مشاعره با شعر سعدی

baran 2012

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
دلی از سنگ بباید به سر راه وداع ............................... تا تحمل کند آن روز که محمل برود

بفرمایید...اینم دوسر "د" :biggrin:

قبول نیست تکراری همین امشب گفتید :D
خط " ت "

دل برتوانم از سر جان برگرفت و چشم

نتوانم از مشاهده ی یار برگرفت
 

IRANIAN VOCAL

عضو جدید
کاربر ممتاز
قبول نیست تکراری همین امشب گفتید :D
خط " ت "

دل برتوانم از سر جان برگرفت و چشم

نتوانم از مشاهده ی یار برگرفت
اگه امشب گفتم پس شرمنده...حالا یکی دیگه میگم

تا کی ای جان اثر وصل تو نتوان دیدن ............................... که ندارد دل من طاقت هجران دیدن


حالا بیایید تو حرف "ن" که نوآوری شد:D
 

baran 2012

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
اگه امشب گفتم پس شرمنده...حالا یکی دیگه میگم

تا کی ای جان اثر وصل تو نتوان دیدن ............................... که ندارد دل من طاقت هجران دیدن


حالا بیایید تو حرف "ن" که نوآوری شد:D

ایرادی نداره برای شوخی گفتم :D
خط "ی"

نه طریق دوستانست و نه شرط مهربانی
که به دوستان یک‌دل، سر دست برفشانی
 

baran 2012

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
ترک عمل بگفتم ایمن شدم ز عزلت ................................ بی چیز را نباشد اندیشه از حرامی


ببخشید.تشکرهام تموم شدن:redface:

خواهش میکنم این چه حرفیه :)

یکی را چون ببینی کشته دوست
به دیگر دوستانش ده بشارت

 

baran 2012

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
توانگران که به جنب سرای درویشند ......................... ضرورت است که یک دم از او بیندیشند

دلی چون شمع می باید که بر جانم ببخشاید
که جز وی کس نمی بینم که می سوزد به بالینم


روح سعدی شاد باشه :gol:
خسته نباشید شبتون به خیر
 

IRANIAN VOCAL

عضو جدید
کاربر ممتاز
دلی چون شمع می باید که بر جانم ببخشاید
که جز وی کس نمی بینم که می سوزد به بالینم


روح سعدی شاد باشه :gol:
خسته نباشید شبتون به خیر
مرا که پیش تو اقرار بندگی کردم .................................... رواست گر بنوازی و گر برنجانی

روح استاد سخن سعدی شیرازی شاد:gol::gol::gol:

خسته نباشید و شبتون به خیر
:)
 

baran72

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
مرا که پیش تو اقرار بندگی کردم .................................... رواست گر بنوازی و گر برنجانی

روح استاد سخن سعدی شیرازی شاد:gol::gol::gol:

خسته نباشید و شبتون به خیر
:)
یار باید که هرچه یار کند

بر مراد خود اختیار کند
 

ΜΟΗΑΜΜΑD

کاربر بیش فعال
تو نه مثل آفتابــــــی که حضـــــور و غیبت افتد
دگران روند و آیند، تو همچنــــان که هستـــــی
یارب به نسل طاهر اولاد فاطمه
یارب به خون پاک شهیدان کربلا
یارب به صدق سینهٔ پیران راستگوی
یارب به آب دیدهٔ مردان آشنا
 

خیال شیشه ای

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
یارب به نسل طاهر اولاد فاطمه
یارب به خون پاک شهیدان کربلا
یارب به صدق سینهٔ پیران راستگوی
یارب به آب دیدهٔ مردان آشنا

از تو با مصلحت خویش نمی‌پردازم
همچو پروانه که می‌سوزم و در پروازم
گر توانی که بجویی دلم امروز بجوی
ور نه بسیار بجویی و نیابی بازم
 

R a h a a M

عضو جدید
کاربر ممتاز
از تو با مصلحت خویش نمی‌پردازم
همچو پروانه که می‌سوزم و در پروازم
گر توانی که بجویی دلم امروز بجوی
ور نه بسیار بجویی و نیابی بازم

ماه رویا روی خوب از من متاب
بی خطا کشتن چه می‌بینی صواب

دوش در خوابم در آغوش آمدی
وین نپندارم که بینم جز به خواب
 

ΜΟΗΑΜΜΑD

کاربر بیش فعال
ماه رویا روی خوب از من متاب
بی خطا کشتن چه می‌بینی صواب

دوش در خوابم در آغوش آمدی
وین نپندارم که بینم جز به خواب
بنی آدم اعضای یک پیکرند
که در آفرینش ز یک گوهرند
چو عضوی به درد آورد روزگار
دگر عضوها را نماند قرار
تو کز محنت دیگران بی غمی
نشاید که نامت نهند آدمی
 

R a h a a M

عضو جدید
کاربر ممتاز
بنی آدم اعضای یک پیکرند
که در آفرینش ز یک گوهرند
چو عضوی به درد آورد روزگار
دگر عضوها را نماند قرار
تو کز محنت دیگران بی غمی
نشاید که نامت نهند آدمی

يکي درخت گل اندر فضاي خلوت ماست
که سروهاي چمن پيش قامتش پستند

اگر جهان همه دشمن شود به دولت دوست
خبر ندارم از ايشان که در جهان هستند
 

ΜΟΗΑΜΜΑD

کاربر بیش فعال

يکي درخت گل اندر فضاي خلوت ماست
که سروهاي چمن پيش قامتش پستند

اگر جهان همه دشمن شود به دولت دوست
خبر ندارم از ايشان که در جهان هستند
دگرش چو بازبینی غم دل مگوی سعدی
که شب وصال کوتاه و سخن دراز باشد
 

R a h a a M

عضو جدید
کاربر ممتاز
دگرش چو بازبینی غم دل مگوی سعدی
که شب وصال کوتاه و سخن دراز باشد

دانم که باز بر سر کویش گذر کنی
گر بشنود حدیث منش در نهان بگوی

کای دل ربوده از بر من حکم از آن توست
گر نیز گوییم به مثل ترک جان بگوی
 

ΜΟΗΑΜΜΑD

کاربر بیش فعال
دانم که باز بر سر کویش گذر کنی
گر بشنود حدیث منش در نهان بگوی

کای دل ربوده از بر من حکم از آن توست
گر نیز گوییم به مثل ترک جان بگوی
یارب مگیر بندهٔ مسکین و دست گیر
کز تو کرم برآید و بر ما خطا رود
 

baran 2012

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
دوش در خوابم در آغوش آمدی
وین نپندارم که بینم جز به خواب

از درون سوزناک و چشم تر
نیمه‌ای در آتشم نیمی در آب

به گفتن در نیاید شرح عشقت
ولیکن گفت خواهم تا زبان است
 

R a h a a M

عضو جدید
کاربر ممتاز
تو به آفتاب مانی ز کمال حسن طلعت
که نظر نمی‌تواند که ببیندت که ماهی

یکی سر بر کنار یار و خواب صبح مستولی
چه غم دارد ز مسکینی که سر بر آستان دارد

چو سعدی عشق تنها باز و راحت بین و آسایش
به تنها ملک می‌راند که منظوری نهان دارد ...
 

IRANIAN VOCAL

عضو جدید
کاربر ممتاز
یکی سر بر کنار یار و خواب صبح مستولی
چه غم دارد ز مسکینی که سر بر آستان دارد

چو سعدی عشق تنها باز و راحت بین و آسایش
به تنها ملک می‌راند که منظوری نهان دارد ...
دیری است که سعدی به دل از عشق نو می گفت ....................... کاین بت نه عجب باشد اگر من بپرستم
 

Similar threads

بالا