joey
عضو جدید
ما خود نمی رویم دوان از قفای کس ........................ او می رود که ما به قفای وی اندریم
مشتاقی و صبوری از حد گذشت یارا
اگه تو شکیب داری ، دیگر نماند مارا
ما خود نمی رویم دوان از قفای کس ........................ او می رود که ما به قفای وی اندریم
اگر پیشم نشینی دل نشانی ........................... وگر غایب شوی در دل نشان هستمشتاقی و صبوری از حد گذشت یارا
اگه تو شکیب داری ، دیگر نماند مارا
اگر پیشم نشینی دل نشانی ........................... وگر غایب شوی در دل نشان هست
این دلبری و شوخی از سرو و گل نیاید .................................. وین شاهدی و شنگی در ماه و خور نباشدتا بود بار غمت بر دل بی هوش مرا...........................سوز عشقت ننشاند ز جگر جوش مرا
این دلبری و شوخی از سرو و گل نیاید .................................. وین شاهدی و شنگی در ماه و خور نباشد
مرا از آن چه که بیرون شهر صحراییست........................ دردیست درد عشق که هیچش طبیب نیست
تا چه خواهد کرد با من دور گیتی زین دو کار ............................. دست او در گردنم یا خون من در گردنش
دیری است که سعدی به دل از عشق تو می گفت ............................. کاین بت نه عجب باشد اگر من بپرستمشهری اندر هوست سوخته در آتش عشق
خلقی اندر طلبت غرقه دریای غم اند
![]()
دیری است که سعدی به دل از عشق تو می گفت ............................. کاین بت نه عجب باشد اگر من بپرستم
امروز روز بزرگداشت سعدی
محمل بدار ای ساروان تندی مکن با کاروان
کز عشق آن سرو روان گویی روانم می رود
بله.روحش شاد و نام بزرگش همیشه جاوید باد
دلی از سنگ بباید به سر راه وداع ............................ تا تحمل کند آن روز که محمل برود
دیشب به یاد زلف تو در پرده های ساز ........................... جانسوز بود شرح سیه روزگاری امروحشون شاد![]()
در رفتن جان از بدن گویند هر نوعی سخن
من خود به چشم خویشتن دیدم که جانم می رود
دیشب به یاد زلف تو در پرده های ساز ........................... جانسوز بود شرح سیه روزگاری ام
مشاعره با سعدی یکم سخته
مرا در سپاهیان یکی یار بود
که جنگاور و شوخ و عیار بود
سخت نیست! فقط چون شما با حرف "د" تموم می کنید کار منو سخت کردین
در همه شهر فراهم ننشست انجمنی ................................ که نه من در غمش افسانه ی آن انجمنم
اینم با حرف ت
مرا گر تهی بود از آن قند دست
سخنهای شیرینتر از قند هست
تو عاشقان مسلم ندیده ای سعدی .............................. که تیغ بر کف و سربنده دار در پیش اند
حالا هم که زدین تو خط "ت"داروی مشتاق چیست زهر ز دست نگار
مرهم عشاق چیست زخم ز بازوی دوست
حالا هم که زدین تو خط "ت"
تو را چه غم که یکی از غمت به جان آید ............................... که دوستان تو چندان که می کشی بیش اند
شما که هنوز تو خط " د " هستید![]()
درازنای شب از چشم دردمندان پرس
تو قدر آب چه دانی که بر لب جویی
یار من آنکه لطف خداوند یار اوست ................................ بیداد و داد و رد و قبول اختیار اوست
منم زدم به "ت"![]()
تا کی ای دلبر دل من بار تنهایی کشد
ترسم از تنهایی احوالم به رسوایی کشد
ایرادی نداره منم برمیگردم به خط "د "![]()
دور از هوای نفس که ممکن نمی شود .............................. در تنگنای صحبت دشمن مجال دوست
منم دوباره زدم به خط "ت"![]()
مرا خود با تو سری در میان هست ......................... وگرنه روی زیبا در جهان هست
تا خبر دارم از او بیخبر از خویشتنم
با وجودش ز من آواز نیاید که منم
من کلا خط عوض کردم " م "![]()
مرا خود با تو سری در میان هست ......................... وگرنه روی زیبا در جهان هست
ولی من درجا زدم و در "ت" موندم![]()
مبر ظن کز سرم سودای عشقت ............................. رود تا در وجودم استخوان هستتو را در بوستان باید که پیش سرو بنشینی
و گر نه باغبان گوید که دیگر سرو ننشانم
خط عوض کنید سعدی شعرهای دیگم داره که با حروف دیگه اغاز میشه![]()
فعلا " م "
مبر ظن کز سرم سودای عشقت ............................. رود تا در وجودم استخوان هست
آخه من این ابیات رو حفظ هستم و از شانس شما آخرش خورده به "ت"![]()
عه...اینجوریاس؟؟؟ پس تو همو ن "ت" می مونیمتو گويي به چشم اندرش منزل است
وگر ديده برهم نهي در دل است
چیزی که عوض داره گله نداره خط " ت "![]()
عه...اینجوریاس؟؟؟ پس تو همو ن "ت" می مونیم
تو را ملامت سعدی حلال کی باشد .................................. که بر کناری و او در میان دریایی است
دلی از سنگ بباید به سر راه وداع ............................... تا تحمل کند آن روز که محمل برودمشکلی نیست، خط " د "![]()
تو ای توانگر حُسن از غنای درویشان
خبر نداری اگر خسته اند اگر ریش اند
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
![]() |
مشاعره با اشعار شاهنامه | مشاعره | 18 | |
S | مشاعره با اشعار بداهه ... | مشاعره | 151 | |
![]() |
مشاعره با نام کاربر قبلی | مشاعره | 2082 | |
P | مشاعره کودک ۷ ساله ایرانی - رها حسین پور معتمد | مشاعره | 0 | |
![]() |
مشاعره با اشعار فروغ فرخ زاد | مشاعره | 443 |