گفتگوهای تنهایی

وضعیت
موضوع بسته شده است.

***##***

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
از میان تمام باران ها

تنها بارانی را به یاد دارم

که مرا به شعر

و چشم های تو

پیوند داد

بارانی که بعد از تو

تمام سهمم از آن

یک پنجره

دلتنگی بود ...
 

***##***

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
در بازی زندگی.....
یاد میگیری:
اعتماد به حرف های قشنگ بدون پشتوانه ...
مثل آویختن به طنابی پوسیدست..‌
یاد میگیری:
نزدیکترین ها به تو ...
گاهی میتوانند دورترین ها باشند...
یاد میگیری:
آنقدر از خودت برای روز مبادا پس انداز داشته باشی
تا بتوانی یک روزی تمام خودت رو بغل کنی و بروی
و در جایی که شنیده و فهمیده نشوی نمانی....
یاد میگیری :
دیوار خوب است...
سایه درخت مطلوب است...
اما هیچ تکیه گاهی ابدی نیست...
 

***##***

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
 

AUTUMN LEAVE

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز

بخوان مرا خط به خط

معنایم کن واژه به واژه، حرف به حرف
تمام بغض هایم، اشک هایم، نگفته هایم را مرهم باش…
که من از برم این قصه ی تنهایی را ..
 

***##***

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
از خانه بیرون می رَوم
و تنهایی ام بزرگتر میشود.
در جست و جوی "کسی" نیستم
در جست و جوی "جایی" نیستم
در جست و جوی "چیزی" نیستم
قدم میزنم,
تا پاهایم را فراموش نکنم ...!

معین دهاز
 

***##***

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
هزار بار هم كه از اين شانه به آن شانه بغلتى
اين شب صبح نمى شود
وقتى دلتنگ باشى
سید_علی_صالحی
 

***##***

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
روزی می فهمی

در انتهای همه گپ زدن های دوستانه، باز هم تنهایی...

و این همان لحظه ای ست

که همه چیز را بی چون و چرا می پذیری

با رویی گشاده

و لبخندی که دیگر خودت هم معنی اش را نمی دانی !!!
 

***##***

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
کار من از ستاره شمردن گذشته...
برای خواب...
مدتهاست...
نشسته ام... شب ها را می شمارم....!
 

***##***

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
♥سال ها گذشت...♥
✘فهمیدم همیشه اونی که میخوای نمیشه!✘
✖فهمیدم هرکسی که باهاته الزاماً "دوستت" نیست!
✖ فهمیدم کسی که تو نگاه اول ازش بدت میاد یه روزی میشه صمیمی ترین دوستت و بلعکس!✔
↩فهمیدم که بی تفاوتی بزرگ ترین انتقامه...
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
ﻣﻦ ﺁﻧﻘﺪﺭ ﺍﻣﺮﻭﺯ ﻭ ﻓﺮﺩﺍﻫﺎﯼ ﻧﯿﺎﻣﺪﻥ ﺭﺍ ﺩﯾﺪﻩ ﺍﻡ
ﮐﻪ ﺩﯾﮕﺮ ﻫﯿﭻ ﻭﻋﺪﻩ ﺑﯽ ﺳﺮﺍﻧﺠﺎﻣﯽﺧﻮﺍﺏ ﻭ ﺧﯿﺎﻝ ﻭ ﺁﺭﺯﻭﻫﺎﯾﻢ ﺭﺍ ﺁﺷﻔﺘﻪ ﻧﻤﯿﮑﻨﺪ
ﺣﺎﻻ ﯾﺎﺩ ﮔﺮﻓﺘﻢ ﮐﻪ ﻓﺮﺍﻣﻮﺷﯽ ﺩﻭﺍﯼ ﺩﺭﺩ ﻫﻤﻪ ﻧﺪﺍﺷﺘﻦ ﻫﺎ
ﻧﺨﻮﺍﺳﺘﻦ ﻫﺎ ﻭ ﻧﯿﺎﻣﺪﻥ ﻫﺎﺳﺖ
ﯾﺎﺩ ﮔﺮﻓﺘﻢ ﮐﻪ ﺍﺯ ﻫﯿﭻ ﻟﺒﺨﻨﺪﯼ ﺧﯿﺎﻝ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺷﺘﻦ ﺑﻪ ﺳﺮﻡ ﻧﺰﻧﺪ
ﯾﺎﺩ ﮔﺮﻓﺘﻢ ﮐﻪ ﺑﺸﻨﻮﻡ ﺗﺎ ﻓﺮﺩﺍ …
ﻭ ﺑﻪ ﺭﻭﯼ ﺧﻮﺩ ﻧﯿﺎﻭﺭﻡ ﮐﻪ ﻓﺮﺩﺍﻫﺎ ﻫﯿﭽﻮﻗﺖ ﻧﻤﯽ ﺁﯾﻨﺪ
 

AUTUMN LEAVE

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز

دلم کار دست است

خودم بافتمش

تارش را از سکوت

پودش را از تنهایی..

" همین است که خریدار ندارد "!
 

AUTUMN LEAVE

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز

حال من خوب است،

آنقدر خوب که گلویم امشب مهمانی براه انداخته ،بغضم بد هوس رقصیدن کرده است..
 

***##***

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
آنقـدر از ایـن رفت هایِ بی هوا بـیزارم .. !
انگـار ناگهـان صندلـیِ زندگـی را از زیـر پایـت می کشنـد .. که بُغض همچـون طنـابِ دار حلقه مـی شود بـه دور تک تکِ لحظه هایِ بودنت .. !
 

***##***

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
خوب است...
وقتی نفست بالا نمی آید...
کسی حرفهای بغض شده در گلویت را جایی نوشته باشد.
 

***##***

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
از خلاصه روزهای انتظار
که می دانم حوصله به خرج نمی دهی
تا تمامی حرفهایم را بشنوی
فقط این را می گویم
دلتنگی ام آنقدر بزرگ شده است
که اگر ببینی ام
شاید نشناسی
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
این پایــــــیز

تـــــــــــو را کم دارد

برای قدن زدن

وگرنه من ، آدم خانه نشینی نیستم ....
 

lilium.y

عضو جدید
کاربر ممتاز
وقتی دلت مثل من ترک برداشت
دیگر آمدن یا رفتن
بودن یا نبودن
هیچ فرقی نمی کند !
آدم یک روز به جایی می رسد
که دلش می خواهد همش بخوابد
خواب چقدر خوب است
برای نداشتن هاست...........
 

***##***

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
هیچ وقت گریه کردن را آرزو نکردم ..
اما غم زمانه اشکهایم را جاری کرد...
آرزو کردم همان گونه زندگی کنم که دلم میخواهد..
افسوس که دلم آنگونه که زمانه میخواست زندگی کرد....
 

***##***

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
همیشه چیزی در نگاهِ آخر هست
که در نگاه های دیگر نیست
گویی حسی درونی به تو می گوید
این بارِ آخر است که می بینی اش
که می بینم ات
بوده انسان هایی که رفته
و باز آمده اند
اما نگاهشان
نگاهِ آخر بوده است
نگاهِ رفتن
آمده اند
اما این آمدن
آن حقیقتی نیست
که نگاهِ آخرشان به تو می گفته است
 

reza_19933

عضو جدید
برای ایستگاه چه فرق می کند

برای قطارها

برای ریل ها

حتی برای دست هایی که تکان می دهند برای خداحافظی

من

نه قطاری دارم

و نه معشوقه ای که مرا با دست هایش نشان دهد

منتظرم

باد بیاید

بلیط مرا گم کند...

مصطفی روشن نهاد
 

مریم.س

عضو جدید
کاربر ممتاز
یک لحظه سکوت برای لحظه هایی که خودمان نیستیم
لحظه های که هستند
که هستیم
چه تنها، چه در جمع
اما خودمان نیستیم
انگار روحمان می رود
همانجا که می خواهد
بی صدا ...
بی هیاهو ...
همان لحظه هایی که راننده آژانس میگوید رسیدیم
فروشنده میگوید باقی پول را نمیخواهی؟
راننده تاکسی میگوید صدای بوق را نمی شنوی؟
و مادر صدا می کند حواست کجاست؟
ساعتهایی که شنیدیم و نفهمیدیم
خواندیم و نفهمیدیم
دیدیم و نفهمیدیم
و تلویزیون خودش خاموش شد
آهنگ بارها تکرار شد
هوا روشن شد
تاریک شد
چای سرد شد
غذا یخ کرد
در یخچال باز ماند
و در خانه را قفل نکردیم و نفهمیدیم کی رسیدیم ...
و کی گریه هایمان بند آمد
و ...
کی عوض شدیم؟
کی دیگر نترسیدیم؟
از ته دل نخندیدیم
و دل نبستیم
و چطور یکباره آنقدر بزرگ شدیم
و موهای سرمان سفید ...
و از آرزوهایمان کی گذشتیم
و کی دیگر او را برای همیشه فراموش کردیم...
یک لحظه سکوت برای لحظه هایی که خودمان نیستیم
...؟
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
کشیدمش کنار و گفتم :

" بشین تا صبح گریه کن .
داد بزن ولی بغض نکن .
من تموم زندگیمو بغض کردم .
اگه گریه نکنی ، اگه خودت رو خالی نکنی ، هیچی تموم نمیشه .
فقط از یه رابطه دو نفره تو میمونی و اون میره! تو ام برو ... "

با سر حرف هام رو تایید کرد ولی هنوز بغض داشت !
 

lailiya

کاربر فعال
گله دارم و همین خودش یک دنیا حرف است , از لحظه ای که میخوانی من ناراحتم و بی تفاوت میگذری گله دارم
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
تنها بودن گاهی بهتر از بودن با آغوشهایست که بخاطر تن کنارت میاید
 

***##***

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
ﮔﻔﺖ ﺍﻧﺪﻭﻫﺖ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺑﺮﮔﻬﺎ ﺑﺴﭙﺎﺭ

ﭘﺎﯾﯿﺰ ﺍﺳﺖ …

می ریزند

ﺳﭙﺮﺩﻡ …

ﺑﯿﺨﺒﺮ ﺍﺯ آﻧﮑﻪ ﺩﺭﺧﺖ ﺧﺎﻧﻪ ﺍﻡ ﮐﺎﺝ ﺑﻮﺩ
 
وضعیت
موضوع بسته شده است.

Similar threads

بالا