دست‌نوشته‌ها

gelayor14

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
عجیب دلم می گیرد
عجیب هوای دلم مه آلود می شود
عجیب بغض گلویم می شکند
مهربانا دردم چاره ندارد؟
غم دلم،مرهم ندارد؟
سوختم بی یاد تو
آمدم هر دم غمی بی یاد تو
خواهم امروز که دست در دستت نهم
غم تو فخر جهانم بکند...
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز

ان هنگام که باران میبارد
ان هنگام که دوباره بوی خاک هوا را معطر میکند
چه لذتی دارد خیس دن
ذوق میکند دلم وقتی
با صدای باران چشمانم را باز میکنم
شر شر
چک چک
همینطور که باران بر تمام زمین میبارد
ارام چشم میبندم
شاید دوباره
از لای چشمان نیمه بازم
ببینمت
شاید هم چشمانم را بگیری و دوباره نامم را صدا بزنی
نه اصلا میدانی از لای چشمانم
رنگین کمانی را میبینم که هیچکس قادر به دیدنش نیست
میان تمام لحظات بارانیم
لبخند خواهم زد
ایناز
 

smart student

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
انتقام گرفتم از دلم
"نخواندمت"
اين نخواندن
به آن نخواستن هاي تو در...
نخواستي بيايي
نخواستي بماني...

پ.ن:
بين خودمان بماند تو اگر براي ماندن آمده بودي که
منتظر صدا زدن من نمي ماندي!
اين قدر بود و نبودت کش آمد ميان لحظه هايم
که انتقام خواستنت را از دلم کشيدم
انداختمش ميان اوج روزمرگي ها
بي هيچ کاغذ و قلمي
بي هيچ متني....
من تو را با تمام نوشته هايم تحريم کردم!!!!
smart student
 

mehdi.chem

مدیر تالار شیمی
مدیر تالار
کاربر ممتاز
می ترسم من از پاییز
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ


خوب می دانم که خواهی رفت
آخر
در یکی از روزهای زرد پاییزی
آه ! آری فصل پاییز است و من می ترسم از این گاه بی برگی،

سخت می ترسم
ببینم رو بروی چشم هایم
زردی باغ بهارم را،

آه می رنجم
اگر بوسد خزان
گل شاخه سبز نگارم را،

می رسد هنگامه پاییز
می دانم که می آید
و می دزدد حضورت را از آغوشم

سخت می ترسم من از پاییز
و سوغاتی که می آرد برایم از زمین زرد هجران ها،
باز، تنهایی

باز می آید صدای باد پاییزی که از آوای بلبل های عاشق سخت بیزار است و می خواند سرود درد و هجران را

فصل پاییز است
می آید و می گیرد مرا از شاخسار گیسوانت همچو برگی زرد...

حکم پاییز است، رفتن
آه کم کم انتهایم می رسد دیگر
چنان برگی به زیر پای یک کودک
که از سرمای پاییزی گریزان است
با صدای خش خشی آرام
می میرم.

مهدی
 
آخرین ویرایش:

ataata117

عضو جدید
برسر سنگ مزارش بنویسید/گل تاب فشار در و دیوار ندارد......
تقدیم به "مهدی فاطمه{س}"
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
این زمان پشت تمام شهر
کسی معنای دوست داشتن را
نخواهدفهمید
 

mehdi.chem

مدیر تالار شیمی
مدیر تالار
کاربر ممتاز
آیینه
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
چه ستایش ها بود
چه محبت در دل
چه سپیدش خواندم
آه! اما،
همه،
بی حاصل

چشم در چشمانش
عشق جوشید به آیینه
ولی...
تکه سنگی از قلب
زد و آیینه شکست
آه! درد است که جریان دارد
و نسیمی ز غبار
و غباری که به آیینه نشست


مهدی
 

mehdi.chem

مدیر تالار شیمی
مدیر تالار
کاربر ممتاز
رویا
ـــــــــــــــــــــــــــ
درون سینه بلوا بود دیشب
وجودم غرق رویا بود دیشب

دلم روشن چنان مهتاب بود و
خدا در سینه پیدا بود دیشب

من و تنهایی و مهتاب و شبگیر
چه رویایی، چه زیبا بود دیشب

چنان مجنون شدم در خود که یکسر
وجودم غرق لیلا بود دیشب

شدم مدهوش آوایش که جانم
رها از بند غم ها بود دیشب

نه تنها من شدم حیران رویش
که دنیا پر ز شیدا بود دیشب

به یک لبخند شیرین جان سپردم
چه خوش، گر شام یلدا بود دیشب

تمام شب به یک رویا به سر شد
دلم بیچاره تنها بود دیشب

مهدی
 

smart student

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
دقيقا همينجا که نشستم
با همين استکان چاي معجزه مي کنم
خستگي هايم را مي گذارم ته قندان خالي از آرامش
کمي قند آب مي کنم رويش به ياد آمدنت
و باز نفسي عميق
نگاهي بي رنگ
و گامهايي محکم
و کمي به نظر بي خيال...


پ.ن:
خوب اين دوپينگ هر روزه ي من است در مسيري که تو همراهم نيستي...
smart student
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
همیشه با صدایبلند
خنده هایم را پنهان میکم
شاید نه شکهایم را پنهان میکنموقتی
کسی
چشمان خیسم را نمیبیند
نها پس بهتر است
با صای بلند خندی
ایناز
 

yamaha R6

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
گاهی وقتا یکی میاد تو زندگیت که دقیقا مثل سونامی همه چیتو بهم میریزه
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
ادمها دو جور شده هاند
عده ای از
عشق برای خود بال برای پریدن میسازنند
عده ای از عشق پتکی میسازنند تا بالها را بشکنند
ولی هرگز فراموش نکن
انکه بال پریدنت را میسازد
میخواهد با تو پرواز کند
انکه میشکند بدان هرگز تمایلی به پرواز با تو ندارد
کنار کسی باش
که تو را همینگونه میخواهد
و کنار کسی باش که همراهت به اسمان اوج میگیرد
ایناز
 

honey2009

کاربر بیش فعال
هوای گریه دارم...
اشک نه؛گریه...مدتهاست که اشک میریزم اما این بغض همچنانبر قوت خود باقیست...
یک وجب خاک باشد،یک آسمان،یک خدا و های های گریه...
که این بغض تمام شود...که سبک شوم...

elahe
 

smart student

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز


تلفن رو جواب مي دي مثل هميشه
با شناختن صدا
منتظر يک مکالمه معمولي هستي مثل هميشه
يک اطلاع رساني معمول از احوالات خودت و اطرافيان
طبق رسوم معمولٰ مثل هميشه
با چاشني احترام به بزرگتر اون طرف خط...
ولي چي ميشه؟!
شروع اين دفعه يه کم متفاوته
مکالمه خيلي سريع پيک اوليه احوالپرسي متداول رو رد مي کنه
مي رسه به يه جمله کاربردي
به يه حقيقت مجرب از زبون يک بزرگتر محترم
مي رسه به يه شارژ روحي براي خستگي چند روزه ات
مي شه مهربوني هميشگي خدا
مي رسه به يک خاطره
به يک موسيقي خاطره انگيز
به يک غروب غريب قديمي
به يک قدم زدن عاشقانه در سالياني که حتي هنوز به دنيا نيومده بودي...
به يک تصنيف...
"ياد از آن روزي که بودي زهره يار من..."

پ.ن:
دير نيست روزي که به امروزمون به عنوان خاطره نگاه مي کنيم
پس زيبا بسازيمش...
smart student
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
بوی یاس میدهد سجاده ات
بوی ریحان کنار حوض
بوی توتون قلیان
بوی تمام خاطرات ناب
دست نخورده که
هنوز هم بویشان
مرا به عالم کودکی کیبرد
بوی تمام خاطرات
بوی گذشته های
دور و نزدیک

ایناز
 

smart student

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
سکوت مي کنم
نه اينکه دلخور باشم نه!
حرفي نمانده
يعني حرفي نبود که نيمه مانده باشد...
فقط...
کمي خسته ام از اين لبخند اجباري
کمي گيجم از اين رفتار تکراري
از اين دوري که مي چرخد به هر کاري
از اين باطل
کمي خسته ام
تنها
من کمي خسته ام...
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
این روزهایم کمی تلخ میگذرد
اطرافیانم مه شیرین هستند
اما خود تلخ شده ام
دیگر کم شیرین میشوم
اخر میدانی از بس همه رفتند
که دیگر حوصله ندارم ب کسی بگویم
بمان
کمی خودخواهم
شاید تنها خوشم میاید ک
بمانندبی انکه بخواه التماس کنم

ایناز
 

yamaha R6

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
گاهی اون قدر توی زندگی روز مره غرق نی شی که حد ندار

صبح بیداری شی و بری سر کار بعداز ظهر با دوستات بزنی بری دور دور و این طرف اون طرف تا نصف شب

هی تکرارو تکرار و تکرار


اما یهو یک نفر میاد وسط زندگیت که همه چی رو بهم میریزه همه چیز و فکرت و خیالت میشه اون

قدرشو باید دونست
 

nafis...

مدیر بازنشسته
واسه اجابت معجزهِ دلم
واسه یه خنده از ته دل
واسه یه دل آروم و بی آشوب
واسه یه نفس راحت کشیدن
واسه اومدن روزای خوب و بی دغدغه
من چشمم هنوز به رحیم و رحمان بودنِ تو هست!
من چشمم هنوز به قادر بودن تو هست!
راستی خدا، معجزه که برای تو کاری نداره؟
 

e n g.s h

عضو جدید
گاهی که به انتظار مینشینم
لبخند میزنم تا
کسی نفهمد
چه بر من گذشت
لحظات
انتظار

ایناز

نیکوس کازانتزاکیس نقل می کند که در دوران کودکی، یک پیله کرم ابریشم را بر روی درختی می یابد، درست هنگامی که پروانه خود را برای خروج از پیله آماده می سازد. اندکی منتظر می ماند، اما سرانجام چون خروج پروانه طول می کشد تصمیم می گیرد این فرآیند را شتاب بخشد. با حرارت دهان خود آغاز به گرم نمودن پیله می کند، تا این که پروانه خروج خود را آغاز می کند. اما بال هایش هنوز بسته اند و اندکی بعد می میرد.
او می گوید: بلوغی صبورانه با یاری خورشید لازم بود، اما من انتظار کشیدن نمی دانستم. آن جنازه ی کوچک تا به امروز، یکی از سنگین ترین بارها، بر روی وجدان من بوده است. اما همان جنازه باعث شد درک کنم که یک گناه حقیقی وجود دارد: فشار آوردن بر قوانین بزرگ کیهان. بردباری لازم است و نیز انتظار زمان موعود را کشیدن شاهد بودن وسختی کشیدن عزیزان و صبوربودن و مقاومت کردن، و با اعتماد راهی را دنبال کردن که خدا برای زندگانی ما برگزیده است.
اگر پوسته تخم مرغی که ترک خورده و جوجه میخواهد سر از تخم بیرون آورد به شکستن آن کمک کنید یقین بدانید پس از مدتی جوجه بیمار خواهد شد باید جوجه سختی بکشد تا پوسته را بشکند تا سالمتر و قویتر پا به زندگی گذارد


پس اگر عاشقی صبور باش و جسور
در اون صورته که حتما موفق می شی
 
بالا