مشاعره با شعر سعدی

[Ghazal_joon]

یوسف به بندگیت کمر بسته بر میان

بودش یقین که ملک ملاحت از آن توست

 

[joghd123]

تا مرا هست و دیگرم باید
گر نخوانند زاهدم شاید

 

[Ghazal_joon]

در وهم نیاید که چه مطبوع درختی

پیداست که هرگز کس از این میوه نچیدست

 

[joghd123]

تا ندانی که سخن عین صواب است مگوی
وانچه دانی که نه نیکوش جواب است مگوی

 

[Ghazal_joon]

یار زیبا گر هزارت وحشت از وی در دلست

بامدادان روی او دیدن صباح مقبلست

 

[joghd123]

تو پاک باش و مدار ای برادر از کس باک
زنند جامه ی ناپاک گازُران بر سنگ

 

[Ghazal_joon]

گر کند انعام او در من مسکین نگاه

ور نکند حاکمست بنده به فرمان اوست

 

[joghd123]

تو نه رنج آزموده ای نه حصار
نه بیابان و باد و گرد و غبار

 

[Ghazal_joon]

روی تو خوش می​نماید آینه ما

کآینه پاکیزه است و روی تو زیبا

 

[joghd123]

الا گر جفا کردی اندیشه کن
وفا پبش گیر و کرم پیشه کن

 

[Ghazal_joon]

نه دهانیست که در وهم سخندان آید

مگر اندر سخن آیی و بداند که لب​ست

 

[joghd123]

تو بگریزی از پیش یک شعله خام
من استاده ام تا بسوزم تمام

 

[Ghazal_joon]

مشنو ای دوست که غیر از تو مرا یاری هست
یا شب و روز به جز فکر توام کاری هست

 

[دختر شرقی]

تا بود بار غمت بر دل بی​هوش مرا
سوز عشقت ننشاند ز جگر جوش مرا

 

[Ghazal_joon]

تا به گریبان نرسد دست مرگ

دست ز دامن نکنیمت رها

 

[Ghazal_joon]

تو برداشتی و آمدی سوی من

همی در سپوزی به پهلوی من

 

[Ghazal_joon]

تو را در آینه دیدن جمال طلعت خویش

بیان کند که چه بودست ناشکیبا را

 

[شیخ اجل]

طرفدارای بزرگترین سخنور تاریخ چقدر کم هستن ....

 

[Ghazal_joon]

نی نی ای باد مرو حال من خسته مگوی

تا غباری ننشیند به دل خرم دوست

 

[Ghazal_joon]

نگفتمت که به یغما رود دلت سعدی

چو دل به عشق دهی دلبران یغما را

 

[naghmeirani]

اگر خود همره جانان نرفتم

ولی فرسنگها افغان من رفت

 

[Ghazal_joon]

مغیلان چیست تا حاجی عنان از کعبه برپیچد

خسک در راه مشتاقان بساط پرنیان باشد

 

[Ghazal_joon]

وان سرو که گویند به بالای تو باشد

هرگز به چنین قامت و رفتار نباشد

 

[Ghazal_joon]

رقص از سر ما بیرون امروز نخواهد شد

کاین مطرب ما یک دم خاموش نمی‌باشد

 

[Ghazal_joon]

یا رب تو آشنا را مهلت ده و سلامت

چندان که بازبیند دیدار آشنا را

 

[Ghazal_joon]

یکی را چون ببینی کشته دوست

به دیگر دوستانش ده بشارت

 

[Ghazal_joon]

تنم این جاست سقیم و دلم آن جاست مقیم

فلک این جاست ولی کوکب سیار آن جاست

 

[Ghazal_joon]

لیکن اگر دور وصالی بود

صلح فراموش کند ماجرا

 

[دختر شرقی]

ای کاب زندگانی من در دهان توست

تیر هلاک ظاهر من در کمان توست

 

[Ghazal_joon]

تا به گریبان نرسد دست مرگ

دست ز دامن نکنیمت رها