دوش در حلقه ما فصه گیسوی تو بودديدي اي دل كه غم عشق دگر بار چه كرد
بشد دلبر و با يار وفادار چه كرد
دل به کوشش آرزو را پخته نتوانست کرد
در بغل نتوان رساندن میوه های خام را
- صائب تبریزی
ای دوست اگر صاحب فقری و فنا
باید که شعورت نبود جز به خدا
چون علم تو هم داخل غیر است و سوی
باید که به علم هم نباشی دانا
شیر در بادیه عشث تو روباه شودای که بر کوچه معشوقه ما میگذری
برحذر باش که سر میشکند دیوارش
یعنی چطوری؟
شیر در بادیه عشث تو روباه شود
آه ازین راه که در آن خطری نیست که نیست
تمیز نیک وبد روزگار،کار تو نیست
چو چشم آینه،در خوب وزشت،حیران باش
شکستم توبه را ساقی تو هم بشکن سر خم را
بزن سنگی به جام می که بشکن بشکن است امشب
بشکست اگر دل من، به فدای چشم مستت!
سر خُمّ می سلامت، شکند اگر سبویی
یــکی درد و یــکی درمان پســـندد
یک وصل و یکی هجران پسندد
من از درمان و درد و وصل و هجرانپســندم آنچه را جانان پسـندد
داني كه ز ميوه ها چرا سيب نكوست؟
نيمي رخ عاشق است و نيمي رخ دوست.
ترسم که اشک در غم ما پرده در شود *** وین راز سر به مهر به عالم سمر شود
دیریست ک دلدار پیامی نفرستاد
ننوشت کلامی و سلامی نفرستاد..
در چمن باد بهاری ز کنار گل و سرو
به هواداری آن عارض و قامت برخاست
تا من بدیدم روی تو ای ماه و شمع روشنم
هر جا نشینم خرمم هر جا روم در گلشنم
تو چیستی که من از موج هر تبسم تومطرب چه پرده ساخت که در پرده سماع
بر اهل وجد و حال در های و هو ببست
ماهم این هفته برون رفت و به چشمم سالیستتو چیستی که من از موج هر تبسم تو
به سان قایق سر گشته روی گردابم...
ماهم این هفته برون رفت و به چشمم سالیست
حال هجران،تو چه دانی که چه مشکل حالیست؟
تو از جانی ولی جان را ندانی
زجانانی و جانان را ندانی
اگر جان را ندانی بس عجب نیست
عجب اینست کانان را ندانی
یارت نکند به مهر تمکین ای دل
او نیست حریف، مهره بر چین ای دل
از یار سخن مگوی چندین ای دل
خیز از سر او خموش بنشین ای دل
لازمه ی عاشقیست رفتن و دیدن ز دور
ورنه ز نزدیک هم رخصت دیدار هست
وقت اذان گذشت و خورشید خواب ماند
ترانه خوان چشم تو لحظه به لحظه مو به مو
منم که با تو در دلم نشسته ام به گفتگو
ƹ̵̡ӝ̵̨̄ʒ* * * * *** * ** * * * *** *ƹ̵̡ӝ̵̨̄ʒ![]()
…..............…,•’``’•,•’``’• ,Ƹ̵̡Ӝ̵̨̄Ʒi
...........…...…’•,,عشق` ,•’Ƹ̵̡Ӝ̵̨̄Ʒi
..............……....`’• ,,•’`Ƹ̵̡Ӝ̵̨̄Ʒi يا
تو را دارم اي گل جهان با من استدلی دیرم خریدار محبت
کز او گرم است بازار محبت
لباسی دوختم بر قامت دل
زپود محنت و تار محبت
تو را دارم اي گل جهان با من است
تو تا با مني جان جان با من است
تنها اگر به خلوتِ رويا نشسته ام
شادم که با خيالِ تو تنها نشسته ام
![]()
[FONT="]ما سزاواریم اگر گریانیم این چنین خسته و سرگردانیم ،[/FONT]ميروم ز ديده ها نهان شوم
ميروم كه گريه در نهان كنم
يا مرا جدايي تو مي كشد
يا تو را دوباره مهربان كنم...
ما سزاواریم اگر گریانیم این چنین خسته و سرگردانیم ،
ما که دانسته به دام افتادیم ، چرا از عاشقی رو گردانیم ؟
مرا اميد وصال تو زنده ميداردمن ملک بودم و فروس برین جایم بود
آدم آورد درین دیر خراب آبادم
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
![]() |
اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه | مشاعره | 109 | |
![]() |
مشاعرۀ شاعران | مشاعره | 11 |