پاتوق بی خوابان(به یاد قدیما)
-
مممممممممممرسی
شوما خوبین
راستی
سلام
ممنون اقا شاهین
موفق باشید
برو دیگه بخواب...من رفتم...مواطب خودت باش.بای
.......................................
علی تو هم مواظب خودت باش...بای
چرا چرتو پرت میگی؟
مگه چی کار کردی؟
شرمنده 400 پیام دارم هنوز...
پیام رو ندیدم....
جریان خاصی نداره
جزو بچه های قدیمی به حساب میاد
تو این مدتم حساااابی زن گرفتو طلاق داد...
دست تو رو از پشت بست!
بله اسمم هم شیماست
خنگ
من دختر عمت بودم!
سلاااااااام
یاد بگیر دیه شون نصف توه...
خاک بر سر بزدلت که اینجا نوشتی
اره شاید....
دیگه خیلی کم میاد در حد پیام جواب دادن....
به اسم مسشناسم ولی به قیافه خیر...
عکستو تو نواندیشان دیدم که یه بتری گرفتی دستت...
پس منو باید دیده باشی؟
تی شرت طوسی استین دار با سر تراشیده.... با ملیسا اومدم و پیش ترمه وایستادم....
قاشق نشسته كه ميگن شمايي؟؟
اخه اونجا 30 نفر ادم بودن منم هیچکدومشون رو نمیشناختم...
میومدم چی میگفتم؟
زمانی که اب بازی میکردین منم پایین ایستاده بودم چند بار خواستم بیام ولی گفتم نه من کسی رو میشناسم نه کسی منو...
و گرنه خیلی دوست داشتم ببینمت کلی حالتو بگیرم....
آخه چرا؟
مگه چیکارت کردم؟
تو بی معرفتی که تو نمایشگاه کتاب .............
کلاغ ها برگشتند
چراغ های کوچه پرپر گشتند
سپیده پنجره را شست
نسیم سرد برخاست
اه،صبح شد
شب رفت و دیشب شد
فردا امد و امروز شد
slm
khufiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiii?
she khabar ?
salam shahin
vase namayeshgah miay?
khubi?
ایول داری عزیزم خیلی با کلاسی.....حتما میام میبینمت....
میخوایی بری نمایشگاه کتاب؟
داداشی کجایییییی؟ دلم برات اندازه یه گنجشک شده اخه
از زرتشت پرسیدند؛زندگی خود را بر چه بنا کردی؟
گفت 4 اصل:
1-دانستم رزق مرا دیگری نمیخورد پس آرام شدم
2-دانستم که خدا مرا میبیند پس حیا کردم
3-دانستم که کار مرا دیگری انجام نمیدهد پس تلاش کردم
4-دانستم که پایان کارم مرگ است پس مهیا شدم.
مگه چی شده؟
داداش اراده کنی... میاریمشون پایین......... -
بارگذاری...
-
بارگذاری...
-
بارگذاری...
