به نوشته هايم نگاهي مي كنم و به تك تك آنها سلام
، به زندگي سلام مي كنم و به آنچه دارم شكر.
ديگر قلم ام تراوش عاشقانه خود را ندارد فقط عاقلانه مي نويسد. عقل كجاست؟
به گمان دوستان عاقل كسي است كه بهره ي بيشتري از زندگي مادي برده است لذت زود گذر بسيار با ارزش تر جلوه مي كند و تاسف من بيشتر از هر چيز براي زندگي انسان هايي است كه به صورت نوار باريكي طي مي كنند و به آخر مي رسانند.
ملاك
پذيرش انسانيت نمي دانم چيست
، چون تنها عنصري از وجود اين
پيكر خاكي است كه فقط جنبه كليشه اي پيدا كرده است.
كليشه اي كه ظاهرسازان آن را طراحي كرده اند. نمي دانم چند سال است كه انسانيت در قبرستان دلهامان خاك مي خورد ولي خوب مي دانم كه سال هاي زيادي است كه براي آن ياد بود و سالگردي نگرفته ايم. حتي گاهي يك شمع هم بر سرمزارش روشن نكرده ايم.
در خيابان غضب آلود به يكديگر خيره مي شويم به اين خاطر كه فقط ظاهرمان يكسان نيست و به هم بد مي گوئيم
،چرا؟
كلاف سر در گم انسانيت روز به روز آشفته تر مي شود و ملاك بخشش بشر را بسيار گشتم تا
پيدا كنم ولي نيافتم!
عالماني كه به آساني توسط جاهل ترين جاهلان نفي مي شوند و جاهلاني كه ظاهرشان عالمانه است براي صفوف اول خدا شمشير مي كشند
.
شايد پرت و
پلا مي گويم ولي اگر از جنبه ي مضحك زندگي به اطرافيان بنگري خواهي ديد كه جدي ترين شان همان مضحك ترين است و مضحك ترين انسان ها همان هايي هستند كه در لفاف الهي پیچیده شده اند.
سر كاغذ را هم درد آوردم و دل سفيد اش را چركين كردم
، خدا من را ببخشد.