مشاعرۀ سنّتی

*zahedan

عضو جدید
کاربر ممتاز
یک قطره آب بود و با دریا شد
یک ذره خاک و با زمین یکتا شد
آمد شدن تو اندرین عالم چیست؟
آمد مگسی پدید و ناپیدا شد
دلم قربانيه عشق و ازين غم پر شر و شورم
تو را کم دارمو بي تو چه تاريک چه بي نورم

 

memarmemar

عضو جدید
کاربر ممتاز
دلم قربانيه عشق و ازين غم پر شر و شورم
تو را کم دارمو بي تو چه تاريک چه بي نورم


منم سرگشته حیرانت ای دوست
کنم یکباره جان قربانت ای دوست
تنی نا ساز از شوق وصل کویت
دهم سر بر سر پیمانت ای دوست
 

*zahedan

عضو جدید
کاربر ممتاز
منم سرگشته حیرانت ای دوست
کنم یکباره جان قربانت ای دوست
تنی نا ساز از شوق وصل کویت
دهم سر بر سر پیمانت ای دوست
تصویر خیالش دل ما را خون کرد
با چشم من خسته هزار افسون کرد
از خانه ی دل رفت چو لیلا یک شب
در دهکده ی عشق مرا مجنون کرد

 

*zahedan

عضو جدید
کاربر ممتاز
دوش دیدم که ملائک در میخانه زدند
گل آدم بسرشتند و به پیمانه زدند

دل من ز بيقراري چو سخن به يار گويم
نگراردم كه حال دل بيقرار گويم
شنود اگر غم من نه غمين نه شاد گردد
به كدام اميدواري غم خود به يار گويم

 

modir banoo

عضو جدید
کاربر ممتاز

دل من ز بيقراري چو سخن به يار گويم
نگراردم كه حال دل بيقرار گويم
شنود اگر غم من نه غمين نه شاد گردد
به كدام اميدواري غم خود به يار گويم




مادرم گفت که عاشق نشوی گفتم چشم
چشم های تو مرا بی خبر از چشمم کرد
 

چاو شین

اخراجی موقت
در نگاهم آسمان شرمنده شد
قمري از عشقم به كل ديوانه شد
خنده هايم گشته اند افسانه وار
اشكهايم در دلم پرونده شد

در سینۀ هر سنگ دلی در تپش است
از این همه دل چه سود اگر عشق نبود ؟
بی عشق دلم جز گرهی کور چه بود ؟
دل چشم نمی گشود اگر عشق نبود
 

*zahedan

عضو جدید
کاربر ممتاز
در سینۀ هر سنگ دلی در تپش است
از این همه دل چه سود اگر عشق نبود ؟
بی عشق دلم جز گرهی کور چه بود ؟
دل چشم نمی گشود اگر عشق نبود

درد دل سوخته را من دانم
زآنكه خودبي دل و دلسوخته ام
همه سرگرم به تفريح و نشاط
ليك من ديده بر او دوخته ام

 

چاو شین

اخراجی موقت
درد دل سوخته را من دانم
زآنكه خودبي دل و دلسوخته ام
همه سرگرم به تفريح و نشاط
ليك من ديده بر او دوخته ام

مرا ببخش اگر لحظه هایم آبی نیست
ببخش اگر نفسم ، سرد و زرد و زنگاری است
بهشت من ! به نسیم تبسمی دریاب
جهانِ جهنم ما را ، که غرق بیزاری است

حسین منزوی
 

modir banoo

عضو جدید
کاربر ممتاز
مرا ببخش اگر لحظه هایم آبی نیست
ببخش اگر نفسم ، سرد و زرد و زنگاری است
بهشت من ! به نسیم تبسمی دریاب
جهانِ جهنم ما را ، که غرق بیزاری است

حسین منزوی


تو سیبِ سرخی و من از تبار حوایم
برای داشتنت اشتباه باید کرد
 

*zahedan

عضو جدید
کاربر ممتاز
شاید این را شنیده ای که زنان
در دل آری و نه به لب دارند
ضعف خود را عیان نمی سازند
رازدار و خموش و مکارند
[FONT=&quot]در اين گلشن بود خاکم، نه آن مرغ هوسناکم[/FONT]
[FONT=&quot]که هر ساعت به گلزاري کشاند آشيانش را[/FONT]

 

چاو شین

اخراجی موقت
دل گفت فروکش کنم این شهر به بویش
بیچاره ندانست که یارش سفری بود
درخت غم بجانم کرده ریشه
بدرگــــــاه خدا نالــــم همـیـشــــه
رفیـــقان قدر یکدیــــگر بدانید
اجل سنگست و آدم مثل شیشه بابا
در اين گلشن بود خاکم، نه آن مرغ هوسناکم
که هر ساعت به گلزاري کشاند آشيانش را

آن به كه در اين زمانه كم گيري دوست
با اهل زمانه صحبت از دور نكوست
آنكس كه به جمگي ترا تكيه بر اوست
چون چشم خرد باز كني دشمنت اوست
 

modir banoo

عضو جدید
کاربر ممتاز
دلا خوبـــان دل خونیــــن پســـندند
دلا خون شو که خوبان این پسندند
متاع کفر و دین بی‌مشتری نیست
گروهــــی آن گروهی این پســـندند


دیگران چون بروند از نظر، از دل بروند
تو چنان در دل من رفته که جان در بدنی
 

چاو شین

اخراجی موقت
همه خفتند و به غير از من و پروانه و شمع

قصه ي ما دو سه ديوانه دراز است هنوز

زدســـت دیده و دل هر دو فریاد
که هر چه دیده بیند دل کند یاد
بسازم خنجری نیشش ز فولاد
زنــم بر دیــده تا دل گــــردد آزاد
 

*zahedan

عضو جدید
کاربر ممتاز
زدســـت دیده و دل هر دو فریاد
که هر چه دیده بیند دل کند یاد
بسازم خنجری نیشش ز فولاد
زنــم بر دیــده تا دل گــــردد آزاد
داد ميخواهم خدايا دادخواهي ساده نيست
عاشقي در اوج بايد کار هر افتاده نيست
ميزند ساق دلم را حزن کمبود شراب
داد من جز دست ساقي و کباب و باده نيست
بزم ما را ساقيا روشن کن امشب تا سحر
آنکه در بندت نباشد اي خدا آزاده نيست
ƹ̵̡ӝ̵̨̄ʒ* * * * * * *
* * * * * *ƹ̵̡ӝ̵̨̄ʒ
 
Similar threads
Thread starter عنوان تالار پاسخ ها تاریخ
naghmeirani اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه مشاعره 109
Fo.Roo.GH مشاعرۀ شاعران مشاعره 11

Similar threads

بالا