یک راز ...قانون جاذبه را به کار ببریم!!حتی شما!!

یک راز ...قانون جاذبه را به کار ببریم!!حتی شما!!

  • بله

    رای: 556 90.7%
  • خیر

    رای: 29 4.7%
  • در مورد آن اطلاعی ندارم.

    رای: 28 4.6%

  • مجموع رای دهندگان
    613
  • نظرسنجی بسته .

yekbinam

عضو جدید
کاربر ممتاز

زندگی را نخواهیم فهمید اگر از همه گل‌های سرخ دنیا متنفر باشیم فقط چون در کودکی وقتی خواستیم گل‌سرخی را بچینیم خاری در دستمان فرو رفته است؟



زندگی را نخواهیم فهمید اگر دیگر آرزو کردن و رویا دیدن را از یاد ببریم و جرات زندگی بهتر داشتن را لب تاقچه به فراموشی بسپاریم فقط به این خاطر که در گذشته یک یا چند تا از آرزوهایمان اجابت نشدند.


زندگی را نخواهیم فهمید اگرعزیزی را برای همیشه ترک کنیم فقط به این خاطر که در یک لحظه خطایی از او سر زد و حرکت اشتباهی انجام داد.

زندگی را نخواهیم فهمید اگر دیگر درس و مشق را رها کنیم و به سراغ کتاب نرویم فقط چون در یک آزمون نمره خوبی به دست نیاوردیم و نتوانستیم یک سال قبول شویم.

زندگی را نخواهیم فهمید اگر دست از تلاش و کوشش برداریم فقط به این دلیل که یک بار در زندگی سماجت و پیگیری ما بی‌نتیجه ماند

زندگی را نخواهیم فهمید اگر همه دست‌هایی را که برای دوستی به سمت ما دراز می‌شوند، پس بزنیم فقط به این دلیل که یک روز، یک دوست غافل به ما خیانت کرد و از اعتماد ما سوءاستفاده کرد.

زندگی را هرگز نخواهیم فهمید اگر فقط چون یکبار در عشق شکست خوردیم دیگر جرات عاشق شدن را از دست بدهیم و از دل‌بستن بهراسیم.

زندگی را نخواهیم فهمید اگر همه شانس‌ها و فرصت‌های طلایی همین الان را نادیده بگیریم فقط به این خاطر که در یک یا چند تا از فرصت‌ها موفق نبوده‌ایم.

فراموش نکنیم که بسیاری اوقات در زندگی وقتی به در بسته‌ای می‌رسیم و یک‌صد کلید در دستمان است، هرگز نباید انتظار داشته باشیم که کلید در بسته همان کلید اول باشد. شاید مجبور باشیم صبر کنیم و همه صد کلید را امتحان کنیم تا یکی از آنها در را باز کند. گاهی اوقات کلید صدم کلیدی است که در را باز می‌کند و شرط رسیدن به این کلید امتحان کردن نود‌ و نه کلید دیگر است.
یادمان باشد که زندگی را هرگز نخواهیم فهمید اگر کلید صدم را امتحان نکنیم فقط به این خاطر که نود و نه کلید قبلی جواب ندادند. از روی همین زمین خوردن‌ها و دوباره بلندشدن‌هاست که معنای زندگی فهمیده می‌شود و ما با توانایی‌ها و قدرت‌های درون خود بیشتر آشنا می‌شویم.

زندگی را نخواهیم فهمید اگر از ترس زمین خوردن هرگز قدم در جاده نگذاریم
 

alone_1980

عضو جدید
کاربر ممتاز
دو روز مانده به پايان جهان

دو روز مانده به پايان جهان

دو روز مانده به پايان جهان، تازه فهميد كه هيچ زندگي نكرده است. تقويمش پر شده بود و تنها دو روز خط نخورده باقي مانده بود. پريشان شد و آشفته وعصباني، نزد خدا رفت تا روزهاي بيشتري از خدا بگيرد .

داد زد و بد و بيراه گفت. خدا سکوت کرد. جيغ کشيد و جار و جنجال به راه انداخت. خدا سکوت کرد. آسمان وزمين را به هم ريخت. خدا سکوت کرد. به پرو پاي فرشته ها و انسان پيچيد. خدا سکوت کرد. کفر گفت و سجاده دور انداخت. خدا سکوت کرد. دلش گرفت و گريست و به سجاده افتاد. خدا سکوتش را شکست و گفت: "عزيزم اما يک روز ديگر هم رفت تمام روز را به بدو بيراه و جار و جنجال از دست دادي."

تنها يک روز ديگر باقي است. بيا وحداقل اين يک روز را زندگي کن. لابه لاي هق هقش گفت: اما با يک روز؟ چه کار مي توان کرد؟ خدا گفت: آنکس که لذت يک روز زيستن را تجربه کند، گويي که هزار سال زيسته است و آنکه امروزش را در نمي يابد، هزارسال هم بکارش نمي آيد.

و آنگاه سهم يکروز زندگي را در دستانش ريخت و گفت: حالا برو و زندگي کن. او مات و مبهوت به زندگي نگاه کرد که در گوي دستانش مي درخشيد. اما مي ترسيد حرکت کند، مي ترسيد راه برود،مي ترسيد زندگي از لاي انگشتانش بريزد. قدري ايستاد. بعد با خودش گفت: وقتي فردايي ندارم، نگه داشتن اين يک روز چه فايده ايي دارد؟

بگذار اين مشت زندگي رامصرف کنم. آنوقت شروع به دويدن کرد. زندگي را به سر و رويش پاشيد. زندگي را نوشيد وزندگي را بوييد و چنان به وجد آمد که ديد مي تواند تا ته دنيا برود. مي تواند بال بزند. او در آن يک روز، آسمان خراشي بنا نکرد، زميني را مالک نشد، مقامي هم بدست نياورد، اما در همان يک روز دست بر پوست درخت کشيد، روي چمن خوابيد، کفش دوزکي راتماشا کرد، سرش را بالا گرفت و ابرها را ديد و به آن ها که او را نمي شناختند سلام کرد و براي آنها که دوستش نداشتند و بقولي چشم ديدن او را نداشتند از ته دل دعاکرد.

او در همان يک روز با دنيا و هر آنچه در آن است آشتي کرد و خنديد و سبک شد. لذت برد و شرمسار شد و بخشيد و عاشق شد و عبور کرد و تمام شد او در همان يک روز زندگي کرد و فرشته ها در تقويم خدا نوشتند : "امروز او درگذشت، کسي که هزار سال زيسته بود!"
-----------------------------------------------------------------------------------------------------------
;)از آسمان طلا مي‌بارد;)
:gol:گروه موفقيت:gol:
 

alone_1980

عضو جدید
کاربر ممتاز
استعفاء

استعفاء

به نام خدا و با سلام

بدين وسيله رسمًا از بزرگسالي استعفاء مي دهم و مسئوليت هاي يك كودك 8 ساله را قبول مي كنم .
مي خواهم به يك ساندويچ فروشي بروم و فكر كنم كه اينجا يك رستوران 5 ستاره است .
مي خواهم فكر كنم شكلات از پول بهتر است ، چونكه مي توانم آن را بخورم .
مي خواهم درون يك چاله آب بازي كنم و بادبادك خودم را در هوا پرواز دهم .
مي خواهم به گذشته برگردم ، وقتي همه چيز ساده بود ، وقتي داشتم رنگ ها را ، جدول ضرب را و شعر هاي كودكانه را ياد مي گرفتم ،
وقتي نمي دانستم كه چه چيزهايي نمي دانم و هيچ اهميتي هم نمي دادم .
مي خواهم فكر كنم كه دنيا چقدر زيباست و همه راستگو و خوب هستند .
مي خواهم ايمان داشته باشم كه هر چيزي ممكن است و مي خواهم كه از پيچيدگي دنيا بي خبر باشم .
مي خواهم دوباره به همان زندگي ساده خود بر گردم . نمي خواهم زندگي من پر شود از كوهي از مدارك اداري ، خبر هاي ناراحت كننده صورتحساب ، جريمه و ...
مي خواهم به نيروي لبخند ايمان داشته باشم ، به يك كلمه محبت آميز ، به عدالت به صلح ، به فرشتگان ، به باران ، به ...
اين دسته چك من ،كليد ماشين ، كارت اعتياري و بقيه مدارك ، مال شما .
من رسما از بزرگسالي استعفاء مي دهم .
نظر شما چيست ؟؟؟!!
-----------------------------------------------------------------------------------------------------------
;)از آسمان طلا مي‌بارد;)
:gol:گروه موفقيت:gol:
 

yekbinam

عضو جدید
کاربر ممتاز
به نام خدا و با سلام

بدين وسيله رسمًا از بزرگسالي استعفاء مي دهم و مسئوليت هاي يك كودك 8 ساله را قبول مي كنم .
مي خواهم به يك ساندويچ فروشي بروم و فكر كنم كه اينجا يك رستوران 5 ستاره است .
مي خواهم فكر كنم شكلات از پول بهتر است ، چونكه مي توانم آن را بخورم .
مي خواهم درون يك چاله آب بازي كنم و بادبادك خودم را در هوا پرواز دهم .
مي خواهم به گذشته برگردم ، وقتي همه چيز ساده بود ، وقتي داشتم رنگ ها را ، جدول ضرب را و شعر هاي كودكانه را ياد مي گرفتم ،
وقتي نمي دانستم كه چه چيزهايي نمي دانم و هيچ اهميتي هم نمي دادم .
مي خواهم فكر كنم كه دنيا چقدر زيباست و همه راستگو و خوب هستند .
مي خواهم ايمان داشته باشم كه هر چيزي ممكن است و مي خواهم كه از پيچيدگي دنيا بي خبر باشم .
مي خواهم دوباره به همان زندگي ساده خود بر گردم . نمي خواهم زندگي من پر شود از كوهي از مدارك اداري ، خبر هاي ناراحت كننده صورتحساب ، جريمه و ...
مي خواهم به نيروي لبخند ايمان داشته باشم ، به يك كلمه محبت آميز ، به عدالت به صلح ، به فرشتگان ، به باران ، به ...
اين دسته چك من ،كليد ماشين ، كارت اعتياري و بقيه مدارك ، مال شما .
من رسما از بزرگسالي استعفاء مي دهم .
نظر شما چيست ؟؟؟!!
-----------------------------------------------------------------------------------------------------------
;)از آسمان طلا مي‌بارد;)
:gol:گروه موفقيت:gol:
لطفاً استعفای من را هم قبول کنين.منم حاضرم
 

yekbinam

عضو جدید
کاربر ممتاز
[FONT=&quot]زندگی چیست ؟[/FONT]


[FONT=&quot]زندگی یک مشکل است با آن روبرو شو.[/FONT][FONT=&quot]
[/FONT]
[FONT=&quot]زندگی یک معادله است موازنه کن.[/FONT][FONT=&quot]
[/FONT]
[FONT=&quot]زندگی یک معما است آن را حل کن.[/FONT][FONT=&quot]
[/FONT]
[FONT=&quot]زندگی یک تجربه است آن را مرور کن.[/FONT][FONT=&quot]
[/FONT]
[FONT=&quot]زندگی یک مبارزه است قبول کن[/FONT]
[FONT=&quot].[/FONT]
[FONT=&quot]
[/FONT]
[FONT=&quot]زندگی یک کشتی است با آن دریا نوردی کن.[/FONT][FONT=&quot]
[/FONT]
[FONT=&quot]زندگی یک سوال است آن را جواب بده.[/FONT][FONT=&quot]
[/FONT]
[FONT=&quot]زندگی یک موفقیت است لذت ببر.[/FONT][FONT=&quot]
[/FONT]
[FONT=&quot]زندگی یک بازی است برنده و پیروز شو.[/FONT][FONT=&quot]
[/FONT]
[FONT=&quot]زندگی یک هدیه است آن را دریافت کن.


[/FONT]
[FONT=&quot] [/FONT][FONT=&quot]زندگی دعا است آن را مرتب بخوان.[/FONT][FONT=&quot]
[/FONT]
[FONT=&quot]زندگی درد است آن را تحمل کن.[/FONT][FONT=&quot]
[/FONT]
[FONT=&quot]زندگی یک دوربین است سعی کن با صورت خندان و شاد با آن روبرو بشی .[/FONT][FONT=&quot]
[/FONT]
[FONT=&quot]زندگی هدیه ای است که خدا در هنگام تولد به ما تقدیم می کند.[/FONT][FONT=&quot]
[/FONT]
[FONT=&quot]زندگی آغاز یک راه است بسوی افتخار و سربلندی، یا انحراف و سرافکندگی.


[/FONT]
[FONT=&quot] [/FONT][FONT=&quot]زندگی پرواز است به سوی پیشرفت و روشنایی.[/FONT][FONT=&quot]
[/FONT]
[FONT=&quot]زندگی جوانه زدن است به امید درختی تناور و پر از میوه.[/FONT][FONT=&quot]
[/FONT]
[FONT=&quot]زندگی گرچه یک آغاز است ولی پایان آن نامعلوم و رویایی است.[/FONT][FONT=&quot]
[/FONT]
[FONT=&quot]زندگی یعنی عشق، اراده، امید و توکل.[/FONT][FONT=&quot]
[/FONT]
[FONT=&quot]زندگی مانند پلی است برای نزدیک شدن به خدا.


[/FONT]
[FONT=&quot] [/FONT][FONT=&quot]زندگی به کوه بلندی می ماند آن را فتح کن.[/FONT][FONT=&quot]
[/FONT]
[FONT=&quot]زندگی برای هر انسانی آینه اخوت می باشد.[/FONT][FONT=&quot]
[/FONT]
[FONT=&quot]زندگی شاخه گل است آن را پرپر نکنید.[/FONT][FONT=&quot]
[/FONT]
[FONT=&quot]زندگی را اگر با خدا در نظر بگیری همیشه با عزت و سربلندی همراه خواهد بود.[/FONT][FONT=&quot]
[/FONT]
[FONT=&quot]زندگی زیبایی و لذت بردن از نعمت های الهی است.


[/FONT]
[FONT=&quot] [/FONT][FONT=&quot]زندگی یعنی کمک کردن و یاری دیگران در سخت ترین شرایط که برای آنان پیش می آید.[/FONT][FONT=&quot]
[/FONT]
[FONT=&quot]زندگی دشتی است که سبزه های آن نمایانگر زیبایی اند و دریایش نشان از عمر دارد بلندیهای آن شدائد زندگی است و سرانجام پاییزش فانی بودن این دنیا را به نمایش میگذارد.[/FONT][FONT=&quot]
[/FONT]
[FONT=&quot]زندگی روشن ترین تفسیر خداست.[/FONT][FONT=&quot]
[/FONT]
[FONT=&quot]زندگی گاهواره ای است که لالایی عشق را می سراید.[/FONT][FONT=&quot]
[/FONT]
[FONT=&quot]زندگی زیباست اگر زیبا ببینیم.


[/FONT]
[FONT=&quot] [/FONT][FONT=&quot]زندگی عینی ترین، ملموس ترین و واقعی ترین جلوه حیات است.[/FONT][FONT=&quot]
[/FONT]
[FONT=&quot]زندگی غزلی است که مطلعش تجربه است.[/FONT][FONT=&quot]
[/FONT]
[FONT=&quot]زندگی نهالی است که با صبر بار می دهد.[/FONT][FONT=&quot]
[/FONT]
[FONT=&quot]زندگی اندوخته ای است که زندگان قدرش نشناسند.[/FONT][FONT=&quot]
[/FONT]
[FONT=&quot]زندگی همان است که می اندیشی.


[/FONT]
[FONT=&quot] [/FONT][FONT=&quot]زندگی پازلی از ترکیب همین ثانیه هاست.[/FONT][FONT=&quot]
[/FONT]
[FONT=&quot]زندگی دایره ای است که به شعاع همت فرد رسم شده است.[/FONT][FONT=&quot]
[/FONT]
[FONT=&quot]زندگی سالی است که هزار فصل دارد.[/FONT][FONT=&quot]
[/FONT]
[FONT=&quot]زندگی عملی است که به توان بی نهایت تجربه می شود.[/FONT][FONT=&quot]
[/FONT]
[FONT=&quot]زندگی عمارتی است که سازنده اش سخت کو شانند.


[/FONT]
[FONT=&quot] [/FONT][FONT=&quot]زندگی بهشتی است که تو سازنده ی آنی.[/FONT][FONT=&quot]
[/FONT]
[FONT=&quot]زندگی نارگیلی است که پوشش سخت و درونش شیرین است.[/FONT][FONT=&quot]
[/FONT]
[FONT=&quot]زندگی فیلمی است که کارگردانی اش به دست ماست.[/FONT][FONT=&quot]
[/FONT]
[FONT=&quot]زندگی ماحصل تلاش امروز است.[/FONT][FONT=&quot]
[/FONT]
[FONT=&quot]زندگی فرمانروایی بر سرنوشت است.


[/FONT]
[FONT=&quot] [/FONT][FONT=&quot]زندگی کاشت صداقت، و برداشت موفقیت است.[/FONT][FONT=&quot]
[/FONT]
[FONT=&quot]زندگی لیموناد است، شیرینش را انتخاب کن.[/FONT][FONT=&quot]
[/FONT]
[FONT=&quot]زندگی همین ساعات شیرینی است که سریع می گذرند.[/FONT][FONT=&quot]
[/FONT]
[FONT=&quot]زندگی بالندگی است، پس درنگ مکن.[/FONT][FONT=&quot]
[/FONT]
[FONT=&quot]زندگی نتیجه ای است که از حل معمای ثانیه ها حاصل می گردد.[/FONT][FONT=&quot]
[/FONT]
[FONT=&quot]زندگی تمرین صبوری است.


[/FONT]
[FONT=&quot] [/FONT][FONT=&quot]زندگی زیباترین شاهکار حق در عرصه خلقت است.[/FONT][FONT=&quot]
[/FONT]
[FONT=&quot]زندگی کاشتن ثانیه هاست پس بهترین ثانیه ها را بکار.[/FONT][FONT=&quot]
[/FONT]
[FONT=&quot]زندگی قدر و قیمت توست، غنیمتش شمار.[/FONT][FONT=&quot]
[/FONT]
[FONT=&quot]زندگی عرصه کارزار است، مردانه در آن قدم بگذار.[/FONT][FONT=&quot]
[/FONT]
[FONT=&quot]زندگی یک تعالی به قدر همت است.


[/FONT]
[FONT=&quot] [/FONT][FONT=&quot]زندگی برد و باخت نیست، بردن در عین باختن است.[/FONT][FONT=&quot]
[/FONT]
[FONT=&quot]زندگی الهام است برای آنان که جهت زیستن برانگیخته شده اند.[/FONT][FONT=&quot]
[/FONT]
[FONT=&quot]زندگی بازاری است که متاعش عمر آدمی است.[/FONT][FONT=&quot]
[/FONT]
[FONT=&quot]زندگی ترکیبی از تنوع است، پس متنوع اش ساز.[/FONT][FONT=&quot]
[/FONT]
[FONT=&quot]زندگی شهد گلی است که زنبور زمانه آن را می مکد.


[/FONT]
[FONT=&quot] [/FONT][FONT=&quot]زندگی تئاتری است در حد واقعیت و ما بازیگران واقعی این تئاتر هستیم.[/FONT][FONT=&quot]
[/FONT]
[FONT=&quot]زندگی راه است، ایمان و اندیشه راهنمای آن.[/FONT][FONT=&quot]
[/FONT]
[FONT=&quot]زندگی تکثیر ثروتی است که نامش محبت است.[/FONT]
[FONT=&quot]و چه زیبا :[/FONT][FONT=&quot]
[/FONT]
[FONT=&quot]مفهوم زندگی در نهاد خودش نهفته است، زندگی شعله شمعی است در بزم وجود، که به نسیم مژه بر هم زدنی خاموش است …[/FONT]
[FONT=&quot]و در آخر:[/FONT][FONT=&quot]
[/FONT]
[FONT=&quot]زندگی با همه ناملایمات اش دوست داشتنی است چون هدیه ای از جانب پروردگار است …[/FONT]
 

alone_1980

عضو جدید
کاربر ممتاز
مناجات

مناجات

خدای من


گفتم: خدای من، دقایقی بود در زندگانیم که هوس می کردم سر سنگینم را که پر از دغدغه ی دیروز بود و هراس فردا، بر شانه های صبورت بگذارم، آرام برایت بگویم و بگریم، در آن لحظات شانه های تو کجا بود؟
گفت: عزیزتر از هر چه هست، تو نه تنها در آن لحظات دلتنگی، که در تمام لحظات بودنت برمن تکیه کرده بودی، من آنی خود را از تو دریغ نکرده ام که تو اینگونه هستی، من همچون عاشقی که به معشوق خویش می نگرد، با شوق تمام لحظات بودنت را به نظاره نشسته بودم.

گفتم: پس چرا راضی شدی من برای آن همه دلتنگی، اینگونه زار بگریم؟
گفت: عزیزتر از هر چه هست، اشک تنها قطره ای است که قبل از آنکه فرود آید عروج می کند، اشکهایت به من رسید و من یکی یکی بر زنگارهای روحت ریختم تا باز هم از جنس نور باشی و از حوالی آسمان، چرا که تنها اینگونه می شود تا همیشه شاد بود.

گفتم: آخر آن چه سنگ بزرگی بود که بر سر راهم گذاشته بودی؟
گفت: بارها صدایت کردم، آرام گفتم از این راه نرو که به جایی نمی رسی، تو هرگز گوش نکردی و آن سنگ بزرگ فریاد بلند من بود که عزیزتر از هر چه هست از این راه نرو که به ناکجاآباد هم نخواهی رسید.

گفتم: پس چرا آن همه درد در دلم انباشتی؟
گفت: روزیت دادم تا صدایم کنی، چیزی نگفتی، پناهت دادم تا صدایم کنی، چیزی نگفتی، بارها گل برایت فرستادم، کلامی نگفتی، می خواستم برایم بگویی و حرف بزنی. آخر تو بنده ی من بودی چاره ای نبود جز نزول درد که تنها اینگونه شد تو صدایم کردی.

گفتم: پس چرا همان بار اول که صدایت کردم درد را از دلم نراندی؟
گفت: اول بار که گفتی خدا آن چنان به شوق آمدم که حیفم آمد بار دگر خدای تو را نشنوم، تو باز گفتی خدا و من مشتاق تر برای شنیدن خدایی دیگر، من می دانستم تو بعد از علاج درد بر خدا گفتن اصرار نمی کنی وگرنه همان بار اول شفایت می دادم.

گفتم: مهربانترین خدا، دوست دارمت ...
گفت: عزیزتر از هر چه هست من دوست تر دارمت ...


-----------------------------------------------------------------------------------------------------------
;)از آسمان طلا مي‌بارد;)
:gol:گروه موفقيت:gol:
 

alone_1980

عضو جدید
کاربر ممتاز
عشق واقعي

عشق واقعي

از لحظه اي که در يکي از اتاق هاي بيمارستان بستري شده بودم، زن و شوهري در تخت روبروي من مناقشه بي پاياني را ادامه مي دادند.

زن مي خواست از بيمارستان مرخص شود و شوهرش مي خواست او همان جا بماند.

از حرف هاي پرستارها متوجه شدم که زن يک تومور دارد و حالش بسيار وخيم است. در بين مناقشه اين دو نفر کم کم با وضيعت زندگي آنها آشنا شدم.

يک خانواده روستائي ساده بودند با دو بچه. دختري که سال گذشته وارد دانشگاه شده و يک پسر که در دبيرستان درس مي خواند و تمام ثروتشان يک مزرعه کوچک، شش گوسفند و يک گاو است.

در راهروي بيمارستان يک تلفن همگاني بود و هر شب مرد از اين تلفن به خانه شان زنگ مي زد. صداي مرد خيلي بلند بود و با آن که در اتاق بيماران بسته بود، اما صدايش به وضوح شنيده مي شد. موضوع هميشگي مکالمه تلفني مرد با پسرش هيچ فرقي نمي کرد: «گاو و گوسفند ها را براي چرا برديد؟ وقتي بيرون مي رويد، يادتان نرود در خانه را ببنديد. درس ها چطور است؟ نگران ما نباشيد. حال مادر دارد بهتر مي شود. بزودي برمي گرديم...»

چند روز بعد پزشک ها اتاق عمل را براي انجام عمل جراحي زن آماده کردند. زن پيش از آنکه وارد اتاق عمل شود ناگهان دست مرد را گرفت و درحالي که گريه مي کرد گفت: « اگر برنگشتم، مواظب خودت و بچه ها باش.» مرد با لحني مطمئن و دلداري دهنده حرفش را قطع کرد و گفت: «اين قدر پرچانگي نکن.» اما من احساس کردم که چهره اش کمي درهم رفت.

بعد از گذشت ده ساعت که زيرسيگاري جلوي مرد پر از ته سيگار شده بود، پرستاران، زن بي حس و حرکت را به اتاق رساندند. عمل جراحي با موفقيت انجام شده بود. مرد از خوشحالي سر از پا نمي شناخت و وقتي همه چيز روبراه شد، بيرون رفت و شب ديروقت به بيمارستان برگشت. مرد آن شب مثل شب هاي گذشته به خانه زنگ نزد. فقط در کنار تخت همسرش نشست و غرق تماشاي او شد که هنوز بي هوش بود.

صبح روز بعد زن به هوش آمد. با آن که هنوز نمي توانست حرف بزند، اما وضعيتش خوب بود. از اولين روزي که ماسک اکسيژنش را برداشتند، دوباره جر و بحث زن و شوهر شروع شد. زن مي خواست از بيمارستان مرخص بشود و مرد مي خواست او همان جا بماند.

همه چيز مثل گذشته ادامه پيدا کرد. هر شب، مرد به خانه زنگ مي زد. همان صداي بلند و همان حرف هايي که تکرار مي شد. روزي در راهرو قدم مي زدم. وقتي از کنار مرد مي گذشتم داشت مي گفت: «گاو و گوسفندها چطورند؟ يادتان نرود به آنها برسيد. حال مادر به زودي خوب مي شود و ما برمي گرديم.»

نگاهم به او افتاد و ناگهان با تعجب ديدم که اصلا کارتي در داخل تلفن همگاني نيست. مرد درحالي که اشاره مي کرد ساکت بمانم، حرفش را ادامه داد تا اين که مکالمه تمام شد. بعد آهسته به من گفت: «خواهش مي کنم به همسرم چيزي نگو. گاو و گوسفندها را قبلا براي هزينه عمل جراحيش فروخته ام. براي اين که نگران آينده مان نشود، وانمود مي کنم که دارم با تلفن حرف مي زنم.»

در آن لحظه متوجه شدم که اين تلفن براي خانه نبود، بلکه براي همسرش بود که بيمار روي تخت خوابيده بود. از رفتار اين زن و شوهر و عشق مخصوصي که بين شان بود، تکان خوردم. عشقي حقيقي که نيازي به بازي هاي رمانتيک و گل سرخ و سوگند خوردن و ابراز تعهد نداشت، اما قلب دو نفر را گرم مي کرد.

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------
از آسمان طلا مي‌بارد

گروه موفقيت
 

آرانوس

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز



http://www.www.www.iran-eng.ir/showthread.php?p=1981795#post1981795
 

alone_1980

عضو جدید
کاربر ممتاز
من به قانون جاذبه اعتقاد دارم و مي تونم بگم كه اونو تجربه هم كردم.
سلام دوست عزيز
خوش اومدي
ميتونم درخواست كنم كه تجربت رو براي دوستان بيان كني تا اونها هم بتونن استفاده كنن....؟؟؟؟;)
-----------------------------------------------------------------------------------------------------------
;)از آسمان طلا مي‌بارد;)
:gol:گروه موفقيت:gol:
 

alone_1980

عضو جدید
کاربر ممتاز

دوستمون افسانه توضيحي درباره اين عكس‌ها ندادن ولي بايد بگم كه اين عكس‌ها همشون از بال پروانه‌ها گرفته شده‌اند كه به طرز خيلي زيبايي حروف انگليسي‌رو نشون مي‌دن باز هم از افسانه جان تشكر مي‌كنم بخاطر اين عكس‌هاي زيبا و اينكه قدرت خداوندي رو به ما دوباره نشون دادن.

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------
;)از آسمان طلا مي‌بارد;)
:gol:گروه موفقيت:gol:
 

peyman40

عضو جدید
قانووون...

قانووون...

قانون جذب


قانون جذب بيان مي کنه که هر چيزي مشابه خودشو جذب مي کند. بنابراين وقتي تو راجع به چيزي فکر مي کني، در همان زمان مشابه همان افکار را بسوي خودت جذب مي کني. قانون جاذبه ميگه به هرچي فکر کنيد همون ميشيد حتما الان همه با خودتون فکر کرديد: اينو که منم مي دونستم.
حق با شماست تقريبا حالا ديگه همه از اين راز با خبرند و حداقل در بارش شنيدن پس ديگه اسمش راز نيست اما تا حالا چقدر اين قانون رو جدي گرفتيد تا به حال فکر کرديد اگه اين قانون درست عمل کنه چه اتفاقي براي شما در حال افتادنه ممکنه بگيد اين همه آدم زندگي مي کنن بدون اينکه به اين قانون فکر کنند و زندگي خوبي هم دارند.
حق با شماست اما شما تصور اشتباهي نسبت به عملکرد اين قانون داريد. دنيا پر از قوانين مختلفي هست که ما و همه اجزاي دنياي ما رو کنترل مي کنند قانون جاذبه، قوانين مکانيک کلاسيک، قانون نسبيت، قوانين کوانتم و . . .
قانون هاي بشري بعضي موقع ها عمل ميکنند بعضي وقت ها نه، برخي انسان ها با ابزاري مثل رشوه يا پارتي قانون رو دور ميزنند اما قوانين طبيعت بي نقص هستند، اونقدر قوي و کامل که دور زدن اونها غيرممکنه.
بياييد به قانون جاذبه زمين فکر کنيم :
1-اين قانون از ابتداي تشکيل جهان وجود داشته.
2-اين قانون هميشه عمل کرده و تا زمين هست جاذبه هم هست.
3- شما چه از اين قانون مطلع باشيد يا نه چه ملکه انگليس باشيد يا بومي بدوي توي يه جزيره کشف نشده اگه از يه ارتفاع مساوي بپريد هر دو شما با يک سرعت ثابت سقوط مي کنيد.
4-چه شما اين قانون رو جدي بگيريد چه شوخي به اون فکر کنيد يا اصلا فکر نکنيد شما هرروز کارهاتون رو بر اساس هماهنگي با جاذبه زمين انجام مي ديد مثلا از طبقه دوم پايين نمي پريد بلکه از پله يا اسانسور استفاده مي کنيد و به جاذبه زمين هم فکر نمي کنيد سوار هوا پيما شديد اما به قوانيني که توسط اونها پرواز انجام ميشه فکر نمي کنيد.
در مورده همه قوانين طبيعت همينطوره ما به قانونه جذب فکر نمي کنيم اما اون در مورد ما هميشه يکسان عمل مي کند راه فراري نداريم پس بيايد با آگاهي از نحوه عملکرد اون ازش به نفع خودمون استفاده کنيم.
الف ) آيا واقعا قانون جذب وجود داره؟
بله در حال حاضر به طور علمي ثابت شده و حتي در برخي اديان به قانون جذب اشاره شده در فرهنگ و رسوم مردم باستان هم وجود داشته که به چند تاي اونها اشاره مي کنم :
در قرآن کتاب مقدس مسلمانان آمده است:
و قال ربکم ادعوني استجب لکم
پروردگار شما گفته است : مرا بخوانيد تا خواسته هايتان را اجابت کنم و برآورده نمايم .
و در حديث قدسي آمده است که خداوند مي فرمايد:
هر کس يک وجب به سوي من آيد يک گام به سوي او خواهم رفت و هرکس گامي به سوي من آيد، دو گام به سويش برخواهم داشت و هر کس آهسته به سويم آيد، شتابان به جانبش خواهم رفت.
همينطور از حضرت علي (ع) نقل شده است که:
در امور زندگي خود تفکر کن،آرام باش، توکل کن و سپس آستين ها را بالا بزن؛
خواهي ديد که خداوند زودتر از تو دست به کار شده است.
همينطور به جملات و مثل هاي زير دقت کنيد:
بخند تا دنيا به رويت بخندد!
مار از پونه بدش مي آيد ، در لانه اش سبز مي شود!
کبوتر با کبوتر ، باز با باز - کند همجنس با همجنس پرواز
درخت از ريشه اش آب مي خورد آدميزاد از باطنش.
برخي از دانشمندان و محققين هم سعي کردند که بصورت علمي وجود چنين پديده اي رو به اثبات بسانند آنها معتقدند که مغز ما به مانند يک دکل مخابراتي است که دائما امواجي به کائنات مي فرستد. کائنات نيز به اين امواج پاسخ مي دهند. به اين ترتيب هرکس با جذب امواج مشابه خود دنياي آينده خود را رقم مي زند.
انها معتقد به وجود هاله اي از انرژي در اطراف موجودات زنده هستند، هاله عبارت است از نوعي تشعشع مغناطيسي لطيف که از نيروهاي الکتريک و ساير ميدان هاي انرژي ايجاد مي شود. بهتر اين اينطور بگوييم که تمامي موجودات زنده در اطراف بدن خود داراري هاله اي از انرژي هستند که امواج حاصل از آن به طور دائمي در حال تشعشع هستند. اين امواج را مي توان به شبيه امواج گرمايي دانست که که يک روز داغ از سطح زمين بيرون مي آيند.
اين موضوع البته در مورد انسان از پيچيدگي بسيار زيادي برخوردار است. چراکه قدرت تفکر، تصميم گيري، تجسم، هيجانات متنوع و آميخته، تفکرات انتزاعي و تخيل بسيار فعال و پوياي انسان در هر زمان منجر به توليد طول موجهاي بسيار متنوع امواج الکترومغناطيسي مي شود. آنها همچنين بر اين باورند که مي توانند با ديدن اين امواج از صحت و سلامتي کارکرد بدن و روح فرد اطلاعاتي را به دست بياورند.براي ترسيم شکل اين هاله آنها ميدان هاي مغناطيسي دور آهنربا را نمونه خوب و البته بسيار ساده هاله مي دانند.
اولين بار بارون ريخن باخ و کاردل دويرل اطريشي در سال 1867 به کشف هاله ها علاقه مند شدند. تلاشهاي ايندو بعدا توسط سيمون کرکيـن روسي پي گيري و در نهايت به اختراع دوربيني منجر شد که به ميکروسکوپهاي الکتروني مجهز بود. اين دوربين ويژه قادر بود با سرعت 75 تا 200 هزار ارتعاش در ثانيه از ميدان انرژي عکسبرداري کند.
کارلوس کاستاندا:
کاستاندا يک انسان شناس سرشناس است. او يک دانشجوي معمولي دانشگاه کاليفرنيا بود تا زماني که براي کار بر روي گياهان دارويي به شمال مکزيک سفر کرد و در آنجا با قبايل سرخپوستان بومي آشنا شد. در يکي از سفرهايش با فردي به نام دون خوان آشنا شد. دون خوان پيشوايي پير و دنيا ديده است که با ديدن کاستاندا احساس مي کند مريد خود را يافته است و بنابراين آنچه را که لازم است از ابعاد ناشناخته دنيا براي او آشکار مي کند. خرد باستاني تولتکهاي کهن، که به عنوان ساحري يا ناواليسم شناخته شده است، موضوع اصلي آموزش کاستانداست. در اساطير باستان از ناوال زياد صحبت مي شود. ناوال شخصي است که مي‌تواند خودش را به حيوان تبديل کند، زيرا که ياد گرفته است که چگونه خودش را به شکل يک حيوان در رويا ببيند. وراي اين اعتقادات ابتدايي حقيقت ساحري خودکاوي است. و هدف از اين خودکاوي تلاش براي کشف سطوح نيمه هشيار آگاهي است. آنها بر اين باور بودند دانايي درون انسان خلاصه اي از دنياي پهناور اطراف ماست و کشف عناصر ناشناخته آن راه مطمئني براي درک دنياي پيرامون ماست.
? نظريه اکولوژي يا بوم شناسي
بهتر است دنيا را مملو از موجوداتي زنده و غير زنده بدانيم که همگي قادرند دور خود يک حوزه انرژي درست کرده و بدين ترتيب بر يکديگر تاثير بگذارند. اين بدان معناست که فقط شما نيستيد که بر محيط خود تاثير مي گذاريد، بلکه تک تک اجزاء محيط به نوعي بر شما موثرند و در نهايت اين برايند انرژي است که مسير حرکت يک موجود را مشخص مي کند. در اين سيستم شما به صورت فردي در درون سيستم پيچيده روابط در نظر گرفته مي شويد. عجيب نيست که افکار، هيجانات و احساسات شما محيط را تغيير دهند و عناصر همخوان با خود را جذب نمايند. درست مثل فردي سرمايه دار و بازاري که تصميم به ازدواج بگيرد. بي شک او يا دختري را پيدا مي کند که بسيار اهل مال و منال دنياست يا برعکس دختري فقير . در واقع مهم نيست که همسر او پولدار است يا فقير بلکه مهم اينست که هر دوي آنها به مقدار زيادي در مورد پول و ثروت فکر مي کنند. اگر از آنها سوال کنيد آدمها را چگونه مي بينند بي شک يکي از معيار هاي آنها در تقسيم بندي هايشان وضعيت مالي آنهاست.
مطالب بيشتر در رابطه قانون جذب رو توي اين آدرس پيدا کنيد:
http://www.aftab.ir


ب) قانون جذب چه کمکي به ما ميکنه
وقتي صحبت از قانون جذب به ميان بياد اغلب مسائلي مانند ثروت، شادي، موفقيت و يا جفت روحي (عشق) مطرح مي شود ايا اين ممکنه که با فکر کردن به ثروت ثروتمند بشيم. يا ازدواج موفقي داشته باشيم؟
1) جذب انسانهاي ديگر:



هر فردي در زندگي يک سري دوستان خاصي دارد که تقريبا همه آن دوستان، از خصوصياتي نسبتا شبيه به هم برخوردارند و با به عبارتي ديگرمعمولا طيف دوستان و همنشينان هر شخص، افراد خاصي هستند که خصوصيات اخلاقي نسبتا شبيه هم دارند.
ما هميشه افرادي را جذب مي‏کنيم که مانند ما انديشيده و نيز رفتاري مانند خودمان دارند اما نه تنها دقيقا شبيه خودمان، بلکه بسيار بيشتر و شديدتر از خودمان در آن رفتار و تفکرات زندگي خود را سپري مي‏کنند. براي مثال اگر ما روزي 5 بار غيبت کرده و دروغ مي‏گوييم، فردي را جذب خواهيم کرد که روزي 50 بار دروغ گفته و غيبت مي‏کند. همچنين مثلا اگر ما تا انداز20 نمره اميدوار به رحمت خدا هستيم، فردي را جذب مي‏کنيم که به انداز200 نمره به رحمت خدا اطمينان و يقين دارد.
قانون جذب مي‏گويد :
هر انرژي تمايل به جذب انرژي همانند خود را (در شکل کاملتر) دارد.
به همين دليل است که قانون جذب به ما مي‏گويد شما بخواهيد (به خواست? خود فکر کنيد) سپس ما با تصور کردن و تلقين به نفس و در واقع با تابش انرژي به هستي، آن چيزي که به آن فکر مي‏کرده‏ايم را به شکل پرتراکم خود (يعني جسم و تجسم يافته) به دست مي‏آوريم. اين اساس قانون جذب است. همچنين يک قانون در علوم پايه وجود دارد که مي‏گويد :
هميشه شکل کم تراکم هر انرژي تمايل به جذب شکل پرتراکم و انبوه خود دارد.
در مورد جذب انسانها و اينکه ما چه کساني را جذب مي‏کنيم، نمي‏توان افرادي را که حضورشان در زندگي ما به دست خودمان نبوده و ناچارا در زندگي ما وارد شده‏اند را به حساب آورد، مانند پدر، مادر، برادر، معلم، همسايه و … . اما جذب دوستان و همسر مسئله‏اي است که تا اندازه‏اي مي‏توان در آن به صورت اختياري عمل نمود.
چه کنيم تا آدمهاي خوبتر را جذب کنيم؟
خيلي راحت است؛ خودمان خوب باشيم، همه را دوست داشته باشيم، به بديهاي افراد فکر نکنيم و اصلا از اين نترسيم که نکند فردي با اين اخلاق ناپسند نصيب ما شود و يا نکند دوستي با اين مشخصات در زندگي ما قدم بگذارد. (هميشه بدانيم که ما آنقدر خوب هستيم که افرادي که شايد مريض باشند از همنشيني با ما درمان شوند. پس اصلا به همنشيني با افراد مريض فکر هم نکنيم) البته ناگفته نماند که خالق طبيعت به وسيله‏هاي گوناگون گاهي افراد را امتحان مي‏کند که اين از دست ما خارج است.
2) جذب ثروت







قانون جذب مي‌گويد: «هر چيز را در ذهنت مجسم کني، آن را در دست‌هايت خواهي داشت.» افکار و انديشه‌ها قدرتي دارند که مي‌توانند اشياء و پديده‌هاي جهان واقعي را بسازند و جذب کنند. «تو همه چيز را به طرف خودت جذب مي‌کني. مردم، شغل، شرايط زندگي، وضع سلامتي، ثروت، قرض، شادي، ماشيني که سوار مي‌شوي و اجتماعي که در آن زندگي مي‌کني. مثل آهن‌ربا همه اينها را به طرف خودت جذب مي‌کني. به هر چه فکر کني همان اتفاق مي‌افتد. کل زندگي تو تجلي افکاري است که در ذهنت جريان دارند.»
آرزوها در سه گام به دست مي‌آيند، نخست خواستن: «به دنيا فرمان بده.» دوم باور: «باور داشته باش که به خواسته‌ات رسيده‌اي.» سوم: تجسم: «احساس کن که به خواسته‌ات رسيده‌اي» احساس به فکر نيرو مي‌بخشد. دنيا حسي است و تنها با تصور نمي‌تواني خواسته‌ات را به دست آوري. «پس از همين حالا احساس خوبي داشته باش.» تحقق آرزوها به نيرويي که به آنها مي‌دهي بستگي دارد، پس هرگاه به اندازة کافي به افکار خود انرژي بدهي تحقق خواهد يافت.
3) يافتن جفت روحي (عشق)
جفت روحي شما کيست؟
جفت روحي شما بهترين عشق و ايده آل واقعي شماست و اگر شما با هم باشيد بهترين زندگي را به دست خواهيد آوريد. زيرا وقتي شما با هم هستيد از هر جهت هميشه شاد و خوش و مسرور ... و عشق شما روز به روز بيشتر مي شود









چگونه جفت روحي خود را پيدا کني ؟ به ضمير ناخود آگاه خود اين پيام را عميقا مي فرستي که (( من مي خواهم جفت روحي واقعي خود را در زمان مناسبش پيدا کنم و هميشه با او باشم... خدا يار و ياور من در اين جذب است )) مي گويم زمان مناسب زمان بايد؛ زمان مناسب خودش باشد چون در غير اين صورت يا شما يا او جنبه اين عشق را نداريد و ممکن است راهتان از هم جدا شود. ضمير ناخود آگاه از شعور جهاني به اذن خداوند اين شخص را پيدا مي کند. سپس قانون جذب دست به کار مي شود و با حصول شرايط جذب؛ شما را به هم مي رساند.
مي پرسي آيا ممکن هست شخص ايده آل من وجود داشته باشد ؟ بله هر فرد به عنوان يک پيشامد تلقي مي شود ... جمعيت جهان تقريبا 6 ميليارد نفر است و يک نفر جفت روحي شماست.
حال بياييم به مسئله کنوني شما بپردازيم کسي هست که او را دوست داري ... اين شخص ممکن است جفت روحي اي باشد که زماني او را مي خواستيد پيدا کنيد و اکنون او آمده است . از طرف ديگر هم ممکن است او نباشد. شما بايد از هوشياري باطن و الوهيت درون بخواهيد با شما نجوا کند و بگويد آيا او همان جفت روحي شماست؟



اگر هست خود آگاه و ناخود آگاه شما هم جهت پيش رفته اند و تصميم عالي اين است که او را جذب کني. اگر پاسخ دلت اين بود که اين شخص جفت روحي شما نيست، بگذاريد برود و شما هم برويد تا هر دوي شما خود را از رسيدن به جفت روحي خود باز نداريد. اگر پافشاري کنيد ممکن است ازدواج کنيد اما هيچ تضميني نيست خوشبخت شويد. چرا که جفت هاي روحي شما نيز در جاي ديگر به خود آگاه خود اعتماد کردند و تن به ازدواجي داده اند که خوشبختشان نکرده است. پس ببنيد 4 نفر زندگيشان تقريبا تباه شده است. 4 نفري که مي توانستند همديگر را بيابند و زندگي رويايي داشته باشند تن به زندگي عادي و گاهي بي ثمر داده اند.
خود آگاه فقط فکر مي کند. منبع فکر او استفاده از قانون عليت است. خود آگاه وقتي جستجو مي کند جستجويي ساده است اما ناخود آگاه آنچنان قدرتي دارد که هيچ چيز از ديد او محفوظ نيست. ناخود آگاه همان روح شماست. همه جا را مي گردد و از گنجينه هاي اطلاعات جهان و منابع ماورايي ((آگاهي کيهاني)) مي پرسد و معجزات را برايتان به ارمغان مي آورد.
خود آگاه شما جنس مخالف را فقط در اطرافتان مي بيند در کوچه ، خيابان ، مهماني، دانشگاه و سر کار شما ؛ خود آگاه تان جنس مخالف اطراف خود را مي بيند... ولي ممکن است جفت روحي شما اصلا در اينجا ها نباشد. ممکن است در قاره و يا حتي نيمکره ديگر زمين باشد.
اگر کار را به ضمير ناخود آگاه بسپاريد او پيدا مي شود و همه چيز عالي پيش مي رود. فراموش نکنيد که نداي درون هميشه راست مي گويد . مي توانيد قبل از خواب از هوشياري برتر و الهي خود بخواهيد اسرار عشق و آن فرد را در رويا براي شما بازگو کند... وقتي بيدار شديد بلافاصله خوابي را که ديده ايد روي کاغذ بياوريد. نوشتن رويا را فراموش نکنيد زيرا بسيار حياتي است. ما بعد از چند دقيقه تمام روياي شب خود را فراموش مي کنيم... روياهاي صادقه ما معجزاتي مي کنند که اگر ايمان داشته باشي زندگي شما را معرکه ي زيبايي مي کنند.
مطالب بيشتر در رابطه با جفت روحي رو توي اين آدرس پيدا کنيد:
http://lams.wetpaint.com
 

alone_1980

عضو جدید
کاربر ممتاز
10 نکته برای پیشرفت شغلی


بسیاری متخصصین کار بر این عقیده اند که بهترین زمان برای پیدا کردن یک کار جدید زمانی است که هنوز سر کار قدیمی خود هستید. اگر فکر می کنید موقعیت کنونی دیگر چالشی برایتان ندارد، پس آماده ترفیع به مقامی بالاتر هستید. اگر در جایی که الان کار می کنید، فرصت زیادی برای ترفیع وجود ندارد، یک کار عالی دیگر جایی دیگر در انتظار شماست.
این روزها، کنترل آینده شغلیتان دست خودتان است و این شما هستید که باید مطمئن شوید، در مسیر مناسب در حال پیشرفت هستید. در زیر به 10 استراتژی عالی و اثبات شده برای شروع اشاره می کنیم:
1. با رئیستان صحبت کنید. بنشینید و گفتگویی رک و کاملاً جهت دار درمورد آینده خود در آن شرکت با رئیستان داشته باشید. تاکید کنید که می خواهید عملکرد کاریتان در راستای اهداف شرکت باشد. اهداف کاری خودتان را هم با او درمیان بگذارید. مطمئن باشید که رئیستان به این اعتماد به نفس و پختگی شما احترام خواهد گذاشت.
2. بیشتر طلب کنید. برای کمک به بخش های دیگر شرکت یا تیم های دیگر داوطلب شوید یا خیلی ساده مسئولیت های بیشتری از رئیستان بخواهید. اینکار ارزش شما را در سازمان بالا می برد. درخواست کار بیشتر نشان دهنده علاقه شما به کمک به موفقیت شرکت است.
3. برای عضویت در هیئت مدیره داوطلب شوید. اگر مسیر شغلیتان را روی چیزی فرای کاری که در موقعیت کنونی انجام می دهید، متمرکز کرده اید، به دنبال موقعیت هایی برای پیوستن به هیئت مدیره شرکت باشید که نشاندهنده علاقه و توجه شما به آن صنعت خاص است.
4. مهارت های اجتماعی خود را تقویت کنید. مهارت های اجتماعی قوی نقش مهمی در کسب احترام رئیس و همکارانتان دارد. همچنین توجه افراد دیگر خارج از مجموعه را نیز به سمت شما جلب می کند که می تواند فرصت های جدیدی را در اختیارتان قرار دهد. سعی کنید رفتاری صمیمی و دوستانه داشته باشید. خوب به حرفهای دیگران گوش دهید و واضح و تاثیرگذار حرف بزنید.
5. مبتکر باشید. هیچوقت از آوردن ایده های جدید نترسید. راه حل های خلاقانه برای مشکلات پیشنهاد دهید که باعث می شود هم خودتان و هم رئیستان مورد توجه قرار گیرید.
6. یک مرشد پیدا کنید. سعی کنید روابط استاد و شاگردی در داخل یا خارج از شرکت پیدا کنید. تحقیقات جدید نشان داده است که چهار مورد از هر پنج مورد از ترفیع های کاری توسط یک مرشد که مقامی بالاتر در شرکت داشته انجام گرفته است. این افراد می توانند منبع بسیار خوبی از اطلاعات و راهنمایی هم برایتان باشند.
7. فخرفروشی کنید. هنر ترفیع خود را یاد بگیرید. اگر دستاوردهای بزرگی داشته اید یا برنامه های موفقی را ایجاد کرده اید، حتماً بقیه را هم از آن مطلع کنید، مخصوصاً آنها که نقش موثری در شرکت دارند و می توانند به ترفیع کاری شما کمک کنند. بگذارید همه بفهمند که دنبال ترفیع هستید و می خواهید خودتان را یک پله بالاتر بکشید.
8. پیوسته یاد بگیرید. یک راه اثبات شده برای پیشرفت در کارتان این است که به طور مداوم علم اندوزی کنید. باید با همه پیشرفت های روز دنیا در رابطه با شغلتان آشنا باشید و حتماً همه مهارت های جدید باید در رزومه کاریتان قید شود.
9. شبکه شخصیتان را گسترش دهید و در سازمان های تخصصی عضو شوید و در کنفرانس های صنعتی شرکت کنید. هرچه تعداد افراد بیشتری از توانایی های شما مطلع شوند، شانس شما برای پیشنهادات جدید کاری بیشتر خواهد شد.
10. اعتبار سازی کنید. در کار، اعتبار شما مهمترین . باارزش ترین چیز است. باید به قابل اطمینان بودن، متخصص بودن و داشتن قدرت همکاری معروف باشید. با حرفه ای لباس پوشیدن می توانید خودتان را به این هدف نزدیکتر کنید. با شرکت در کنفرانس ها و ارائه سخنرانی یا نوشتن مقالات نام خودتان را به همه بشناسانید.
منبع: مردمان
-----------------------------------------------------------------------------------------------------------
;)از آسمان طلا مي‌بارد;)
:gol:گروه موفقيت:gol:
 

alone_1980

عضو جدید
کاربر ممتاز
چگونه افکار گمراه کننده را تغییر دهیم

چگونه افکار گمراه کننده را تغییر دهیم


در همین لحظه، شما هر فکری می کنید شایستگی آنرا را دارید. آن زندگی را سپری می کنید که باور دارید لیاقتش را داشته اید. تجربیات شما در زندگی نشانگر اعتماد به نفس درونی شماست. اگر اعتماد به نفستان پایین باشد، هیچوقت از زندگی که آرزویش را داشتید لذت نخواهید برد. حتی اگر در دستیابی به اهداف موردنظرتان موفق هم شده باشید، تازمانیکه به منطقه آرامشی که نشاندهنده عقیده شما نسبت به خودتان است برنگشته اید، خودتان را اذیت خواهید کرد. اگر اعتماد به نفستان بالا باشد، به خودتان اجازه خواهید داد به آنچه که دوست دارید و از آن لذت می برید برسید. حتی اگر دچار مشکلات شدید مالی یا یک تجربه آسیب زا شده باشید، دوباره به جای اولتان برمی گردید. دوباره خواهید توانست مال از دست رفته را برگردانید و تجربیاتی بهتر و تازه تر به دست آورید. به همین سادگی!
یک چیز را بدانید: این واقعیت که شما روی این کره خاکی قرار دارید، نشان می دهد که ارزشمند هستید. هر انسانی با یک استعداد خاص، هدفی عالی و خردی برای ابراز توانایی های خود خلق شده است. این حقی است که از بدو تولد به شما اعطاء شده است. هر زمان که رابطه تان را با آن کسی که هستید قطع کنید، کشمکش هایتان شروع می شود. هر زمان که از خط حقیقت ذاتیتان دور افتادید، دچار نارضایتی، خستگی و ناامیدی می شوید.
کاری که باید بکنید این است که زمان بیشتری را دم باجه روزنامه فروشی بگذرانید و تیترهای روزنامه ها را که خبر از افراد معروف و مشهوری که همه چیز تمام هستند می دهند، مرور کنید. آنجاست که سرتان را تکان می دهید و در شگفتید که، "او چه فکری در سر داشته که به اینجا رسیده؟"
احتمالاً افکار درونی شخصی که بدون منطق همه چیز را در هم می کوبد چیزی مثل این است:
"من لیاقت اینهمه چیزهای خوبی که دارم را ندارم. خیلی زود همه می فهمند که من استعداد کافی برای داشتن این چیزها را ندارم. این چیزهای خوب برای من ماندگار نیستند."
"مشکلات با همان روش فکر کردنی که موقع پدید آوردن آنها استفاده می کردیم، قابل حل نیستند." آلبرت انیشتین
رفتارهای خود تخریبی لازم نیست حتماً در مقیاس خیلی بزرگ انجام شوند تا آسیب برسانند. همین که به آن چیزی که هستید "نه" می گویید، به آنچیزهایی که می خواهید و کارهایی که می کنید "نه" می گویید، کافی است. وقتی درمقابل آنچه شما را به آرزوهایتان نزدیکتر می کند مقاومت می کنید، فرصت های زندگیتان را دور می اندازید. وقتی برای فهمیدن اینکه چرا نمی توانید به آنچه می خواهید برسید دنبال دلیل و بهانه هستید، خودتان را محدود می کنید.
اگر شما هم جزء آندسته از افراد هستید که پشت سر هم خودتان را سر این موضوعات آزار می دهید، باید بگویم که با یک منتقد درونی هدایت می شوید که هر روز و هر روز به شما گوشزد می کند که چه کار می توانید و چه کار نمی توانید انجام دهید و لیاقت چه دارید و چه ندارید. باید این را هم بدانید که کار این منقد درونی—صدای ترس و تردید درونی شما—امن نگه داشتن شما در همان جایی است که الان هستید. شاید از وضعیت کنونیتان راضی نباشید اما اگر باز از آن آگاه هستید، پس باید با آن راحت باشید.
اگر شخصی هستید که نمی توانید از مسیر خودتان بیرون بیایید، باید بدانید که بااینکار خودتان را عقب نگه می دارید. شما اسیر آن منتقد درونی یا بهتر بگویم ترس و تردید درونیتان شده اید و افکار واعمال بدون پشتیبان شما فقط تلاشی برای توجیه است. شما وقت و تلاش زیادی را صرف این الگوهای فکری غلط کرده اید و هیچ علاقه ای هم به دور انداختن آنها نشان نمی دهید.
"چه فکر کنید که می توانید چه فکر کنید که نمی توانید، حق با شماست." – هنری فرد
اولین قدم برای به دست آوردن و حفظ بیشتر تجربیات خوب و کمتر تجربیات بد این است که هرچه که فکر میکنید را باور نکنید. با امتحان کردن تجربیاتتان و زیر سوال بردن افکارتان، دست از این نادانی خود بردارید. به چه فکر می کنید؟ اگر افکاری که پشت یک عملی که به یک تجربه بد ختم شده است مبنی بر ترس و تردید های درونی تان باشد، بد نیست که کمی این افکار را روشن تر کنید. از خودتان این سوال ها را درمورد افکارتان بپرسید:
- آیا این افکار حقیقت دارند؟ - از کجا می دانی؟ - برای دفاع از این حقیقت چه مدارکی داری؟ - آیا مدرکی برای نقض آن داری؟ - دنبال کردن این باور چه عواقبی دارد؟ - برای بیرون آمدن از آن به چه نیازمندید؟ - اگر این باور را نداشتید، چه کسی می شدید، چه می کردید و چه داشتید؟
به جای اینکه روی آنچه که باور دارید نیستید و کارهایی که نمی توانید انجام دهید تمرکز کنید، توجهتان را به آنچه که هستید، آنچه که دارید و کارهای مثبتی که انجام داده اید معطوف کنید. آنوقت متوجه خواهید شد که دستاوردهایتان بر شکست هایتان غلبه می کند. آنوقت به همه کارهای خوبی که برای خودتان و دیگران انجام داده اید پی می برید. یک باور تازه خلق کنید، یک رویکرد تازه درمورد خودتان و آنچه که لیاقتش را دارید.
"خیلی افراد می میرند بااینکه خاطراتشان هنوز در دلهاست." الیور وندل هولمز
با احترام گذاشتن به خودتان و امیال و آرزوهایتان اعتماد به نفستان را بالا ببرید. مراقب افکار، نظرات و اعمالی که شما را از آرزوهایتان دور می کند باشید. هوشیارانه و درجهت رسیدن به آنچه که خوشحال و خوشبختتان می کند، فکر کنید، حرف بزنید و عمل کنید.
منبع: مردمان
-----------------------------------------------------------------------------------------------------------
;)از آسمان طلا مي‌بارد;)
:gol:گروه موفقيت:gol:
 

alone_1980

عضو جدید
کاربر ممتاز
افکار دیگران!

افکار دیگران!

مردی در کنار جاده، دکه ای درست کرد و در آن ساندویچ می فروخت.
چون گوشش سنگین بود، رادیو نداشت، چشمش هم ضعیف بود، بنابراین روزنامه هم نمی خواند.
او تابلویی بالای سر خود گذاشته بود و محاسن ساندویچ های خود را شرح داده بود.
خودش هم کنار دکه اش می ایستاد و مردم را به خریدن ساندویچ تشویق می کرد و مردم هم می خریدند.

کارش بالا گرفت لذا او ابزار کارش را زیادتر کرد.
وقتی پسرش از مدرسه نزد او آمد .... به کمک او پرداخت.

سپس کم کم وضع عوض شد.
پسرش گفت: پدر جان، مگر به اخبار رادیو گوش نداده ای؟ اگر وضع پولی کشور به همین منوال ادامه پیدا کند کار همه خراب خواهد شد و شاید یک کسادی عمومی به وجود می آید.
باید خودت را برای این کسادی آماده کنی.

پدر با خود فکر کرد هر چه باشد پسرش به مدرسه رفته به اخبار رادیو گوش می دهد و روزنامه هم می خواند پس حتماً آنچه می گوید صحیح است.
بنابراین کمتر از گذشته نان و گوشت سفارش داده و تابلوی خود را هم پایین آورد و دیگر در کنار دکه خود نمی ایستاد و مردم را به خرید ساندویچ دعوت نمی کرد.
فروش او ناگهان شدیداً کاهش یافت.
او سپس رو به فرزند خود کرد و گفت: پسرجان حق با توست.
کسادی عمومی شروع شده است.

آنتونی رابینز یک حرف بسیار خوب در این باره زده که جالبه بدونید: اندیشه های خود را شکل ببخشید در غیر اینصورت دیگران اندیشه های شما را شکل می دهند. خواسته های خود را عملی سازید وگرنه دیگران برای شما برنامه ریزی می کنند.
-----------------------------------------------------------------------------------------------------------
;)از آسمان طلا مي‌بارد;)
:gol:گروه موفقيت:gol:
 

alone_1980

عضو جدید
کاربر ممتاز
عجب خوش شانسی!

عجب خوش شانسی!

پیر مرد روستا زاده ای بود که یک پسر و یک اسب داشت. روزی اسب پیرمرد فرار کرد، همه همسایه ها برای دلداری به خانه پیر مرد آمدند و گفتند:عجب شانس بدی آوردی که اسبت فرارکرد!

روستا زاده پیر جواب داد: از کجا میدانید که این از خوش شانسی من بوده یا از بد شانسی ام؟ همسایه ها با تعجب جواب دادن: خوب معلومه که این از بد شانسیه!

هنوز یک هفته از این ماجرا نگذشته بود که اسب پی مرد به همراه بیست اسب وحشی به خانه برگشت. این بار همسایه ها برای تبریک نزد پیرمرد آمدند: عجب اقبال بلندی داشتی که اسبت به همراه بیست اسب دیگر به خانه بر گشت!

پیر مرد بار دیگر در جواب گفت: از کجا میدانید که این از خوش شانسی من بوده یا از بد شانسی ام؟ فردای آن روز پسر پیرمرد در میان اسب های وحشی، زمین خورد و پایش شکست. همسایه ها بار دیگر آمدند: عجب شانس بدی! وکشاورز پیر گفت: از کجا میدانید که این از خوش شانسی من بوده یا از بد شانسی ام؟ وچند تا از همسایه ها با عصبانیت گفتند: خب معلومه که از بد شانسیه تو بوده پیرمرد کودن!

چند روز بعد نیروهای دولتی برای سربازگیری از راه رسیدند و تمام جوانان سالم را برای جنگ در سرزمینی دوردست با خود بردند. پسر کشاورز پیر به خاطر پای شکسته اش از اعزام، معاف شد.

همسایه ها بار دیگر برای تبریک به خانه پیرمرد رفتند: عجب شانسی آوردی که پسرت معاف شد! و کشاورز پیر گفت: از کجا میدانید که...؟
-----------------------------------------------------------------------------------------------------------
;)از آسمان طلا مي‌بارد;)
:gol:گروه موفقيت:gol:
 

alone_1980

عضو جدید
کاربر ممتاز
آهنگری که روحش را وقف خدا کرده بود

آهنگری که روحش را وقف خدا کرده بود

آهنگری پس از گذراندن جوانی پرشر و شور، تصمیم گرفت روحش را وقف خدا کند. سال‌ها با علاقه کار کرد، به دیگران نیکی کرد، اما با تمام پرهیزگاری، در زندگی‌اش اوضاع درست به نظر نمی‌آمد. حتی مشکلاتش مدام بیش‌تر می‌شد.

یک روز عصر، دوستی که به دیدنش آمده بود و از وضعیت دشوارش مطلع شد، گفت: «واقعا که عجبا. درست بعد از این که تصمیم گرفته‌ای مرد خداترسی بشوی، زندگی‌ات بدتر شده، نمی‌خواهم ایمانت را ضعیف کنم اما با وجود تمام رنجهایی که در مسیر معنویت به خود داده‌ای، زندگیی‌ات بهتر نشده.

آهنگر مکث کرد و بلافاصله پاسخ نداد.

سرانجام در سکوت، پاسخی را که می‌خواست یافت.

این پاسخ آهنگر بود:

در این کارگاه، فولاد خام برایم می‌آورند و باید از آن شمشیر بسازم. می‌دانی چه طور این کار را می‌کنم؟ اول تکه‌ی فولاد را به اندازه‌ی جهنم حرارت می‌دهم تا سرخ شود. بعد با بی‌رحمی، سنگین‌ترین پتک را بر می‌دارم و پشت سر هم به آن ضربه می‌زنم، تا این که فولاد، شکلی را بگیرد که می‌خواهم. بعد آن را در تشت آب سرد فرو می‌کنم، و تمام این کارگاه را بخار آب می‌گیرد، فولاد به خاطر این تغییر ناگهانی دما، ناله می‌کند و رنج می‌برد. باید این کار را آن قدر تکرار کنم تا به شمشیر مورد نظرم دست بیابم. یک بار کافی نیست.

آهنگر مدتی سکوت کرد و سپس ادامه داد:

گاهی فولادی که به دستم می‌رسد، نمی‌تواند تاب این عملیات را بیاورد. حرارت، ضربات پتک و آب سر، تمامش را ترک می‌اندازد. می‌دانم که این فولاد، هرگز تیغه‌ی شمشیر مناسبی در نخواهد آمد. آنوقت است که آنرا به میان انبوه زباله‌های کارگاه میاندازم.

باز مکث کرد و بعد ادامه داد:

می‌دانم که در آتش رنج فرو می‌روم. ضربات پتکی را که زندگی بر من وارد کرده، پذیرفته‌ام، و گاهی به شدت احساس سرما می‌کنم. انگار فولادی باشم که از آبدیده شدن رنج می‌برد. اما تنها دعایی که به درگاه خداوند دارم این است :

«خدای من، از آنچه برای من خواسته‌ ای صرفنظر نکن تا شکلی را که می‌خواهی ، به خود بگیرم. به هر روشی که می‌پسندی ادامه بده ؛ هر مدت که لازم است، ادامه بده، اما هرگز، هرگز مرا به کوه زباله‌های فولادهای بی فایده پرتاب نکن».
-----------------------------------------------------------------------------------------------------------
;)از آسمان طلا مي‌بارد;)
:gol:گروه موفقيت:gol:
 

sima.eng

عضو جدید
کاربر ممتاز
عشق

عشق

اگر بي ريا عشق بورزي از عشقي خالصانه بهره مند مي شوي. توقع جبران عشق خالصانه خود را از ديگران نداشته باش. سعي كن به ياري او خودت را تعالي ببخشي. او را نه مورد انتقاد قرار بده و نه مورد نكوهش. و برايش طلب خير و رحمت كن.
فلورانس اسكاول شين.
 

sima.eng

عضو جدید
کاربر ممتاز
شانس نوعي انرژي است!
واقعا شانس چيست؟ ايا واقعيت دارد؟انرژي مثبت چيست؟انرژي منفي چيست؟اين مقاله به اين ميپردازد كه ايا اين چيزها واقعيت دارد؟ يا خرافه اي بيش نيست.در اين مقاله سعي شده است كه با ديدگاه علمي و غير متعصبانه با آن پرداخته شود.
ابتدا بايد در مورد انرژي و ماهيت آن صحبت كنيم . خيلي از آدمها حتي نمي دانند كه اين دنيايي كه در آن زندگي مي كنيم از چه چيزي ساخته شده است پس ابتدا باهم طبق نظريه هاي علمي راه خود را پيش مي بريم و به اين مي پردازيم كه دنيا از چه چيز ساخته شده است :
خواندن اين مقدمه اگر چه خسته كننده است ولي براي روشن شدن مطلب لازم است و تا حد امكان خلاصه شده است.
دنياي اطراف از ماده و انرژي ساخته شده است : ماهيت انرژي هنوز به طور كامل كشف نشده است اما مي دانيم كه انرژي با فركانس نيز سنجيده مي شود . هرچه فركانس يك انرژي بالاتر باشد قوي تر است .

ماده از چه ساخته شده است ؟ از ملكول

ملكول از چه ساخته شده است ؟ از اتم

اتم از چه ؟ از پروتون و الكترون و نوترون . الكترون كه جرم ندارد و در حقيقت فقط انرژي است . پروتون تمام جرم اتم را در بر دارد . و اما پروتون از چه ساخته شده است ؟ در كتاب استفان هاوكينگ آمده است : " تقريبا بيست سال پيش چنين فكر مي شد كه پروتونها و نوترونها ذراتي بنيادين هستند ولي آزمايشهاي كه در آنها پروتونها با سرعتهاي زيادي به پروتونها يا الكترونهاي ديگر برخورد مي كردند نشان دادند كه آنها در واقع از ذرات كوچكتري تشكيل يافته اند و آنها كوارك هستند . "
و اما آخرين سوال كوارك ها از چه ساخته شده اند ؟ جواب سوال را خود استفان هاوكينگ به ما داده است مي دانيم كه استفان هاوكينگ بزرگترين دانشمند زنده قرن است . او مي گويد كوارك ها از انرژي ساخته شده اند . پس مي توانيم بگوييم همه چيز در اين دنيا از انرژي ساخته شده است . چون طبق نظريه نيوتون جهان از ماده + انرژي ساخته شده است كه ديديم كه اخيرا كشف شده است كه ماده نيز از انرژي ساخته شده است .
تنوع نوع ماده در دنيا به فركانس و طول موج انرژي مربوط مي شود اگر همه چيز در دنيا داراي يك فركانس و ارتعاش بود همه چيز يكي مي شد .

هرچه فركانس بالاتر باشد پس جنس لطيف تر مي شود . لطيف ترين جنسي كه قابل ديدن و لمس كردن است آتش است . و سخت ترين سنگ و فلز هستند كه ارتعاش پاييني دارند . و اما ما مي خواهيم بپردازيم به جنسهاي لطيف و در آنها كنكاش كنيم .

افكار ما و خاطرات و ذهن ما ماده اي هستند با انرژي و فركانس بسيار بالا بخاطر همين غير قابل ديدن هستند . اما مي بينيم كه قابل درك هستند . براي همين است كه وقتي فكر مي كنيم يا درس مي خوانيم گرسنه مي شويم چون از توان موجود در خود براي توليد انرژي فكر استفاده كرده ايم و حال بايد انرژي از دست رفته را بر گردانيم . طي آزمايش بسيار دقيقي كه در يكي از دانشگاههاي آمريكا در سال 1965 انجام گرفت دانشجويي را بر روي ترازويي با حساسيت بسيار بالا قرار دادند و از او خواستند كه كه يك ضرب 5 رقمي را در 5 رقمي انجام دهد و هنگام محاسبه مشخص شد كه وزن دانشجو در حد بسيار كم افزايش يافته است . بنابر اين انرژي نيز وزن هم دارد . پس افكار منفي و مثبت هر كدام داراي وزن و ارتعاش خاص خود هستند . و حتي مي توانند بر روي محيط اطراف و انسانهاي ديگر تاثير بگذارند . به خاطر همين است كه وقتي موسيقي ملايم گوش مي دهيم آرام مي شويم اما وقتي به موسيقي تند و خشن گوش مي كنيم مشوش مي شويم اين تنها به خاطر تفاوت فركانسهاي دو موسيقي مي باشد .
رمز و راز دنيايي كه در آن زندگي مي كنيم در انرژي و ماهيت آن نهفته است به خاطر همين است كه انيشتين بزرگترين دانشمند مهمترين فرمول را E = MC^2 مي داند و حاصل سالها تفكر و تحقيق در همين فرمول گنجانده شده است . فرمولي كه به برسي وضعيت و رابطه ميان ماده و انرژي مي پردازد . البته توضيح اين فرمول از حوصله اين بحث خارج است .

وقتي با ديد انرژي به هستي نگاه كنيم مي توانيم خيلي از ناشناخته ها را كشف و براي تمام عجايب دليل بياوريم . البته اين نكته بسيار ضروري است كه بدانيم : ما هيچگاه نمي توانيم بگوييم طرز فكر خاصي عين واقعيت است و طبيعت دقيقا از همين قانون پيروي مي كند زيرا انيشتين مي گويد : " جهان هستي مانند ساعتي است كه بر روي ديوار نصب شده است ما هيچگاه نمي توانيم به درون ساعت نگاه كنيم ما از شواهد و قرائني كه وجود دارد ( مثل عقربه ها و اعداد روي صفحه ) و از رفتاري كه جهان دارد مثل حركت عقربه ها قانون دروني آنرا حدس ميزنيم اما هيچ گاه نمي توانيم بگوييم كه دقيقا داخل ساعت همانطور كه ما حدس زده ايم كار مي كند . ما فقط بايد دستگاهي را بوجود آوريم كه جهان هستي آن را تاييد كند . اين دستگاه يكتا نيست ، بلكه مي توان بيشمار دستگاه ايجاد كرد كه طبيعت هم با همه آنها سازگار باشد و ما تنها مي توانيم نسبت به دستگاه خاصي بگوييم كه فلان چيز صحيح و فلان چيز غلط است . " و اين همان نظريه نسبيت انيشتين است كه در بسيار ساده شده است . بنابر اين ما هميشه بدنبال آن هستيم كه دستگاهي را بوجود آوريم كه جواب خيلي از سوالهاي ما را داشته باشد و تا به امروز انرژي اكثر آنچه كه در سالهاي پيش عجايب خوانده شده است را پاسخ داده است مثل كارهاي عجيبي كه مرتاض هاي هندي انجام مي دهند . تنها كاري كه مرتاض ها انجام مي دهند بالا بردن ارتعاشات بدن و ذهن است . به خاطر همين مي توانند حتي از ديوار رد شوند اجسام مختلفي را بدون درد و خونريزي وارد بدن كنند زيرا ارتعاشات خود را بالا برده اند و بدن تبديل به يك ماده با انرژي بسيار بالا شده است و بنابراين عكس العمل ها و رفتار متفاوتي را از خود نشان مي دهد . اما چطور مي شود ارتعاش را بالا برد . اين مسئله بحث بسياري دارد كه در اين جا در يك يا دو صفحه نمي توان گفت فقط مي توان به اين نكته اشاره كرد كه يكي از راهها تمركز كردن است .
حال مي پردازيم به تيتر مطلب . خيلي وقتها وقتي به چيزي كه معتقد هستيم به سرمان مي آيد مثلا معتقديم كه بعد از هر خنده گريه هست . اين باعث مي شود كه ناخودآگاه ما انرژي هايي از خود ساتع كند كه در جهان هستي تاثير گذار باشد . ناخودآگاه دوست دارد ما را به سمتي ببرد كه ما معتقد به ان هستيم بنابر اين ما را به سمت گريه كردن مي كشاند و ما در تمام لحظات بدون اينكه خودمان بدانيم به سمت گريه كردن سوق پيدا مي كنيم كه در نهايت علت آنرا پيدا مي كنيم (نا خودآگاه آنرا پيدا مي كند ) و گريه مي كنيم انرژي افكار ما در محيط پخش مي شود و روي همه چيز تاثير مي گذارد . احتمالا حتما براي شما پيش آمده كه از محل و يا مكاني متنفر باشيد و دوست نداشته باشيد كه به آنجا برويد اين مسئله دقيقا به خاطر وجود انرژي هاي منفي موجود در آنجا است كه روي شما تاثير گذاشته و شما به صورت ناخودآگاه از آنجا فراري مي شويد . و هزاران پديده ديگر كه علت همه آنها انرژي است . در مورد شانس هم همينطور است :
وقتي ما احساس كنيم خوش شانس هستيم بر روي محيط و جهان هستي تاثير مي گذاريم . فكر ما احساس ما و باور هاي ما باعث مي شود انرژي هايي در دنيا پخش شود كه ما را به سمت خوش شانسي هدايت كند . و همين طور هم بدشانسي هر انساني كه معتقد است بسيار بد شانس است هميشه بدشانسي مي آورد . بين افرادي كه مي شناسيم خيلي ها را مي بينيم كه به بدشانسي خود معتقد هستند و همچنان بد شانسي مي آورند . بهتر است از اين به بعد فكر كنيم خوش شانسيم . بهر حال اگر هم هيچ تاثيري نداشته باشد اين فايده را دارد كه روحيه بهتري براي زندگي داريم و در خيلي از موقعيتها از اعتماد به نفس بهتري برخوردار خواهيم بود . در مطلبي كه در نامه هاي بعد برايتان خواهم فرستاد، مي خواهم در مورد جمله زير بنويسم . سعي كنيد روي آن فكر كنيد :

"ما انسانها هماني هستيم كه در كودكي آينده خود را تصور مي كرديم "
 

alone_1980

عضو جدید
کاربر ممتاز
سيما جون خوش اومدي

سيما جون خوش اومدي

شانس نوعي انرژي است!
واقعا شانس چيست؟ ايا واقعيت دارد؟انرژي مثبت چيست؟انرژي منفي چيست؟اين مقاله به اين ميپردازد كه ايا اين چيزها واقعيت دارد؟ يا خرافه اي بيش نيست.در اين مقاله سعي شده است كه با ديدگاه علمي و غير متعصبانه با آن پرداخته شود.
هوريا هوريا هوريا هوريا هوريا هوريا
سيما اومده بچه‌ها تبريك بالاخره سيما جان هم اومد سيما بيا كه كلي تنهام بيا كه به كمكت احتياج مبرمي دارم.
هوريا هوريا هوريا هوريا هوريا هوريا
بيا سيما كه ديگه داشتم مي‌بريدم بدو بابا تا حالا كجا بودي؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟


:w23::w33::w32::w36::w40::w42::w14:


:w23::w33::w32::w36::w40::w42::w14:

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------
;)از آسمان طلا مي‌بارد;)
:gol:گروه موفقيت:gol:
 

forgod

عضو جدید

باید فراموشت کنم چندیست تمرین می کنم

من می توانم...می شود... آرام تلقین می کنم

با عکسهای دیگری تا صبح صحبت می کنم

با آن اتاق خویش رابیهوده تزیین می کنم

سخت است اما می شود در نقش یک عاقل روم

شب نه دعایت میکنم نه صبح نفرین می کنم

 

alone_1980

عضو جدید
کاربر ممتاز
انيشتين مي‌گفت : « آنچه در مغزتان مي‌گذرد، جهانتان را مي‌آفريند. »

استفان كاوي (از سرشناسترين چهره‌هاي علم موفقيت) احتمالاً با الهام از همين حرف انيشتين است كه مي‌گويد:« اگر مي‌خواهيد در زندگي و روابط شخصي‌تان تغييرات جزيي به وجود آوريد به گرايش‌ها و رفتارتان توجه كنيد؛ اما اگر دلتان مي‌خواهد قدم‌هاي كوانتومي برداريد و تغييرات اساسي در زندگي‌تان ايجاد كنيد بايد نگرش‌ها و برداشت‌هايتان را عوض كنيد .»

او حرفهايش را با يك مثال خوب و واقعي، ملموس‌تر مي‌كند:« صبح يك روز تعطيل در نيويورك سوار اتوبوس شدم. تقريباً يك سوم اتوبوس پر شده بود. بيشتر مردم آرام نشسته بودند و يا سرشان به چيزي گرم بود و درمجموع فضايي سرشار از آرامش و سكوتي دلپذير برقرار بود تا اينكه مرد ميانسالي با بچه‌هايش سوار اتوبوس شد و بلافاصله فضاي اتوبوس تغيير كرد. بچه‌هايش داد و بيداد راه انداختند و مدام به طرف همديگر چيز پرتاب مي‌كردند. يكي از بچه‌ها با صداي بلند گريه مي‌كرد و يكي ديگر روزنامه را از دست اين و آن مي‌كشيد و خلاصه اعصاب همه‌مان توي اتوبوس خرد شده بود. اما پدر آن بچه‌ها كه دقيقاً در صندلي جلويي من نشسته بود، اصلاً به روي خودش نمي‌آورد و غرق در افكار خودش بود. بالاخره صبرم لبريز شد و زبان به اعتراض بازكردم كه: «آقاي محترم! بچه‌هايتان واقعاً دارند همه را آزار مي‌دهند. شما نمي‌خواهيد جلويشان را بگيريد؟» مرد كه انگار تازه متوجه شده بود چه اتفاقي دارد مي‌افتد، كمي خودش را روي صندلي جابجا كرد و گفت: بله، حق با شماست. واقعاً متاسفم. راستش ما داريم از بيمارستاني برمي‌گرديم كه همسرم، مادر همين بچه‌ها٬ نيم ساعت پيش در آنجا مرده است.. من واقعاً گيجم و نمي‌دانم بايد به اين بچه‌ها چه بگويم. نمي‌دانم كه خودم بايد چه كار كنم و ... و بغضش تركيد و اشكش سرازير شد.»

استفان كاوي بلافاصله پس از نقل اين خاطره مي‌پرسد:« صادقانه بگوييد آيا اكنون اين وضعيت را به طور متفاوتي نمي‌بينيد؟ چرا اين طور است؟ آيا دليلي به جز اين دارد كه نگرش شما نسبت به آن مرد عوض شده است؟ » و خودش ادامه مي‌دهد كه:« راستش من خودم هم بلافاصله نگرشم عوض شد و دلسوزانه به آن مرد گفتم: واقعاً مرا ببخشيد. نمي‌دانستم. آيا كمكي از دست من ساخته است؟ و....

اگر چه تا همين چند لحظه پيش ناراحت بودم كه اين مرد چطور مي‌تواند تا اين اندازه بي‌ملاحظه باشد٬ اما ناگهان با تغيير نگرشم همه چيز عوض شد و من از صميم قلب مي‌خواستم كه هر كمكي از دستم ساخته است انجام بدهم .»

حقيقت اين است كه به محض تغيير برداشت٬ همه چيز ناگهان عوض مي‌شود. كليد يا راه حل هر مسئله‌اي اين است كه به شيشه‌هاي عينكي كه به چشم داريم بنگريم؛ شايد هر از گاه لازم باشد كه رنگ آنها را عوض كنيم و در واقع برداشت يا نقش خودمان را تغيير بدهيم تا بتوانيم هر وضعيتي را از ديدگاه تازه‌اي ببينيم و تفسير كنيم . آنچه اهميت دارد خود واقعه نيست بلكه تعبير و تفسير ما از آن است.

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------


;)از آسمان طلا مي‌بارد;)


:gol:گروه موفقيت:gol:
 

alone_1980

عضو جدید
کاربر ممتاز
گابريل گارسيا ماركز

گابريل گارسيا ماركز


«گابریل گارسیا مارکز» نویسنده‌ی معاصر، بعد از اعلان رسمی و تأیید سرطانش و شنیدن خبر بیماری‌اش، این متن را به‌عنوان وداع نوشته است. او با رمان اعجاب‌انگیزش به‌نام «صدسال تنهایی» که 5سال نوشتن آن به‌طول انجامید، ‌برنده‌ی جایزه‌ی نوبل ادبیات 1982 در «استکهلم» است‌. از دیگر کتاب‌های او می‌توان به «عشق سال‌های وبا»‌، «ساعت شوم»‌، «کسی به سرهنگ نامه نمی‌نویسد» و یا «ژنرال در مخمصه» اشاره کرد:
- خداوندا! اگر تکه‌ای زندگی می‌داشتم‌‌، نمی‌گذاشتم حتی یک‌روز از آن سپری شود بی‌آن‌که به مردمانی که دوست‌شان دارم‌٬ نگویم که عاشق‌تان هستم و به همه‌ی مردان و زنان می‌باوراندم که قلبم در اسارت یا سیطره‌ی محبت آنان است.
- اگر خداوند، فقط و فقط تکه‌ای زندگی در دستان من می‌گذارد‌٬ در سایه‌سار عشق می‌آرمیدم. به انسان‌ها نشان می‌دادم در اشتباه‌اند که گمان کنند وقتی پیر شدند، دیگر نمی‌توانند عاشق باشند.
- آه خدایا! آنان نمی‌دانند زمانی پیر خواهند شد که دیگر نتوانند عاشق شوند.
- به هر کودکی، دو بال هدیه می‌دادم‌، رهای‌شان می‌کردم تا خود، بال‌گشودن و پرواز را بیاموزند.
- به پیران می‌آموزاندم که مرگ نه با سالخوردگی، که با نسیان از راه می‌رسد.
- آه انسان‌ها، از شما چه بسیار چیزها که آموخته‌ام.
- من یاد گرفته‌ام که همه می‌خواهند در قله‌ی کوه زندگی کنند، بی‌آن‌که به خوشبختیِ آرمیده در کف دست خود، نگاهی انداخته باشند.
- چه نیک آموخته‌ام که وقتی نوزاد برای نخستین‌بار مشت کوچکش را به دور انگشت زمخت پدر می‌فشارد٬ او را برای همیشه به دام خود انداخته است.
- دریافته‌ام که یک انسان، تنها زمانی حق دارد به انسانی دیگر از بالا به پایین چشم بدوزد که ناگزیر است او را یاری رساند تا روی پای خود بایستد.
- کمتر می‌خوابیدم و دیوانه‌وار رؤیا می‌دیدم چراکه می‌دانستم هر دقیقه‌ای که چشم‌های‌مان را برهم می‌گذاریم، ‌شصت‌ثانیه نور را از دست می‌دهیم. شصت ثانیه روشنایی.
- هنگامی که دیگران می‌ایستادند، من قدم برمی‌داشتم و هنگامی که دیگران می‌خوابیدند، بیدار می‌ماندم.
- هنگامی که دیگران لب به سخن می‌گشودند٬ گوش فرامی‌دادم و بعد هم از خوردن یک بستنی شکلاتی چه لذتی که نمی‌بردم.
- اگر خداوند، ذره‌ای زندگی به من عطا می‌کرد٬ جامه‌ای ساده به تن می‌کردم.
- نخست به خورشید خیره می‌شدم و کالبدم و سپس روحم را عریان می‌ساختم.
- خداوندا! اگر دل در سینه‌ام هم‌چنان می‌تپید، تمامی تنفرم را بر تکه‌یخی می‌نگاشتم و سپس طلوع خورشیدت را انتظار می‌کشیدم.
- با اشک‌هایم، گل‌های سرخ را آبیاری می‌کردم تا زخم خارهای‌شان و بوسه‌ی گلبرگ‌ها‌ی‌شان در اعماق جانم ریشه زند.
- من از شما بسی چیزها آموخته‌ام و اما چه حاصل که وقتی این‌ها را در چمدانم می‌گذارم که در بستر مرگ خواهم بود.
 

forgod

عضو جدید
یک دقیقه برای خودتان باشید!
هر روز صبح یک دقیقه وقت برای خودتان کنار بگذارید ، بنشینید و فکر کنید. یک دقیقه وقت بگذارید و کار کوچکی برای ارج نهادن به خود انجام دهید.

یک دقیقه وقت بگذارید و بر آن شوید که امروز را از افسوس های گذشته و دلواپسی های آینده پاک کنید.

یک دقیقه وقت بگذارید و فکر کنید یک مورد نگران کننده تا چه اندازه ارزش غصه خوردن و تنش عصبی دارد.

یک دقیقه وقت بگذارید و نگذارید که چیزهای کوچک شادمانی شما ر ا بر هم بزند.

یک دقیقه وقت بگذارید و اثرات حرف های غیر منصفانه را از بین ببرید.

یک دقیقه وقت بگذارید تا از افکار منفی خلاص شوید.

یک دقیقه وقت بگذارید و تجربه ای لذت بخش را به خاطر بیاورید.

یک دقیقه وقت بگذارید تا به تمدد اعصاب بپردازید.

یک دقیقه وقت بگذارید و تصمیم بگیرید که از هیچ کس انتظار تشکر نداشته باشید.

یک دقیقه وقت بگذارید و بر آن شوید که اجازه ندهید کسی در شما احساس حقارت به وجود بیاورد.

و بالاخره آخرین دقیقه روز خود را به این اختصاص دهید که تصمیم بگیرید به هیچ وجه در مورد آنچه دیگران ممکن است درباره شما بگویند یا فکر کنند نگران نباشید.
 

m_p_m

عضو جدید
برای فعال شدن این قسمت روی دکمه ارسال پاسخ سریع <img src=\"http://www.www.www.iran-eng.ir/images/buttons/quickreply.gif\"> در پایین و کنار هر پست کلیک کنید.\r\n[COLOR=\"#FF0000\"]لطفا فقط فارسی تایپ كنید.[/COLOR]
 

forgod

عضو جدید
10 راهبرد ثابت‌شده براي افزايش رضايت عبارتند از:
1 – لحظات روزانه زندگي را درك كنيد
هر از چندي مكث كنيد تا گل سرخي را ببوييد يا كودكان را حين بازي تماشا كنيد. كساني كه درنگ مي‌كنند تا وقايعي را كه به‌طور عادي با عجله پشت سر مي‌گذارند، ببينند يا در طول روز به وقايع خوشايند روزانه فكر مي‌كنند، افزايش قابل توجهي را از نظر رضايت و كاهش افسردگي

گزارش مي‌كنند.

2 – از مقايسه بپرهيزيد
چشم و هم‌چشمي جزئي از بسياري از فرهنگ‌هاست اما مقايسه خودمان با سايرين مي‌تواند به رضايت و عزت نفس لطمه وارد كند. به جاي مقايسه كردن با ديگران، توجه خود را به دستاوردهاي شخصي معطوف كنيد تا به رضايت بيشتري دست يابيد.

3 – بيش از اندازه به پول توجه نكنيد
كساني كه پول را در رأس فهرست اولويت‌هاي خود قرار مي‌دهند، بيشتر در معرض افسردگي، اضطراب و عزت نفس پايين هستند. اين امر در ملل و فرهنگ‌هاي گوناگون يكسان است. هر چقدر بيشتر رضايت را در كالاهاي مادي بجوييم، كمتر آن را مي‌يابيم. رضايت، عمر كوتاهي دارد و گذراست. پول‌دوستان نيز در آزمون پويايي و خودشكوفايي نمره اندكي مي‌گيرند.

4 – اهداف معنادار داشته باشيد
كساني كه براي تحقق چيزي ارزشمند تلاش مي‌كنند، بسيار راضي‌تر از كساني هستند كه رؤياها يا آرزويي ندارند. اين اهداف مي‌تواند به سادگي ياد‌گرفتن مهارتي جديد يا بار آوردن بچه‌ها به شيوه‌اي اخلاقي باشد. انسان همواره براي رشد به نوعي معنا نياز دارد. به گفته دانشمندان، رضايت و خوشبختي در محل تلاقي لذت و معنا قرار دارد. هدف چه در محل كار و چه در خانه آن است كه فعاليت‌هايي انجام دهيم كه از نظر شخصي هم لذت‌بخش و هم مهم باشد.

5 – در كار ابتكار به خرج دهيد
ميزان رضايت شما از شغل تا حدي به ابتكاري كه به خرج مي‌دهيد، بستگي دارد. محققان معتقدند هنگامي كه خلاقيت به خرج مي‌دهيم، به ديگران كمك مي‌كنيم و راه‌هاي بهبود در امور را پيشنهاد مي‌كنيم يا كارهاي اضافي انجام مي‌دهيم، از كارمان بيشتر احساس اغنا مي‌كنيم.

6 – دوست پيدا كنيد و به خانواده اهميت دهيد
افراد راضي معمولاً‌ خانواده، دوست و روابط بهتري دارند. اما صرف كميت رابطه با افراد كافي نيست، بلكه كيفيت آن نيز اهميت دارد. انسان به رابطه نزديك نياز دارد؛ رابطه‌اي كه در برگيرنده تفاهم و توجه باشد.

7 – لبخند بزنيد، حتي زماني كه حالش را نداريد
به‌نظر ساده مي‌رسد اما بسيار مؤثر است. افراد راضي امكانات موجود، فرصت‌ها و موفقيت را مي‌بينند. وقتي آنان به آينده نگاه مي‌كنند، خوشبين هستند و وقتي گذشته را مرور مي‌كنند، معمولا گزينه‌هاي مثبت را مي‌بينند. حتي اگر از بچگي اينگونه بزرگ نشده‌ايد كه نيمه پر ليوان را ببينيد، با تمرين نگرش مثبت به عادت تبديل مي‌شود.

8 - طوري تشكر كنيد كه گويي واقعاً قدردان هستيد
كساني كه عادت به سپاسگزاري دارند، معمولاً‌ سالم‌تر و‌ خوشبين‌تر هستند و بيشتر به سوي تحقق اهداف پيشرفت مي‌كنند. تحقيقات نشان مي‌دهد افرادي كه به كساني كه به آنان كمك كرده‌اند، نامه تشكرآميز مي‌نويسند، از نظر رضايت در سطح بالا و از نظر افسردگي در سطح پاييني قرار دارند. به علاوه اثر يك نامه تشكرآميز تا هفته‌ها طول مي‌كشد.

9 – از خانه بيرون برويد و ورزش كنيد
تحقيقات نشان مي‌دهد كه ورزش مي‌تواند به اندازه داروها در درمان افسردگي مؤثر باشد و در عين حال هيچ‌گونه عوارض جانبي نيز نداشته باشد. به علاوه، هزينه آن نيز به‌مراتب كمتر است. ورزش منظم حس تحقق چيزي را به انسان مي‌دهد، امكان تعامل با ديگران را فراهم مي‌كند، هورمون‌هاي عامل احساس خوب را در بدن آزاد مي‌كند و عزت نفس را افزايش مي‌دهد.

10 – بخشش را فراموش نكنيد
نوع‌دوستي و بخشش را به جزئي از زندگي خود تبديل كنيد و از اين كار مقصودي را بجوييد. محققان مي‌گويند كمك به همسايه، داوطلب‌شدن براي انجام كارهاي عام‌المنفعه يا اهداي كالا و خدمات باعث ايجاد احساس خوبي در شخص مي‌شود كه مزاياي زيادي از نظر تندرستي به همراه دارد كه از ورزش كردن يا ترك كردن سيگار هم بيشتر است. گوش كردن به درد دل دوست، ياد دادن مهارت‌ها، توجه به موفقيت‌هاي ديگران و روحيه گذشت نيز به رضايت مي‌افزايد. محققان مي‌گويند كساني كه براي ديگران خرج مي‌كنند، بيشتر از كساني كه براي خودشان خرج مي‌كنند، احساس رضايت مي‌كنند:confused:
 

Similar threads

بالا