اشعار و نوشته هاي عاشقانه

siyavash51

عضو جدید
زدستم بر نمی خیزد که یکدم بی تو بنشینم
بجز رویت نمی خواهم که روی هیچکس بینم

ترا من دوست می دارم خلاف هرکه در عالم
اگر طعنه است در عقلم وگر رخنه است در دینم

من اول روز دانستم که با شیرین درافتادم
که چون فرهاد باید شست دست از جان شیرینم

تو همچون گل ز خندیدن لبت باهم نمی آید
رواداری که من بلبل چو بوتیمار بنشینم

بر آی ای صبح مشتاقان اگر نزدیک روز آمد
که بگرفت این شب یلدا ملال از ماه و پروینم

رقیب انگشت می خاید که سعدی چشم برهم نه
مترس ای باغبان از گل که می بینم نمی چینم

شیخ
 

*** s.mahdi ***

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
جنون مشعله خیزم، شرار آتشم از تو
عطش به شعله کشیدم ،سر سیاوشم از تو

کمر به عشق تو بستم اگر به قیمت جانم

قمار عشق گران است اگر کمی نگرانم

دو سجده رو به سما ستاره گرد تو کردم

که در نظاره سیارگان دوباره بگردم

سفر به طعم سمرقند کشور شکرم کن

خیال رومی تو دارم،محاسب قمرم کن

هلا!هلال تو حلال قوس های نهانی

منم غیاث تو غواص رمل و جفر معانی

عیار ابجد عیاری ام ورای عدد شد

که سعد طالع کاشانی ام رسید و رصد شد

به عطر لطفت لطایف الحیل ام کن

ظرایف زحلم شو!حمایل حمل ام کن

شبی شبیه فلک خوشه چین هیئت پروین

پر از قنوت ملک...می شوم پرنده آمین

اگر مفسر آیات لیل و نجم و بروجم

در آسمان تو بر پاست نربان عروجم
 

pink girl

عضو جدید
کاربر ممتاز
به مجنون گفت روزي عيب جويي
كه پيدا كن به از ليلي نكويي

كه ليلي گرچه در چشم تو حوريست
بهر جزوي ز حسن او قصوريست

ز حرف عيب جو مجنون بر آشفت
در آن آشفتگي خندان شد و گفت

اگر در ديده مجنون نشيني
بغير از خوبي ليلي نبيني

تو كي داني كه ليلي چون نكوييست
كزو چشمت همين بر زلف و روييست

تو قد بيني و مجنون جلوه ناز
تو چشم او نگاه ناوك انداز

تو مو بيني و مجنون پيچش مو
تو ابرو او اشارت هاي ابرو

دل مجنون ز شكر خنده خونست
تو لب ميبيني و دندان كه چونست

كسي كاو را تو ليلي كرده اي نام
نه آن ليلي ست كز من برده آرام

اگر مي بود ليلي بد نمي بود
ترا رد كردن او حد نمي بود
 

noom

عضو جدید
معماری ِ اندامت
هر توریست ِ هیزی را​

دست به دوربین می کند ...

آنقدر تراشیده ای
که نابینا
خواب تورا
بهانه می داند
برای دیدن.

لب را که باز می کنی
کلمات ِ گچبری شده ات​
Stark​
را از طراحی مایوس می کند ...

آنوقت انتظار داری
من پــِی کدام تمدن دیگری بروم
که مثل تو
عطر تاریخش
این چنین جاودانه باشد؟!

دلهره دارم که مبادا
میراث فرهنگی ِ دلت فکر همگانی شدن بکند
و
دلت را​

در ملاء عام
دسترس کنی برای​

یک مشت غارتگر...

[FONT=Arial (Arabic)][FONT=Arial (Arabic)]
[/FONT]
[/FONT]
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
بس تازه و تری چـــــــــــــــمن آرای کیستی؟
نخل امید و شــــــــاخ تمنــــــــــــای کیستی؟

روز ، آفــــــــــــــتاب روزن و بام که می شوی؟
شبها چـــــــــــــــــــراغ خلوت تنهای کیستی؟

رنگت چو بوی دلکش و بویت چو روی خوش
حوری ســــــــرشت من گل رعنای کیستی؟

گل این وفـــــــــا ندارد و گلزار این صفــــــــا
ای لاله غریب ز صحــــــــــــــــرای کیستی؟

حالا ز غنچه دل مــــــــــــا باز کن گـــــــــــره
در انتظار وعده فـــــــــــــــــــردای کیستی؟

چون من به بند عشق تو صد ماهـر و اسیر
تو زلف تاب داده به سودای کیستـــــــــی؟

بزمی پر از پریست فغــــــانی ، تو در میان
دیوانه کدامی و شیدای کیستــــــــــــــی؟


بابا فغانی شیرازی
 

maryam_22

عضو جدید
کاربر ممتاز
عشق یعنی راه رفتن زیر باران
عشق یعنی من می روم تو بمان
عشق یعنی آن روز وصال
عشق یعنی بوسه ها در طوله سال
عشق یعنی پای معشوق سوختن
عشق یعنی چشم را به در دوختن
عشق یعنی جان می دهم در راه تو
عشق یعنی دستانه من دستانه تو
عشق یعنی مریمم دوستت دارم تورو
عشق یعنی می برم تا اوج تورو
عشق یعنی حرف من در نیمه شب
عشق یعنی اسم تو واسم میاره تب
عشق یعنی انقباظو انبصاط
عشق یعنی درده من درده کتاب
عشق یعنی زندگیم وصله به توست
عشق یعنی قلب من در دست توست
عشق یعنی عشقه من زیبای من
عشق یعنی عزیزم دوستت دارم
 

siyavash51

عضو جدید
دوش دور از رویت ای جان جانم از غم تاب داشت
ابر چشمم بر رخ از سودای تو سیلاب داشت

نز تفکر عقل مسکین پایگاه صبر دید
نز پریشانی دل شوریده چشم خواب داشت
 

*** s.mahdi ***

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
تو يعني گونه هاي غنچه اي را
به رسم مهرباني ناز کردن
تو يعني کوچه باغ آرزو را
به روي گام ياسي باز کردن
تو يعني وسعت معصوم دل را
به معناي شکفتن هديه دادن
تو يعني بوته اي از رازقي را
ميان حجم گلداني نهادن
تو يعني جستجوي آبي عشق
تو يعني فصل پاک پونه بودن
تو يعني قصه شوق کبوتر
تو يعني لذت سبز شکفتن
تو يعني با تواضع راز دل را
به يک نيلوفر بي کينه گفتن
تو يعني وسعتي تا بي نهايت
تو يعني نغمه موزون باران
تو يعني تا ابد آيينه بودن
براي خاطر دلهاي ياران
تو يعني در حضور نيلي صبح
گلي را به بهار دل سپردن
تو يعني ارغواني گشتن و بعد
هزاران دست تنها را فشردن
تو يعني مثل شبنم عاشقانه
گلوي ياس ها را تازه کردن
تو يعني حجم روياي گلي را
ميان کهکشان اندازه کردن
تو يعني پونه را زير باران
ميان کهکشان اندازه کردن
تو يعني بي ريا چون ياس بودن
و يا به شهر شبنم ها رسيدن
تو يعني انتظار غنچه ها را
ميان شهر رويا خواب کردن
تو يعني غصه هاي زرد دل را
به رنگ نقره مهتاب کردن
تو يعني در سحرگاهي طلايي
به يک احساس تشنه آب دادن
تو يعني نسترن هاي وفا را
به رسم مهرباني تاب دادن
تو يعني غربت يک اطلسي را
ز شوق آرزو سرشار کردن
تو يعني با طلوع آبي مهر
صبور و شوق آرزو سرشار کردن
تو را آن قدر در دل مي سرايم
که دل يعني ترا زيبا سرودن..
 

siyavash51

عضو جدید
مگر نسیم سحر بوی زلف یار منست
که راحت دل مسکین و بی قرار منست

اگر معاینه بینم که قصد جان دارد
ز جان مضایقه با دوستان نه کار منست
 
آخرین ویرایش:

raha.1985

عضو جدید
خدا مشتی خاک را بر گرفت.می خواست لیلی را بسازد...
از خود در او دمید . و لیلی پیش از انکه باخبر شود.عاشق شد.
سالیانیی ست که لیلی عشق می ورزد.لیلی باید عاشق باشد.
زیرا خدا در او دمیده است و هر که خدا د او بدمد. عاشق می شود.
لیلی نام تمام دختران زمین است.نام دیگر انسان.
خدا گفت:به دنیایتان می اورم تا عاشق شوید.
ازمونتان تنها همین است: عشق. و هر که عاشق تر امد نزدیکتر است.پس نزدیکتر ایید نزدیکتر.
عشق کمند من است.کمندی که شما را پیش من می اورد.کمندم را بگیرید.
و لیلی کمند خدا را گرفت.
خدا گفت: عشق فرصت گفتگو ست.گفتگو با من.
با من گفتگو کنید.
و لیلی کلمه هایش را به خدا داد.لیلی هم صحبت خدا شد.
خدا گفت: عشق همان نام من است که مشتی خاک را بدل به نور می کند.
ولیلی مشتی نور شد در دستان خداوند.
(لیلی نام تمام دختران زمین است-عرفان نظر اهاری)
 

hamedinia_m51

عضو جدید
کاربر ممتاز
مي خوام بازم شعري بگم
از دل كوچه هاي سرد
از تو و از پرسه زدن
كه باز منو هوايي كرد

مي خوام بگم دوست دارم
تموم حرفام همينه
تفسير اين همه غزل
تو ذهن آيينه اينه

گاهي مي دونم عزيزم
حرفام مي شه زخم زيون
منو مي بخشي مي دونم
مثل هميشه مهربون

گاهي كه روزگار منو
مي بره تا شكنجه گاه
مي ياي و با مهربونيت
مي شي برام يه تكيه گاه

وقتي كه درياي دلم
طوفاني مي شه و سياه
قايق دستاي تو باز
مي شه برام يه جون پناه

وقتي كه چشمات واسه من
عشقو روايت مي كنه
از عشق و از خوبي تو
برام حكايت مي كنه

مي خوام بازم شعري بگم
از تو و دستِ گرم تو
از من و يك دنيا نياز
از تو و ناز و شرم تو

خودم ، خودم خوب مي دونم
باعث آزار توام
اما خودت خوب مي دوني
چقدر گرفتار توام

منو ببخش اون لحظه ها
كه شوخي هام مي شه عذاب
دلگير نشو از منِ تو
دلگير از اين دل خراب

وقتي كه پرسه مي زنيم
تو كوچه هاي سرد شهر
دستِ تو ، توي دست من
تموم دنيا اگه قهر

همون يه لحظه واسه من
معناي زنده بودنه
ارزش خواستن تو و
اندازه عمر منه !
 
  • Like
واکنش ها: noom

hale a.a

عضو جدید
کاربر ممتاز
دردنـــاک است که عــاشق بـه مرادش نرسد
در پی يــــار شود پـــــــير و بـه يـــارش نـرسد

روز و شب منـتظر لحــظه موعود شود
دلخراش است كه آخر بمرادش نرسد

درميان همه گلها، گل دلخواه خودش
خود بکـارد ولي آخـر به گلابش نرسد

جانگدازست كه شب تابه سَحر گريه کند
چه اليم است كه معشوق بدادش نرسد

گريه دارست چو ببيني دل عاشق خون است
خون به چشمش برسد! هركه به يارش نرسد
 

hale a.a

عضو جدید
کاربر ممتاز
مرا به تيرگی ها مسپار
به آلـــــودگی ها
مرا به خاطره ها بسپار.
به روشنایی ها

هرچند هميشه در اين باغ صدای کلاغ می آيد.
کبوتران را نشاید
که در آشيانه بميرند...

مرا به تيرگی ها مسپار
مرا به خاطره ها بسپار.
به روشنایی ها
 

hamedinia_m51

عضو جدید
کاربر ممتاز
بار دلتنگ تو بستی دیگه وقت رفتنه
داری میری و فقط خاطره هات سهم منه

دلم از حادثه خونه چشام از خاطره خیس
دوست داری برو ولی نامه برامون بنویس

به تو می رسم اگه موج مسافر بذاره
اگه دلبستگی ها لحظه آخر بذاره

به تو می رسم به تو پولک نقره کوب ماه
به تو می رسم به تو طلای این شب سیاه

به تو می رسم به چشم انتظاری که داری
به تو می رسم به آغوش بهاری که داری

به تو که آینه ها محو تماشات میشدن
شبای تیره چراغونی چشمات میشدن

می تونی دل بکنی تا ته دنیا برسی
امروزو رها کنی تا خود فردا برسی

می تونی همسفر خاطره های بد باشی
می تونی راه رسیدن به شبو بلد باشی

می تونی تو چاردیوار غربت دنیا بری
می تونی هرجا بمونی می تونی هر جا بری

اما هرگز نمی تونی غمو تنها بذاری
تو مسافری نمیشه غربتو جا بذاری

خاطرت هر جا که باشی بازم اینجا میمونه
تا ابد غصه غربت تو دلت جا میمونه

شاعر عبدالجبار كاكايي
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
با هر چه عشق

نام تو را می توان نوشت

با هر چه رود

راه تو را می توان سرود

بیم از حصار نیست

که هر قفل کهنه را

با دست های روشن تو

می توان گشود

*محمد رضا عبدالملکیان*
 

hamedinia_m51

عضو جدید
کاربر ممتاز
خواهم که برزلفت زلفت زلفت
هردم زنم شانه هردم زنمشانه
ترسم پریشان کند بسی حال هرکسی چشم نرگست
دیوانه دیوانه دیوانه دیوانه
خواهم بر ابرویت رویت هردم کشم وسمه
هردم کشم وسمه
ترسم که مجنون کند بسی مثل من کسی
چشم نرگست دیوانه دیوانه دیوانه دیوانه
یک شب بیامنزل ما حل کن دوصد مشکل ما ای دلبر خوشگل ما
دردت بجان ما شد روح وروان ماشد
خواهم که بر چشمت چشمت چشمت هردم کشم سرمه
هردم کشم سرمه
ترسم پریشان کند بسی حال هرکسی چشم نرگست
مستانه مستانه مستانه مستانه
خواهم که بر رویت رویت رویت
هردم زنم بوسه هردم زنم بوسه
ترسم که نالان کند بسی مثل من کسی
چشم نرگست جانانه جانانه جانانه جانانه
یک شب بیا منزل ما حل کن دو صد مشگل ما ای دلبر خوشگل ما
دردت بجان ماشد روح و روان ماشد ...
 

hamedinia_m51

عضو جدید
کاربر ممتاز
تا که نشانت در همه جا می جویم
در همه دنیا وصف تو را می گویم

از دل شب تا به سحر هر لحظه
خاک رهت تا به ثریا می پویم

از دل شب تا به سحر هر لحظه
خاک رهت تا به ثریا می پویم

باز ای جان بار دگر خاموشی
چهره خود از نظرم می پوشی

درد مرا مرغ سحر می داند
دم به دمی نغمه غم می خواند

در شب تنهایی من
با دل شیدایی من
بر همه ** عیان شود
قصه تنهایی من
قصه رسوایی من


هر دم از شوق وصالت لبریزم
با نگاهی از سر جان برخیزم

تا نشانی آتش عشقت در دل
از همه عالم غیر تو من بگریزم
از همه عالم غیر تو من بگریزم

تا که نگاهت یک نظر افتد بر من
خنده زند مرغ چمن در گلشن

دیده چرا تر نشود از شوقت
جان زشعفت چون نگریزد از تن

دیده چرا تر نشود از شوقت
جان زشعفت چون نگریزد از تن

باز ای جان بار دگر خاموشی
چهره خود از نظرم می پوشی

درد مرا مرغ سحر می داند
دم به دمی نغمه غم می خواند

در شب تنهایی من
با دل شیدایی من
بر همه ** عیان شود
قصه رسوایی من
قصه رسوایی من
 

hamedinia_m51

عضو جدید
کاربر ممتاز
به تو مدیونم همیشه
مگه میشه بی تو باشم
از شبی که روبرومه
چه جوری بی تو رها شم
به تو مدیونم همیشه
مثل شب به صبح فردا
مثل موجی سرد و تنها
به نگاه نازه دریا
به تو مدیونم همیشه
من خسته من ویرون
مثل خاکی سرد و تشنه
به نوازشای بارون
به تو میرسم دوباره
زیر رگبار ستاره
وقتی بارون نگاهت
رو حریر شب میباره
اگه پایانی نباشی
واسه بغض وخستگی هام
چه جوری برگردم از این
جاده های بی سرانجام
تو خدای عاشقایی
به تو مدیونم همیشه
وقتی اسمتو میارم
نبض لحظه تازه می شه ...
 

siyavash51

عضو جدید
شب فراق که داند که تا سحر چند است
مگر کسی که به زندان عشق دربند است

پیام من که رساند به یار مهر گسل
که برشکستی و مارا هنوز پیوند است

خیال روی تو بیخ امید بنشاندست
بلای عشق تو بنیاد صبر برکندست

ز دست رفته نه تنها منم در این سودا
چه دستها که ز دست تو بر خداوند است

فراق یار که پیش تو کاه برگی نیست
بیا و بر دل من بین که کوه الوند است
 

eksir

عضو جدید
کاربر ممتاز
مردان خدا پرده ي پندار دريدند
يعني همه جا غير خدا يار نديدند
هر دست که دادند همان دست گرفتند
هر نکته که گفتند همان نکته شنيدند
 

raha.1985

عضو جدید
شمع بود اما کوچک بود. نور هم داشت اما کم بود.
شمعی که کوچک بود و کم برای سوختن بس بود.
مردم گفتند:شمع عشق است و پروانه عاشق.
و زمین پر از شمع و پروانه شد.
پروانه ها سوختند و شمع ها تمام شدند.
خدا گفت: شمعی باید دور شمعی که نسوزد شمعی که بماند.
پروانه ای که به شمع نزدیک می سوزد عاشق نیست.
شب بود خدا شمع روشن کرد. شمع خدا ماه بود.شمع خدا دور بود.
شمع خدا پروانه می خواست.لیلی پروانه اش شد.
بال پروانه های کوچک زود می سوزد زیرا شمع ها زیادی نزدیکند.
بال لیلی هرگز ننمی سوزد.لیلی پروانه خداست.
شمع خدا ماه است.اما نمی سوزاند.
لیلی تا ابد زیر خنکای شمع خدا می رقصد.
لیلی نام تمم دختران زمین است
 

jeny02

عضو جدید
آخی

آخی

من به اندازه چشمان تو غمگین ماندم و به اندازه هر برق نگاهت نگران تو به اندازه تنهایی من شاد بمان............................:gol:
 

hamedinia_m51

عضو جدید
کاربر ممتاز
روشن تر از خاموشی، چراغی ندیدم،
و سخنی به از سخن عشق نشنیدم.
ساکن سرای سکوت شدم،
و صدره صابری در پوشیدم.
مرغی گشتم،
چشم او از یگانگی،
پر او از همیشگی،
در هوای بی چگونگی، می پریدم.
کاسه ای بیاشامیدم،
که هرگز تا ابد، از تشنگی او،
سیراب نشدم.
« بایزید بسطامی »
 

eksir

عضو جدید
کاربر ممتاز
نازار دلی را که تو جانش باشی
معشوقه ی پیدا و نهانش باشی
زان می ترسم که از دل آزردن ِ تو
دل خون شود و تو در میانش باشی !
 

known

عضو جدید
آنچنان آلوده است عشق غمناکم با بیم زوال

که همه زندگی ام می لرزد چون ترا می نگرم:heart:

به همین دلیل برای جلوگیری از زلزله ترا نمی نگرم:cool:
 

Similar threads

بالا