پیرمردی را با پسرش نزد حاكمي ظالم بردند.
حکم صد ضربه ی شلاق بود
.پدر را صد ضربه زدند آه نکشید.
و هیچ نگفت.پسر را یک ضربه زدند.آه از نهاد پدر بلند شد.پرسیدند ای پیر تو را صد ضربه زدیم هیچ نگفتی اما اکنون با زدن یک ضربه به پسرت اینگونه آه کشیدی. دلیلش چیست؟ گفت شما صد ضربه را به بدنم زدید و تحمل کردم. اما اکنون که بر جگرم میزنید نمیتوانم تحمل کنم ....برای سلامتی همه پدرها ی که در قید حیات هستند و آمرزش پدرهای که دستشون از دنیا کوتاه شده.
"صلوات" روزپدرپیشاپیش مبارک