا آمده‌ای
خوش باش ندانی به کجا خواهی رفت

تو مي فهمي زبان لال ما را
بگير اي عشق ، زير بال ما را
نمي خواهم غم ديروز و فردا
بگيرد - چون هميشه - حال ما را

 

نازنین فاطیما

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
تو مي فهمي زبان لال ما را
بگير اي عشق ، زير بال ما را
نمي خواهم غم ديروز و فردا
بگيرد - چون هميشه - حال ما را



الایاایهاالساقی ادرکاسا وناولها
که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکل ها
 

نازنین فاطیما

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
آنچه پنهان در میان سینه باشد عشق نیست
عاشقان با رسم رسوایی به میدان می‌روند...




دلا معاش چنان کن که گر بلغزد پای
فرشته‌ات به دو دست دعا نگه دارد
گرت هواست که معشوق نگسلد پیمان
نگاه دار سر رشته تا نگه دارد
 

_fahimam_

عضو جدید
ای دل چو زمانه می‌کند غمناکت
ناگه برود ز تن روان پاکت
بر سبزه نشین و خوش بزی روزی چند
زان پیش که سبزه بردمد از خاکت 

تو دل بستی به معشوقی، که خود معشوق‌ها دارد
رها کن ای دلِ غافل، خدایِ بت‌پرستت را
 

_fahimam_

عضو جدید
من پری کوچک غمگینی را میشناسم
که در اقیانوسی مسکن دارد
ودلش را در یک نی لبک چوبین
مینوازد آرام، آرام
پری کوچک غمگینی که
شب از یک بوسه میمیرد
و سحرگاه از یک بوسه به دنیا خواهد آمد

فروغ فرخزاد

تا درخت دوستی کی بر دهد

حالیا رفتیم و تخمی کاشتیم

گفت و گو آیین درویشی نبود

ورنه با تو ماجراها داشتیم
 

نازنین فاطیما

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
من پری کوچک غمگینی را میشناسم
که در اقیانوسی مسکن دارد
ودلش را در یک نی لبک چوبین
مینوازد آرام، آرام
پری کوچک غمگینی که
شب از یک بوسه میمیرد
و سحرگاه از یک بوسه به دنیا خواهد آمد

فروغ فرخزاد

دوش دیوانه شدم عشق مرادیدوبگفت
آمدم نعره مزن جامه مدرهیچ مگو
گفتم ای عشق من از چیز دگر می ترسم
گفت آن چیز دگرنیست دگرهیچ مگو
 

_fahimam_

عضو جدید
وه چه شیرین است
از تو بگسستن و با غیر تو پیوستن
در به روی غم دل بستن
که بهشت اینجاست
به خدا سایه ی ابر و لب کشت اینجاست

دوش دیوانه شدم عشق مرادیدوبگفت
آمدم نعره مزن جامه مدرهیچ مگو
گفتم ای عشق من از چیز دگر می ترسم
گفت آن چیز دگرنیست دگرهیچ مگو
 

یورال

عضو جدید
وه چه شیرین است
از تو بگسستن و با غیر تو پیوستن
در به روی غم دل بستن
که بهشت اینجاست
به خدا سایه ی ابر و لب کشت اینجاست

تو رحم اگر نکنی بر دلم، کسی چه کند؟
مَنَت به ناز برآورده ام، گناهِ من است
 

نازنین فاطیما

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
وه چه شیرین است
از تو بگسستن و با غیر تو پیوستن
در به روی غم دل بستن
که بهشت اینجاست
به خدا سایه ی ابر و لب کشت اینجاست



تنت به ناز طبیبان نیازمندمباد
وجودنازکت آزرده گزند مباد
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
وه چه شیرین است
از تو بگسستن و با غیر تو پیوستن
در به روی غم دل بستن
که بهشت اینجاست
به خدا سایه ی ابر و لب کشت اینجاست

تا دل به برم هوای دلبر دارد

افسانهٔ عشق دلبر از بر دارد

دل رفت ز بر چو رفت دلبر آری

دل از دلبر چگونه دل بر دارد


فروغی بسطامی




 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
تو با من میرفتی
تو در من میخواندی
وقتی که من خیابانها را بی هیچ مقصدی میپیمودم
تو با من میرفتی
نو در من میخواندی

یک بار بی خبر؛
به شبستان من درآ!
چون بوی گل..
نهفته به این انجمن درآ
#صائب_تبریزی
 

_fahimam_

عضو جدید
آه اگر راهی به دریاییم بود
از فرورفتن چه پرواییم بود
گر به مردابی ز جریان ماند آب
از سکون خویش نقصان یابد آب
جانش اقلیم تباهی‌ها شود
ژرفنایش گور ماهی‌ ها شود


یک بار بی خبر؛
به شبستان من درآ!
چون بوی گل..
نهفته به این انجمن درآ
#صائب_تبریزی
 

*zahedan

عضو جدید
کاربر ممتاز
به مرگم راضيم اما ، فقط يك آرزو دارم
سرم را لحظه اي آخر به زانوي تو بگذارم

بپرسي از من آن لحظه ، كه آيا صحبتي دارم ..!؟
به جاي (اشهد و انَ ) بگويم ، دوستت دارم ...

 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
به مرگم راضيم اما ، فقط يك آرزو دارم
سرم را لحظه اي آخر به زانوي تو بگذارم

بپرسي از من آن لحظه ، كه آيا صحبتي دارم ..!؟
به جاي (اشهد و انَ ) بگويم ، دوستت دارم ...


مي رود عمر عزيز ما، دريغا چاره چيست
دي برفت و ميرود امروز و فردا، چاره چيست


 

_fahimam_

عضو جدید
تمام روز را در آیینه گریه میکردم
بهاار پنجره‌ ام را به وهم سبز درختان سپرده بود
تنم به پیله ی تنهاییم نمیگنجید
و بوی تاج کاغذیم
فضای آن قلمرو بی آفتاب را الوده کرده بود

مي رود عمر عزيز ما، دريغا چاره چيست
دي برفت و ميرود امروز و فردا، چاره چيست


 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
تمام روز را در آیینه گریه میکردم
بهاار پنجره‌ ام را به وهم سبز درختان سپرده بود
تنم به پیله ی تنهاییم نمیگنجید
و بوی تاج کاغذیم
فضای آن قلمرو بی آفتاب را الوده کرده بود

دور از رخ تو دم به دم از گوشه چشم
سیلاب سرشک آمدوطوفان بلا رفت

 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
تنها تو آگهی و تو می‌ دانی
اسرار آن خطای نخستین را
تنها تو قادری که ببخشایی
بر روح من صفای نخستین را

آنهمه شوکت و ناموس شهان آخر کار
چند سطریست که برصفحه دفتر گذرد
عاقبت جمع شود در دو سه خط از بد و نیک
آنچه یک عمر به دارا و سکندر گذرد



 

_fahimam_

عضو جدید
در اين فكرم من و دانم كه هرگز
مرا ياراي رفتن زين قفس نيست
اگر هم مرد زندانبان بخواهد
دگر از بهر پروازم نفس نيست

مرسی از همراهیت نغمه جان..:gol:


آنهمه شوکت و ناموس شهان آخر کار
چند سطریست که برصفحه دفتر گذرد
عاقبت جمع شود در دو سه خط از بد و نیک
آنچه یک عمر به دارا و سکندر گذرد



 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
در اين فكرم من و دانم كه هرگز
مرا ياراي رفتن زين قفس نيست
اگر هم مرد زندانبان بخواهد
دگر از بهر پروازم نفس نيست

مرسی از همراهیت نغمه جان..:gol:

مرسی عزیزم....از تو هم ممنونم:w27:


تـــا بــدیــن جـــا بــهر دینــار آمـــدم
چـــون رســیدم مســت دیــدار آمـــدم

«مولانا»
l
 
Similar threads
Thread starter عنوان تالار پاسخ ها تاریخ
naghmeirani اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه مشاعره 109
Fo.Roo.GH مشاعرۀ شاعران مشاعره 11

Similar threads

بالا