یکی از شیطونیاتو بگو!!

tanhatarin_asb-3

عضو جدید
حسش نیست اولا دوما ما اینقدر بچه های سر به راهی بودیم که عمرا شیطونی نداشتیم یعنی عمرنا
 

panjere

عضو جدید
کاربر ممتاز
شاهد یه جنایت هولناک بودم .جدی میگم.....
 

minaye baba

عضو جدید
بچه که بودم خیلی بچه ی آرومی بودم
یه بار مداد رو کردم کف دست دوستم کف دستش سوراخ شد...
جلو راه گربه های خونمون تیغ میریختم بره تو پاشون...
از دیوار خونمون بالا میرفتم...
یه بار کله ی داداشم و کردم تو ظرف ماست:دی...
هر کسی میرفت دستشویی میرفتم در و وا می کردم :دی
زیادن...
اما باور کنید من بچه ی آرومی بودم و هستم
آخرین بار تو خیابون یهو واستادم یه پسری داشت از پشت سرم میومد پاشو گذاشت رو پشت کفشم همون دقه پامو بلند کردم بیچاره با کله رفت تو ویترین مغازه...(این یکی تقصیر من نبود...)
 

atish pare

عضو جدید
کاربر ممتاز
بچه که بودم خیلی بچه ی آرومی بودم
یه بار مداد رو کردم کف دست دوستم کف دستش سوراخ شد...
جلو راه گربه های خونمون تیغ میریختم بره تو پاشون...
از دیوار خونمون بالا میرفتم...
یه بار کله ی داداشم و کردم تو ظرف ماست:دی...
هر کسی میرفت دستشویی میرفتم در و وا می کردم :دی
زیادن...
اما باور کنید من بچه ی آرومی بودم و هستم
آخرین بار تو خیابون یهو واستادم یه پسری داشت از پشت سرم میومد پاشو گذاشت رو پشت کفشم همون دقه پامو بلند کردم بیچاره با کله رفت تو ویترین مغازه...(این یکی تقصیر من نبود...)
قربونت برم یه کم شیطونی کن...
انقد اروم بودنم دیگه خوب نیست!!
 

berjis68

عضو جدید
همین الان هم شیطنت زیاده و داد بقیه رو در آوردم چه برسه به بچگی

ولی خداییش این نظر خودم نیستا بقیه زیادی گوشه گیرن:biggrin::biggrin:
 

امین قیاسی 1986

عضو جدید
سلام
به نقل از پدر و مادرم :
در 14 ماهگی به تنهایی یک دست کله پاچه خوردم تا دو روز خوابیدم مادرم فکر کرده که مردم که بعد از 2 روز از خواب بیدار میشم .
2. دو سالگی شناسنامه ی پدرمو خط خطی کردم
 

panjere

عضو جدید
کاربر ممتاز
شاهد یه جنایت هولناک بودم .جدی میگم.....

الان که یکم آروم شدم .میگم:cry:
با یه یارویی (نمیگم کی) زمان بچگی.یه چاله آب پیدا کردیم پر قورباغه .یه قوطی قرص و یه دونه سرنگ. قرصارو میکوبیدیم و با آب مخلوط میکردیم.بعد با یه سرنگ به اون بدبختها تزریق میکرد!!!
من فقط نیگا میکردم. از رو کنجکاوی.
نمیدونم شاید اون قورباغه ها الان یه چیزی تو مایه های هیولا شده باشن ....:cry::gol:
 

faeal

عضو جدید
بچه بودم خیلی بچه ی خوبی بودم.ای کاش به زمانی برگردم که تمام مشکلات بزرگه من انجام تکالیفو شکستن نوک مدادم بود.:(
 
  • Like
واکنش ها: elma

nena_921

عضو جدید
الان که یکم آروم شدم .میگم:cry:
با یه یارویی (نمیگم کی) زمان بچگی.یه چاله آب پیدا کردیم پر قورباغه .یه قوطی قرص و یه دونه سرنگ. قرصارو میکوبیدیم و با آب مخلوط میکردیم.بعد با یه سرنگ به اون بدبختها تزریق میکرد!!!
من فقط نیگا میکردم. از رو کنجکاوی.
نمیدونم شاید اون قورباغه ها الان یه چیزی تو مایه های هیولا شده باشن ....:cry::gol:
بیچاره می دونی اگه اون قورباغه ها نفرینت کرده باشن خدا باهات چیکار می کنه ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

پس بگر پیداشون کن و ازشون حلالیت بخواه
پیدا کردنشون نباید خیلی سخت باشه چون فکر نمی کنم الان هیچ شباهتی به غورباقه داشته باشن
 

حسين 1966

عضو جدید
سلام
به نقل از پدر و مادرم :
در 14 ماهگی به تنهایی یک دست کله پاچه خوردم تا دو روز خوابیدم مادرم فکر کرده که مردم که بعد از 2 روز از خواب بیدار میشم .
2. دو سالگی شناسنامه ی پدرمو خط خطی کردم
[/QUOT

خيلي جالب بود ;)

بايد بابات هر 2 روز يه بار بازم بهت کله پاچه مي داد :D
 

nena_921

عضو جدید
من بچگی توپی داشتم . راستش 6 ماهی بود جنگ تموم شده بود ماهم خرمشهر بودیم اونموقع مدرسه نمی رفتم فقط یه همسایه داشتیم که دو تا پسر و یه دختر داشتن ، ما خیلی باهم جینگ بودیم از اول صبح تا بعدازظهر که بابام میومد خونه ول می چرخیدیم تویه خونه هایه مردم . چون اونموقع همه خونه ها خالی بود و پراز وسایل، البته یه وقتایی بابام مچمو می گرفت و از خجالتم درمیومد ولی بازم سرگرمی خیلی جالبی بود . یادش بخیر
 
آخرین ویرایش:

panjere

عضو جدید
کاربر ممتاز
بیچاره می دونی اگه اون قورباغه ها نفرینت کرده باشن خدا باهات چیکار می کنه ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

پس بگر پیداشون کن و ازشون حلالیت بخواه
پیدا کردنشون نباید خیلی سخت باشه چون فکر نمی کنم الان هیچ شباهتی به غورباقه داشته باشن

من فقط اشتباهم این بود که سکوت کردم.:cry:
بچه بودم دیگه ....
کاری نکردم:razz:
 

panjere

عضو جدید
کاربر ممتاز
حالا یه کار از خودم که برام تعریفش کردن.چون خیلی بچه بودم

یه ظرفی داشتیم تمام شکرمون اون تو بود.یه بار مامانم حواسش نبود .
من ظرفو پشترو کردم .نشستم با شکرا شن بازی کردم.:biggrin::biggrin:
 

lady bayat

عضو جدید
حالا من یه بار بچه بودم از شهر دیگه مهمون داشتیم سر سفره صبحونه بابام گفت پاشو برو بستنی بگیر منم خوشحال که چی بابام منو چقد دوست داره رفتم بستنی گرفتم اومدم گذاشتم یخچال بعد صبحونه بخورم اومدم سر سفره بابام داد زد چرا فقط خودتو اوردی نونت کجاس نگو بستنی نبوده بسته ی نون بوده من تو توهم بودم بستنی شنیدم:w05:
 

lady bayat

عضو جدید
حالا این مال من نیس مال همکلاسیم بود توی دبیرستان این قانون کیر شهف بودا یادتونه ؟سر کلاس دوستم داشت از رو درس می خوند ما هم اقای منظمی دبیرمونه خودشم جوونه این دوستم به کیرشهف که رسید از خجالت اولشو نخوند بعد اقای منظمی داد .... خوردی؟؟
بعد همه اینجوری نگاش کردن از خجالت دو جلسه نیومد:w24:
 

A&S

عضو جدید
کاربر ممتاز
این هیچوقت یادم نمیره:
یه روز که داشتم خیار میخوردم دخترخاله ام هم ازم خواست که یکی بهش بدم اونم چون حواسش به کتاب مشغول بود یه فلفل سبز دادم دستش اونم ندونسته قشنگ گاز زد بلند شد الفرار دورتا دور خونه رو میدویید...
 

mo_amin

عضو جدید
کاربر ممتاز
حالا این مال من نیس مال همکلاسیم بود توی دبیرستان این قانون کیر شهف بودا یادتونه ؟سر کلاس دوستم داشت از رو درس می خوند ما هم اقای منظمی دبیرمونه خودشم جوونه این دوستم به کیرشهف که رسید از خجالت اولشو نخوند بعد اقای منظمی داد .... خوردی؟؟
بعد همه اینجوری نگاش کردن از خجالت دو جلسه نیومد:w24:
امان از دست این شهف با این قانوناش...
...............
بچه که بودم میخاستم ببینم عقربه ساعت مچی چجوریه...:eek:
ساعت بابامو وقتی نبود و یادش رفته بود برداشتم شیششو شکستم عقربشو درآوردم...فهمیدم جوره خاصی نیست...:rambo:
 
بالا