اشعار و نوشته هاي عاشقانه

MaaRyaaM

عضو جدید
محترمانه دست به سرم مي کني هر بار
خودم را به نفهميدن مي زنم هر بار
تا تو به راه ح تازه تري فکر کني هر بار
مي خواهم آخر اين بار به هر قيمتي شده اين هر بارها تمام شوند
 

بابك طراوت

عضو جدید
کاربر ممتاز
 

solar flare

مدیر بازنشسته
من به چشمانت ايمان دارم
آنها به من ميگويند تو مرا دوست داري
اما چرا انكار ميكني؟
من به دستهايت ايمان دارم
وقتي كه لمسشان مي كنم
گويي در شوق رسيدن مي لرزند
اما چرا انكار ميكني؟
من به تمام وجودت ايمان دارم
ميدانم كه عشقي پاك در آن نهفته
(برگي از دفتر دلتنگي هاي خودم)
 

ie student

عضو جدید
کاربر ممتاز
من به چشمانت ايمان دارم
آنها به من ميگويند تو مرا دوست داري
اما چرا انكار ميكني؟
من به دستهايت ايمان دارم
وقتي كه لمسشان مي كنم
گويي در شوق رسيدن مي لرزند
اما چرا انكار ميكني؟
من به تمام وجودت ايمان دارم
ميدانم كه عشقي پاك در آن نهفته
(برگي از دفتر دلتنگي هاي خودم)


حرف نداشت همشهري...عاليه..عاليه:gol:
 

solar flare

مدیر بازنشسته
دارم نگاهت ميكنم خيره به چشمانت مانده ام
اما تو گويي از چشمانم گريز داري
تو ميترسي كه نگاهم كني اما چرا؟
وقتي عاشق ميشديم نگفتي شايد گريز باشد
اما همان بهتر كه گريز باشد من نميخواهم تو اشكهاي مرا كه در چشمانم براي چشامنت حلقه زده ببيني
آنوقت من با غرورم چه كنم
من چه مي گويم كدام غرور
مگر با اين عشق ديگر غروري هم مانده
پس خوب به چشمانم خيره شو تا عجزم را بخواني
اينطور حداقل ميتوانم چشمانت را با تمام وجود و شايد براي آخرين بار تماشاگر باشم
 

solar flare

مدیر بازنشسته
بدرود اي عشق
تو همچنان بي محابا ميروي من در تحير به راهت خيره مانده ام
تو خواهي رفت و مرا جز اشك حسرت چيزي نخواهد ماند
اما من به همين اشك ها نيز قانعم
شب فرا رسيده
من تنها در كنج زندگي مانده ام آرام
تازه يادم مي افتد تنها سوغاتي كه تو برايم دادي،
اشكهايم
 

solar flare

مدیر بازنشسته
پايت را بلند كن
چرا باور نداري جسمي زير كفشهايت ناله ميكند
اين جسم دل من است
همان چيزي است كه روزي به خودم گفتي عزيزترين است
اما امروز بيرحمانه زير پايت گذاشتي؟
باشد باز هم سكوت ميكنم
مهم اينست كه تو دلت جايگاهش عزيز است پس من نمي نالم
برايم دل تو ارزش دارد نه آنكه زير پايت جا گذاشته ام
نمي دانم چرا؟
اما چرا ميدانم
اگر عزيز بود كه زير پايت به گرو نمي گذاشتم
باشد برو اما قدري آهسته تر
شايد روزي دوباره دلت بخواهد داشته باشي
پس بگذار قدري جان داشته باشد
 

ie student

عضو جدید
کاربر ممتاز
يه ستاره داره چشمك ميزنه از آسمون

داره دلمو مي بره،يه باره بي نام و نشون

اون ستاره همون چشماي تو ِ تو آسمون

داره پر پر ميزنه،دلم واسه ديدن ِ اون

تو تموم دنيامي،تو تموم حرفامي

تو همه ي لحظه ي گرم عاشق بودني

 

comudf

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
قهر

نگه دگر به سوی من چه میکنی؟
چو در بر رقیب من نشسته ای
به حیرتم که بعد از آن فربیها
تو هم پی فریب من نشسته ای
به چشم خویش دیدم آن شب ای خدا
که جام خود به جام دیگری زدی
چو فال حافظ آن میانه باز شد
تو فال خود به نام دیگری زدی
برو ... برو ... به سوی او مرا چه غم
تو آفتابی ... او زمین ... من آسمان
بر او بتاب ز آنکه من نشسته ام
به ناز روی شانه ستارگان
بر او بتاب ز آنکه گریه میکند
در این میانه قلب من به حال او
کمال عشق باشد این گذشتها
دل تو مال من تن تو مال او
تو که مرا به پرده ها کشیده ای
چگونه ره نبرده ای به راز من ؟
گذشتم از تن تو زانکه در جهان
تنی نبود مقصد نیاز من
اگر بسویت این چنین دویده ام
به عشق عاشقم نه بر وصال تو
به ظلمت شبان بی فروغ من
خیال عشق خوشتر از خیال تو
کنون که در کنار او نشسته ای
تو و شراب و دولت وصال او
گذشته رفت و آن افسانه کهنه شد
تن تو ماند و عشق بی زوال او
 

solar flare

مدیر بازنشسته
چيزي زير زبانم سنگيني ميكند
آه چقدر حرف ناگفته براي گفتن باقيست
قدري با من بمان تا بگويم حرف هايي كه ماهها در گفتنش ترديد دارم
حال كه قصد رفتن داري بهتر است بشنوي و بروي
من داغ عشقت را در دل دارم
بگذار پندت دهم
دلي را مشكن كه دلت را ميشكنند
 

solar flare

مدیر بازنشسته
ديروز سراغم را گرفتي
اين را دلم گفت
خوشحال بودم كه ياد دلم افتادي
اما افسوس تو سراغ دلم نبودي
تو سراغ عفو بودي
اين را خودت گفتي
نه هرگز
اشكهايم اجازه عفو به من نميدهند
من هنوز عاشقت هستم
اما اشكهايم از تو گله دارند
چرا اينگونه كردي كه چشمه اشكهايم هرگز خشك نشوند؟
گناه من جز عشق مگر چيز ديگري بود؟
در پي عفو نباش كه من دير گاهيست كه بخشيدمت
چشمانم از اشكهايم كم سو شده اند
اين را گفتم تا بداني و برايم آرزوي مرگ كني
اين تنها چيزي بود كه از تو برايم ماند
 
آخرین ویرایش:

سرمد حیدری

مدیر تالارهای مهندسی شیمی و نفت
مدیر تالار
چرا از تو نگویم ؟
چرا اشک های تو را نسرایم ؟
وقتی همه ی دریاها در قلب مهربان تو جریان دارند ،
چرا من یک قطره ی پر هیاهو نباشم ؟
چه شبها که به یاد تو فانوس دعا را در ایوان تنهایی آویختم .
چه روزها که به یاد تو با درختان پر حوصله ی گردو درد و دل کردم .
آن قدر منتظرت مانده ام که همه ی پنجره ها مرا می شناسند .
یک بار آرام تر از خواب درختان به سراغ من بیا....

می خواهم با شکوفه های سیب برایت تابلویی بکشم
و با اشکهایم گرد و غبار را از کفش هایت بشویم .
می خواهم تمام بغض هایم بر شانه های تو آب شود .
چرا دلم برایت تنگ نشود ؟
چرا دستهای تو را ستایش نکنم ؟
چرا خوشبو ترین گلهای دنیا را برای تو نچینم ؟
چرا عطر ماه را در شیشه ای نریزم و به تو تقدیم نکنم ؟
دلم برایت تنگ می شود ،

نه هر شب ، نه هر روز بلکه هر لحظه .

این را عقربه های ساعت نیز می دانند .
خطوط دفترم نامت را از بر کرده اند .

اگر روزی تو را ننویسم ، دل آبی خودکارم برایت تنگ می شود .
اگر تو نباشی غم هایم را پیش چه کسی ببرم ؟

اگر تو نباشی رنج هایم را با که بگویم ؟

اگر تو نباشی روزهای من هیچ وقت به شب نمی رسند و شبهایم در جاده ی تاریک زمان سرگردان می شوند .
اگر تو نباشی آمدن صبح هم لطفی ندارد .

اگر تو نباشی ترانه هایم را در رود خواهم ریخت .
چرا برای تو ننویسم ؟

جواب کلمات پرشوری را که می خواهند به دیدار تو بیایند چه بدهم ؟

چرا حرفهایم را پنهان کنم ؟ ...
 

سرمد حیدری

مدیر تالارهای مهندسی شیمی و نفت
مدیر تالار
يروز تو بودی و گام به گام با تو
امروز ياد خاطرات
ديوانه تر از گذشته فرياد جنون سر می دهم
فراموشی جايی نخواهد داشت
من با ياد تو نفس می کشم
جمعه ی سياه رفته است
ياد تو از خاطر من نمی رود
ديروز...لحظه لحظه ها
پر بود ز شادی
آخر ما با هم بوديم
همره هم بوديم
ما ديوانه ی هم بوديم
من ديوانه ات می مانم
و به آن افتخار می کنم
آخر تو همه ی زندگی من هستی
همه ی بود و نبود.
عشق و و جود.

 

sepde

عضو جدید
در کلبه کوچک قلبم،
برایت مرکبی از غرور و محبت مهیا می کنم،
تا تکسوار ساحل دریای بی انتهای عشقم گردی.
اگر رفتی و مقصد گمشده را نیافتی،
تو را به خدا سوگند می دهم،
به کلبه کوچک قلبم باز گردی!

دیده به راه توام...:heart:
 

solar flare

مدیر بازنشسته
چه غروب دل گيري؟
من ميترسم
من تنم ميلرزد
سردم شده
تو اين دنياي بد سردم شده
چرا تنهايم نميگذارند
چه رنجي واي خداي من
من هم بايد با همين غروب خاموش شوم
اما نه دست خودم نيست
راستي اگر دست خودم بود كه خاموش شوم چه ميشد
نميدانم چرا نوشته هايم بوي غم دارند
اما چرا ديشب دلم بوي غم گرفت
از وجودت تو هم غمگين بودي
دستهايم ميلرزند
من توان نوشتن ندارم
با اين همه باز خواهم نوشت
ميخواهم نوشته هايم فريادي باشند
آنوقت همه ميفهمند كه تو مرا در ميان دنياي تاريك دور و برم تنهايم گذاشتي
گذاشتي و رفتي
باشد برو
به قول مريم:تنها كسي كه خوب مرا درك ميكند يك روز زادگاه مرا ترك ميكند
 

pdnvd

عضو جدید
من اگر می سوزم نه از آن است که دورم از تو
که در اینجا ، در غربت
در حسرت تو بودن شیرین است

--------------------------------------------
اگر تنهاترین تنها شوم باز هم خدا هست.
 

Elham.M

عضو جدید
و خداوند عشق را آفرید !

و خداوند عشق را آفرید !

و خداوند عشق را آفرید !



روز اول: در ابتدا خداوند آسمانها و زمین را آفرید
ـ نمی تونم بدون تو زندگی کنم. بهت عادت کردم. وقتی نیستی احساس می کنم یه چیزی کمه. شبها خوابم نمی بره ... همه اش یاد تو هستم ... نمی تونم حتی یک لحظه ازت دور شم. قول بده، قول بده که همیشه باهام بمونی. قول می دم همیشه باهات بمونم.

روز دوم: و خداوند آسمانها و زمین را از هم جدا ساخت
ـ من خوشبخت ترین آدم روی زمین هستم ... به این میگن زندگی! عزیزم من سعی می کنم زندگی برات درست کنم که لیاقتش رو داشته باشی. البته لیاقت تو خیلی بیشتر از اینهاست ... هنوز هم نمی دونم چطور آدمی مثل من رو قبول کردی. اما مطمئن باش پشيمون نمی شی. با بابام صحبت کردم، قرار شد خرج عروسی رو بده. پول پیش خونه رو هم ازش می گیرم. نگران نباش از پسش برمیاد ... وای که چقدر دوستت دارم!

روز سوم: و خداوند روی زمین نباتات رویانيد
ـ عزیزم نمکدون رو بهم می دی؟ آره داشتم می گفتم. امروز سرکار رئیسم بهم گفت قراره ماموریت کیش رو بدن به من. خیلی عالی میشه. می دونی که همیشه آرزو داشتم اینکار رو بکنم. ماموریت یه دو هفته ای طول می کشه. الان هوای کیش خیلی خوبه. از این ماموریت که برگردم موقعیت شغلی ام بهتر میشه؛ حتی ممکنه ترفیع بگیرم. باید خودمو نشون بدم. راستی چی می گفتی؟

روز چهارم: و خداوند آسمان را به نور نیرها روشن ساخت
ـ وای چه بچه شیرینی. عین خودمه نه؟ چشاش که به خودم رفته، دهنش هم شبیه خودمه. وقتی اخم می کنه می شه خود خودم. قربونت برم. بگو بابا! بگو بابا! وای دیدی خندید؟ عزیز دل بابا خندید! چه ماهه پسرم! اِ ... چه بوئی می دی ... خودتو کثیف کردی؟ ای بابا ... برو یه دقه بغل مامانت ببینم بابا کار داره ... راستی واسه چی بریم بیرون؟ هوا کثیفه واسه بچه ضرر داره. یه کیک می گیرم همین خونه جشن می گیریم. راستی مگه تولدت ماه آینده نیست؟ نیست؟!

روز پنجم: و خداوند زمین و آسمان را به انبوه جانوران پر کرد
ـ بیا اینم خرجی این ماه. من شب دیر میام خونه. کار دارم. بعدش شاید برم پیش دوستم ... می دونی که تصادف کرده و بیمارستانه. شما شامتون رو بخورین. منم بیرون یه چیزی می خورم. راستی اینم رضایت نامه واسه اين كه برای مدرسه خواسته بود. حالا کجا می خوان ببرنشون؟ والله ما مدرسه می رفتیم از این خبرها نبود! هر هفته گردش، هر هفته اردو، هر هفته سفر علمی! درسمون هم خیلی بهتر از اینا بود ... راستی واسه اون جاروبرقی که گفته بودی این برج پول نداریم ... باید ماشین رو ببرم تعمیرگاه ... بازم خرج بالا آورده! اَه چقدره این بچه ونگ می زنه. بابا اینقدر آتیش نسوزون. صدای اون بچه رو هم در نیار!!!

روز ششم: و خداوند آدم را بصورت خویش آفرید
ـ خانم این پسره چی می گه؟ ماشینو می خواد! بچه تو دهنت هنوز بو شیر میده! می خوای با دوستات بری شمال؟ معلوم نیست چه گندی بالا میارین. میرین خودتونو به کشتن می دین. نخیر لازم نکرده. هر وقت دستت تو جیب خودت رفت از این غلطا بکن. والله من سن تو بودم یه خونه رو خرجی می دادم. اینه ها این مادرت شاهده ... راست راست واسه خودش میگرده دو قورت و نیمش هم باقیه! من اینجوری حرف می زدم والله بابام همچی می کوبید تو دهنم. تازه ما اهل این قرتی بازیا نبودیم. من از همون موقع دستم می رفت تو جیب خودم. خرج همه چیم رو خودم می دادم. بابام اصلا نفهمید من چطور بزرگ شدم ...

روز هفتم: و خدا همه چیز را دید که نیکوست. پس از کار خود فارغ شد
ـ آخی. وقتی وا میستم انگاری کمرم می خواد بشکنه. چند دفعه بگم منو تو این صف گوشت و مرغ نفرست. این پسره که اومده بده بهش بره بخره. حالا چائیت به راهه؟ آی دستت درد نکنه. زنده باشی! ناهار چی گذاشتی؟ فسنجون؟ نکنه دوباره این پسره با ایل و تبارش می خوان بیان؟ ای بابا ... اینا که همین پریروز اینجا بودن. چه خبره هی میاد هی میره. با اون پسره آتیش پاره اش. اون روزی نزدیک بود ساعت عتیقه ام رو بندازه بشکنه ... آخر عمری هم نمی ذارن آدم آرامش داشته باشه. گفتیم بازنشسته می شیم یه نفسی می کشیم ...اینم به ما ندیدن. خونه شده کاروانسرا. این میره، اون میاد. آخه اینم شد زندگی؟

 

نگين...NeGiN سبز

عضو جدید
کاربر ممتاز
اگر یادت کنم دیوانه میشم
[FONT=arial, helvetica, sans-serif][FONT=arial, helvetica, sans-serif] فراموشت کنم بیگانه میشوم[/FONT][/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif][FONT=arial, helvetica, sans-serif] اگر ترکت کنم میمیرم از [/FONT][FONT=arial, helvetica, sans-serif]غم.[/FONT][/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif][FONT=arial, helvetica, sans-serif]فراموشت کنم میپاشم از هم[/FONT][/FONT]​
 

سرمد حیدری

مدیر تالارهای مهندسی شیمی و نفت
مدیر تالار
[FONT=georgia,times new roman,times,serif]
[FONT=georgia,times new roman,times,serif]دوستت می دارم،دوستم داشته باش
[FONT=georgia,times new roman,times,serif]عمق احساس مرا،تو بدانی ای کاش[/FONT]
[FONT=georgia,times new roman,times,serif]دوستت می دارم،از خودم بیشترت[/FONT]
[FONT=georgia,times new roman,times,serif]خویش می دانمت از،هر کسی خویش تَرَت[/FONT]
[FONT=georgia,times new roman,times,serif]تو به من نزدیکی،بیشتر از هر کس[/FONT]
[FONT=georgia,times new roman,times,serif]به من از من حتّی،به من از خون و نفس[/FONT]
[FONT=georgia,times new roman,times,serif]نازُکای تن تو،مثل پیچک به تنم[/FONT]
[FONT=georgia,times new roman,times,serif]پیچد و حیرانم،که تویی یا که منم[/FONT]
[FONT=georgia,times new roman,times,serif]دستهایت چو مرا،می فشارند به خویش[/FONT]
[FONT=georgia,times new roman,times,serif]از خدا می گذرم،از خدا حتّی بیش[/FONT]
[FONT=georgia,times new roman,times,serif]به خدا می ترسم،نکند خواب است این[/FONT]
[FONT=georgia,times new roman,times,serif]که تنش نرم و زلال تر ازآب است این[/FONT]
[FONT=georgia,times new roman,times,serif]گر طبیبی تو که کاش،کاش بیمار شوم[/FONT]
[FONT=georgia,times new roman,times,serif]گر تو خوابی،نکند،زود بیدار شوم[/FONT]
[FONT=georgia,times new roman,times,serif]گر بهشتی باشد،سرزمین تن توست[/FONT]
[FONT=georgia,times new roman,times,serif]همه بستان بهشت،یک گل دامن توست[/FONT]
[/FONT]
[/FONT]
 

afsaneh_k

عضو جدید
عشق آفتی از نهاد دریایی ماست
شعر آیتی از خیال صحرایی ماست
گفتم به اجل در این میان حکم تو چیست ؟
گفت آن چه که با سرشت دنیایی ماست
 

maryam288

عضو جدید
نشانی من
من نشانی ام را برای تو می نویسم:
درعصرهای انتظار،
به حوالی بی کسی قدم بگذار!
خیابان غربت را پیدا کن و وارد کوچه پس کوچه های تنهایی شو!
کلبه ی غریبی ام را پیدا کن،
کناربیدمجنون خزان زده و کنارمرداب ارزوهای رنگی ام!
درکلبه را باز کن و به سراغ بغض خیس پنجره برو!
حریر غمش را کنار بزن!
مرا می یابی
 

afsaneh_k

عضو جدید
عشق است طریق آشنایی
دل یافت ز عشق روشنایی
بی عشق مباش تا توانی
این است سخن اگر تو دانی
 

Similar threads

بالا