یک راز ...قانون جاذبه را به کار ببریم!!حتی شما!!

یک راز ...قانون جاذبه را به کار ببریم!!حتی شما!!

  • بله

    رای: 556 90.7%
  • خیر

    رای: 29 4.7%
  • در مورد آن اطلاعی ندارم.

    رای: 28 4.6%

  • مجموع رای دهندگان
    613
  • نظرسنجی بسته .

kurosh parsa

عضو جدید
........

........

به نظر شما کتاب چقدر تاثیر داره من کتاب قانون جاذبه و راز را خوندم تاثیر زیادی داشتن بقیه کتابها چی؟؟؟راستی میشه از تجربیاتتون واسم بگید؟خیلی حیاتیه.یعنی این قانون جاذبه میتونه معجزه کنه؟

سلام دوست گرامیتاثیر بقیه کتابا هم بستگی به برداشت و باور شما از اون کتابا داره .شما اگه بتونید cd همایشهای دکتر فرهنگ و یا دکتر آزمندیان بگیرید و استفاده کنید میتونه خیلی به شما کمک کنه.معجزه کوچکترین کاریه که این سیستم میتونه انجام بده !!!!مطمعن باشید
 

mona.p

عضو جدید
کاربر ممتاز
سلام دوست گرامیتاثیر بقیه کتابا هم بستگی به برداشت و باور شما از اون کتابا داره .شما اگه بتونید cd همایشهای دکتر فرهنگ و یا دکتر آزمندیان بگیرید و استفاده کنید میتونه خیلی به شما کمک کنه.معجزه کوچکترین کاریه که این سیستم میتونه انجام بده !!!!مطمعن باشید


من سمینارای دکتر آزمندیانو چند بار گوش دادم.. عالی بود.. همشو حفظم!:D
مامانم بعد از یه دوره آزمندیان با پول کمی که پس انداز کرده بود به طرز جالبی تونست یه خونه بخره!:D
 

روناک

عضو جدید
سلام به دوستان عزیز منم دوست داشتم نظرمو راجع به قانون جاذبه بگم من فکر می کنم ادمایی که انرژی مثبت می دن به دیگران با حرفاشون ادما هایی که شادن و ادما هایی که از نظر معنوی در درجه بالاتری از بقیه هستن به طرفه مقابلشون یه ارامشه خاصی می دن، برعکس افرادی که افسرده و بی حوصله هستن نا امیدن وقتی با ادم صحبت میکنن حرفاشون سرشار از یاس و ناامیدیه، انرژی منفی زیادی به طرفه مقابلشون انتقال می دن
ممنون این فقط یه تجربه شخصی بود
 

saraaa

عضو جدید
کاربر ممتاز
زندگی شما اثر هنری شماست !

زندگی شما اثر هنری شماست !

من دوست دارم که خودم را هنرمند و زندگیم را بزرگترین اثر هنری خویش بدانم.هر لحظه ، لحظه آفرینش است؛ و هر لحظه آفرینش ، دارای امکاناتی نا محدود.می توانم هرچیز را به همان شیوه ای که همواره انجام داده ام ، انجام بدهم و می توانم به اختیارها و انتخابهایی متفاوت بنگرم.و به کاری تازه و رضایت بخش تر دست بزنم.هر لحظه مجالی تازه برای تصمیمی تازه است.
به راستی که به چه بازی اعجاب انگیزی سرگرمیم و کار هنری ما چه شاهکار شکوهمندی است.:w16:

از کتاب تجسم خلاق / شاکتی گواین
 

mona.p

عضو جدید
کاربر ممتاز
من دوست دارم که خودم را هنرمند و زندگیم را بزرگترین اثر هنری خویش بدانم.هر لحظه ، لحظه آفرینش است؛ و هر لحظه آفرینش ، دارای امکاناتی نا محدود.می توانم هرچیز را به همان شیوه ای که همواره انجام داده ام ، انجام بدهم و می توانم به اختیارها و انتخابهایی متفاوت بنگرم.و به کاری تازه و رضایت بخش تر دست بزنم.هر لحظه مجالی تازه برای تصمیمی تازه است.
به راستی که به چه بازی اعجاب انگیزی سرگرمیم و کار هنری ما چه شاهکار شکوهمندی است.:w16:

از کتاب تجسم خلاق / شاکتی گواین

مرسی سارا جون:heart:
این تاپیک پره از انرژی مثبت.. خیلی دوسش دارم:w40:
بازم میخوام:w42:
 

Soofia

عضو جدید
کاربر ممتاز
سلام
بارها امتحانش كردم اما جواب نداده.شايد اراده من ضعيفه:(
راستش منم از چند نفر شنیدم که جواب نمیده:confused:
اما خودم 2,3 دفعه امتحان کردم جواب داده..واقعا هیجان انگیزه! من که کلی ذوق کردم..:redface:
البته اون چند تا مورد که امتحان کردم مسائل کوچیک بودن,امیدوارم توی مسائل بزرگتر هم جواب بده:)
 

sima.eng

عضو جدید
کاربر ممتاز
راستش منم از چند نفر شنیدم که جواب نمیده:confused:
اما خودم 2,3 دفعه امتحان کردم جواب داده..واقعا هیجان انگیزه! من که کلی ذوق کردم..:redface:
البته اون چند تا مورد که امتحان کردم مسائل کوچیک بودن,امیدوارم توی مسائل بزرگتر هم جواب بده:)

سلام
خوب آسون نیست آخه. آدم نمی تونه به این راحتی مثلا به خونه و ماشین یا همسر دلخواه و اینا برسه.
ولی نکته مهم باوره. که اونم با نگاه دقیق تر تو زندگی خودمون می تونیم به دست بیاریم.
یعنی می تونید تاثیر ناخودآگاه این قانون رو تو زندگیتون ببینید.
ببینید که چه چیزایی براتون اتفاق افتاده یا نیافتاده فقط به خاطر اینکه شما به اونا یه طور خاصی فکر کردید.
قاعدتا چون آگاهانه نبوده باید کنکاش کنید ولی پیدا میشه.
موفق تر باشید.
 

sima.eng

عضو جدید
کاربر ممتاز
بزرگ بیندیشید تا بزرگ شوید !


همواره به خاطر بسپار : ناممکن وجود ندارد .


دو گروه قادر به تغییر افکارشان نیستند : احمق ها و مردگان !


اعتراف به ایمان یک انسان در اعمال اوست نه در گفته هایش .


تنها ذهن های پاک به خرد الهی دست می یابند !
 

sima.eng

عضو جدید
کاربر ممتاز
شبی پسرک یک برگ کاغذ به مادرش داد . مادر آن را گرفت و با صدای بلند خواند:

او با خط بچگانه نوشته بود:

کوتاه کردن چمن باغچه : ۵ دلار

مرتب کردن اتاق خوابم : ۱ دلار

بیرون بردن زباله ها : ۲دلار

نمره ی ریاضی خوبی که گرفتم : ۶ دلار

جمع بدهی شما به من : ۱۴دلار

مادر به چشمان منتظر پسر نگاهی کرد.لحظه ای خاطراتش را مرور کرد.سپس قلم را برداشت و پشت برگه ی صورتحساب نوشت:

بابت سختی ۹ ماه بارداری که در وجودم رشد کردی : هیچ

بابت تمام شب هایی که بر بالینت نشستم و برایت دعا کردم : هیچ

بابت تمام زحماتی که در این چند سال کشیدم تا تو بزرگ شوی : هیچ

بابت غذا نظاقت تو و اسباب بازی هایت : هیچ

و اگر تمام اینها را جمع بزنی خواهی دید که هزینه ی عشق واقعی من به تو هیچ است.وقتی پسرک آنچه را که مادرش نوشته بود خواند با چشمان پر از اشک به چشمان مادر نگاه کرد و گفت:

مامان دوستت دارم

آنگاه قلم را برداشت و زیر صورتحساب نوشت : قبلآ به طور کامل پرداخت شده
 

sima.eng

عضو جدید
کاربر ممتاز
"او در جایگاه پالاینده و خالص کننده نقره خواهد نشست."

این آیه برخی از خانمهای کلاس انجیل خوانی را دچار سردرگمی کرد. آنها نمی‌دانستند که این عبارت در مورد ویژگی و ماهیت خداوند چه مفهومی می‌تواند داشته باشد. از این رو یکی از خانمها پیشنهاد داد فرایند تصفیه و پالایش نقره را بررسی کند و نتیجه را در جلسه بعدی انجیل خوانی به اطلاع سایرین برساند.

همان هفته با یک نقره‌کار تماس گرفت و قرار شد او را درمحل کارش ملاقات کند تا نحوه کار او را از نزدیک ببیند. او در مورد علت علاقه خود، گذشته از کنجکاوی در زمینه پالایش نقره چیزی نگفت.

وقتی طرز کار نقره کار را تماشا می‌کرد، دید که او قطعه‌ای نقره را روی آنش گرفت و گذاشت کاملاً داغ شود. او توضیح داد که برای پالایش نقره لازم است آن را در وسط شعله، جایی که داغتر از همه جاست نگهداشت تا همه ناخالصی‌های آن سوخته و از بین برود.

زن اندیشید ما نیز در چنین نقطه داغی نگه داشته می‌شویم. بعد دوباره به این آیه که می‌گفت: «او در جایگاه پالاینده و خالص کننده نقره خواهد نشست» فکر کرد. از نقره‌کار پرسیدآیا واقعاً در تمام مدتی که نقره در حال خلوص یافتن است، او باید آنجا جلوی آتش بنشیند؟

مرد جواب داد بله، نه تنها باید آنجا بنشیند و قطعه نقره را نگهدارد بلکه باید چشمانش را نیز تمام مدت به آن بدوزد. اگر در تمام آن مدت، لحظه‌ای نقره را رها کند، خراب خواهد شد.

زن لحظه‌ای سکوت کرد. بعد پرسید: «از کجا می‌فهمی نقره کاملاً خالص شده است؟» مرد خندید و گفت: «خوب، خیلی راحت است. هر وقت تصویر خودم را در آن ببینم.»

اگر امروز داغی آنش را احساس می‌کنی، به یاد داشته باش که خداوند چشم به تو دوخته و همچنان به تو خواهد نگریست تا تصویر خود را در تو ببیند.
 

mona.p

عضو جدید
کاربر ممتاز
"او در جایگاه پالاینده و خالص کننده نقره خواهد نشست."

این آیه برخی از خانمهای کلاس انجیل خوانی را دچار سردرگمی کرد. آنها نمی‌دانستند که این عبارت در مورد ویژگی و ماهیت خداوند چه مفهومی می‌تواند داشته باشد. از این رو یکی از خانمها پیشنهاد داد فرایند تصفیه و پالایش نقره را بررسی کند و نتیجه را در جلسه بعدی انجیل خوانی به اطلاع سایرین برساند.

همان هفته با یک نقره‌کار تماس گرفت و قرار شد او را درمحل کارش ملاقات کند تا نحوه کار او را از نزدیک ببیند. او در مورد علت علاقه خود، گذشته از کنجکاوی در زمینه پالایش نقره چیزی نگفت.

وقتی طرز کار نقره کار را تماشا می‌کرد، دید که او قطعه‌ای نقره را روی آنش گرفت و گذاشت کاملاً داغ شود. او توضیح داد که برای پالایش نقره لازم است آن را در وسط شعله، جایی که داغتر از همه جاست نگهداشت تا همه ناخالصی‌های آن سوخته و از بین برود.

زن اندیشید ما نیز در چنین نقطه داغی نگه داشته می‌شویم. بعد دوباره به این آیه که می‌گفت: «او در جایگاه پالاینده و خالص کننده نقره خواهد نشست» فکر کرد. از نقره‌کار پرسیدآیا واقعاً در تمام مدتی که نقره در حال خلوص یافتن است، او باید آنجا جلوی آتش بنشیند؟

مرد جواب داد بله، نه تنها باید آنجا بنشیند و قطعه نقره را نگهدارد بلکه باید چشمانش را نیز تمام مدت به آن بدوزد. اگر در تمام آن مدت، لحظه‌ای نقره را رها کند، خراب خواهد شد.

زن لحظه‌ای سکوت کرد. بعد پرسید: «از کجا می‌فهمی نقره کاملاً خالص شده است؟» مرد خندید و گفت: «خوب، خیلی راحت است. هر وقت تصویر خودم را در آن ببینم.»

اگر امروز داغی آنش را احساس می‌کنی، به یاد داشته باش که خداوند چشم به تو دوخته و همچنان به تو خواهد نگریست تا تصویر خود را در تو ببیند.


بی نظیر بود سیما جون..
اینو از کدوم کتاب برداشتی؟
 

mona.p

عضو جدید
کاربر ممتاز
در روزگار قديم، پادشاهى سنگ بزرگى را که در يک جاده اصلى قرار داد. سپس در گوشه‌اى قايم شد تا ببيند چه کسى آن را از جلوى مسير بر می‌دارد. برخى از بازرگانان ثروتمند با کالسکه‌هاى خود به کنار سنگ رسيدند، آن را دور زدند و به راه خود ادامه دادند. بسيارى از آن‌ها نيز به شاه بد و بيراه گفتند که چرا دستور نداده جاده را باز کنند. امّا هيچيک از آنان کارى به سنگ نداشتند.
سپس يک مرد روستايى با بار سبزيجات به نزديک سنگ رسيد. بارش را زمين گذاشت و شانه‌اش را زير سنگ قرار داد و سعى کرد که سنگ را به کنار جاده هل دهد. او بعد از زور زدن‌ها و عرق ريختن‌هاى زياد بالاخره موفق شد. هنگامى که سراغ بار سبزيجاتش رفت تا آن‌ها را بر دوش بگيرد و به راهش ادامه دهد متوجه شد کيسه‌اى زير آن سنگ در زمين فرو رفته است. کيسه را باز کرد پر از سکه‌هاى طلا بود و يادداشتى از جانب شاه که اين سکه‌ها مال کسى است که سنگ را از جاده کنار بزند. آن مرد روستايى چيزى را می‌دانست که بسيارى از ما نمی‌دانيم!
هر مانعى یک فرصت
 

آتش سرد

عضو جدید
سلام به شما دوست گرامی
دوست گلم شما بارها امتحان کردی و جواب نگرفتی اما یه بار رو علت نشدنش فکر کردی!!!!;)
سلام
اين حرفي رو كه شما مي گين چند نفر ديگم به من گفتن خودمم بش خيلي فكر كردم حتي با يه مشاورم صحبت كردم اونا مي گن به خاطر احساس زيادي كه دارم
اما به نظر شما قانون جاذبه بدون احساس امكان پذيره:que::que::que:
 

آتش سرد

عضو جدید
"او در جایگاه پالاینده و خالص کننده نقره خواهد نشست."

این آیه برخی از خانمهای کلاس انجیل خوانی را دچار سردرگمی کرد. آنها نمی‌دانستند که این عبارت در مورد ویژگی و ماهیت خداوند چه مفهومی می‌تواند داشته باشد. از این رو یکی از خانمها پیشنهاد داد فرایند تصفیه و پالایش نقره را بررسی کند و نتیجه را در جلسه بعدی انجیل خوانی به اطلاع سایرین برساند.

همان هفته با یک نقره‌کار تماس گرفت و قرار شد او را درمحل کارش ملاقات کند تا نحوه کار او را از نزدیک ببیند. او در مورد علت علاقه خود، گذشته از کنجکاوی در زمینه پالایش نقره چیزی نگفت.

وقتی طرز کار نقره کار را تماشا می‌کرد، دید که او قطعه‌ای نقره را روی آنش گرفت و گذاشت کاملاً داغ شود. او توضیح داد که برای پالایش نقره لازم است آن را در وسط شعله، جایی که داغتر از همه جاست نگهداشت تا همه ناخالصی‌های آن سوخته و از بین برود.

زن اندیشید ما نیز در چنین نقطه داغی نگه داشته می‌شویم. بعد دوباره به این آیه که می‌گفت: «او در جایگاه پالاینده و خالص کننده نقره خواهد نشست» فکر کرد. از نقره‌کار پرسیدآیا واقعاً در تمام مدتی که نقره در حال خلوص یافتن است، او باید آنجا جلوی آتش بنشیند؟

مرد جواب داد بله، نه تنها باید آنجا بنشیند و قطعه نقره را نگهدارد بلکه باید چشمانش را نیز تمام مدت به آن بدوزد. اگر در تمام آن مدت، لحظه‌ای نقره را رها کند، خراب خواهد شد.

زن لحظه‌ای سکوت کرد. بعد پرسید: «از کجا می‌فهمی نقره کاملاً خالص شده است؟» مرد خندید و گفت: «خوب، خیلی راحت است. هر وقت تصویر خودم را در آن ببینم.»

اگر امروز داغی آنش را احساس می‌کنی، به یاد داشته باش که خداوند چشم به تو دوخته و همچنان به تو خواهد نگریست تا تصویر خود را در تو ببیند.
دوست عزيز خيلي عالي بود.;)
 

آتش سرد

عضو جدید
قانون جذب می گوید مشابه ها یکدیگر را جذب می کنند. بنابر این وقتی فکری را در سر می پرورانید، افکار مشابه آن را به ذهن خود راه می دهید. این قانون هم مانند قانون جاذبه در هر حالتی وجود دارد
افکار مثل مغناطیس عمل میکند درضمن افکار دارای موج هستند. وقتی فکر می کنید، افکارتان در عالم هستی پراکنده می شود و به شکل آهنربا آنچه را با موج آنها همخوانی داشته باشد به خود جلب می کند
افکار جاری شما زندگی آینده تان را می سازد. هرچه بیشتر به آن فکر کنید، در زندگی تان ظاهر خواهد شد
قانون جذب به کلمات "نه" ، " نمیخواهم" و چیز هایی از این قبیل واکنش نشان نمیدهد. وقتی کلمات منفی را مورد استفاده قرار می دهید، قانون جذب اینگونه برداشت می کند:
نمی خواهم روی این لباسم چیزی بریزم ------> می خواهم روی این لباسم چیزی بریزم
نمی خواهم سرما بخورم---------> می خواهم سرما بخورم و بیماری های دیگری هم بگیرم
اگر اولین بار است که چنین قانونی را می شنوید، ممکن است احساس کنید: باید بر افکارم مسلط بشوم؟ کار زیادی می برد
!!!!!اگر قانون جذب را خوب متوجه شده باشید بدیهی است که کار زیادی می برد
.....از همین الان زندگی خود را تغییر دهید
 

feshfeshe

عضو جدید
کاربر ممتاز
سلام
اين حرفي رو كه شما مي گين چند نفر ديگم به من گفتن خودمم بش خيلي فكر كردم حتي با يه مشاورم صحبت كردم اونا مي گن به خاطر احساس زيادي كه دارم
اما به نظر شما قانون جاذبه بدون احساس امكان پذيره:que::que::que:


دوست گرامی سلام و درود برشما
خب همه ی ما بدنبال ایجاد کردن اون احساس هستیم و اون احساس مثبته که همیشه محرک و باوری عالی برامون میسازه در غیر اینصورت و حالت عکس احساس نشدن،مفید نبودن،نتونستن، انگیزه ای نداشتن و از این دست هم یک نوع احساسه که باید با درایت ما پالایش بشه;):gol::gol:;)
 

Hamed.tba

عضو جدید
این قانون تو گوشت و استخون من موج میزنه من به این موضوع ایمان دارم و چندیییییییییییییییین بار نتیجه گرفتم....من هرچی میخوام بهش میرسم .... مهم نیست کی...کجا ..... چه جوری ....اما همیشه بهش رسیدم و میرسم ... و به نظرم هم یه موضوع کاملا منطقی ، ساده ، عملی و طبیعی هست. خوشحالم که اکثرا به این موضوع رسیدن . فکر نمیکردم انقدر طرفدار داشته باشه .
 

feshfeshe

عضو جدید
کاربر ممتاز
این قانون تو گوشت و استخون من موج میزنه من به این موضوع ایمان دارم و چندیییییییییییییییین بار نتیجه گرفتم....من هرچی میخوام بهش میرسم .... مهم نیست کی...کجا ..... چه جوری ....اما همیشه بهش رسیدم و میرسم ... و به نظرم هم یه موضوع کاملا منطقی ، ساده ، عملی و طبیعی هست. خوشحالم که اکثرا به این موضوع رسیدن . فکر نمیکردم انقدر طرفدار داشته باشه .



دوست گرامی سلام
خیلی خوشحالم که شما رو در کنار خود داریم و میتونیم از تجربیاتتون استفاده کنیم.
من هم تاحدود خیلی زیادی تو بدست آوردن وارد شدم فقط با احتیاط بیشتری خواسته هامو مطرح میکنم تا با داشتنشون بیشتر لذت ببرم.
دوست گلم خوشحالتر میشیم که بهمون مرتب سر بزنی:gol::gol:
 

Hamed.tba

عضو جدید

دوست گرامی سلام
خیلی خوشحالم که شما رو در کنار خود داریم و میتونیم از تجربیاتتون استفاده کنیم.
من هم تاحدود خیلی زیادی تو بدست آوردن وارد شدم فقط با احتیاط بیشتری خواسته هامو مطرح میکنم تا با داشتنشون بیشتر لذت ببرم.
دوست گلم خوشحالتر میشیم که بهمون مرتب سر بزنی:gol::gol:

◄►◄►◄►◄►◄►◄►◄►◄►◄►◄►◄►◄►◄►◄►

ممنون عزیزم شما لطف داری . ما در خدمتیم خیلی هم خوشحالم که تو این فروم عضو شدم . چند وقت پیش بود که دنبال نرم افزار خاصی بودم که آشنا شدم .

اتفاقا در این مورد هم قبلا تو نت سرچ کرده بودم و مطالب جالبی پیدا کرده بودم اما تا به حال اینجارو ندیده بودم .
ایشالا که همه به هم کمک میکنن تا به آرامش و هدفشون برسن . مطالب کامل و جالبی رو تو این تاپیک پیدا کردم واقعا ممنون از همگی .

◄►◄►◄►◄►◄►◄►◄►◄►◄►◄►◄►◄►◄►◄►
 

آتش سرد

عضو جدید
دوست گرامی سلام و درود برشما
خب همه ی ما بدنبال ایجاد کردن اون احساس هستیم و اون احساس مثبته که همیشه محرک و باوری عالی برامون میسازه در غیر اینصورت و حالت عکس احساس نشدن،مفید نبودن،نتونستن، انگیزه ای نداشتن و از این دست هم یک نوع احساسه که باید با درایت ما پالایش بشه;):gol::gol:;)
سلام
از راهنمايي هاتون ممنون.من به اين حرف شما ايمان دارم اما مشكل من فكر مي كنم تو ارادمه شايدم به خاطر كم طاقتي وزودرنجيمه:(
 

آتش سرد

عضو جدید
این قانون تو گوشت و استخون من موج میزنه من به این موضوع ایمان دارم و چندیییییییییییییییین بار نتیجه گرفتم....من هرچی میخوام بهش میرسم .... مهم نیست کی...کجا ..... چه جوری ....اما همیشه بهش رسیدم و میرسم ... و به نظرم هم یه موضوع کاملا منطقی ، ساده ، عملی و طبیعی هست. خوشحالم که اکثرا به این موضوع رسیدن . فکر نمیکردم انقدر طرفدار داشته باشه .
سالم دوست عزيز
شما خيلي با روحيه و شاد اين موضوع رو مطرح كردين ميشه خواهش كنم تجربه هاتونو بگين
 

Hamed.tba

عضو جدید
سالم دوست عزيز
شما خيلي با روحيه و شاد اين موضوع رو مطرح كردين ميشه خواهش كنم تجربه هاتونو بگين

ممنون عزیز .
خوب میدونین من کلا سعی میکنم همیشه همه چیز رو به سادگی و از ساده ترین دید ببینم . هیچی رو برای خودم پیچیده نمیکنم . همیییییییشه میگم هر مسئله ای یه جوری و به یه نحوی حل میشه ....

الان میخوام یه چیز واقعا جالب رو براتون بگم که هنوز نگفته چون یادم اومده هیجان زده شدم .
باور کردنش برای خودم هنوز سخته . اما خوب اتفاق افتاد دیگه .

ببینین من برای کنکور کاردانی به کارشناسی که شرکت کرده بودم و نتیجه ها رو داده بودن با یه رتبه ای در حد متوسط به پایین مجاز شده بودم . و میگفتم خوب اشکالی نداره حالا انتخاب رشته میکنیم یه چیزی میشه دیگه ...(ته دلم یه امیدی داشتم که هی به خودم میگفت چون این حس رو داری و داری با این انرژی پیش میری بهش میرسی اما این حس رو مخفی نگه میداشتم و فقط از مرور کردنش تو خودم لذت میبردم ... )

و حالا به جالب ترین قسمتش میرسیم ... روز انتخاب رشته رسیده بود و من دفترچه جلوم بود و به ترتیب علاقه با خوشحالی زیاد و بیخیالی تمام :biggrin: شروع به هایلایت کردن رشته ها و شهر ها کردم .......امااااااا.....من اون موقع مشهد بودم و هنوز هم به خاطر پروژه ای مشهد هستم و دل میخواست که مشهد قبول بشم تا به کارام هم برسم ... به جز مشهد و شهرستان های دیگه اصلا این رشته مارو تهران نداشت و من فقط حاظر به حضور در تهران یا مشهد بودم ....

3 تا رشته اول رو به ترتیب دانشگاه هایی که مشهد بود رنگ کردم . با ماژیک فسفری سبز . بقیه رو هم با ماژیک قرمز یا همون صورتی ....اما دقیقا همون شب ما برای شام رفته بودیم بیرون و از خیابون گلستان و همون کوچه ای که یکی از اون 3 تا دانشگاه بود رد شده بودیم و به مادرم گفتم مامان ببین من اینجا بیام خوبه ؟ :biggrin: گفت آره جاشم خوبه میخوای برات سرویسم بگیرم ؟ ! به شوخی ! گفتم آره پسندیدم .....! ....... من روی اون دانشگاه با هر 2 تا ماژیک فسفری و صورتی کشیده بودم ..... و حتی رفتم از تو یخچال شیرینی آوردم و به همه شیرینی قبول شدن خودمو هم دادم و کلی با شوخی و مسخره بازی خوش گذروندم واقعا یه جوری شده بود که الکی خودمم خوشحال بودم و ذوق میکردم ....loool :D:D به قرآن قسم وقتی جواب نهایی کنکور اومد و اسم هون دانشگاه رو جلوی اسمم دیدم فقط 5 دقیقه میخکوب شده بودم پشت کامپیوتر....بعدش باورم نمیشد هی رفرش میکردم صفحه رو و دوباره میامدم تا مطمعن شم ....تا آخر باورم شد و رفتم همون دانشگاه ......باور کنین همین الان که اینو میگم دارم ذوق میکنم lol هنوز اون حس شادی رو دارم .... آهان حتی دقیقا نیم ساعت قبلشم با دوستم که داشتم چت میکردم و هر 2 مون منتظر جوابا بودیم من میگفتم بابا انقدر استرس نداشته باش ما که قبولیم که بابا بیا این شیرینی هارو بخور هالشو ببر (آخه من معمولا جعبه شیرینی رو مورد حمله قرار میدم و تنها به یه شیرینی بسنده نمیکنم .) و هی میگفت برو بابا من دارم سکته میکنم اگه قبول نشم چی ؟ اگه قبول نشم ال میشه بل یشه و هزار چیزه دیگه .....
باورتون نمیشه دوستم قبول نشد ولی من همون دانشگاه قبول شدم .....



این فقط یکی از مواردی هست که من تجربه کردم به همین خاطر هست که من میگم به این قانون با تمام وجودم ایمان دارم و از اعماق ذهنم لمسش کردم ....

امیدوارم خسته نشده باشن باور کنین انقدر هیجان زده بودم که اینرو تایپ میکردم برا همین زیاد شد ...:biggrin::biggrin:

ایشالا که همه با سادگی و با ایمان به سادگی تمام مسائل به بازی با اونا بپردارن و از زندگیشون لذت ببرن ....
 

saraaa

عضو جدید
کاربر ممتاز
رویایت را فرو مگذار

رویایت را فرو مگذار

در اندرون تو کسی ست.. دنیایی ست...
و تو را یاری خواهد داد که خواستن را به شدن بدل کنی...
و نیرویی نهفته تا که گامهایت را ...
پیوسته به راه تواند برد...
پس خویشتن را آنگونه که می پسندی ترسیم کن....
و دست به کار آنچه باید کرد...
و هر روز تنها گامی بردار ، آرام و پر توان...
و در امتداد رویای دلپذیر...
آری ...گاهی چنین شود که تداوم را سخت و نا ممکن آید...
رویایت را فرو مگذار.....:w16:
 

ساحل2009

عضو جدید
ممنون عزیز .
خوب میدونین من کلا سعی میکنم همیشه همه چیز رو به سادگی و از ساده ترین دید ببینم . هیچی رو برای خودم پیچیده نمیکنم . همیییییییشه میگم هر مسئله ای یه جوری و به یه نحوی حل میشه ....

الان میخوام یه چیز واقعا جالب رو براتون بگم که هنوز نگفته چون یادم اومده هیجان زده شدم .
باور کردنش برای خودم هنوز سخته . اما خوب اتفاق افتاد دیگه .

ببینین من برای کنکور کاردانی به کارشناسی که شرکت کرده بودم و نتیجه ها رو داده بودن با یه رتبه ای در حد متوسط به پایین مجاز شده بودم . و میگفتم خوب اشکالی نداره حالا انتخاب رشته میکنیم یه چیزی میشه دیگه ...(ته دلم یه امیدی داشتم که هی به خودم میگفت چون این حس رو داری و داری با این انرژی پیش میری بهش میرسی اما این حس رو مخفی نگه میداشتم و فقط از مرور کردنش تو خودم لذت میبردم ... )

و حالا به جالب ترین قسمتش میرسیم ... روز انتخاب رشته رسیده بود و من دفترچه جلوم بود و به ترتیب علاقه با خوشحالی زیاد و بیخیالی تمام :biggrin: شروع به هایلایت کردن رشته ها و شهر ها کردم .......امااااااا.....من اون موقع مشهد بودم و هنوز هم به خاطر پروژه ای مشهد هستم و دل میخواست که مشهد قبول بشم تا به کارام هم برسم ... به جز مشهد و شهرستان های دیگه اصلا این رشته مارو تهران نداشت و من فقط حاظر به حضور در تهران یا مشهد بودم ....

3 تا رشته اول رو به ترتیب دانشگاه هایی که مشهد بود رنگ کردم . با ماژیک فسفری سبز . بقیه رو هم با ماژیک قرمز یا همون صورتی ....اما دقیقا همون شب ما برای شام رفته بودیم بیرون و از خیابون گلستان و همون کوچه ای که یکی از اون 3 تا دانشگاه بود رد شده بودیم و به مادرم گفتم مامان ببین من اینجا بیام خوبه ؟ :biggrin: گفت آره جاشم خوبه میخوای برات سرویسم بگیرم ؟ ! به شوخی ! گفتم آره پسندیدم .....! ....... من روی اون دانشگاه با هر 2 تا ماژیک فسفری و صورتی کشیده بودم ..... و حتی رفتم از تو یخچال شیرینی آوردم و به همه شیرینی قبول شدن خودمو هم دادم و کلی با شوخی و مسخره بازی خوش گذروندم واقعا یه جوری شده بود که الکی خودمم خوشحال بودم و ذوق میکردم ....loool :D:D به قرآن قسم وقتی جواب نهایی کنکور اومد و اسم هون دانشگاه رو جلوی اسمم دیدم فقط 5 دقیقه میخکوب شده بودم پشت کامپیوتر....بعدش باورم نمیشد هی رفرش میکردم صفحه رو و دوباره میامدم تا مطمعن شم ....تا آخر باورم شد و رفتم همون دانشگاه ......باور کنین همین الان که اینو میگم دارم ذوق میکنم lol هنوز اون حس شادی رو دارم .... آهان حتی دقیقا نیم ساعت قبلشم با دوستم که داشتم چت میکردم و هر 2 مون منتظر جوابا بودیم من میگفتم بابا انقدر استرس نداشته باش ما که قبولیم که بابا بیا این شیرینی هارو بخور هالشو ببر (آخه من معمولا جعبه شیرینی رو مورد حمله قرار میدم و تنها به یه شیرینی بسنده نمیکنم .) و هی میگفت برو بابا من دارم سکته میکنم اگه قبول نشم چی ؟ اگه قبول نشم ال میشه بل یشه و هزار چیزه دیگه .....
باورتون نمیشه دوستم قبول نشد ولی من همون دانشگاه قبول شدم .....



این فقط یکی از مواردی هست که من تجربه کردم به همین خاطر هست که من میگم به این قانون با تمام وجودم ایمان دارم و از اعماق ذهنم لمسش کردم ....

امیدوارم خسته نشده باشن باور کنین انقدر هیجان زده بودم که اینرو تایپ میکردم برا همین زیاد شد ...:biggrin::biggrin:

ایشالا که همه با سادگی و با ایمان به سادگی تمام مسائل به بازی با اونا بپردارن و از زندگیشون لذت ببرن ....
سلام واقعا خوش به حالتون به خاطر خوش بینیتون چطور میتونید اینقدر راحت با مسائل برخورد کنید؟آیا کتاب خاصی در مورد مطالعه کردید؟خوشحال میشم راهکاراتون را ارائه بدید.به نظر من به کار بردن این قانون خیلی سخته...
 

Similar threads

بالا