اشعار و نوشته هاي عاشقانه

دختر شرقی

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز


لب من از ترانه می سوزد
سينه ام عاشقانه می سوزد
پوستم می شکافد از هيجان
پيکرم از جوانه می سوزد
هر زمان موج می زنم در خويش
می روم، می روم به جائی دور
بوتهء گر گرفتهء خورشيد
سر راهم نشسته در تب نور
 

شبگرد23

عضو فعال شعر نو
کاربر ممتاز
سکوت عجیبی دارد اینجا

دیگر تنها من مانده ام و خیال بودنت...

لبخندت و نوشته هایی که ...

با خود چه کرده ای!؟

با من چه می کنی !؟

دلم برایت تنگ می شود

وقتی می خوانمت!

وقتی بلند بلند می خوانمت!

تنهایی عجیبی است،

دیوانه ام می کندگاهی.

وقتی می دانم برق چشمانت را

توانِ دیدن نیست ...

کاش این جابودی،

درست رو به روی من!

سکوت می کردیم و در آن سکوت

می خواندیم یکدیگر را...
 

شبگرد23

عضو فعال شعر نو
کاربر ممتاز
سكوتِ غم آلودِ من،
با نورنگاهت
ظلمت بی سرانجام مرا
از بین ببر
كه جز تو تكیه گاهی نیافتم.
ای گل زیبای باغ عواطف
تمامی گل ها
ازحسن جمال تو
در شگفتند،
من خار توگشته ام
مرا دریاب
كه محتاج مهرمهربان تو هستم
 

شبگرد23

عضو فعال شعر نو
کاربر ممتاز
اگر از احساسم بگویم
ذوب خواهم شد در افكارت
من قناعت كرده ام به یادت
اسمت را در یادم تكرار كنان
روی تخته سیاه روزی هزار بار
مینویسم تا مبادا
فراموش كنم احساسم را
 

شبگرد23

عضو فعال شعر نو
کاربر ممتاز
روزی که می گفتی من با تو می مانم

روزی که دانستی من بی تو می میرم

روزی که با عشقت بستی به زنجیرم

بازنده من بودم این بوده تقدیرم
 

شبگرد23

عضو فعال شعر نو
کاربر ممتاز
در اين هستي غم انگيز
وقتي حتي روشن كردن يك چراغ ساده ي " دوستت دارم"
كام زندگي را تلخ مي كند
وقتي شنيدن دقيقه اي صداي بهشتي ات
زندگي را
تا مرزهاي دوزخ
مي لغزاند
ديگر – نازنين من –
چه جاي اندوه
چه جاي اگر...
چه جاي كاش...
و من
– اين حرف آخر نيست –
به ارتفاع ابديت دوستت دارم
حتي اگر به رسم پرهيزکاري هاي صوفيانه
از لذت گفتنش امتناع كنم ...
 

شبگرد23

عضو فعال شعر نو
کاربر ممتاز




وداع مي کنم
با تو
تويي که چشمانت هميشه با دلم سخن داشت ...

گلم ...
دلم ...
اين روزها از هميشه بي قرارترم
مانند پاييز
که لحظه لحظه
باران را انتظار مي کشد ...

ما نه خط هاي موازي بوديم
نه متقاطع
من و تو
فقط دو خط بي ريا بوديم
دو خط کم رنگ
شايد پر رنگ ...

خط هاي تو
هميشه خط هاي بي رنگ مرا
انتظار مي کشيد ...

و خط هاي ناموزون من
هميشه خط هاي عاشقانه تو را
انکار مي کرد !

گلم ...
دلم ...
به همين اشک هاي گاه و بي گاه
من بد نبودم
ما هزار سال دير آمديم
و هزار سال ديرتر به هم رسيديم ...

روياهاي خاک خورده عاشقانه من
متعلق به هزار سال پيش هست
و صداقت جاودانه تو ايضا ...

گلم ...
دلم ...

وداع مي کنم ...
با تو
نه !
با دنياي عاشقانه خودم ...

وداع مي کنم ...
 

شبگرد23

عضو فعال شعر نو
کاربر ممتاز
من و تو عاشق همیم

اما چه فایده !!!

من و تو مال همیم

اما چه فایده !

حریف فاصله ها نمیشیم !!!

چه فایده !!
 

شبگرد23

عضو فعال شعر نو
کاربر ممتاز



کاش می آمدی اما...
نشانی از آمدنت نیست...
دروغ نمی گویم آری...!
دلتنگت شده ام
 

شبگرد23

عضو فعال شعر نو
کاربر ممتاز


در زمینی که زمان کاشت مرا
گل زیباش بجزء خار نبود
پستی و هرزگی و هرزه دری
حسرتها بهر کسی عار نبود
زارو بدبخت و گرفتار کسی
که به این عار گرفتار نبود
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
تو نبودی و من با عشق نا آشنا بودم....
تو نبودی و در نهان خانه دلم جایت خالی بود.......
تو نبودی و باز به تو وفادار بودم........
تو نبودی و جز تو هیچ كس را به حریم قلبم راه ندادم......
و تو آمدی.از دوردستها......
از سرزمین عشق......
تو مرا با عشق آشنا كردی.....
با تو تا عرش دوست داشتن سفر كردم........
تو مفهوم عاشق بودن را به من آموختی..........
با تو كامل شدم.......
با تو بزرگ شدم......
با تو الفبای عشق را اموختم.......
ندای قلب عاشقم را به گوش همه رساندم......
به تو و كلبه عاشمان بالیدم.......
تو نیمه گمشده ام شدی........
 
آخرین ویرایش:

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
نام من عشق است آيا مي شناسيدم؟

زخمي ام زخمي سرا پا مي شناسيدم؟

با شما طي کرده ام راه درازي را

خسته هستم خسته، آيا مي شناسيدم؟

راه شش صد ساله اي از دفتر حافظ

تا غزل هاي شما، آيا مي شناسيدم؟

اين زمانم گر چه ابره تيره پوشيدست

من همان خورشيدم اما مي شناسيدم؟

پاي رهوارش شکسته سنگلاخ دهر

اينک اين افتاده از پا را مي شناسيدم؟

مي شناسد چشم هايم چهره هاتان را

همچناني که شما ها مي شناسيدم

اين چنين بيگانه از من رو مگردانيد

در مبنديدم به حاشا مي شناسيدم؟

من همان دريايتان اي رهروان عشق

رود هاي روح دريا مي شناسيدم

اصل من بودم، بهانه بود فرعي بود

عشق قيس و حسن ليلا مي شناسيدم؟

در کفه فرهاد تيغه من نهادم من

من بريدم بيستون را مي شناسيدم؟

مسخ کرده چهره ام را گر چه اين ايام

با همين ديدار حتي مي شناسيدم؟

من همانم آشناي سال هاي دور

رفته ام از يادتان، يا مي شناسيدم؟
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
لبت « نه » می گوید و پیداست می گوید دلت « آری»
که این سان دشمنی ، یعنی که خیلی دوستم داری


دلت می آید آیا از زبانی این همه شیرین
تو تنها حرف تلخی را ، همیشه بر زبان رانی

نمی رنجم اگر باور نداری عشق نابم را
که عاشق از عیار افتاده در این عصر عیّاری

تو را چون آرزوهایت همیشه دوست خواهم داشت
به شرطی که مرا در آرزوی ِ خویش نگذاری

چه زیبا میشود دنیا برای من اگر روزی
تو از آنی که هستی ، ای معما ! پرده برداری
 

شبگرد23

عضو فعال شعر نو
کاربر ممتاز


فراموش مکن اینجا تک و تنهایم
- وکسی که مرا بفهمد اینجا نیست
- اندیشه ام گوئی تحلیل میرود
- این همانا مردن است
- اگر سکوت کنم ....
 

شبگرد23

عضو فعال شعر نو
کاربر ممتاز


جاده ها خشکیدند

و من از بی راهه های غریب گذشتم

افق روشنایی را بردند

و من در تاریکی شب

در انتظار خلوت دل

در غبار تنهایی

گم شدم

میان آهنگ های زمان ...
 

مهندس شکوفه

عضو جدید
من و تو
زیر این آسمان دل گیر
روی زمین خاک آلود
گذرگاهی که هر عابری را توان گذر از آن نیست
عشق مان را این چنین وصف انگيز
پیمان بسته ایم
امکان بی هم بودن مان
اعجازی لجبازانه را می ماند
به سان آخر قصه ای غم انگيز
که هرگز ننوشته ایم
شکوه با هم بودن را
زیر ماهتاب متروک
در واپسین روزهای اتاق خواب مان
منزلگاهی که هر روز به رنگی میآراستی
این چنین دل انگيز
جشن گرفته ایم
تو از آخر قصه می آیی
و من از آغازش
اما توهمیشه
یک گام جلوتری ! ...
 

شبگرد23

عضو فعال شعر نو
کاربر ممتاز



نمی دانم ...
تو مثل روزی بودی که از دل شب روييد
يا شبی که از دل روز روييد
هر چند ...
من فقط تشنه ی يک شکفتن بودم
و شکفتی ...
برای تو که يک بار آمدی و هزار بار رفتی

 

شبگرد23

عضو فعال شعر نو
کاربر ممتاز


[FONT=arial, helvetica, sans-serif]
کاش امروز نبود
شهر امروز عجيب ساکت و بي روح است
[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]و در اين سردي طاقت فرسا[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]دل من مي گيرد ،دل من مي پوسد[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]کاش امروز نبود ،کاش من گم بودم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]کوزه خالي قلبم امروز بر زمين خورد و شکست [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]ديده ام ! برحسب رسم ووفا[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]در غم مرگ دلم ، اشک قرباني کرد[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]دل بيچاره من !!!...[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]آه ....امروز شکست[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]و از اين بشکستن ديده ام دريا شد [/FONT]​
 

شبگرد23

عضو فعال شعر نو
کاربر ممتاز



عشق را میفهمی؟
ترس من از ندانستن است
به چه دل بستم که دل به دریا سپردم؟؟؟
بیا عاشق شویم
شاید اینبار سرنوشت دیگری در انتظار باشد
دستهای مرا بگیر
نوای تازه ای خواهم نواخت
کنار گوشم بگو
تا به کی کنارم خواهی ماند؟
 

دختر شرقی

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
میخواهم بگویممت چقدر تنهایم
تا کمی دردهایم را به آغوش بکشی
خیره می شوم در نگاهت
همچون دخترکانِ سرکشِ مزرعه نقاشی
آنگاه
در معصومیت چشم های دلواپس ات گم می شوم
و آرزوی رفتن را با بغض سرکش قورت میدهم
این بار هم سکوت !
 

eksir

عضو جدید
کاربر ممتاز
گویند روی سرخ تو سعدی چه زرد کرد
اکسیر عشق بر مسم افتاد و زر شدم
 

Ekram

عضو جدید
کاربر ممتاز
اکسیر لبان تو حیات ابدی داد
زان است که صد بار بمردیم و نمردیم
 

eksir

عضو جدید
کاربر ممتاز
ساغرم آیینگی کرد و جهانی یافتم
وان جهان را بی کران در بی کرانی یافتم
جسته ام آفاق را در جام جمشید جنون
هر چه جز عشق تو باقی را گمانی یافتم
 

mahyam68

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
خواب دیده ام
دست های من
آشیانه ی تو میشود
قطره قطره قلب کوچکم
آب ودانه تو میشود
شب ستاره ها
از تمام شاخه های من
تاب میخورند
 

Ekram

عضو جدید
کاربر ممتاز
دیشب به خواب دیدم زلفش به دست جمعی
خوابی چنین پریشان دیدم ندیده بودم
 

mahyam68

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
اشک گرم و آه سرد و روی زرد و سوز دل
حاصل عشقند و من این نکته میدانم چو شمع
 

Similar threads

بالا