اشعار و نوشته هاي عاشقانه

pink girl

عضو جدید
کاربر ممتاز
فرياد كه سوز دل عيان نتوان كرد
با كس سخن از داغ نهان نتوان كرد

اينها كه من از جفاي هجران ديدم
يك شمه به سد سال بيان نتوان كرد
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
به پایداری آن عشق سربلند

به پایداری آن عشق سربلند

بود که بار دگر بشنوم صدای تو را ؟
ببینم آن رخ زیبای دلگشای تو را ؟
بگیرم آن سر زلف و به روی دیده نهم
ببوسم آن سر و چشمان دل ربای تو را
ز بعد این همه تلخی که می کشد دل من
ببوسم آن لب شیرین جان فزای تو را
کی ام مجال کنار تو دست خواهد داد
که غرق بوسه کنم باز دست و پای تو را
مباد روزی چشم من ای چراغ امید
که خالی از تو ببینم شبی سرای تو را
دل گرفته ی من کی چو غنچه باز شود
مگر صبا برساند به من هوای تو را
چنان تو در دل من جا گرفته ای ای جان
که هیچ کس نتواند گرفت جای تو را
ز روی خوب تو برخورده ام ، خوشا دل من
که هم عطای تو را دید و هم لقای تو را
سزای خوبی نو بر نیامد از دستم
زمانه نیز چه بد می دهد سزای تو را
به ناز و نعمت باغ بخشت هم ندهم
کنار سفره ی نان و پنیر و چای تو را
به پایداری آن عشق سربلند قسم
که سایه ی تو به سر می برد وفای تو را

 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
هوشنگ ابتهاج

هوشنگ ابتهاج

آن عشق

آن عشق که دیده گریه آموخت ازو
دل در غم او نشست و جان سوخت ازو
امروز نگاه کن که جان و دل من
جز یادی و حسرتی چه اندوخت ازو


 

pink girl

عضو جدید
کاربر ممتاز
تو خون به كاسه من كن كه غير تاب ندارد
تنك شراب ستم ظرف اين شراب ندارد
چه ديده اي و درين چيست مصلحت كه نگاهت
تمام خشم شد و رخصت عتاب ندارد
 
  • Like
واکنش ها: noom

samaneh66

عضو جدید
کاربر ممتاز
بخوان تا بفهمی عشق چیست

بخوان تا بفهمی عشق چیست

رو ساحل سرخ دلت اسم کسی رو حک نکن
به اینکه من دوست دارم حتی یه ذره شک نکن
بزار بهت گفته باشم که ماجرای ما و عشق
تقصیر چشمای تو بود ‌‌‌، وگرنه ما کجا و عشق ؟
سرم تو لاک خودم و دلم یه جو هوس نداشت
بس که یه عمر آزگار کاری به کار کس نداشت
تا اینکه پیدا شدی و گفتی ازاین چشمای خیس
تو دفتر ترانه هات یه قطره بارون بنویس
عشقمو دست کم نگیر درسته مجنون نمیشم
وقتی که گریه می کنی حریف بارون نمیشم
رو ساحل سرخ دلت اسم کسی رو حک نکن
به اینکه من دوست دارم حتی یه ذره شک نکن
هنوز یه قطره اشکتو به صد تا دریا نمی دم
یه لحظه با تو بودنو به عمر دنیا نمی دم
همین روزا بخاطرت به سیم آخر می زنم
قصه عاشقیمونو تو شهرمون جار می زنم
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
تا تو رفتی همه گفتند
که از دل برود هر آنکه از دیده
برفت
...
و در آن لحظه به ناباوری و غصه
ی من خندیدند

و تو ای کاش میدانستی که در
این تنگ بلور شفاف
ماهی سرخ تو زندست
هنوز

و در این کلبه ی سرد

یادگار تو بجاست

و تو ای کاش که می آمدی و
میدیدی
که از دل نرود هر آنکه از دیده
برفت...
 

*** s.mahdi ***

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
اگـرچــه از غــم دوری شـکسته ام، سردم

و مـثل بــغـض خزان، در درون خود زردم

مــبـاد خــسـتــه بـبـیـنـم نــگـــاه خـوبــت را

مــبـــاد درد تـــو آیــد بــــه روی صد دردم

تــو نـور قـبـلـه پــروانـــه هــای جان سوزی

که من به دور وجودت همیشه می گردم

بخوان که بشکفد احساس این غزل امشب

بـبـیـن! بــــرای گــلــویــت تـــرانــه آوردم

اگرچه غم زده هــستم و می روم از دسـت

نـبـود، گـر غم عشقت بگو، چه می کردم

تـمــام گــریــه مـــن، نــذر ایـنـــکــه بازآیی

وبـشـکـفـد غــزل از قـلــب زار شب گردم
 

pink girl

عضو جدید
کاربر ممتاز
اي از گل عذارت هر مرغ را نوايي
در هر دلي خيالي بر هر سري هوايي
آيين بي وفايي هم خود بگو كه خوب است
از چون تو خوبرويي وز چون تو دلربايي
 

maryam_22

عضو جدید
کاربر ممتاز
رفتم اما دل من مانده برِ دوست هنوز

می برم جسمی و، جان در گرو اوست هنوز

هر چه او خواست، همان خواست دلم بی کم و کاست
گرچه راضی نشد از من دل آن دوست هنوز

گر چه با دوری ی ِ او زندگیم نیست، ولی

یاد او می دمدم جان به رگ و پوست هنوز

بر سرو سینه ی من بوسه ی گَرْمش گل کرد

جان ِ ‌حسرت زده زان خاطره خوشبوست هنوز.

رشته ی مهر و وفا شُکر که از دست نرفت

بر سر شانه ی من تاری از آن موست هنوز

بکشد یا بکشد، هر چه کند دَم نزنم

مرحبا عشق که بازوش به نیروست هنوز

هم مگر دوست عنایت کند و تربیتی

طبع من لاله ی صحرایی ی ِ خودروست هنوز

با همه زخم که سیمین به دل از او دارد

می کشد نعره که آرامِ دلم اوست هنوز...
سیمین بهبهانی
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد

امشب به یاد روی دلارامی

بیدارم و پریده زسرخوابم

می جویمش به دامن شب اما

آن ماه را به خانه نمی یابم

امشب کجاست مهردرخشانم

بی ماه روی او شب من تارست

درخواب ناز رفته . نمی دانم

یا همچو من بنشسته و بیدارست

ای وای...ماه آمد و دنیایی

دارد شمد به روی خود ازمهتاب

ای چشم شب نخفته ! بخواب امشب

شاید که روی او نگری درخواب

«مهدی سهیلی»

 

*** s.mahdi ***

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز

چشم مستش اگر از خواب گران برخیزد

ای بسا فتنه که در دور زمان برخیزد


از پی جلوه گر آن سرو روان برخیزد

دل به عذر قدمش از سر جان برخیزد



عجبی نیست که در صحبت آن تازه جوان

پیر بنشیند و آن گاه جوان برخیزد



ضعفم از پای درانداخت خدایا مپسند

که ز کویش تن بی تاب و توان برخیزد
 

pink girl

عضو جدید
کاربر ممتاز
قتل این خسته به شمشیر تو تقدیر نبود
ور نه هیچ از دل بی‌رحم تو تقصیر نبود


من دیوانه چو زلف تو رها می‌کردم
هیچ لایقترم از حلقه زنجیر نبود

یا رب این آینه حسن چه جوهر دارد
که در او آه مرا قوت تاثیر نبود

سر ز حسرت به در میکده‌ها برکردم
چون شناسای تو در صومعه یک پیر نبود

نازنینتر ز قدت در چمن ناز نرست
خوشتر از نقش تو در عالم تصویر نبود

تا مگر همچو صبا باز به کوی تو رسم
حاصلم دوش بجز ناله شبگیر نبود

آن کشیدم ز تو ای آتش هجران که چو شمع
جز فنای خودم از دست تو تدبیر نبود

آیتی بود عذاب انده حافظ بی تو
که بر هیچ کسش حاجت تفسیر نبود
 

*** s.mahdi ***

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
لحظه هام پر شده از دوست داشتن تو
واسه من قشنگه عشق و خواستن تو

ميشه با تو همنفس ستاره باشم
با تو همسفر تا مرز قصه ها شم

بي تو اين گلايه ها چه بيشماره
شب و روز براي من فرقي نداره

زندگي را با تو و عشق تو ميخوام
تو نباشي بي تو من هميشه تنهام
 
  • Like
واکنش ها: noom

noom

عضو جدید
آنچنان
پراکندۀ این و آن بود
که نمی دیدی
با هر قدمت
تکّه ای از من
زیر ِ عبورت
می شکست....!!!!
غروری....
قلبی....
صدایی....
و خِرَدی،
که آسان
خُـ ر د شد....
و من این بین
تنها....
نگرانِ آن بودم؛
که پایت
نخراشد!!!!!

.............


به این نتیجه رسیده ام که تو در قلبم جایی نداشتی!
بلکه قلمرو بودنت قسمت عمده ایی ازریه هایم بوده که بعد از تو اینگونه نفس کم می آورم!
 

maryam_22

عضو جدید
کاربر ممتاز
هیـچ جـز یـاد تـو ، رویای دلاویـزم نـیست
هیـچ جـز نـام تـو ، حـرف طـرب انگـیزم نـیست!
عـشق می ورزم و می سـوزم و فـریـادم نـه!
دوست می دارم و می خـواهـم و پـرهـیزم نـیست.
نـور می بـیـنم و می رویـم و می بـالم شـاد ،
شاخه می گـستـرم و بـیـم ز پـائـیـزم نـیست.
تـا به گـیتی دل ِ از مهـر تـو لبـریـزم هـست
کـار با هـستی ِ از دغـدغـه لـبریـزم نـیست
بخـت آن را کـه شـبی پـاک تـر از بـاد ِ سـحر ،
بـا تـو ، ای غـنچه نشکـفـته بـیامیـزم نـیست.
تـو بـه دادم بـرس ای عـشق ، که با ایـن هـمه شـوق
چـاره جـز آنکـه به آغـوش تـو بگـریـزم نـیست.

فريدون مشيري
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
به خدا حافظی تلخ تو سوگند نشد
که تو رفتی ودلم ثانیه ای بند نشد

لب تو میوه ممنوع ولی لبهایم
هر چه از طعم لب سرخ تو دل کند نشد

با چراغی همه جا گشتم وگشتم در شهر
هیچ کس هیچ کس اینجا به تو مانند نشد

هر کسی در دل من جای خودش را دارد
جانشین تو در این سینه خداوند نشد

خواستند از تو بگویند شبی شاعرها
عاقبت با قلم شرم نوشتند:نشد!
 

maryam_22

عضو جدید
کاربر ممتاز
ما چون دو در یچه روبروی هم
آگاه ز هم بگو مگوی هم
هر روز سلام وپرسش و خنده
هر روز قرار روز آینده
عمر آینه بهشت اما ... آه
پیش از شب و روزتیر و دی کوتاه
اکنون دل من شکسته و خسته است
زیرا یکی از در یچه ها بسته است
نه مهر فسون نه ماه جادو کرد
نفرین به سفر که هرچه کرد او کرد
(م.امید)
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
قلم ها شرح رؤیا می نویسند
کمی از رنج دنیا می نویسند

به روی ماسه های ساحل عشق
شتابان نام دریا می نویسند

به روی برگ های لاله انگار
ببین خوشتر ز دیبا می نویسند

در این اشکال نامعلوم شاید
خدایا قصه ی ما می نویسند
 

maryam_22

عضو جدید
کاربر ممتاز
تا جرعه ای ز خون دلم نوش می کنی


مستانه ، عهد خویش فراموش می کنی


ان شمع مهر را که به جان برفروختم


از باد قهر ، یکسره خاموش می کنی


هر دم مرا ببوی دلاویز موی خویش


از دست می ربائی و مدهوش می کنی


ترسم که همچو طبع تو سودائیم کند


این طره ای که زیب برو دوش می کنی


راز نهان عشق خود از چشم من بخوان


تا چندش از زبان کسان گوش می کنی


گر یک نظر به جوش درون من افکنی


کی اعتنا به خون سیاووش می کنی


ای ماه! رخ مپوش که چون شب دل مرا


در سوگ هجر خویش سیه پوش می کنی


ما را که بر وصال تو دیگر امید نیست


کی با خیال خویش هماغوش می کنی


گفتار نغز((سایه)) ما گرچه ((نادر)) است


اما به از دری است که در گوش می کنی

نادر نادر پور
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
 

*** s.mahdi ***

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
می‌خواهمت چنان‌که شب خسته خواب را
می‌جویمت چنان‌که لب تشنه آب را

محو توام چنان‌که ستاره به چشم صبح
یا شبنم سپیده‌دمان آفتاب را

بی‌تابم آن‌چنان که درختان برای باد
یا کودکان خفته به گهواره، خواب را

بایسته‌ای چنان‌که تپیدن برای دل
یا آن‌چنان که بال پریدن عقاب را

حتی اگر نباشی می‌آفرینمت
چونان که التهاب بیابان سراب را

ای خواهشی که خواستنی‌تر ز پاسخی
با چون تو پرسشی چه نیازی جواب را
 

raha.1985

عضو جدید
طبیعت پاک آدمی پاکی طلب می کند
تو خودت را چشمه نگهدار
دیگران در توکه نگاه کنند پاک می شوند
اما مغرور نشو...
این تو نیستی که انها را پاک می کنی...
موءموریتشان این است
 

pink girl

عضو جدید
کاربر ممتاز
هواخواه توام جانا و می‌دانم که می‌دانی
که هم نادیده می‌بینی و هم ننوشته می‌خوانی

ملامتگو چه دریابد میان عاشق و معشوق
نبیند چشم نامحرم خصوص اسرار پنهانی
بیفشان زلف و صوفی را به پابازی و رقص آور
که از هر رقعه دلقش هزاران بت بیفشانی
گشاد کار مشتاقان در آن ابروی دلبند است
خدا را یک نفس بنشین گره بگشا ز پیشانی
ملک در سجده آدم زمین بوس تو نیت کرد
که در حسن تو لطفی دید بیش از حد انسانی
چراغ افروز چشم ما نسیم زلف جانان است
مباد این جمع را یا رب غم از باد پریشانی
دریغا عیش شبگیری که در خواب سحر بگذشت
ندانی قدر وقت ای دل مگر وقتی که درمانی
ملول از همرهان بودن طریق کاردانی نیست
بکش دشواری منزل به یاد عهد آسانی
خیال چنبر زلفش فریبت می‌دهد حافظ
نگر تا حلقه اقبال ناممکن نجنبانی...
 

Mitra_Galaxy

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
حميد مصدق

حميد مصدق

در كوي تو مستانه
[FONT=times new roman, times, serif]مي‌افتم و مي‌خيزم[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]دلداده و ديوانه[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]مي‌افتم و مي‌خيزم [/FONT]

[FONT=times new roman, times, serif]من مست و پريشانم[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]مي نالم و مي مويم [/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]مدهوش ز پيمانه[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]مي‌افتم و مي‌خيزم [/FONT]

[FONT=times new roman, times, serif]تا آنكه تو را يابم[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]مي‌گردم و مي‌جويم [/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]پس بر در آن خانه[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]مي‌افتم و مي‌خيزم [/FONT]

[FONT=times new roman, times, serif]چو شمع شب عاشق[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]مي سوزم و مي گريم [/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]از عشق چو پروانه[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]مي‌افتم و مي‌خيزم [/FONT]

[FONT=times new roman, times, serif]گر دست دهد روزي[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]تا خاك رهت گردم [/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]در پاي تو جانانه[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]مي‌افتم و مي‌خيزم [/FONT]

[FONT=times new roman, times, serif]گفتي كه ز جان برخيز[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]در ملك عدم بنشين [/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]زينروست كه مستانه[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]مي‌افتم و مي‌خيزم [/FONT]

[FONT=times new roman, times, serif]من مست قدح نوشم[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]از چشم تو مدهوشم [/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]سلانه به سلانه[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]مي‌افتم و مي‌خيزم [/FONT]

[FONT=times new roman, times, serif]ديوانه رويت من[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]چون گردن به كويت من [/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]اي دلبر فرزانه[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]مي‌افتم و مي‌خيزم [/FONT]

[FONT=times new roman, times, serif]باز آي و گرنه مي[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]هستي ز كفم گيرد [/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]اينسان كه به ميخانه[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]مي‌افتم و مي‌خيزم[/FONT]

 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
شمس الدین عراقی

شمس الدین عراقی

واي اگر ببينمش


نديده سجده مي كنم واي اگر ببينمش
هزار وعده مي كنم واي اگر ببينمش

اگر دري گشوده او چرا گداي خانه اش
نياز عرضه مي كنم واي اگر ببينمش

منم خراب و تشنه لب شكسته گل ز خمره ها
سبو به خمره مي كنم واي اگر ببينم ش

چو بوي او شنيده ام به سر نه پا دويده ام
به گريه خنده مي كنم واي اگر ببينمش

وضو به خون دل كنم به قامتش نگاه من
نه كعبه قبله مي كنم واي اگر ببينمش

به بي نشان نشانه ها دهد ز پشت پرده ها
نگه به پرده مي كنم واي اگر ببينمش
 

*زهره*

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
قهر مکن اي فرشته روي دلارا
ناز مکن اي بنفشه موي فريبا
بر دل من گر روا بود سخن سخت
از تو پسنديده نيست اي گل رعنا
شاخه خشکي به خارزار وجوديم
تا چه کند شعله هاي خشم تو با ما
طعنه و دشنام تلخ اينهمه شيرين
چهره پر از خشم و قهر اينهمه زيبا
ناز ترا ميکشم به دديه منت
سر به رهت مينهم به عجز و تمنا
از تو به يک حرف ناروا نکشم دست
وز سر راه تو دلربا نکشم پا
عاشق زيباييم اسير محبت
هر دو به چشمان دلفريب تو پيدا
از همه بازآمديم و با تو نشستيم
تنها تنها به عشق روي تو تنها
بوي بهار است و روز عشق و جواني
وقت نشاط است و شور و مستي و غوغا
خنده گل راببين به چهره گلزار
آتش مي را ببين به دامن مينا
ساقي من جام من شراب من امروز
نوبت عشق است و عيش و نوبت صحرا
آه چه زيباست از تو جام گرفتن
وزلب گرم تو بوسه هاي گوارا
لب به لب جام و سر به سينه ساقي
آه که جان ميدهد به شاعر شيدا
از تو شنيدن ترانه هاي دل انگيز
با تو نشستن بهار را به تماشا
فردا فردا مگو که من نفروشم
عشرت امروز را به حسرت فردا
بس کن ز بي وفايي بس کن
بازآ بازآ به مهرباني بازآ
شايد با اين سرودهاي دلاويز
باردگر در دل تو گرم کنم جا
باشد کز يک نوازش تو دل من
گردد امروز چون شکوفه شکوفا
 

Similar threads

بالا