دلی از سنگ بباید به سر راه وداع ............................... تا تحمل کند آن روز که محمل برود
بفرمایید...اینم دوسر "د"
قبول نیست تکراری همین امشب گفتید
خط " ت "
دل برتوانم از سر جان برگرفت و چشم
نتوانم از مشاهده ی یار برگرفت
دلی از سنگ بباید به سر راه وداع ............................... تا تحمل کند آن روز که محمل برود
بفرمایید...اینم دوسر "د"
اگه امشب گفتم پس شرمنده...حالا یکی دیگه میگمقبول نیست تکراری همین امشب گفتید
خط " ت "
دل برتوانم از سر جان برگرفت و چشم
نتوانم از مشاهده ی یار برگرفت
اگه امشب گفتم پس شرمنده...حالا یکی دیگه میگم
تا کی ای جان اثر وصل تو نتوان دیدن ............................... که ندارد دل من طاقت هجران دیدن
حالا بیایید تو حرف "ن" که نوآوری شد
ایرادی نداره برای شوخی گفتم
خط "ی"
نه طریق دوستانست و نه شرط مهربانی
که به دوستان یکدل، سر دست برفشانی
یک روز کمان ابروانش ....................... می بوسم و گو بزن به تیرم
ترک عمل بگفتم ایمن شدم ز عزلت ................................ بی چیز را نباشد اندیشه از حرامی
مرا به هر چه کنی دل نخواهی آزردن
که هر چه دوست پسندد به جای دوست رواست
ترک عمل بگفتم ایمن شدم ز عزلت ................................ بی چیز را نباشد اندیشه از حرامی
ببخشید.تشکرهام تموم شدن
توانگران که به جنب سرای درویشند ......................... ضرورت است که یک دم از او بیندیشندخواهش میکنم این چه حرفیه
یکی را چون ببینی کشته دوست
به دیگر دوستانش ده بشارت
توانگران که به جنب سرای درویشند ......................... ضرورت است که یک دم از او بیندیشند
مرا که پیش تو اقرار بندگی کردم .................................... رواست گر بنوازی و گر برنجانیدلی چون شمع می باید که بر جانم ببخشاید
که جز وی کس نمی بینم که می سوزد به بالینم
روح سعدی شاد باشه
خسته نباشید شبتون به خیر
یار باید که هرچه یار کندمرا که پیش تو اقرار بندگی کردم .................................... رواست گر بنوازی و گر برنجانی
روح استاد سخن سعدی شیرازی شاد
خسته نباشید و شبتون به خیر
در سر کار تو کردم دل و دین با همه دانشیار باید که هرچه یار کند
بر مراد خود اختیار کند
در سر کار تو کردم دل و دین با همه دانش
مرغ زیرک به حقیقت منم امروز و تو دامی
تن آدمی شریف است به جان آدمیتیاد تو میرفت و ما عاشق و بیدل بدیم
پرده برانداختی کار به اتمام رفت
تن آدمی شریف است به جان آدمیت
نه همین لباس زیباست نشان آدمیت
یارب به نسل طاهر اولاد فاطمهتو نه مثل آفتابــــــی که حضـــــور و غیبت افتد
دگران روند و آیند، تو همچنــــان که هستـــــی
یارب به نسل طاهر اولاد فاطمه
یارب به خون پاک شهیدان کربلا
یارب به صدق سینهٔ پیران راستگوی
یارب به آب دیدهٔ مردان آشنا
از تو با مصلحت خویش نمیپردازم
همچو پروانه که میسوزم و در پروازم
گر توانی که بجویی دلم امروز بجوی
ور نه بسیار بجویی و نیابی بازم
بنی آدم اعضای یک پیکرندماه رویا روی خوب از من متاب
بی خطا کشتن چه میبینی صواب
دوش در خوابم در آغوش آمدی
وین نپندارم که بینم جز به خواب
بنی آدم اعضای یک پیکرند
که در آفرینش ز یک گوهرند
چو عضوی به درد آورد روزگار
دگر عضوها را نماند قرار
تو کز محنت دیگران بی غمی
نشاید که نامت نهند آدمی
دگرش چو بازبینی غم دل مگوی سعدی
يکي درخت گل اندر فضاي خلوت ماست
که سروهاي چمن پيش قامتش پستند
اگر جهان همه دشمن شود به دولت دوست
خبر ندارم از ايشان که در جهان هستند
دگرش چو بازبینی غم دل مگوی سعدی
که شب وصال کوتاه و سخن دراز باشد
یارب مگیر بندهٔ مسکین و دست گیردانم که باز بر سر کویش گذر کنی
گر بشنود حدیث منش در نهان بگوی
کای دل ربوده از بر من حکم از آن توست
گر نیز گوییم به مثل ترک جان بگوی
یارب مگیر بندهٔ مسکین و دست گیر
کز تو کرم برآید و بر ما خطا رود
دوش در خوابم در آغوش آمدی
وین نپندارم که بینم جز به خواب
از درون سوزناک و چشم تر
نیمهای در آتشم نیمی در آب
تو به آفتاب مانی ز کمال حسن طلعتبه گفتن در نیاید شرح عشقت
ولیکن گفت خواهم تا زبان است
تو به آفتاب مانی ز کمال حسن طلعت
که نظر نمیتواند که ببیندت که ماهی
دیری است که سعدی به دل از عشق نو می گفت ....................... کاین بت نه عجب باشد اگر من بپرستمیکی سر بر کنار یار و خواب صبح مستولی
چه غم دارد ز مسکینی که سر بر آستان دارد
چو سعدی عشق تنها باز و راحت بین و آسایش
به تنها ملک میراند که منظوری نهان دارد ...
من غلام توام از روی حقیقت لیکندیری است که سعدی به دل از عشق نو می گفت ....................... کاین بت نه عجب باشد اگر من بپرستم
من غلام توام از روی حقیقت لیکن
با وجودت نتوان گفت که من خود هستم
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
مشاعره با اشعار شاهنامه | مشاعره | 17 | ||
S | مشاعره با اشعار بداهه ... | مشاعره | 151 | |
مشاعره با نام کاربر قبلی | مشاعره | 2075 | ||
P | مشاعره کودک ۷ ساله ایرانی - رها حسین پور معتمد | مشاعره | 0 | |
مشاعره با اشعار فروغ فرخ زاد | مشاعره | 441 |