مشاعره با شعر سعدی

R a h a a M

عضو جدید
کاربر ممتاز
تا کی ای دلبر دل من بار تنهایی کشد

ترسم از تنهایی احوالم به رسوایی کشد




دلم از صحبت شیراز به کلی بگرفت
وقت آنست که پُرسی خبر از بغدادم


هیچ شک نیست که فریاد من آن جا برسد
عجب ار صاحب دیوان نرسد فریادم
 

pearan

عضو جدید
کاربر ممتاز
من صید وحشی نیستم دربند جان خویشتن
گر وی به تیرم می‌زند استاده‌ام نشاب را

مقدار یار همنفس چون من نداند هیچ کس
ماهی که بر خشک اوفتد قیمت بداند آب را

 

ΜΟΗΑΜΜΑD

کاربر بیش فعال
من صید وحشی نیستم دربند جان خویشتن
گر وی به تیرم می‌زند استاده‌ام نشاب را

مقدار یار همنفس چون من نداند هیچ کس
ماهی که بر خشک اوفتد قیمت بداند آب را

ای صوفی سرگردان، در بند نکونامی
تا درد نیاشامی، زین درد نیارامی
ملک صمدیت را، چه سود و زیان دارد
گر حافظ قرآنی، یا عابد اصنامی
 

baran 2012

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
ای صوفی سرگردان، در بند نکونامی
تا درد نیاشامی، زین درد نیارامی
ملک صمدیت را، چه سود و زیان دارد
گر حافظ قرآنی، یا عابد اصنامی

یک عمر هزار سال باید
تا من یکی از هزار گویم

چشمم به زبان حال گوید
نی آنکه به اختیار گویم

 

IRANIAN VOCAL

عضو جدید
کاربر ممتاز
در آن نفس که بمیرم در آرزوی تو باشم
بدان امید دهم جان که خاک کوی تو باشم

مطرب آهنگ بگردان که دگر هیچ نماند ............................. که از این پرده که گفتی به در افتد رازم
 

IRANIAN VOCAL

عضو جدید
کاربر ممتاز
تو را من دوست می‌دارم خلاف هر که در عالم
اگر طعنه است در عقلم اگر رخنه است در دینم

و گر شمشیر برگیری سپر پیشت بیندازم
که بی شمشیر خود کشتی به ساعدهای سیمینم
مرا به علت بیگانگی ز خویش مران ......................... که دوستان وفادار بهتر از خویش اند
 

Similar threads

بالا