گفتگوهای تنهایی

وضعیت
موضوع بسته شده است.

گل شیپوری

عضو جدید
خدا به انسان 2تا چشم داده،2تا گوش داده،2تا پا داده 2تا دست داده
ولي مي دوني چرا 1 قلب داده؟
براي اينکه بگردي و نيمه ي دومشو پيدا کني..................
 

گلابتون

مدیر بازنشسته
دستم بوي گل ميداد

مرا به جرم چيدن گل محكوم كردند

اما هيچ كس فكر نكرد

شايد گلي كاشته باشم
:w05:
 

hamedinia_m51

عضو جدید
کاربر ممتاز
با کسي که زنده نيست کي مي تونه بمونه
کي مي تونه خونه شو روي دريا بسازه
کي مي تونه غير تو ، به سراب دل ببازه
اي سپرده دل به هيچ ، اي به دنبال سراب
اي تو ساده تر از آب ، مثل بچه اي تو خواب
من يه روز دوست داشتنو مثل تو بلد بودم
خوب بودم با خوبيا با بدي ها بد بودم
حالا اما واسه تو يه بت پوشالي ام
تو پر از عاطفه اي اما من توخالي ام
يک کتاب سوخته رو کي مي تونه بخونه
با کسي که زنده نيست کي مي تونه بمونه
تو وجودم هيچي نيست ، برهوته برهوت
عمرتو هدر نده توي اين کوير لوت
من که فردا ندارم ، تو به فکر فردا باش
کم کم عادت مي کني با زمين و آدماش...
 

hamedinia_m51

عضو جدید
کاربر ممتاز
زمين ادامه ي دستي ست که به گندم ميرسد
زمين ادامه ي عشق است که سرخ ترين پيرهن را بر تن دارد

و من ادامه ي زيبا ترين ترانه هاي ترس خورده ي بابا بزرگ
به ترکه ي ناظم و درد بلند جريمه
به وحشت سود و زيان تاجر زنگ حساب
به کوچه هاي خشک آب شاهي و يخ بر خر
سکوت ماندگار پدر
و فرفره هاي بي باد مي رسم ...

چه کسي آيا سه ماه تعطيلي ده سالگي ام را
از تخم مرغ فروش و تاجر بازار امتحان حساب باز پس ميگيرد جز من ؟
که از زمين تو مي رويم ...

زمين ادامه ي يک شعر است که عشق را ادامه ي شبنم ميداند
و سرخ ترين شال را براي شانه هاي فقيرت ميبافد
در سرخباد سرود و سپيده ...

زمين ادامه ي يک ريشه است تا هميشه ي بيشه
زمين ادامه ي يک سفره است
که گرده ي نان را به گرده گرفته است ...

صحرا به انفجار تر باران ايمان دارد ...

چشم بادامي من زمين ادامه ي يک " گنبد " ستاره است
و دشمن ادامه ي شهرزاد هزار و يکشبه ي خواب است

زمين اما به گندم ميرسد ...

زمين به سفره ي مردم ميرسد...
 

hilari

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
خداحافظ نگو وقتی هنوز درگیر چشماتم
خداحافظ نگو وقتی تا هر جا باشی همراتم
تو اون گرمای خورشیدی نمیری رو به خاموشی
نمی دونی چقدر سخته شب سرد فراموشی
شبی که کوله بارت رو میون گریه میبستی
یه احساسی به من میگفت هنوزم عاشقم هستی
خداحافظ نگو وقتی هنوز درگیر چشماتم
خداحافظ نگو وقتی تا هر جا باشی همراتم
چرا حالت پریشونه چرا مایوس و دلسردی
خداحافظ نگو وقتی هنوزم میشه برگردی
تو یادت رفته اون روزا یکی تنها کست میشد
خداحافظ که میگفتی خدا دلواپست میشد
 

hamedinia_m51

عضو جدید
کاربر ممتاز
يك قدم به سوي آبادي
صد قدم به سوي ويراني
زندگي ام پر از اين لحظه هاست
و من اسير اين لحظه ها

لحظه هاي هيچ
لحظه هاي پوچ
لحظه هايي كه مرا از دست زندگي گرفتند
و به مرداب فريب بردند
چيزي به فرو رفتنم نمانده
چيزي به تمام شدنم نمانده
در سايه سنگيني كه بر روي زندگي ام افتاده
وزش نابودي را مي بينم
و از نزديك دستها
صداي طبل بيهودگي را مي شنوم
كه با طپش قلب من مي آميزد
و در اين آميزش حسي هست
قديمي و آشنا
حس تنهايي و غربت و انتظار

حس تنهايي و غربت و انتظار
اين وزش نابودي است يا ضربان قلب وحشت
كه بر سقف زندگي ام مي وزد
چيزي به فرو رفتنم نمانده
چيزي به تمام شدنم نمانده

تلاش بيهوده اي است تو را از خود داشتن
تلاشي بيهوده
مثل دست و پا زدن در مرداب
مثل بيداري بعد از مرگ

تلاشي بيهوده مثل رو بوسي ماه با خورشيد
مثل فشردن دستهاي روشنايي
تلاش بيهوده اي است تو را از خود داشتن
تلاشي بيهوده

من در نهايت حوصله نشسته ام
تا تو به خود آيي و مرا طلب كني
جستجو كن مرا جستجو كن مرا
كه من در يك قدمي تو ايستاده ام
و گم نيستم

نگاه كن از وراي نيستي
تا نبض هستي
در كنار تو ايستاده ام
نگاه كن

نگاه كن از آن سوي سرزمين نامعلوم
تا اين سوي دشت آشكار
در كنار تو ايستاده ام
نگاه كن

به كجا مي روي
به كجا مي روي
كه در انتهاي راه كسي جز من در انتظارت نيست

نگاه كن
از وراي نيستي
تا نبض هستي
در كنار تو ايستاده ام
از آن سوي سرزمين نامعلوم
تا اين سوي دشت آشكار
در كنار تو ايستاده ام
سبز و سرشار
در كنار تو ايستاده ام
و سايه اي نيستم از خاطري دور
به كجا مي روي

تمام شب
در انتظار طلوع خورشيد
ذرات تاريكي را شمردم
تمام شب
تمام شب
در انتظار طلوع خورشيد نشسته ام
تا به من بگويد
با عشق تو چه بايد كرد
و بهاي با تو بودن چيست
كه دل بريدن جواب حل اين معما نمي باشد
و از خود گذشتن اتفاق ديرينه اي است

تلاش بيهوده اي است تو را از خود داشتن
تلاش بيهوده...
 

Shokatabadi

عضو جدید
دلم گرفته مثل همیشه ....دلم می خواد فریاد بزنم ....خدایا کاش بتونم برم یه جای دور ،یه جایی که هیچ کس نگرانم نشه . هیچ کس سراغمو نگیره، هیچ کس به یادم نیفته ،نگران نباشم کسی نگرانم میشه ،نگران نباشم به صد نفر باید جواب پس بدم ،می خوام برم همه دغدغه هامو بذارم وبرم. یه جای دور . پلکام سنگینه سنگینه منتظر یه اشاره که اشکام راه خودشونو پیدا کنن . کاش می تونستم بهش بگم چقدر کاراش آزارم میدن . کاش می تونستم بهش بگم هر روز از دست کاراش گریه می کنم اما بسه دیگه غرورم رو شکستم نمی خوام بدونه نمی خوام بدونه که خیلی خیلی دوستش دارم خدایا خسته ام خیلی خسته به دادم برس کمکم کن کم آوردم ...
 

h_moraki

عضو جدید

بعضی حرف ها گفتنی است

بعضی نوشتنی

و بعضی هیچ کدام


این روزها به هیچ کدام نزدیک ترم انگار...!
 

hilari

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
درد من تنهایی یک لحظه نیست
یا که ماندن در کنار جاده بی انتها
درد من درد دل وتنهایی است
درد آن رسوای شهر خالی است
درد آن جسمی که از صبح تا غروب
در پی یک لقمه ی نان می دوید
انتهای روز دستش خالی است
درد ظلمت سخت نیست
درد غربت درد نیست
درد آن است که تو شرمنده طفلت شوی
درد من این است باور می کنید
عمری اندر حسرت یک لقمه نان
عمری اندر آرزوی لحظه ایی آرام وخواب
درد من درد تمام مردم بیچاره است
درد من درد دو چشم اشک بار کودک بی مادر است
در سیاه سرد زمستانی غریب
در میان کوچه تاریک ونمناک زمین
دم به دم مادر تقاضا می کند
درد من یک خانه خالی ز روحی آدمیست
درد من مرگیست عظیم در خیابانی غریب
حال میدانی که درد من چیست باور می کنم
درد من درد تمام مردم بیچاره است
 

زيگفريد

عضو جدید
کاربر ممتاز
دست عشق از دامن دل دور باد!
می توان آیا به دل دستور داد؟

می توان آیا به دریا حکم کرد
که دلت را یادی از ساحل مباد؟

موج را آیا توان فرمود: ایست!
باد را فرمود: باید ایستاد؟

آنکه دستور زبان عشق را
بی گزاره در نهاد ما نهاد

خوب می دانست تیغ تیز را
در کف مستی نمی بایست داد
 

meh_61

عضو جدید
کسی حرف منو انگار نمیفهمه
مرده زنده خواب و بیدار نمیفهمه
کسی تنهاییمو ازمن نمی دزده
درد مارو در و دیوار نمیفهمه

واسه ی تنهایی خودم دلم میسوزه
قلب امروزی من خالی تر از دیروزه
 

samis48

عضو جدید
امید

امید

باران نمی بارد!پروانه ها که نمرده اند...
هنوز پیله ها داریم!


---------------------------------------------------------------

www.samis48.blogfa.com
 

CHATR be DAST

عضو جدید
گوينده ى خبر گفت :
" نسل بشر ، سال به سال
رو به كوتاهى ، گام مينهد "
،
خرسند باش ...
شايد
روزى
كسى
از تو
پست تر
نيز
زاده شد

س.م.چتر به دست
 

زيگفريد

عضو جدید
کاربر ممتاز
انگار با من از همه کس آشناتری
از هر صدای خوب برایم صداتری

ایینه ای به پاکی سر چشمه ی یقین
با اینکه روبروی منی و مکدری

تو عطر هر سپیده و نجوای هر نسیم
تو انتهای هر ره و آن سوی هر دری

لالای پر نوازش باران نم نمی
خاک مرا به خواب گل سرخ می بری

انگار با من از همه کس ‌آشناتری
از هر صدا خوب برایم صداتری

درهای ناگشوده ی معنای هر غروب
مفهوم سر به مهر طلوع مکرری

هم روح لحظه های شکوفایی و طلوع
هم روح لحظه های گل یاس پرپری

از تو اگر که بگذرم ، از خود گذشته ام
هرگز گمان نمی برم از من ،‌ تو بگذری

انگار با من از همه کس آشناتری
از هر صدای خوب برایم صداتری

من غرقه ی تمامی غرقاب های مرگ
تو لحظه ی عزیز رسیدن به بندری

من چیره می شوم به هراس غریب مرگ
از تو مراست وعده ی میلاد دیگری

از تو اگر که بگذرم از خود گذشته ام
هرگز گمان نمی برم از من تو بگذری

انگار با من از همه کس آشناتری
از هر صدای خوب برایم صداتری
 

kajal4

عضو جدید
کاربر ممتاز
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]از روز گار و گردش ایام خسته ام[/FONT]​

[FONT=arial, helvetica, sans-serif]از آسمان و آبی آرام خسته ام[/FONT]

[FONT=arial, helvetica, sans-serif]از بوستان و مثنوی و شعر رودکی[/FONT]​

[FONT=arial, helvetica, sans-serif]حتی من از رباعی خیام خسته ام[/FONT]​

[FONT=arial, helvetica, sans-serif]از جرو بحث حافظ و نیما و شعر نو[/FONT]​

[FONT=arial, helvetica, sans-serif]از شیشه شراب و لب جام خسته ام[/FONT]​

[FONT=arial, helvetica, sans-serif]از حالت کمان و سیاهی زلف یار[/FONT]​

[FONT=arial, helvetica, sans-serif]از بی وفا نگار گل اندام خسته ام[/FONT]​

[FONT=arial, helvetica, sans-serif]از داستان لیلی و مجنون عامری[/FONT]​

[FONT=arial, helvetica, sans-serif]از بیستون و تیشه نا کام خسته ام[/FONT]​

[FONT=arial, helvetica, sans-serif]از مستحب و واجب و از کار نیک و بد [/FONT]​

[FONT=arial, helvetica, sans-serif]من از حلال و شبهه و دشنام خسته ام[/FONT]​

[FONT=arial, helvetica, sans-serif]بیزارم از دو رویی و عشاق نامدار[/FONT]​

[FONT=arial, helvetica, sans-serif]حتی من از تفکر و اوهام خسته ام[/FONT]​

[FONT=arial, helvetica, sans-serif]از فلسفه نجوم ریاضی و علم طب[/FONT]​

[FONT=arial, helvetica, sans-serif]از هر چه علم و عالم بد نام خسته ام[/FONT]​

[FONT=arial, helvetica, sans-serif]من از بهار و بوی گل و رنگ سرخ عشق[/FONT]​

[FONT=arial, helvetica, sans-serif]از روی ماه و ساقی گلفام خسته ام[/FONT]​

[FONT=arial, helvetica, sans-serif]دیر ی است لب ز شکوه فرو بسته ام ولی[/FONT]​

[FONT=arial, helvetica, sans-serif]از هر چه آفتاب لب بام خسته ام[/FONT]​
 

Dandalion

عضو جدید
به ديدارم بيا هر شب،
در اين تنها یی تنها و تاريك خدا مانند
دلم تنگ است
بيا اى روشن، ای روشن تر از لبخند
شبم را روز كن در زير سرپوش سياهي ها
دلم تنگ است...
بيا بنگر چه غمگين و غريبانه
دراين ايوان سر پوشيده و اين تالاب مالامال
دلی خوش كرده ام با اين پرستوها و ماهي ها
و اين نيلوفرآﺑﻰ و اين تالاب مهتاﺑﻰ
بيا اى هم گناه من دراين برزخ
بهشتم نيز و هم دوزخ
به ديدارم بيا اى هم گناه، اى مهربان با من
كه اينان زود می پوشند رو
در خواب هاى ﺑﻰ گناهي ها و من می مانم و بيداد و ﺑﻰ خواﺑﻰ
شب افتاده است و من تنها و تاريكم
و در ايوان و در تالاب من ديريست در خوابند پرستوها و ماهي ها و آن نيلوفر آﺑﻰ
بيا اى مهربان من!
بيا اى ياد مهتاﺑﻰ

شهریار
 

**سمیرا**

عضو جدید
کاربر ممتاز
[FONT=&quot]به غروب می اندیشم وقتی تو نباشی
و به مرگ وقتی من نیستم.
حالا سالهاست که جای عشق خالیست
و من روبروی پنجره ام
و قدمهای عابران خسته را می شمارم
و باز می دانم که صدای پای تو را نخواهم شنید.
و هرم نفست را
وقتی که می بوسید یم
حس نخواهم کرد.
و باز می دانم
تنها پژواک صدای تو در ذهنم
یاد گاری از سالها ی دور با تو بودنم است.
و این آئینه که خطوط لبان تو را برایم به یادگار گذاشته است
با رنگی سرخ
سالهاست که پاک نشده است.
چونان خاطراتت از ذهنم...
[/FONT]
 

toprak

عضو جدید
دیگر جا نیست
قلبت پر از اندوه است
آسمانهای تو آبی رنگی گرمایش را از دست داده
زیر آسمانی بی رنگ و بی جلا زندگی می کنی
بر زمین تو باران چهره ی عاشق هایت را آبله گون می کند
پرندگانت همه مرده اند
در صحرایی بی سایه و بی پرنده زندگی میکنی

دیگر جا نیست
قلب پر از اندوه است
خدایان همه آسمانهایت
بر خاک افتاده اند

چون کودکی
بی پناه و تنها مانده ای
از وحشت می خندی
و غروری کودن از گریستن پرهیزت می دهد

این است انسانی که از خود ساخته ای انسانی که من
دوست می داشتم که من دوست می دارم

دوشا دوش زندگی در همه نبردها جنگیده بودی
نفرین خدایان در تو کارگر نبود
و اکنون ناتوان وسرد
مرا در برابر تنهایی به زانو در می آوری

دیگر جا نیست قلب پر از اندوه است
می ترسی_ به تو بگویم_ تو از زندگی می ترسی
از مرگ بیش از زندگی
از عشق بیش از هر دو می ترسی

به تاریکی نگاه میکنی
از وحشت می لرزی
و مرا در کنار خود
از یاد می بری
 

سوگلییی

عضو جدید
خداوندا
تو میدانی که انسان بودن و ماندن در این دنیا چه دشوار است
چه دردی می کشد آن کس که انسان است و از احساس سرشار است.
 

Mitra_Galaxy

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]فردا روز دیگری است
كه بی تو
بر عمر تلف شده افزوده می شود

[/FONT][FONT=arial, helvetica, sans-serif]همین روزها
روز رفتن از راه می رسد
و من طوری از خیال تو گم می شوم

كه انگار هرگز نبوده ام
...
[/FONT]​
 

magic2021

عضو جدید
آن زمان که خبر مرگ مرا میشنوی...
روی خندان تو را کاشکی میدیدم... شانه بالا زدنت را...
بی قید
و تکان دادن دستت که مهم نیست زیاد...
و تکان دادن سر ...
راستی چه کسی باور کرد جنگل جان مرا آتش عشق تو خاکستر کرد
 

ملیسا

عضو جدید
کاربر ممتاز


نه سلامم نه علیکم
نه سپیدم نه سیاهم
نه چنانم که تو گویی
نه چنینم که تو خوانی
و نه آنگونه که گفتند و شنیدی
نه سمائم نه زمینم
نه به زنجیر کسی بسته‌ام و بردۀ دینم
نه سرابم
نه برای دل تنهایی تو جام شرابم
نه گرفتار و اسیرم
نه حقیرم
نه فرستادۀ پیرم
نه به هر خانقه و مسجد و میخانه فقیرم
نه جهنم نه بهشتم
چُنین است سرشتم
این سخن را من از امروز نه گفتم، نه نوشتم
بلکه از صبح ازل با قلم نور نوشتم ...
گر به این نقطه رسیدی
به تو سر بسته و در پرده بگویــم
تا کســی نشنـود این راز گهــربـار جـهان را
آنچـه گفتند و سُرودنـد تو آنـی
خودِ تو جان جهانی
گر نهانـی و عیانـی
تـو همانی که همه عمر بدنبال خودت نعره زنانی
تو ندانی که خود آن نقطۀ عشقی
تو خود اسرار نهانی

تو خود باغ بهشتی
تو بخود آمده از فلسفۀ چون و چرایی
به تو سوگند
که این راز شنیدی و نترسیدی و بیدار شدی در همه افلاک بزرگی
نه که جُزئی
نه که چون آب در اندام سَبوئی
تو خود اویی بخود آی
تا در خانه متروکۀ هرکس ننشـــینی و
بجز روشنــی شعشـعۀ پرتـو خود هیچ نبـینـی

و گلِ وصل بـچیـنی
 

زيگفريد

عضو جدید
کاربر ممتاز
گفتی که:میبوسم تو را گفتم تمنا میکنم
گفتی که :گر بیند کسی ؟گفتم که حاشا میکنم

گفتی:ز بخت بد اگر ناگه رقیب آید ز در ؟
گفتم که :با افسونگری او را ز سر وا می کنم

گفتی که:تلخی ها من گر ناگوار افتد مرا ؟
گفتم که:با نوش لبم انرا گوارا میکنم

گفتی:چو می بینی بگو در چشم چون آینه ام؟
گفتم که :من خود را در او عریان تماشا میکنم

گفتی که:از بی طاقتی دل قصد یغما میکند
گفتم که :با یغما گران باری مدارا می کنم

گفتی که :پیوند تو را با نقد هستی می خرم
گفتم که :ارزنتر از این من با تو سودا میکنم

گفتی اگر از کوی خود روزی تو را گویم برو؟
گفتم که:صد سال دگر امروز و فردا می کنم

گفتی:اگر از پای خود زنجیر عشقت وا کنم
گفتم: ز تو دیوانه تر دانی که پیدا می کنم

:gol: :gol:
 

گلابتون

مدیر بازنشسته
من زني هستم كه آوازهايم را گم كرده ام...
ميان شاخسار غربت و تنهايي خويش
دست به گريبان هستي و نيستي
حجم تنهاييم آنقدر بزرگ است كه
دلم را چون قطره ايي در خود بلعيده
و نگاهم اندوه هزار ساله را در خود زنداني كرده
آسمان قلبم همچنان ابري و تاريك است
روياهايم دست نخورده و بكر
و همچنان منتظر معجزتي
منتظر دستي كه غباري بگير
از اين كهنه اندوه لب پر شده
منتظر نگاهي به گرمي خورشيدي تمام
تا زنده كند دانه شوق را در تربت دلم
تا بميراند هرزه علفهاي ترديد را

تا دوباره طعم ترانه ايي را بر لبانم بچشاند
تا دوباره آواز سردهم...
تا دوباره من شوم
تا دوباره سايه ايي شوم
به خنكاي ابر و نسيم و جويبار
تا دوباره لبريز شوم از
احساس و حرارتي خانگي
مثل طعم نفسهاي گرم
مثل طعم شرابي تلخ و آرام بخش
مثل حس بودن..
مثل حس فرياد
مثل حس شعر
امن و لطيف و سرشار
سرشار از نگاهي شيرين
ميخواهم باشم
ميخواهم خوانده شوم
ميخواهم ببينم ديده شوم
ميخواهم سكوتم را بشكنم
ميخواهم خود را به دست باران بسپارم
تر شوم...تازه شوم...رويان شوم
..
بيا و بگير دستم را
در اين دلزدگي بي ترانه


سايه
 

زيگفريد

عضو جدید
کاربر ممتاز
اين دل اگر کم است بگو سر بياورم

يا امر کن که يک دل ديگر بياورم

خيلي خلاصه عرض کنم دوست دارمت

ديگر نشد عبارت بهتر بياورم

از کتف آشيانه اي ات با کمال ميل

بايد که چند جفت کبوتر بياورم

حتي اگر اجازه دهي سعي مي کنم

تا يا کريم هاي شناور بياورم

از هم فرو مپاش،براي بناي تو

بايد بلور چيني و مرمر بياورم

وقتي رسيده اين غزل نيم-سوز را

از کوه هاي خود خوريم در بياورم

:razz:
 

iceman10

عضو جدید
کاربر ممتاز
تازه عادت کرده بودم که تو تنهایی بمونم
ولی وقتی تورو دیدیم دیگه گفتم نمیتونم
تازه عادت کرده بودم که باشم تنهای تنها
تا که دیدمت دلم گفت توای اون عشق تو رویا
تازه عادت کرده بودم
 

راضیه (ت)

عضو جدید
خودت بگو از فراقت چه کنم؟چگونه دوریت را تحمل آورم؟ تو بی وفا بودی ولی من چه ؟ چرا من طعمه ی هوس های تو شدم؟خسته ام یا پناهم باش یا تنهایم بگذار .ولی برای اولین بار اعتراف میکنم اشتباه از من بود.مرا ببخش
 

لاوي

عضو جدید
دلتنگي و بيخوابي هديه هاي قشنگ عشقند....
دلم تنگ است ..بيخوابم.. دلم ميخواد كمي بخوابم. آرامش ندارم دلم براي روزهاي رويايي كه در رويايمان ميپريديم بي هيچ بهانه و محدوديتي... تنگ است.
يك تاب گوشه حيات خانه نزديك درخت ياس و بوي روح افزاي ياس وشيطنت بچه ها... سيني چاي عصرانه..و يه دنيا عشق... شعر وموسيقي...و بوسه
و سايه هايي كه ميپايند مارا مبادا ذره اي از عشق ما در هياهوي مشكلات...كم شده باشد..
آه ه ه... كه تمام شد اما بيتابي و بيخوابي هنوز آزارم ميدهد.
دلم ميسوزد از باغي كه ميسوزد...
 

sweetest

عضو جدید
کاربر ممتاز
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]سادگی[/FONT]

[FONT=arial, helvetica, sans-serif][/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif][/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]ساده نیست فراموشی و خاموشی
من كه هیچكس جز تو را نمی خواهم
یا به هیچ چیز جز تو نمی اندیشم
روی از من اينگونه بر مگردان
ای آرزوی دیرینه ام
[/FONT]​
 
وضعیت
موضوع بسته شده است.

Similar threads

بالا