دلم قربانيه عشق و ازين غم پر شر و شورمیک قطره آب بود و با دریا شد
یک ذره خاک و با زمین یکتا شد
آمد شدن تو اندرین عالم چیست؟
آمد مگسی پدید و ناپیدا شد
تو را کم دارمو بي تو چه تاريک چه بي نورم

دلم قربانيه عشق و ازين غم پر شر و شورمیک قطره آب بود و با دریا شد
یک ذره خاک و با زمین یکتا شد
آمد شدن تو اندرین عالم چیست؟
آمد مگسی پدید و ناپیدا شد
دلم قربانيه عشق و ازين غم پر شر و شورم
تو را کم دارمو بي تو چه تاريک چه بي نورم
![]()
تصویر خیالش دل ما را خون کردمنم سرگشته حیرانت ای دوست
کنم یکباره جان قربانت ای دوست
تنی نا ساز از شوق وصل کویت
دهم سر بر سر پیمانت ای دوست
تصویر خیالش دل ما را خون کرد
با چشم من خسته هزار افسون کرد
از خانه ی دل رفت چو لیلا یک شب
در دهکده ی عشق مرا مجنون کرد
![]()
دوش دیدم که ملائک در میخانه زدند
گل آدم بسرشتند و به پیمانه زدند
دل من ز بيقراري چو سخن به يار گويم
نگراردم كه حال دل بيقرار گويم
شنود اگر غم من نه غمين نه شاد گردد
به كدام اميدواري غم خود به يار گويم
![]()
مادرم گفت که عاشق نشوی گفتم چشم
چشم های تو مرا بی خبر از چشمم کرد
در سینۀ هر سنگ دلی در تپش استدر نگاهم آسمان شرمنده شد
قمري از عشقم به كل ديوانه شد
خنده هايم گشته اند افسانه وار
اشكهايم در دلم پرونده شد
![]()
در سینۀ هر سنگ دلی در تپش است
از این همه دل چه سود اگر عشق نبود ؟
بی عشق دلم جز گرهی کور چه بود ؟
دل چشم نمی گشود اگر عشق نبود
مرا ببخش اگر لحظه هایم آبی نیستدرد دل سوخته را من دانم
زآنكه خودبي دل و دلسوخته ام
همه سرگرم به تفريح و نشاط
ليك من ديده بر او دوخته ام
![]()
مرا ببخش اگر لحظه هایم آبی نیست
ببخش اگر نفسم ، سرد و زرد و زنگاری است
بهشت من ! به نسیم تبسمی دریاب
جهانِ جهنم ما را ، که غرق بیزاری است
حسین منزوی
دلخسته و سینه چاک میباید شدتو سیبِ سرخی و من از تبار حوایم
برای داشتنت اشتباه باید کرد
دلخسته و سینه چاک میباید شد
وز هستی خویش پاک میباید شد
آن به که به خود پاک شویم اول کار
چون آخر کار خاک میباید شد
نه درویش بیکفن در خــاک رفتهداروست اشکت روی زخمم ،کیست جز تو
باشد که حتی از نمک مرهم بسازد
نه درویش بیکفن در خــاک رفته
نه دولتمند برده یک کفن بیش
[FONT="]در اين گلشن بود خاکم، نه آن مرغ هوسناکم[/FONT]شاید این را شنیده ای که زنان
در دل آری و نه به لب دارند
ضعف خود را عیان نمی سازند
رازدار و خموش و مکارند
درخت غم بجانم کرده ریشهدل گفت فروکش کنم این شهر به بویش
بیچاره ندانست که یارش سفری بود
آن به كه در اين زمانه كم گيري دوستدر اين گلشن بود خاکم، نه آن مرغ هوسناکم
که هر ساعت به گلزاري کشاند آشيانش را
![]()
دل گفت فروکش کنم این شهر به بویش
بیچاره ندانست که یارش سفری بود
دستور شرع، گفته حلال است یک نظـر
مَـن بعد از آن نظر به تـو ، پلکی نمیزنم
من با غم عاشقانه شادم
دل در غم عاشقی نهادم
غم از دل من اگر جدا بود
این شور به شعر من کجا بود
![]()
دلا خوبـــان دل خونیــــن پســـندنددیوانه کنی هر دو جهانش بخشی
دیوانه تو هردو جهان را چه کند
دلا خوبـــان دل خونیــــن پســـندند
دلا خون شو که خوبان این پسندند
متاع کفر و دین بیمشتری نیست
گروهــــی آن گروهی این پســـندند
دیگران چون بروند از نظر، از دل بروند
تو چنان در دل من رفته که جان در بدنی
یک لحظه ، مهربانی تو شد ، پناه من
من ماندم و ، محبت بی انتهای تو ...
![]()
وقتی این جا بین ما قانون جنگل حاکم است
وضع ما را سوژه ی راز بقا کن لااقل
دمی فرصت غنیمت دان درین فصللـيلاي چشم مست تو ، خواب از سرم فكـند
من ميتـلاي چـَشم توام ، ديـده را مبـَنـد
![]()
دمی فرصت غنیمت دان درین فصل
که دنیـــــای دنی بی اعتباره
زدســـت دیده و دل هر دو فریادهمه خفتند و به غير از من و پروانه و شمع
قصه ي ما دو سه ديوانه دراز است هنوز
![]()
داد ميخواهم خدايا دادخواهي ساده نيستزدســـت دیده و دل هر دو فریاد
که هر چه دیده بیند دل کند یاد
بسازم خنجری نیشش ز فولاد
زنــم بر دیــده تا دل گــــردد آزاد
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
![]() |
اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه | مشاعره | 109 | |
![]() |
مشاعرۀ شاعران | مشاعره | 11 |