اشعار و نوشته هاي عاشقانه

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
باز روی شانه های مهربانت سر نهادن...دوست دارم

پرسه های روز و شب را در کنارت...دوست دارم

سالهای سال با هم عاشقی را...دوست دارم

ترس تردید قبولت را دوباره...دوست دارم

خاطرات مرده را در سینه ی خود...دوست دارم

هر خزان عاشقی را در هوایت...دوست دارم

جان سردم را به آغوشت سپردن...دوست دارم

روزها دیدار غم را در نبودت...دوست دارم

طعنه های بی دلیل زندگی را در نبودت...دوست دارم

عاقبت پرواز اخر را به سویت...دوست دارم

 

شبگرد23

عضو فعال شعر نو
کاربر ممتاز


تو را به وداع آخرین که پر از ابرهای تیره و پنجره های فرو بسته بود
تو را به برگهای خزان، به دشتهای تهی و باغهای نسترن،
تو را به ساقه های شکسته وبادهای گریزان،
تو را به آه فرو خورده،
سوگند می دهم،مرا به آغازگاهم، آن ییلاق شبنم خیز نگاهت،بازگردان...
 

شبگرد23

عضو فعال شعر نو
کاربر ممتاز
خسته از بغض نگشوده ي شبانه ام

و پراز واژه ي تكراري تنهايي و اشك

آسمان گرفته است

دل من هم...

نگاه نمي كني

آرام آرام دور مي شوي

بغض آسمان مي تركد؛

مي بارد

دل من هم...
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
تورفتی

من ماندم

سهم تو رفتن بود

سهم من ماندن

و سهم هر دوی ما نرسیدن

تو به سهمت رسیدی من هم

اعتراض برای چه؟

عدالت اجرا شد.
 

شبگرد23

عضو فعال شعر نو
کاربر ممتاز
ناگهانی تر از آمدنت می روی

بی بهانه...
من می مانم و باران های بی اجازه...
و
قلب عاشقی که سپاسگزارت می ماند تا ابد...
متشکرم که به من فهماندی که
چه قدر می توانم دوست بدارم
و عاشق باشم بی توقع
باور کن ... بی توقع!!!
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
امشب تمام حوصله ام را
در یک کلام کوچک
در " تو " خلاصه کرده ام
ای کاش میشد یک بار ...
تنها همین یکبار
تکرار میشدی
تکرار!
 

شبگرد23

عضو فعال شعر نو
کاربر ممتاز
تنها شدم دوباره
تنهای تنها
گر چه چند روزی بيش نيست
برای من عمری می گذرد

تنها شدم
تنهای تنها
زود برگرد
خيلی زود
من چشم انتظارم
 

شبگرد23

عضو فعال شعر نو
کاربر ممتاز
شب و روزت همه بیدار
که آید شاید
کور شد دیده بر این
کوره رهٍ شایدها!
شاید - ای دل! -
که مسیحا نفست
آمد و رفت!
باختی هستی ِ خود
بر سر ِ می آیدها ...
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
دل من


حرفی دارد به اندازه تمام دنیا


گوش تو آیا


به اندازه تمام حرف های من جا دارد ؟
 

شبگرد23

عضو فعال شعر نو
کاربر ممتاز
فاصله همين سقف است
که ديگر نيست
غمگين نباش
راه زيادی نمانده است
هر چند خيابان ها برای تنهايی ما هر روز کوچک ترمي شوندو ما هميشه وقت کم می آوريم
تا برسي ...
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
از انسانها غمی به دل نگیر؛ زیرا خود نیز غمگین اند؛




با آنکه تنهایند ولی از خود میگریزند زیرا به خود و به عشق خود و به حقیقت خود




شک دارند؛ پس دوستشان بدار اگر چه دوستت نداشته باشند . . .
 

شبگرد23

عضو فعال شعر نو
کاربر ممتاز
در ان نوبت كه بندد دست نيلوفر به پاي سرو كوهي دام گرم ياد اوري يا نه
من از يادت نمي كاهم
تو را من چشم در راهم
شباهنگام
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
هنوز جای پای دیروز خشک نشده بود که امروز اومد... سایه فردا سریع و پیش رونده، از لحظه های امروز بالا میره و تموم ثانیه ها رو قورت میده
وقت جدایی رسیده
لحظه ای که هیچ جاده ای در انتظارش نبوده

من و تو موندیم و یه عشق نیمه کاره
آخرین حرف عشق رو تو همین لحظه بزن....


 

شبگرد23

عضو فعال شعر نو
کاربر ممتاز
سخت است از چشمان من چیزی بفهمی
چیزی از این باران پاییزی بفهمی
من دوستت دارم ولی یادت بماند
دیگر نباید بیش از این چیزی بفهمی ...
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
اما چه با من می کند چشمت که باید

هم گفته، هم نا گفته ام را پس بگیرم


 

شبگرد23

عضو فعال شعر نو
کاربر ممتاز

یادم می آید
آن روز که روزگارم ابری و بارانی بود
دستی آشنا آمد
سایه سار امن آرزوهایم شد
دست هایم را گرفت
و مرا با خود برد
ابرهای خیالی خلوتم را مچاله کرد
و مرا برد تا بینهایت تر ترانه ها
نمی دانم
شاید آن دست آشنا
تو بودی
که آمدی
آفتاب روزگارم شدی
خورشید همه لحظه هایم
که نه ابر بودی و نه طوفان
تو حرمت همان بارانی
که مرا در حضور خورشید
به مهمانی رنگین کمان برد
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
از خاطر غنچه ها دلم تنگتر است
هر چند که از آیینه بی رنگتر است
بشکن دل بی نوای ما را، ای عشق
که این ساز ، شکسته اش خوش آهنگتر است
 

eksir

عضو جدید
کاربر ممتاز
در اینجا مولانا داستانی را نقل میکند که برایتان در این قسمت می گذارم.

مردی ترس رنگش به زردی رفته بود صبح زود به نزد سلیمان نبی آمد و گفت :
عزرایی خشم آلود وکینه توزانه به من انداخت.
سلیمان گفت:حال از من چه میخواهی.
مرد گفت: باد را بگو من را به هندوستان ببرند تا او نتواند جان مرا بستاند. سلیمان چنین کرد.
عاشقان را جست و جو از خویش نیست
در جهان جوینده جز او بیش نیست
این جهان و آن جهان یک گوهر است
در حقیقت کفر و دین و کیش نیست
ای دمت عیسی ،دم از دوری مزن
من غلام آن که دور اندیش نیست
 

دختر شرقی

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
همچو نی می نالم از سودای دل
آتشی در سینه دارم جای دل

من که با هر داغ پیدا ساختم
سوختم از داغ نا پیدای دل
همچو موجم یک نفس آرام نیست
بسکه طوفان زا بود دریای دل
دل اگر از من گریزد وای من
غم اگر از دل گریزد وای دل
ما ز رسوایی بلند آوازه ایم
نامور شد هر که شد رسوای دل
خانه مور است و منزلگاه بوم
آسمان با همت والای دل
گنج منعم خرمن سیم و زر است
گنج عاشق گوهر یکتای دل
در میان اشک نومیدی رهی
خندم از امیدواریهای دل

 

rebeca20

عضو جدید
آنکه چشمان تورا اینهمه زیبا می کرد / کاش از روز ازل فکر دل ما می کرد
یا نمیداد به تو اینهمه زیبایی را / یا مرا در غم عشق تو شکیبا می کرد
 

rebeca20

عضو جدید
شعر

شعر

ز فراق چون ننالم من دلشکسته چون نی / که بسوخت بند بندم زحرارت جدایی
 

rebeca20

عضو جدید
من آن گلبرگ مغرورم که می میرم ز بی آبی
ولی با خفت و خواری
پی شبنم
نمی گردم
 

rebeca20

عضو جدید
[FONT=&quot]عشق مانا[/FONT]
[FONT=&quot]هان ای گُلِ خوش سیما , ای دسته گُلِ زیبا [/FONT]
[FONT=&quot]ای آمده از مینو , ای باغِ گل مینا [/FONT]
[FONT=&quot]ای صاحب دانایی , ای اوجِ توانایی [/FONT]
[FONT=&quot]علم از توشده کامل , تحصیل زِ تووالا[/FONT]
[FONT=&quot]ای مظهر زیبایی , ای رایحه دلکش [/FONT]
[FONT=&quot]خارا زِ تونرمی شد , خِرقه زِتوشد دیبا[/FONT]
[FONT=&quot]خورشید ز تو روشن , مهتاب زتو در پی [/FONT]
[FONT=&quot]نجم از تو درخشان شد , گنبد زتو پا برجا[/FONT]
[FONT=&quot]اَبر ازتو بهاری شد , باران ز تو جاری شد[/FONT]
[FONT=&quot]غنچه زتو خندان شد , پُرگل زتو شد هَرجا[/FONT]
[FONT=&quot]لاله زتو می رویَد, گُل بهر تو می بوید[/FONT]
[FONT=&quot]دنیا زتو می پوید , روشن ز تو شد فردا [/FONT]
[FONT=&quot]چشمه ز تو جوشنده , دریا زتو پاینده [/FONT]
[FONT=&quot]بُستان ز تو پُر میوه , آهو ز تو شد رَعنا[/FONT]
[FONT=&quot]آنرا که تویی پوشش , عریان نشود هرگز[/FONT]
[FONT=&quot]آنرا که تویی همره , هرگز نشود تنها [/FONT]
[FONT=&quot]بیچاره ز تو شیرین , آواره زتو فرهاد[/FONT]
[FONT=&quot]دیوانه زتو مجنون , عاشق زتو شد لیلا[/FONT]
[FONT=&quot]روح و دل و جان من , قربانی ابرویت [/FONT]
[FONT=&quot] قلبم ز تو می گوید , چَشمَم زتو شد بینا [/FONT]
[FONT=&quot]دست و سر و پاهایم , ارزانی یک مویَت [/FONT]
[FONT=&quot]اشکم ز تو می اُفتَد , جانم ز تو شد شیدا[/FONT]
[FONT=&quot]ای هستی ما از تو , ای بود و نبود ما[/FONT]
[FONT=&quot]ای هادی ما دنیا , ای شافع ما عُقبی[/FONT]
[FONT=&quot]ما و غم عشق تو , چون کودک و مادر شد[/FONT]
[FONT=&quot]از دامن عشق تو , معراج کنم بالا[/FONT]
[FONT=&quot]جان من و عشق تو ,مانند گُل و بلبل [/FONT]
[FONT=&quot]مشتاقی و مهجوری , تسلیم تو بی هَمتا[/FONT]
 

kamal_n13

عضو جدید
بی ارزشم و جز تو خریدار ندارم ..

گیرم بخرندم ، به کسی کار ندارم ..

گر در هر دو جهانم نپسندد تو پسندی ..

من در دو جهان غیر شما یار ندارم ..
 

rebeca20

عضو جدید
دوش می آمد و رخساره بر افروخته بود / تاکجا باز دل غمزده ای سوخته بود
رسم عاشق کشی و شیوه شهر آشوبی / جامه ای بود که بر قامت خود دوخته بود
 

Erris

عضو جدید
اگــر گاهی سرراهم شـــــوی ای عشوه گر پيدا



رقيب ناجـوان هم ميشــــــــود از پشت سر پيدا



کجا در محفل نازت مـــن بی پا و ســـــر گنجم



به دور خـوان وصلت می شود صد معتبر پيدا



نفس در ســينه ام ازسوز عشقت در گداز آمد



همی ترسم که گر آهی کشــــم گردد شرر پيدا



زسـودای نکورويان نديدم انتـــــــــــفاع اصلا ً



بجــز از داغ ناســوری که کردم در جگـر پيدا



عــزيزان گرجميلی گم شـوداز کوچه وبازار



بکـــوی خـــــوبرويان می کنيدش پشت در پيدا
 
آخرین ویرایش:

kamal_n13

عضو جدید
معنی بخشیدن یک دل به یک لبخند چیست ؟

من پشیمانم بگو تاوان آن سوگند چیست ؟

از تو هم دل کندم و هرگز نپرسیدم ز خویش

چاره ی معشوق اگر عاشق از او دل کند چیست ؟

 

Similar threads

بالا